فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله میگرن

اختصاصی از فی گوو دانلودمقاله میگرن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 
سردرد های دوره ای از ۴ تا ۷۲ ساعت که همراه با تهوع و استفراق می باشد. بعضی از حملات میگرن با یک اورا یا پیش در آمد شروع می شود؛ که این نوع را میگرن کلاسیک می نامند. در بین فواصل حملات میگرن بیمار هیچ گونه سردرد یا ناراحتی دیگری ندارد . سردردهایی که هر روز ایجاد می شوند میگرن نیستند. نام میگرن از همی کرانیا گرفته شده که به معنی یک طرف سر می باشد.گرچه بعضی از سردردهای میگرنی می توانند همه جای سر را در گیر کنند.
میگرن بیشتر از یک سردرد می باشد و سردرد در میگرن لزوما اصلی ترین مشکل نیست.اکثر افراد در هنگام حملات میگرنی کاملا بیمار شده و نمی توانند کارهای روزمره شان را انجام دهند .بعضی ها در یک اتاق تاریک و ساکت دراز می کشند تا حمله میگرنی پایان یابد.بعضی از بیماران نمی تواند فکر غذا خوردن داشته باشند چون حالشان به هم می خورد . اما بعضی ها با غذا خوردن به حملاتشان پایان می دهند .خواب آلودگی و رخوت یک علامت شایع است.یک سردرد میگرنی معمولا بعد از ۲۴ ساعت بهبود می یابد. با این حال ۲۴ تا ۴۸ ساعت می تواند طول بکشد.
گرچه میگرن تنها ۱۰٪ جامعه را گرفتار می سازد ؛ارزیابی شیوع این بیماری و تعداد موارد جدید مشکل است و زیرا تنها تعداد کمی از افرادی که مبتلا به میگرن هستند به پزشک مراجعه می کنند. بسیاری از مبتلایان به میگرن افراد دوست و فامیل خود را می بینند که مدتها دچار میگرن بوددند و به این نتیجه غلط می رسند که نمی توان به افراد دچار میگرن کمک کرد. بعضی از مبتلایان هم مراجعه به پزشک را کاری بیهوده می دانند.زیرا در بین حملات میگرن هیچ مشکلی ندارند.
جنس افراد:
خانم ها سه برابر آقایان دچار می شوند.تغییرات هورمونی که در خانم ها ایجاد می شود دلیل اشکاری برای این اختلاف است.
سن:
حداقل ۹۰٪ مبتلایان اولین حمله میگرنی خود را قبل از ۴۰ سالگی تجربه کرده اند.معمولا هم بعد از ۵۵ سالگی از شدت حمله کاسته می شود.
هوش:
سالها عقیده وجود داشت که افراد باهوش بیشتر به میگرن دچار می شوند.اما امروزه متوجه شدند که صرف نظر از نژاد و هوش و موقعیت اجتماعی افراد از همه طبقات می توانند دچار شوند.
غذا:
بسیاری از افراد در روزنامه ها مجلات و .. شنیده اند که باید ازخوردن موادی مانند پنیر ؛شکلات و یا فلفل خود داری کنند.متاسفانه برای اکثر مبتلایان به میگرن تنها نخوردن چند ماده غذایی برای جلوگیری از حملات میگرنی کافی نمی باشد.
بیشترین غذاهایی که باعث شروع حملات میگرنی می شوند شکلات پنیر میوه های ترش و فلفل است . الکل هم به عنوان یک عامل شروع کننده حملات مطرح می باشد. این عدم تحمل به غذا را نباید با آلرژی یا حساسیت غذایی اشتباه نمود.
هرکسی که فکر می کند با خوردن غذای خاصی دچار حملات میگرنی می شود ؛ باید به مدت دو ماه از خوردن آن غذا پرهیز کند. و با یادداشت نمودن سردردهایش در این مدت ببیند که آیا با نخوردن آن غذای خاص تغییری در سردردهایش ایجاد شده است یا خیر.
بعضی مبتلا یان دیده اند که خوردن غذا های مختصری در بین وعده های غذایی از بروز حملات میگرنی جلو گیری میکند. زیرا آنها می دانند که گرسنگی می تواند موجب شروع حملات شود.
بی خوابی شبانه؛ کار بیش از حد ؛ دیر خوابیدن در شب باعث خستگی بیش از حد شده و آغاز گر حملات هستند.
تغییرات هورمونی در خانم ها:
خانم ها ممکن است اولین حمله میگرن را در موقع اولین پریودشان تجربه کنند . بعد از ماه هفتم حاملگی معمولا در میگرن بهبودی ایجاد می شود . اما بعد از اینکه میگرن بدنیا اومد دوباره حملات میگرن عود می کند.
درد سرو گردن . رانندگی طولانی . ورزشهای سخت . مشکلات دندانها ( بخصوص دندان عقل) و مفاصل فک می تواند باعث تشدید میگرن شود.
در مسافرت های طولانی همیشه یادتان باشد که چیزی برای خوردن داشته باشید.
استرس و فشار عصبی ؛ نگرانی و هیجان ؛صداهای بلند ؛ نور شدید ؛بوهای شدید؛ تغییرات آب و هوا و محیط الوده و پردود اتاق های شلوغ و دم کرده مثل سینما همگی می تواند باعث شروع حملا ت شوند.
چرا بعضی افراد دچار میگرن می شوند و بقیه نمی شوند:
درد یک راه طبیعی است که به شما می گوید که چیزی اشتباه است. و باعث می شود که از وارد آمدن آسیب های بیشتر به بدن پیشگیری کنیم.بنابراین یک حمله میگرنی شاید به عنوان یک نقش محافظتی عمل می نماید و باعث می شود که ما از محیط های آلوده خارج شویم.
علل بروز: تئوری عروق - تئوری نورولوژیک - نوروترانسمیتر ها ( سروتونین)

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 5   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله میگرن

دانلودمقاله ساختار چشم

اختصاصی از فی گوو دانلودمقاله ساختار چشم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


اشعه نور از مردمک و قرنیه مىگذرد و به عدسى چشم برخورد مىکند و بهوسیلهٔ عدسى شکسته مىشود. انبساط و انقباض ماهیچههایى که به عنبیه متصل هستند مردمک چشم را کوچک و بزرگ ”تنگ و گشاد“ مىکنند و به این ترتیب مقدار نورى که به چشم وارد مىشود تنظیم مىگردد. هر گاه نور شدید باشد مردمک تنگ مىشود. در مواقعى که نگاه خود را از شیئى که در نزدیکى ما قرار دارد متوجه چیزى که دورتر است کنیم مردمک گشاد مىشود، این عمل را تطابق گویند. عدسى چشم به کمک انقباض و انبساط جسم مژگانى تغییر شکل مىدهد و تحدب خود را به میزان مورد نیاز کم و زیاد مىکند. تغییر شکل عدسى باعث مىشود که تصویر اجسام علیرغم حرکت آنها ”دور شدن از چشم یا نزدیک شدن به آن“ آنچنان که واقعاً هستند روى شبکیه بیافتد. این تصویر موجب تحریک یاختههاى بینایى مىشود و موج عصبى از طریق عصب بینایى به مغز مىرسد و در آنجا درک مىشود.



چشم عقاب
تیز بینی عقاب super vision
یه شوخی که به جدی تبدیل شد!
یه روزیکی ازبیماران که به مطب مراجعه کرده بود پرسید.
چرا عقاب دید قوی دارد با پرسیدن میزان تحصیلاتش دانستم نمی توانم دلایل علمی آن ومیزان تراکم وپراکندگی سلولهای عصبی شبکیه چشم این پرنده را برایش توضیح بدهم لذا با زبانی عامیانه گفتم طبیعت این پرنده اینه که دیدی قوی داشته باشد تا بتونه شکارش را بخوبی تعقیب کند و آن را در لحظه مناسب شکارکند.
ان فرد گفت من فکرمیکردم چون عقاب بیشتر ازخرگوش تغذیه می کند وخرگوش هم زیاد هویج میخوره دیدی قوی داره!
با خنده وشوخی گفتم حتماّ جغد هم بخاطره این کم بیناست که بیشترموش کور میخوره.
این شوخی همان جا تمام شد اما این یک واقعیته که ثغذیه مناسب برروند رشد وتکامل چشم وبینایی تاُثیربسزایی دارد و تغذیه نامناسب میتواند باعث انواع مشکلات وبیماریهای چشمی ازقبیل شب کوری ؛ تنبلی چشم درنوزادان؛ پیرچشمی زود رس و... شود .

 

چشم عقاب (Oeil_de_Faucon)
SiO2
هگزاگونال تا دمای 573 درجه سیستم تبلور
اکسید رده بندی
/ناقص - مطابق با سطح /1011 رخ
شیشه ای - صدفی جلا
(صدفی -تراشه ای (خشن شکستگی
شفاف - نیمه شفاف شفافیت
ترد نوع سختی
خاصیت مغناطیسی
بلوری - آگرگات دانه ای - توده ای
اشکال ظاهری
کمیاب ; آفریقای جنوبی ، استرالیا ، مکزیک و اطریش
ژیزمان
Mg و مقدار HNO3 محلول در
. تحت تاثیر اسیدها کم می شود خواص شیمیایی
MgO=23.41% FeO=41.71% SiO2=34.88% خالص 1/1 = Mg / Fe سری ایزومورف - فورستریت- تافایالیت ترکیب شیمیایی
آبی - آبی سیاه رنگ کانی
سیاه رنگ اثر خط
سختی - چگالی - رخ پذیری - انحلال در اسیدها - واکنش های شیمیایی - اشعه ایکس
تفاوت با کانی های مشابه
آپاتیت - پولوسیت -بریل «کانی» - توپاز - فناکیت
تشابه کانی شناسی
فلدسپات ها - میکاها - آمفیبول ها- پیروکسن ها
پاراژنز
ماگمایی- پگماتیتی - هیدروترمال - دگرگونی - رگه های تیپ آلپی - دگرسانی ها - رسوبی منشا تشکیل
منشوری - بی پیرامیدال - پسودوکوبیک
شکل بلورها
کاربرد
آفریقای جنوبی
محل پیدایش
سایر مشخصات
.فوکن به معنی عقاب گرفته شده است Faucon از واژه فرانسوی وجه تسمیه
________________________________________

چشم عقاب

سختی چگالی
حداقل حداکثر حداقل حداکثر
- 7 2.65 -

حس بینایی میمون

 

معمولاً ضعیف شدن یک حس یه قوی تر شدن حس دیگری منجر می شود و این درست همان چیزی است که در نخستیهای عالی دیده می شود. حس بینایی نخستیهای عالی بسیار قوی است و می توانند هر چیز دور یا نزدیک را به خوبی ببیند رنگها را از هم تشخیص می دهند و طول و عرض و ارتفاع را هم متوجه می شوند(دید سه بعدی دارند). این خصوصیت زاییده تغییر محل حدقه های چشم در جمجمه است چشمهای بیشتر پستانداران در طرفین صورت قرار دارند و میدان دید دو چشم بر هممنطبق نمی شود و نمی توانند اشیاء را سه بعدی ببینند در نخستیهای عالی حدقه چشمها به هم نزدیکتر شده است و نتیجتاً‌ میدان دید چشم ها تا حدودی نتیجه کوتاه و باریک شدن بینی و ضعیف تر شدن حس بویایی بود. دگرگونی تکاملی حس بینایی به بزرگتر شدن مرکز بینایی در پشت مغز(لبه پس سری) منجر گردید و شکل پیازی پشت جمجمه نخستیهای عالی نیز از همین دگرگونی ناشی شده است.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 7   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله ساختار چشم

دانلود مقاله اسلام و مقتضیات زمان

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله اسلام و مقتضیات زمان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 اسلام و مقتضیات زمان
برای روشنفکران مسلمان در عصر ما که از نظر کیفیت زبده‌ترین طبقات اجتماعی می‌باشند و از نظر کمیت خوشبختانه قشر قابل توجهی به شمار می‌روند، مهمترین مسأله اجتماعی «اسلام و مقتضیات زمان» است.
دو ضرورت فوری، مسئولیتی سنگین و رسالتی دشوار بر دوش این طبقه می‌گذارد. یکی ضرورت شناخت صحیح اسلام واقعی به عنوان یک فلسفة اجتماعی و یک ایدئولوژی الهی و یک دستگاه سازندة فکری و اعتقادی همه جانبه و سعادتبخش، و دیگر ضرورت شاخت شرائط و مقتضیات زمان و تفکیک واقعیات ناشی از تکامل علم و صنعت از پدیده‌های انحرافی و عوامل فساد و سقوط.
برای یک کشتی که می‌خواهد اقیانوسها را طی کند و از قاره‌ای به قاره دیگر برود وجود قطب نما برای جهت‌یابی و هم لنگر محکم برای محفوظ ماندن و غرق نشدن و زیر پا گذاشتن جزر و مدها ضروری است، همچنانکه شناخت وضع و موقعیت جغرافیایی دریا در هر لحظه‌ای امری حتمی است. ما باید از طرفی اسلام را به عنوان یک راهنمای سفر و یک لنگر محکم و نگهدارنده از غرق شدن در جزر و مدها، و هم شرایط خاص زمان را به عنوان مناطق و منازل بین راه که باید مرتباً به آنها رسید و گذشت کاملاً بشناسیم تا بتوانیم در اقیانوس متلاطم زندگی به سر منزل مقصود برسیم.
از نظر گروه نامبرده در اینجا مشکل لاینحلی وجود ندارد، فقط آشنا نبودن با حقایق اسلام و یا تمیز ندادن میان عوامل توسعه و پیشروی زمان و میان جریانها و پدیده‌های انحرافی که لازمة طبیعت بشری است ممکن است مسئله را به صورت معما جلوه دهد.
ولی افراد و طبقاتی هستند که این مسئله را واقعاً به صورت یک معمای لاینحل و به صورت یک تضاد آشتی‌ناپذیر می‌نگرند و معتقدند «اسلام» و «مقتضیات زمان» دو پدیدة غیر متوافق و ناسازگارند و از این دو حتماً یکی را باید انتخاب کرد، یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هرگونه نوجوئی و نوگرائی پرهیز کرد و زمان را از حرکت بازداشت و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را به عنوان پدیده‌ای متعلق به گذشته به بایگانی تاریخ سپرد. روی سخن در این مقاله با اینگونه افراد است.
استدلال این گروه اینست که اسلام به حکم اینکه دین است بویژه که دین خاتم است و دستوراتش جنبة جاودانگی دارد و باید همانطور که روز اول بوده برای همیشه باقی بماند، یک پدیدة ثابت و لایتغیر است و اما زمان در طبع خود متغیر و کهنه و نوکن است، طبیعت زمان اقتضای دگرگونی دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرائط جدیدی خلق می‌کند مغایر با شرائط پیشین. چگونه ممکن است چیزی که در ذات خود ثابت و لایتغیر است با چیزی که در ذات خویش متغیر و سیال است توافق و هماهنگی داشته باشند؟ آیا ممکن است تیرهای برق و تلفن که در منطقة معینی در کنار جاده‌ها نصب می‌شوند با اتومبیلهائی که مرتباً از جاده‌ها عبور می‌کنند و در دو لحظه در یک نقطه نیستند توافق و هماهنگی داشته باشند؟ آیا ممکن است جامه‌ای که برای یک کودک دو ساله دوخته می‌شود تا بیست سالگی او مورد استفاده قرار گیرد در حالی که جامه در طول بیست سال همان است که بوده و تن کودک ماه به ماه و سال به سال رشد می‌کند و بر ابعادش افزوده می‌گردد؟!

علت تغییر مقتضیات زمانها
انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً.
این آیه شریفه قرآن که تلاوت شد از آیات بسیار پرمعنی قرآن کریم است. اینکه عرض می‌کنم پر معنی است، با اینکه همة آیات قرآن پر معنی می‌باشد، از این نظر است که بعضی از آیات قرآن به شکلی مطلب را عرضه می‌دارد که مردم را وادار به تفکر و تعمق می‌کند.
قرآن کریم زیاد به تفکر دعوت می‌کند یا به طور مستقیم و یا غیر مستقیم. دعوتهای مستقیم قرآن کریم به تفکر همان آیاتی است که رسماً موضوع تفکر را عنوان کرده است، بی‌فکری را مذمت و ملامت کرده است: ان شرالدواب عندا… الصم البکم الذین لا یعقلون بدترین جنبندگان در نظر خدا کدامند؟ آیا آنهائی هستند که ما آنها را نجس العین می‌خوانیم؟ یا بدترین حیوانات آنهائی هستند که ضرب‌المثل کودنی هستند؟ نه، بدترین جنبندگان در نظر خدا و با مقیاس حقیقت عبارت است از انسانهائی که گوش دارند و کرند، زبان دارند و گنگ و لالند، قوة عقل و تمیز به آنها داده شده است ولی آن را به کار نمی‌اندازند و فکر نمی‌کنند. نظیر این آیه که دعوت به تعقل شده است در قرآن زیاد است.
یک سلسله آیات داریم که غیر مستقیم مردم را به تعقل دعوت کرده است. آنها هم چند دسته‌اند و نمی‌خواهیم همة‌ آنها را عرض کنیم چون از مطلبی که در نظر گرفته ام دور می‌مانیم. یک دسته از این آیات آیاتی است که مطلبی را با شکل و صورتی طرح می‌کند که عقل را بر می‌انگیزد به تفکر کردن و تأمل کردن. این خود یک روش خاصی است که برای تحریک عقول به کار برده شده است. از جمله همین آیه است. در این آیه که در موضوع انسان است، به شکلی مطلب بیان شده که انسان وقتی این آیه را تلاوت می‌کند فوراً چند علامت سؤال در جلو خودش می‌بیند. انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً. ما امانت را بر آسمانها و زمین عرضه کردیم. این امانت چیست؟ کدام امانت است؟ چگونه عرضه کردیم؟ بر کی عرض کردیم؟ بر آسمانها و بر زمین و کوهها. چگونه امانتی را می‌شود بر آسمان و زمین و کوه عرضه کرد؟ امانت را ما عرضه داشتیم بر آسمانها، بر زمین و بر کوهها اما آنها از اینکه این امانت را بپذیرند امتناع کردند. کلمه ابین یحملنها آمده است، یعنی امتناع کردند از اینکه این امانت را به دوش بگیرند. معلوم می‌شود نوع امانت نوعی است که این موجودات که این امانت بر آنها عرضه شده است باید تحمل بکنند، به دوش بگیرند، نه صرف اینکه بپذیرند. شما در امانتهای معمول می‌گوئید که فلانی فلان امانت را پذیرفت، نمی‌گوئید به دوش گرفت. اما اینجا قرآن کریم می‌فرماید اینها امتناع کردند از اینکه این امانت را به دوش بگیرند. این «امانت به دوش گرفتن» موضوعی در ادبیات عربی و فارسی شده است. حافظ می‌گوید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعة فال به نام من دیوانه زدند
و حملها الانسان اما انسان این امانت را به دوش گرفت. فوراً این سؤال پیش می‌آید که ما همة انسانها را می‌بینیم ولی روی دوش آنها چیزی نمی‌بینیم. کدام بار است که بر دوش انسانها گذاشته شده است؟ پس معلوم می‌شود این شکل دیگری است، یک امانت جسمانی نبوده است که خدا یک جسمی را عرضه بدارد به زمین، بگوید نه؛ به کوهها، بگوید نه؛ به آسمانها، بگوید نه؛ ولی به انسان بگوید تو، انسان بگوید بلی من حاضرم.
بعد می‌فرماید: انه کان ظلوماً جهولاً انسان که تنها موجودی بود که حاضر شد این امانت را به دوش بگیرد ظلوم است. «ظلوم» از مادة ظلم است. ظلم یعنی ستمگری. ظلوم مبالغه در ظالم بودن است. این موجودی که این امانت را به دوش گرفت بسیار ستمگر است. جهل به معنی نادانی، و جهولاً مبالغه در نادانی است: و بسیار نادان هم هست. این باز یک سلسله سؤالهای دیگر به وجود می‌آورد: آیا خدا که این امانت را عرضه داشت، عرضه داشت که بپذیرند و به دوش بگیرند یا عرضه داشت که به دوش نگیرند؟ مسلم عرضه داشت که به دوش بگیرند. حالا که هیچ مخلوقی به خود اجازه نداده است و جرأت نکرده است که این امانت را به دوش بگیرد و تنها در میان صف مخلوقات، انسان قدم جلو گذاشته و گفته من حاضرم، حالا که قبول کرده چرا این موجود را قرآن ظلوم و جهول خوانده است؟
این قسمت آخر یعنی موضوع ظلوم و جهول بودن، بعد از موضوع امانت، از مشکل‌ترین موضوعاتی بوده است که همیشه علمای اسلامی، مفسرین، عرفا، روی این موضوع فکر می‌کردند که معنی ظلوم و جهول بودن چیست؟
اینکه عرض کردم این آیه یک آیة پرمعنی می‌باشد مقصودم همین بود که عرض کردم. یعنی این آیة کریمه با زبانی مطلبی را بیان کرده است که خود به خود سؤالات زیادی را ایجاد می‌کند و عقل بشر را وادار به فکر و اندیشه می‌کند.
البته از نظر تمام مفسرین و از نظر اخبار شیعه و سنی هیچ جای تردید نیست که این امانت از نوع امور جسمانی و مادی نبوده است بلکه یک امر معنوی است. یعنی در میان مخلوقات یک امری است که خدا اسم آن را امانت گذاشته است. حالا چرا اسم آن را امانت گذاشته است بماند، بلکه توفیقی پیدا شد و عرض کردیم. یک موضوعی بوده که خدا نام آن را امانت گذاشته است و در عالم تکوین بر تمام مخلوقات عرضه کرده ولی آنها نتوانستند به دوش بگیرند یعنی استعداد آن را نداشتند.
معنای عرضه کردن چیست؟ معنای عرضه کردن اینست که هر کمالی و هر فیضی از ناحیة خدا بر تمام مخلوقات عرضه می‌شود، فقط آنکه استعداد دارد می‌پذیرد و آنکه استعداد ندارد نمی‌پذیرد. می‌توانید مثال بزنید به پیغمبری، به امانت، به علم و به هر چه که بخواهید. آیا این موهبت که نامش رسالت است از طرف خداوند به بعضی از انسانها عرضه می‌شود و از بعضی دیگر مضایقه می‌شود؟ یعنی پیغمبری را به پیغمبر عرضه کردند پذیرفت، به من عرضه نکردند، اگر به من هم عرضه می‌کردند می‌پذیرفتم؟ یا نه، آن حقیقتی که نامش وحی است،‌ رسالت است، نبوت است، یک حقیقتی است که از ناحیه خداوند هیچگونه مضایقه‌ای (در عرضة آن) نیست، آن حقیقت بر همه مخلوقات عرضه می‌شود، به سنگ هم اگر بتواند بپذیرد می‌دهند ولی سنگ نمی‌تواند بپذیرد، حیوان نمی‌تواند بپذیرد، انسانها هم نمی‌توانند بپذیرند مگر افراد بخصوصی.
آن امانت هم که خدا می‌فرماید عرضه داشتیم، بر تمام مخلوقات عرضه کردند و هیچکدام از مخلوقات نتوانستند آن را بپذیرند مگر انسان.
پس تا اینجا می‌فهمیم که در انسان یک استعدادی وجود دارد که در موجودات دیگر آن استعداد وجود ندارد. انسان چون استعداد آن را داشت به او داده شد.
حالا آن امانت چیست؟ ما از خود همین کلمه یحملنها می‌توانیم بفهمیم چیست. معلوم می‌شود یک امری است که به دوش گرفتنی است. البته جسمانی و مادی نیست ولی تحمل کردنی است. وقتی به اخبار و روایات مراجعه می‌کنیم می‌بینیم آن چیزی که تفسیر می‌کرده‌اند با همین معنی جور در می‌آید. آن امانت چیست؟ گفتند تکلیف و وظیفه و قانون. یعنی اینکه زندگی انسان زندگی‌ای باشد که او باید در پرتو تکلیف و وظیفه آن را صورت بدهد یعنی برای او وظیفه معین بکنند و او هم بار تکلیف، بار قانون، بار مسئولیت را به دوش بگیرد، و این همان چیزی است که در غیر انسان وجود ندارد یعنی غیر انسان، همة مخلوقات و موجودات وظایفی را که انجام می‌دهند بدون تحمل مسئولیت است، روی اجبار و الزام است. تنها انسان است که می‌شود برای او قانون طرح کرد و او را مختار و آزاد گذاشت و به او گفت اگر راه سعادت را می‌خواهی طی کنی باید از اینجا بروی و اگر راه بدبختی را می‌خواهی بروی از این طرف، و در هر حال اختیار با خودت است، حالا این تو هستی و این راه. این موضوع نامش تکلیف است.
مطلبی که تا اینجا عرض کردم یک مطلب مقدماتی بود، بعد راجع به آن باز هم توضیح خواهم داد.
باید اول عرض بکنم که در این شبها راجع به چه موضوعی می‌خواهم صحبت بکنم. حقیقتش اینست که خودم مردد بودم، و طبع من هم همیشه اینجور است که می‌خواهم موضوعی را عنوان بکنم که مورد احتیاج است و شبهای متوالی در اطراف همان موضوع صحبت بکنم تا آن را حلاجی کرده و حل بکنم، و از طرف دیگر فکر من همیشه اینست که مسائلی را عنوان بکنم که کمتر دربارة آنها فکر و بحث می‌شود.
در میان موضوعاتی که به نظرم رسید، یک موضوع بیشتر جلب توجه کرد که دربارة آن بحث بکنم و البته اگر ببینم مستمعین این موضوع را نمی‌پسندند و موضوعات دیگری را پیشهاد می‌کنند، چون شب اول است مانعی ندارد از فردا شب موضوع را عوض کرده و موضوع دیگری را مطرح می‌کنیم. آن موضوعی که به نظر بنده رسیده مسئله «مقتضیات زمان» است که مسئله مهمی است و البته بیشتر طبقة تحصیل کرده و دنیادیده دربارة این مطلب سؤال می‌کنند. من خودم از اینکه بیشتر با این طبقات تماس دارم و برخوردهای زیادتری دارم احساس می‌کنم که این یک عقدة روحی عجیبی است که آیا انسان می‌تواند مسلمان باشد و در عین حال خودش را با مقتضیات زمان تطبیق دهد یا نه؟ گاهی می‌پرسند اساساً با توجه به اینکه مقتضیات زمان تغییر می‌کند چگونه می‌شود انسان دیندار بماند، چون لازمة دینداری اینست که انسان خودش را در مقابل مقتضیات زمان نگاه دارد و مقتضیات زمان تغییر می‌کند و چاره‌ای نیست. گاهی از کیفیتش سؤال می‌کنند که چه جور بایستی انسان خودش را تطبیق بدهد. یک عده می‌گویند انطباق پیدا کردن، ضد دین و مذهب است؛ یک عده هم این موضوع را بهانه قرار داده و علیه دین تبلیغ می‌کنند، می‌گویند به همین دلیل انسان نباید پایبند به دین باشد چون دین مانع تجدد و مانع نوخواهی و پیشروی است و انسان اگر بخواهد در این دنیا ترقیداشته باشد باید طرفدار تجدد و نوخواهی و دشمن کهنه باشد پس به همین دلیل انسان نباید دیندار باشد.
ممکن است بعضی به اهمیت این موضوع پی نبرند اما بدانند اگر این مسأله برای خودشان مطرح نیست برای بچه‌هایشان مطرح است و اگر برای فرزندانشان هم امروز مطرح نیست دو روز دیگر مطرح خواهد شد. پس خوب است که ما این مسأله را بشکافیم و ببینیم نظر اسلام راجع به «مقتضیات زمان» چیست و اصلاً منطق چه اقتضا می‌کند که وقتی فردا با افرادی مواجه شدیم که می‌گویند باید با زمان پیشروی کرد و دائماً به روحانیون می‌گویند خودتان را با زمان تطبیق بدهید آیا پیشنهادشان صحیح است یا نه؟
این موضوع به نظر من ارجح آمد که چند شبی روی آن بحث بکنیم. البته موضوعات زیادی در ضمن این موضوع پیش می‌آید که باید بحث کنیم. مثلاً یک بحث است راجع به «اخلاق». یک عده می‌گویند اخلاق نسبی است، و این موضوع «نسبیت اخلاق» در نوشته‌ها بسیار به چشم می‌خورد. می‌گویند اخلاق خوب و بد به طور مطلق نداریم. یعنی اینکه اخلاق خوب همیشه خوب است و اخلاق بد همیشه بد است، اینطور نیست، بعضی از اخلاقیات برای مردم معینی و در زمان معینی خوب است و برای دیگران بد. اخلاق یک امر نسبی است، اخلاقی وجود ندارد که برای همة مردم و در همة زمانها خوب باشد.
یک مسأله دیگر که باز به همین مناسبت باید روی آن بحث کرد بحثی است راجع به زیربنای تاریخ، و مارکسیست و غیر مارکسیست در این زمینه نظریاتی دارند و ما ناچاریم در ضمن مباحث خود از آن بحث کنیم.
برای اینکه مفهوم این آیه روشن بشود یک مطلب را در نظر بگیرید: انسان زندگی اجتماعی دارد یعنی باید با اجتماع زندگانی بکند و الا منقرض می‌شود. ولی انسان، تنها موجودی نیست که باید زندگی اجتماعی داشته باشد. در میان حیوانات هم بسیاری وجود دارند که زندگی اجتماعی دارند. مقصود این نیست که آنها فقط با هم هستند چون صرف با هم بودن زندگی اجتماعی نیست. مثلاً آهوها با هم به طور دسته و گله زندگی می‌کنند، با هم چرا می‌کنند، با هم حرکت می‌کنند، ولی زندگی اجتماعی ندارند، زیرا در میان آنها تقسیم کار و تقسیم مسئولیت و تشکیلات وجود ندارد. زندگی اجتماعی یعنی زندگی‌ای که در آن تقسیم کار و تقسیم مسئولیت و نظم و تشکیلات وجود داشته باشد. بعضی از حیوانات واقعاً زندگی اجتماعی و تشکیلاتی دارند، در زندگی آنها تقسیم کار هم وجود دارد؛ همینجور که افراد بشر کارها را تقسیم کرده‌اند و تولید و توزیع دارند یعنی مایحتاج خودشان را تولید می‌کنند و بعد روی حساب معینی تقسیم می‌کنند، آنها هم تولید و توزیع دارند، تولیدهای فنی می‌کنند.
در چند سال پیش کتابی منتشر شد که بسیار کتاب خوبی بود و من در نوشته‌هایم به آن کتاب استناد کرده ایم – به نام «راز آفرینش انسان» که نویسندة آن یک پروفسور آمریکایی است و به فارسی ترجمه شده. در آن کتاب نوشته است: «بسیاری از حشرات کوچک هستند مانند بعضی از مورچگان که اینها کشت و دامداری دارند. بعضی از حشرات، حشرات دیگر را که مایعی نظیر شیر در پستان دارند اهلی می‌کنند و در مقابل از شیر آنها استفاده می‌کنند و شیرها را در میان خودشان تقسیم می‌کنند».
همینطور که در میان افراد بشر تشکیلات هست آنها هم تشکیلات دارند، فرمانده دارند، فرمانبر دارند، سرباز دارند. کتابهائی که راجع به این نوع حشرات نوشته شده قابل ملاحظه است. پس تنها موجودی که زندگی اجتماعی دارد انسان نیست، خیلی از حیوانات هم هستند.
ولی یک تفاوت کلی وجود دارد. مطالعات علمی دانشمندان نشان می‌دهد موجوداتی که مانند انسان زندگی اجتماعی دارند از وقتی که پا به دنیا گذاشته‌اند همین تشکیلات را داشته‌اند و تا امروز هم عوض نشده است یعنی بر عکس تاریخ تمدن بشر که ادوار زیادی دارد مثلاً می‌گوئیم انسان عهد جنگل، انسان عهد حجر، انسان عهد آهن، عهد بخار و بعد هم عهد اتم، حیوانات اینجور نیستند، هر نوع از انواع حیوانات یک زندگی دارد، زندگی یک نوع متطور و متکامل نمی‌شود مگر آنکه خود نوع عوض شود و نوع دیگری جای آن را بگیرد و به عبارت دیگر حیوان در زندگی خود ابتکار و خلاقیت ندارد، نمی‌تواند وضع و طرز زندگی خود را عوض کند و شکل دیگر و تازه‌تر به آن بدهد، بر خلاف انسان که دارای چنین قدرت خلاقه و ابتکاری هست. برای حیوان تجدد و نوخواهی وجود ندارد ولی برای انسان وجود دارد. حال چرا؟ دلیلش انا عرضنا الامانه علی السموات … است. دلیلش اینست که انسان فرزند بالغ و رشید خلقت است، انسان فرزندی است که خلقت، حمایت و سرپرستی مستقیم خود را از روی او برداشته و او را از نعمت آزادی و اختیار و ابتکار و استعداد مسئولیت برخوردار کرده است، پیمودن راه تکامل را بر عهدة خودش گذاشته است. انسان به حکم: و خلق الانسان ضعیفاً از لحاظ «فعلیت» از همة حیوانات ناتوان‌تر پا به هستی می‌گذارد، و از لحاظ استعداد و راهی که می‌تواند با قدم آزاد خود طی کند از همه کاملتر و مجهزتر به دنیا می‌آید. به انسان قوة انتخاب و کشف و ابتکار و خلاقیت داده شده است. انسان قادر است شکل تولید و توزیع مایحتاج خود را عوض کند، ابزارها و وسایل نوتر و بهتر از پیش اختراع نماید، سیستم زندگی خود را عوض کند، در روابط اجتماعی خود و در طرز تربیت و اخلاق خود تجدیدنظر نماید، محیط را و زمین را و زمان را به نفع خود تغییر دهد، شرایط و اوضاع و احوال اجتماع خود را عوض نماید. اینست که مقتضیات زمان برای انسان وضع متغیری دارد و برای حیوان وضع ثابتی دارد.
از همین جا این مسأله پیش می‌آید که اسلام به عنوان یک دین و یک آئین و به عنوان یک قانون زندگی با مقتضیات متغیر زمان چه می‌کند؟ آیا نظر اسلام اینست که باید با مقتضیات زمان نبرد کرد و در حقیقت جلو قدرت خلاقه و نیروی ابتکار بشر را گرفت و نگذاشت محیط و زمین و زمان را عوض کند؟ یا بر عکس نظر اسلام اینست که باید تسلیم زمان و مقتضیات زمان شد؟ و یا نظر سومی در کار است و لااقل توضیح و تفصیلی در میان است؟ به هر حال مسأله اسلام و مقتضیات زمان از اینجا آغاز می‌شود که در جلسات آینده دربارة آنها باید بحث کنیم.

دو نوع تغییر در زمان
انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً.
از مذاکراتی که بعضی از آقایان محترم دیشب کردند و بعضی هم با تلفن صحبت کردند معلوم شد مسأله مقتضیات زمان که دیشب عنوان شد مورد علاقة آقایان محترم است.
در شب گذشته این مطلب را عرض کردم که در میان جاندارهائی که زندگی اجتماعی دارند تنها انسان است که زندگی متحول و متکاملی دارد یعنی خداوند آن موجودات دیگر را طوری خلق کرده است که زندگی ثابت و یکنواختی دارند، از اولی که پا به دنیا گذاشته‌اند با یک نظامات خاصی به وجود آمده‌اند و هر چه هم که زمان بر آنها گذشته است در نظامات و تشکیلات آنها تغییراتی پیدا نشده است. مثلاً زنبور عسل که یک جاندار اجتماعی عجیبی هست از دو هزار سال پیش که دانشندان در وضع زندگی او کتابها نوشته‌اند تا امروز که دربارة آن مطالعاتی صورت گرفته است هیچ نشان نمی‌دهد که این مخلوق در وضع زندگی خودش تغییرات و تبدیلاتی داده باشد. نظم همان نظم است و تشکیلات همان تشکیلات و حال آنکه از دو هزار سال پیش تاکنون در زندگی انسانها هزاران تغییر و تبدیل پیدا شده است.
اولاً چرا؟ چرا آنها آنطور هستند و ما اینطور؟ برای اینکه آنها به اصطلاح با غریزه زندگی می‌کنند نه با عقل، یعنی خداوند یک قدرت مرموزی همراه آنها کرده است که حقیقت این قدرت بر علم روشن نشده است. (اینکه عرض می‌کنم روشن نشده است یعنی از نظر مادی قابل توضیح نیست) جز همان چیزی که قرآن فرموده است: و اوحی ربک الی النخل ان اتخذی من الجبال بیوتاً پروردگار تو از راه مخفی به زنبور عسل القاء کرد. «وحی» همان فهماندن است از راه نهانی، از راهی غیر از راههای معمولی. همان قدرتی که در زبان علم غریزه نامیده می‌شود و قرآن آن را به نام وحی نامیده است، همیشه همراه این موجود بوده است و او است که این موجود را هدایت و رهبری می‌کند. ولی انسان اینطور نیست، آنطور آفریده نشده است. به انسان قدرتی داده شده است که ما نام آن را «عقل» یا «ابتکار» می‌گذاریم. انسان دارای قوة ابتکار است اما حیوان ابتکار ندارد. این اساس مطلب است.
ابتکار یعنی نقشة تازه خلق کردن، نقشه جدید آفریدن. حیوان همان چیزی را که از طریق وحی به او فهمانده شده است می‌داند، دیگر قادر نیست از پیش خود چیزی خلق کند یعنی نقشه‌ای را با فکر خودش طرح بکند، ولی انسان قادر است چون به انسان یک همچو قوة عجیبی داده شده است. غریزه را از او گرفته‌اند و به او گفته‌اند تو در پرتو این قوة باید زندگی بکنی. البته انسان دارای وحی هست به این معنی که برای بعضی از افراد او که پیغمبران باشند در مسائلی که پای حس و عقل به آنجا نمی‌رسد وحی به کمک می‌آید که انسان را رهبری کند، ولی قوه ابتکار را از او نگرفته‌اند، قوة ابتکار دارد و در حدودی که از این قوه ساخته است وحی کاری ندارد. چون انسان دارای یک همچو قوه و قدرتی هست زندگی او در خلقت از صفر باید شروع بشود و از صفر هم شروع شده است، بعد با قوة ابتکار خودش قدم به قدم جلو می‌رود و وضع زندگی خودش را تغییر می‌دهد، از مرحله‌ای وارد مرحلة دیگر می‌شود، از عهدی به عهدی دیگر می‌رود، نتیجه اینست که به اصطلاح تمدن انسان دوره‌هائی دارد و تمدن حیوان دوره‌هائی ندارد. اینکه می‌گویند مقتضیات زمان تغییر می‌کند،‌ راست می‌گویند. علت تغییر کردنش هم همین جهت است که با طرز خلقت انسان مربوط است. مقتضیات زمان برای حیوان عرض نمی‌شود ولی برای انسان عوض می‌شود. در حیوان حس تجدد و نوخواهی وجود ندارد، در انسان وجود دارد. زمان او یکنواخت است ولی زمان انسان یکنواخت نیست. حیوان مکلف نیست یعنی مسئولیت روی دوش حیوان گذاشته نشده است، یک ماشین خودکار است، ولی انسان مسئول کار خودش است.
تکلیف، وظیفه و مسئولیت، همان چیزی است که قرآن از آن به نام امانت یاد کرده است. امانت را بر زمین و آسمانها و کوهها (البته اینها به عنوان نمونه ذکر شده‌اند، منظر تمام مخلوقات است) عرضه داشتیم هیچکدام حاضر نشدند که آن را بپذیرند چون استعدادش را نداشتند. تنها انسان بود که حاضر شد بار امانت تکلیف و مسئولیت را به دوش بگیرد یعنی گفت خدایا! مسئولیت را من به عهده می‌گیرم، آن راه کمال و سعادت را من با پای خودم طی می‌کنم به حکم این نیروی عجیبی که به من داده‌ای که نیروی ابتکار است، نیروی عقل است، نیروی خلاقیت است.
از همین جا یک مطلب دیگر هم پیدا می‌شود یعنی یک تفاوت پیدا می‌شود و آن اینست: حیوانها همانطوری که در زندگی اجتماعیشان ترقی و تکامل ندارند، انحراف هم ندارند، سقوط هم ندارند. همانطوری که بالا رفتن ندارند، پائین آمدن هم ندارند. یعنی شما نمی‌توانید مثلاً در میازن زنبورهای عسل، گروهی را پیدا بکنید که اینها تدریجاً دچار فساد و انحراف شده باشند، اخلاقشان فاسد شده باشد، نظامات خودشان را عوض کرده باشند، خلاف کرده باشند و در نتیجة این کار از میان رفته باشند؛ اما انسان این هم در کارش هست، یعنی فساد و انحراف هم در انسان امکان دارد. همانطوری که انسان ممکن است راه پیشروی را بپیماید، ممکن است به سقوط و تباهی هم برود. هر دو راه به رویش باز است. همانطوری که ممکن است در زمان به واسطة استعداد عقلانی و علمی خودش جلو برود، ممکن است در اثر خودخواهی و هواپرستی از جادة ترقی منحرف شود، به سراشیبی سقوط وارد گردد. امکان سقوط و انحراف برای انسان از دو راه است، یکی از راه ظلم و ستمگری و حقوق یکدیگر را پایمال کردن و از مسیر عدالت خارج شدن، و دیگر از راه جهالت. جهالت یعنی چه؟ یعنی اشتباه کردن. حیوانها این چیزها را ندارند. البته گاهی به ندرت اتفاق می‌افتد ولی نه آنطوری که برای انسان پیش می‌آید که یک قومی را فاسد می‌کند. مثلاً می‌گویند ممکن است اشتباهی برای دستة کارگر زنبور عسل پیدا بشود. افراد کارگر مأمورند که گلهای خوشبو و لطیف را پیدا کرده و آنها را بمکند و عسل تهیه کنند. گاهی اشتباهاً بجای یک گل لطیف و خوشبو یک گل بدبو را می‌مکند اما این اشتباه بسیار کوچک است و زود هم جبران می‌شود. مأمورینی در کندو هستند که وقتی زنبورهای کارگر وارد می‌شوند دهان آنها را بو می‌کنند می‌بینند وظیفه خودشان را خوب انجام داده‌اند یا نه. اگر دیدند بد انجام داده‌اند فوراً یک محکمه از محکمة صحرائی سریعتر تشکیل می‌دهند و با اسلحه‌ای که دارند همانجا آنها را معدوم می‌کنند. اینستکه در آیة کریمه قرآن بعد از بیان عرض امانت بر مخلوقات و امتناع تمام مخلوقات از پذیرش آن و پیشقدم شدن انسان، بلافاصله می‌فرماید: انه کان ظلوماً جهولاً انسان موجود بسیار ستمگری است، انسان موجود بسیار نادانی است. این دو استعداد یعنی استعداد ترقی و تکامل از یک طرف، و استعداد و امکان سقوط و انحراف از طرف دیگر به واسطة ظلم یا جهل، از یکدیگر تفکیک نمی‌شود.
آیه دیگری در قرآن به همین مضمون هست، اول سورة دهر: هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً. انا خلقنا الانسان من نطفه امشج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً. انا هدیناه السبلی اما شاکراً و اما کفوراً. آیا بر انسان گذشته است زمانی که هیچ نبوده است؟ یک چیزی که نام برده بشود نبوده است؟ ما انسان را از یک نطفه و ماده‌ای آفریدیم که در آن ماده استعدادهای گوناگون وجود دارد و به موجب همان استعدادها ما انسان را مورد آزمایش قرار می‌دهیم و آزادش می‌گذاریم.
آزمایش یعنی چه؟ آزمایش به چه وسیله؟ آزمایش به وسیلة تکلیف و مسئولیت. یعنی تکلیف و مسئولیت به عهدة او قرار می‌دهیم و آزادش می‌گذاریم و می‌گوییم خودت می‌دانی. این راه است و این چاه، اگر راه را رفتی به سعادت می‌رسی و اگر به طرف چاه رفتی منحرف شده‌ای و سقوط خواهی کرد. و جعلناه سمیعاً بصیراً ما انسان را شنوا و بینا قرار دادیم، سمیع و بصیر قرار دادیم یعنی برای انسان چشم بینا و گوش شنوا قرار دادیم. بعد می‌فرماید: انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراَ راه را به او نشن دادیم، از اینجا دیگر با خود انسان است، یا شاکر است یا کفور.
انسان تنها موجودی است که یک همچو خلقت عجیبی دارد، یک همچو سرشت مرکبی دارد. به موجب همین سرشت مرکب است که گاهی پیش می‌رود، گاهی عقب. به عبارت دیگر انسان زمان خود را می‌سازد، گاهی زمان خود را خوب می‌کند و گاهی بد، بر خلاف حیوان که ساخته شده زمان و محکوم زمان است. انسان تا حدودی خالق زمان خویش است و حیوان صددرصد مخلوق زمان خویش است.
از همین جا ما به این مطلب می‌رسیم که تغییراتی که در زندگی بشر پیدا می‌شود دو نوع است: یک نوع تغییرات صحیح و یک نوع تغییرات ناصحیح، اعتلائی و غیر اعتلائی.
پس یک مطلب دیگر را از اینجا نتیجه می‌گیریم و آن اینست که اگر از ما بپرسند آیا با تغییراتی که در زمان پیدا می‌شود باید هماهنگی کرد یا باید مخالفت کرد، باید اینجور جواب بدهیم که با تغییرات زمان نه باید دربست هماهنگی کرد و نه دربست و صددرصد مخالفت کرد، چون زمان را انسان می‌سازد و انسان موجودی است که می‌تواند زمان را در جهت خوبی تغییر بدهد و می‌تواند زمان را در جهت بدی تغییر بدهد، پس با تغییراتی که در جهت خوبی است باید هماهنگی کرد و با تغییراتی که در جهت بدی است نه تنها نباید هماهنگی کرد بلکه باید مخالفت کرد.
اکنون سؤال دیگری پیش می‌آید که کدام تغییرات است که باید آنها را به حساب ترقی و اعتلاء بگذاریم و کدام تغییرات است که باید آنها را به حساب فساد و انحراف بگذاریم؟ ما از کجا بفهمیم که یک تغییر اوضاع خوب است و ما هم باید هماهنگی بکنیم یا بد است و باید مخالفت بکنیم؟ مقیاس آن چیست؟
عقل برای انسان راهنمای خوبی است. عقل را خداوند به انسان داده است برای اینکه راه کمال را از راههای انحراف تشخیص بدهد. وضع بشر نشان می‌دهد که بشر گاهی به حکم عقل راه صحیح را طی می‌کند، گاهی به حکم اشتباه و جهالت و هواپرستی راه انحراف را طی می‌کند.
یک مقیاس کلی اینست که ببینیم پدیده‌هایی که در زمان به وجود می‌آید چه عواملی باعث به وجود آمدن آنها شده است و در چه جهتی به وجود آمده است، یعنی عامل پدیدة مورد نظر کدام استعداد از استعدادهای گوناگون انسانی است، و (ببینیم آن پدیده) برای چه منظوری به وجود آمده و چه آثاری دارد؟ باید ببینیم آنچه که در زمان پیدا شد آیا محصول عقل و علم بشر است یا چیز دیگری دخالت کرده است؟ شا هر چیزی را که دیدید در زمان پیدا شد اگر روی آن حساب بکنید، گاهی می‌بینید صددرصد محصول علم و عقل است، و گاهی می‌بینید محصول علم هست اما نه علم آزاد بلکه علم بیچارة اسیر. مثلاً علمی در دنیا هست به نام علم فیزیک. بعضی از علما زحمت کشیده‌اند و این علم را پیش برده‌اند. یکی از مباحث این علم بحث مربوط به نور است. مبحث نور از مباحثی است که هزاران سال است بشر دربارة آن تحقیقاتی دارد که حقیقت نور چیست؟ انسان که می‌بیند، چطور می‌شود که می‌بیند؟ انعکاس و انکسار نور چگونه است؟ نور چه قوانینی دارد؟ یکی از علمای اسلامی مردی است به نام «ابن الهیثم» که یک ریاضیدان و فیزیکدان فوق‌العاده می‌باشد، مخصوصاً دربارة نور مطالعات عجیبی کرده است که اروپائیها بسیاری از عقایدشان دربارة نور را به اقرار خودشان از این مرد گرفته‌اند. کتاب «المناظر» ابن‌الهیثم اکنون در دست است. یکی از اکابر دانشمندان اروپائی «راجر بیکن» است که از معاریف نوابغ اروپا است و در حدود قرن دوازدهم میلادی می‌زیسته است. این مرد از حوزة اندلس اسلامی استفاده کرده است و همه چیز خود را مدیون ابن الهیثم می‌داند. «ویل دورانت» در کتاب «تاریخ تمدن» و همچنین «گوستاولوبون» در «تاریخ تمدن اسلام و عرب» از قول خود راجر بیکن می‌نویسد که این مرد با صراحت می‌گوید استاد اصلی من در این علم، ابن الهیثم است و من از کتابهای او استفاده کرده ام. البته بعدها مبحث نور را خیلیها پیش برده‌اند.
در اثر شناختن نور و کیفیات نور، بشر مسئله عکس و عکسبرداری و فیلمبرداری را آموخته است. این موضوع کار علم است. آیا علم در اینجا پیشروی کرد یا نه؟ البته که پیشروی کرد. از این راه چه استفاده‌ها که بشر می‌تواند ببرد!
علم کار خودش را می‌کند، کشف و اختراع خودش را می‌کند، یک دفعه یک آدم پول‌پرست هواپرست پیدا می‌شود و آن را وسیله برای خالی کردن جیب مردم و ضمناً فاسد کردن اخلاق مردم قرار می‌دهد ، از این علمی که بشر پیدا کرده است فیلمهای فاسد کنندة منحرف کننده ایجاد می‌کند، یعنی علم را به اسارت می‌برد، از این علم فیلمهای فاسدی تهیه می‌کند که نتیجه‌اش خراب کردن اخلاق مردم است. آن وقت آیا ما می‌توانیم فلان فیلم سینمایی را قبول بکنیم و بگوئیم پدیدة این قرن است، محصول علم است؟ می‌گوئیم نه، این فقط محصول علم نیست، محصول علم و چیز دیگری است، محصول شهوت شهوت‌پرستان است که علم را در خدمت خودش گرفته است و یک همچو چیزی به وجود آورده است.
مثال دیگری عرض می‌کنم: علم دیگری در دنیا پیشروی می‌کند به نام علم شیمی، علمی که خواص ترکیبات اجسام نشان می‌دهد و بشر را قادر می‌کند که بتواند از عناصر، ترکیبات عجیبی بسازد مانند دواها، علم پیشرفت می‌کند، خواص ترکیبات را طرح می‌کند. تا آنجا که حساب علم است، ترقی و پیشروی است. آیا ما باید با این پیشروی علم هماهنگی بکنیم؟ بله باید هماهنگی بکنیم. اما به مرحله‌ای می‌رسد که می‌بینیم علم در خدمت هوس افراد فاسدی قرار گرفت؛ افرادی تحصیل کردند، متخصص شیمی شدند و با خواص ترکیب اشیاء آشنا شدند، علم بیچاره را وسیله‌ای ساختند برای ساختن ماده‌ای به نام «هروئین» که پدر جد تریاک است یعنی از هر جهت قدرتش چندین برابر تریاک است هم از لحاظ نشئه‌ای که ایجاد می‌کند و هم از لحاظ خماری. عفیف‌ترین زنهای دنیا اگر خدای ناخواسته مبتلا به هروئین بشود، در موقع احتیاج حاضر است خود را تسلیم بکند و مقداری از آن را بگیرد. بلای بشریت است. آیا در ساختن هروئین علم دخالت کرده است یا نه؟ بله علم دخالت داشته است، ولی علم آن را نساخته است شهوت بشر آن را ساخته است، هواپرستی بشر آن را نساخته است شهوت بشر آن را ساخته است، هواپرستی بشر آن را ساخته است. علم چراغ است در دست بشر. چراغ را در هر جا ببری و به هر راه ببری همان جا و همان راه را روشن می‌کند. عمده اینست که آنکه چراغ را در دست دارد به کجا و به چه راهی برود. یک دکتر داروساز با خودش فکر می‌کند حالا که من تحصیلات عالیة داروسازی را انجام داده ام، بجای اینکه یک داروخانه باز کنم که درآمدم فقط روزی پنجاه تا صد تومان باشد، می‌آیم هروئین می‌سازم که بجای ماهی سه چهار هزار تومان، بتوانم در ماه بیست سی هزار تومان درآمد داشته باشم. آیا ما در اینجا می‌توانیم هروئین را محصول پیشرفت زمان بدانیم و بگوئیم این (ماده) محصول قرن است، به نام مقتضیات زمان و پیشرفت زمان باید هروئین بکشیم؟!
در اینجا این دو استعدادی که قرآن می‌گوید، یکی تحت عنوان انا عرضنا الامانه و دیگری تحت عنوان انه کان ظلوماً جهولاً با هم آمیخته شده است. استعداد ابتکار بشر با استعداد ظلم و ستمگری و جهل بشر اتحاد پیدا کرده‌اند یعنی قدرت ستمگری بشر، قدرت ابتکار بشر را در خدمت خود گماشته است. محصول آنجائی که قدرت ابتکار در خدمت قدرت شهوت قرار می‌گیرد و فیلمهای خانمان برانداز است، هروئین است.
مثال دیگر عرض می‌کنم: «بزرگترین تعریفی که برای این قرن می‌کنند اینست که می‌گویند «قرن اتم» است. اما تا بشر رفت که از نیروی اتم کوچکترین استفاده را بکنند، قدرت طلبهای دنیا علما را وادار کردند که از این نیرو «بمب» بسازند که این بمب وسیله‌ای در دست افراد جاه‌طلب دنیا باشد تا هر کسی که خواست نفس بکشد فوراً او را تهدید کنند. آیا می‌شود گفت چون این بمب محصول کشف اتم است و محصول این قرن است، صلاح بشریت است، از مقتضیات زمان است؟ اگر باید با تمام مقتضیات زمان هماهنگی کرد پس چرا تمام بشریت ناله می‌کند از این «مسابقة تسلیحاتی» که الان وجود دارد و تمام خیرخواهان بشر می‌گویند بیائید تحریم بکنیم اسلحه‌سازی را، آنهم اینجور اسلحه را. پس چرا می‌گویند بیائید با اینها مبارزه بکنیم؟
این، مسیر علم هست اما نه علم آزاد. در اینجا نیز قدرت ابتکار بشر در اختیار قدرت جاه‌طلبی بشر قرار گرفته است یعنی ابتکار، اسیر جاه‌طلبی بشر شده است.
می‌گویند برای «اینشتین» در آمریکا جشنی گرفتند و دانشمندانی که حضور داشتند، در فضائل این مرد داد سخن دادند، نوبت به خودش رسید گفت شما برای کسی دارید جشن می‌گیرید که وسیله شد بمب اتم در دنیا بسازند.
البته این شخص که این کشف را کرد هیچوقت فکر نمی‌کرد و منظورش این نبود که بمب اتم بسازند، این کشف را کرد که این نیرو در راه مصالح بشریت به کار بیافتد اما قبل از اینکه او تکان بخورد، روزولت‌ها، استالین‌ها، خروشچف‌ها، آیزنهاورها، چرچیل‌ها، این جاه‌طلبهای دنیا فوراً از این قدرت به نفع قدرت‌طلبی خودشان استفاده کردند.
آن کسی که صنعت ضبط صوت را اختراع کرد، هدفش این بود که درسهای مفیدی داده می‌شود، خطابه‌ها و کنفرانسها داده می‌شود، خوب است که وسیله‌ای باشد که صوت را ضبط بکنند تا آن درسها و خطابه‌ها در این وسیله ضبط بشود تا مردم بیشتر استفاده بکنند. ولی هنوز دو تا خطابه و کنفرانس ضبط نشده بود، هنوز دو تا درس ضبط نشده بود که تصنیفهای شهوت‌انگیز دنیا را پر کرد. این چه بود؟ نیروی شهوت‌پرستی بشر بود که در کمین است تا استفاده بکند و علم را در خدمت خودش قرار بدهد.
پس، از اینجا ما می‌فهمیم بشر همینجور که پیشروی دارد، انحراف هم دارد. از قدیم‌الایام این مطلب را معلمین اخلاق دنیا به ما گفته‌اند که علم در وجود یک فرد دلیل نیست که او در طریق مصالح بشریت گام بردارد، ممکن است یک نفر عالم باشد ولی علمش در خدمت شهوتش قرار بگیرد.
امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: من علم فراوانی دارم ولی افسوس افرادی را پیدا نمی‌کنم که به آنها تعلیم بدهم، بعد فرمود: بله، افرادی را پیدا می‌کنم ولی بعضی افراد را که پیدا می‌کنم آدمهای سلیم‌النفسی هستند اما کودن می‌باشند، نمی‌فهمند، عوضی می‌فهمند، بعضی دیگر، افراد زیرکی هستند اما تا معلومات را از من فرا می‌گیرند آن را وسیله قرار می‌دهند برای منافع مادی خودشان یعنی علم را وسیلة هدفهای پست و پلید خودشان قرار می‌دهند.
سنائی می‌گوید:
چو علم آموختی، از حرص آنگه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا
این بسیار حرف درستی است. یک فرد همینکه عالم شد کافی نیست که بگوئیم هر کاری که این آدم می‌کند درست است. باید ببینیم علم این آدم آزاد است یا اسیر؟ آیا علم این آدم در راههائی که عقل تصویب می‌کند به کار می‌افتد یا در راه هدفهای دیگر، و به تعبیر امیرالمؤمنین مستعملاً آله الدین لدنیا است.
این در خصوص یک فرد است، تا چه رسد به اجتماع که عده‌ای از علما و دانشمندان فعالیت می‌کنند اجتماع را به جلو می‌برند و یک عده مردم سودجو در کمین می‌باشند که از کارهای اینها سوء استفاده بکنند.
پس این مقیاسی است که ما می‌توانیم به دست بیاوریم راجع به تغییراتی که در روزگار پیدا می‌شود که چه تغییرات، تغییرات خوبی است و چه تغییرات، تغییرات بدی است؟ با تغییراتی که در ایجاد آن ولو علم هم دخالتی داشه است اما علم در خدمت هوا و هوس بشر قرار گرفته است تا این تغییرات را ایجاد کرده نباید هماهنگی نمود. هماهنگی کردن با اینها مساوی با سقوط است.
اگر بگوئید عصر، عصر علم است می‌گوئیم بله عصر علم است اما آیا تمام سرچشمه‌های وجود بشر غیر از علم خشک شده است،‌ فقط عصر علم است، بشر فقط عالم است، غیر از علم نیروی دیگری در بشر وجود ندارد؟ چرا.
این نکته را توجه داشته باشید: در هیچ دوره‌ای به‌ اندازة دورة ما «علم» اسیر و برده نشده است. اسم این دوره را نباید عصر علم گذاشت باید عصر بردگی علم گذاشت، عصر اسارت علم، یعنی عصری که علم را آزاد نمی‌گذارند. در تمام دوره‌های گذشته، علم از این دوره آزادتر بوده است. در هیچ دوره‌ای علم و عالم مثل امروز بدبخت و اسیر و بیچاره نبوده است.
شما اگر درست دقت کرده باشید می‌دانید که اگر عالمی پیدا بشود، مثلاً یک مخترع و یا یک روانشناس بسیار ماهر، تا پیدا شد فوراً قدرتهای سیاسی او را در اختیار خودشان قرار می‌دهند می‌گویند تو بیا علم خودت را در خدمت هدفهای ما قرار بده، و چاره‌ای هم ندارد. بهترین مثلش دانشمندان اتم شناس هستند. از اینها بیچاره‌تر در دنیا وجود ندارد. در هر جای دنیا که یک دانشمند اتم شناس درجه اول پیدا شد قدرتهای سیاسی آمدند او را زندانی کردند برای اینکه علم را در اختیار آنها قرار دهد و احیاناً دشمن از آن استفاده نکند. یک برنامه می‌دهند و می‌گویند روی این برنامه باید عمل بکنی و حق زندگی غیر از این را نداری. دانشمندان درجه اول در هر کجای دنیا باشند اسراری از علوم طبیعی می‌دانند که دیگران نمی‌دانند. ممکن است در شوروی چندین نفر از این دانشمندان باشند (که کسی عدد آنها را هم نمی‌داند چون اینگونه افراد جزء اسرارند). همین تعداد هم ممکن است در آمریکا باشد. برای هر یک از اینها دهها نفر مأمور و مراقب وجود دارد که اسرار را به دیگری تحویل ندهند، یا یک وقت دیگران اینها را ندزدند. از اینها بیچاره‌تر در دنیا وجود ندارد یعنی این آزادی که ما و شما الان داریم آنها ندارند. حتی با برادر خودش حق ندارد تماس بگیرد. چرا؟ برای اینکه ممکن است یکوقت او بخواهد به برادرش مقداری از این اسرار را تحویل دهد و بعد برادر او برود این اسرار را در اختیار دولت دیگر بگذارد و آن دولت از این لحاظ با این دولت برابر بشود.
پس این چه عصر علمی است؟ عصر علم هست اما نه عصر آزادی علم بلکه عصر اسارت و بردگی علم، عصر اینکه قدرت دیگری غیر از قدرت علم بر اجتماع بشر حکومت می‌کند و آن قدرت، علما را به عنوان وسیله برای هدفهای خودش استخدام کرده است.
پس اگر ما بگوئیم با مقتضیات زمان نباید به طور دربست هماهنگی کرد، این مخالفت با علم نیست، بلکه به واسطة این نکته است که ما می‌دانیم هنوز دوره‌ای که در آن دوره علم آزاد باشد، عقل آزاد باشد، دوره‌ای که علم و عقل بر شهوات مردم، بر جاه‌طلبیهای مردم حکومت بکند نیامده است، یعنی هنوز عصری نیامده است که «اینشتین» حاکم و آمر باشد و روزولت مطیع و مأمور، بلکه عکس است.
افلاطون نظریة معروفی دارد به نام نظریة «مدینة فاضله». می‌گوید دنیا آن روزی به سعادت نائل خواهد شد که حکیمان زمامداران باشند و زمامداران حکیمان، تا وقتی که حکیمان طبقه‌ای هستند و زمامداران طبقه‌ای دیگر، دنیا روی سعادت نخواهد دید. ما مسلمانها بالاخص شیعیان می‌گوئیم دورة سعادت بشر آن عصری است که دورة عدل کامل است یعنی عصر ظهور حضرت حجت (عج)، آن دوره‌ای که اولین مشخصش اینست که دورة‌ حکومت عقل است یعنی دوره‌ای است که در آن، علم اسیر و برده نیست.
امیرالمؤمنین (ع) تعبیری دربارة آن عصر دارد که می‌فرماید: و یغبقون کأس الحکمه بعد الصبوح در آن عصر مردم صبحگاهان و شامگاهان جامی که می‌نوشند جام حکمت و معرفت است، جز جام حکمت و معرفت جام دیگری نمی‌نوشند.
در کافی هست که در عصر ظهور حضرت حجت، خدا دست خود را بر سر افراد بشر می‌گذارد و عقل مردم زیاد می‌شود.
من شاید نتوانستم این مطلب را آنجور که دلم می‌خواست تقریر بکنم ولی بدانید که به غلط می‌گوئیم عصر، عصر علم است، به غلط می‌گوئیم عصر، عصر عقل است، به غلط می‌گوئیم عصر، عصر فکر است؛ برای اینکه در این عصر عقل آزادی ندارد، علم و فکر آزادی ندارد، هنوز دنیا دنیای شهوت است، هنوز دنیا دنیای جاه‌طلبی است.
در ماه گذشته که به خوزستان رفته بودم در جشنی که به مناسبت نیمة شعبان برقرار شده بود گفتم اگر بخواهد بفهمید عصر چه عصری است و بر وجود بشر چه چیزی حکومت می‌کند، وضع این «بیتل‌ها» را ببینید، چهار تا آدم بی‌ارزش چه سر و صدائی در دنیا راه‌انداخته‌اند. روزنامه‌های خودمان نوشتند وقتی که اینها به آمریکا رفتند تمام جریانهای سیاسی را تحت الشعاع قرار دادند. این، حکایت می‌کند از روحیة‌ ملت آمریکا. «ویلسن&raq

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اسلام و مقتضیات زمان

دانلودمقاله بیماریهای چشم

اختصاصی از فی گوو دانلودمقاله بیماریهای چشم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

کوری تدریجی
کوری تدریجی بیماری است که اعصاب بینایی چشم را آسیب می دهد تا زمانیکه خطر محسوسی اتفاق نمی افتد خیلی مورد توجه واقع نمی شودو اگر درمان نشود می تواند به کم بینایی شدید و یا حتی نا بینایی منجر شود. کوری تدریجی معمولاً با فشار درون چشم بالا , فشار در چشمها یا کاهش دید پیرامونی ظاهر می شود. کشف سریع از طریق آزمایشات چشم کمک بزرگی برای کاهش بیماری خواهد کرد.

 

شکلهای کوری تدریجی:
• کوری تدریجی با تنش معمولی: وقتی که آسیبهایی در اعصاب بینایی و یا کاهش بینایی حتمی با فشار درون چشمی در حالت طبیعی وجود دارد اتفاق می افتد. (تنش یا فشار معمولی)
• کوری تدریجی زاویه بسته: افزایش در فشار درون چشمی به واسطه اینکه مایع سیال کلیثیم به علت انسداد نمی تواند خارج شود.
می تواند موجب درد, سردرد, تهوع , قرمزی چشم, لکه شدن چشمها و کاهش دید شود. مطابق NEIاین یک فوریت پزشکی است. اگر دکتر شما غیر قابل دسترس است., به نزدیکترین بیمارستان یا کلینیک بروید. بدون درمان در بهبود جریان چشم, چشم ممکن است در طول یک یا دو روز کور شود.
• کوری تدریجی نوع دوم: می تواند بعد از عمل های جراحی چشم یا در موقعیت های پزشکی خاص مثل دیابت ایجاد شود.
• کوری تدریجس مادرزادی: در بدو تولد به واسطه عیبهای تولدی که از جاری شدن مایع چشم به خارج جلوگیری می کند که چشمهای سفید, لکه دارو حساس به نور را باعث می شود.
• کوری تدریجی زاویه باز:وقتی که ترشح زخم از چشم به عقب می افتد اتفاق می افتد, که فشار درون چشمی بیش از حد نرمال افزایش می یابد بنابراین اعصاب بینایی آسیب می بیند و سرانجام منجر به دید کم می شود. و معمولاً دید پیرامونی که آسیب ببیند اول از همه به دید بحرانی(محدود) و به مرور زمان به کوری منجر می شود.

 

علائم و کشف بیماری:
علائم هشدار دهنده کوری تدریجی برای هر شکلی متفاوتند . کوری تدریجی معمولاً تا زمانی که یک آسیب محسوس یا جدی به اعصاب بینایی نرسیده باشد قابل توجه نیست. با کوری تدریجی زاویه باز, معمول ترین شکل,یک با افزایش در فشار درون چشمی و کاهش دردید بیرونی علائم کلیدی هستند. یک تونومتری ابزاری است که فشار درون چشم را اندازه میگیرد. آن می تواند فشار غیر طبیعی را نشان دهد که آسیبهایی را در اعصاب بینایی بوجود آورده. در یک آزمایش منبسط کردن چشم قطره ای را برای گشاد کردن مردمک بکار می رود که اجازه می دهد متخصص چشم اعصاب بینایی را در مقابل تغییرات بررسی و آزمایش کند. یک آزمایش میدان بصری چشم کمک می کند که یک دکتر بگوید که آیا در دید خارجی کاهش اتفاق افتاده است. (دید خارجی کم شده است), که یک نشانه از کوری تدریجی است. یک دستگاه سنجش ضخامت ابزاری است که امواج فرا آوایی را به کار می برد تا ضخامت قرنیه و هر چیز غیرطبیعی را اندازه بگیرد. این روش نیز در دیگر عملهای جراحی مثل LASIk انجام شده است.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  4  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله بیماریهای چشم

دانلود مقاله تنظیم خانواده

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله تنظیم خانواده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


1- لزوم رعایت تنظیم خانواده را تشریح کنید؟
الف) جمعیت و تأمین غذا
ب ) رشد بی رویه جمعیت و نظام آموزشی
ج ) رشد بی رویه جمعیت و نظام اقتصادی
د ) رشد جمعیت و مسکن
ه) رشد جمعیت و بهداشت
و ) رشد جمعیت و محیط زیست
ز ) رشد جمعیت و خدمات عمومی
ح ) رشد جمعیت و مسؤولیتهای اجتماعی بانوان
2- تنظیم خانواده را تعریف کنید؟
فاصله گذاری مناسب بین بارداریها و کنترل تعداد فرزندان با استفاه از روشهای پیشگیری از بارداری با توجه به امکانات اقتصادی، قدرت جسمی و روانی والدین را تنظیم خانواده گویند.
3- اهداف تنظیم خانواده را بنویسید؟
1. کاهش مرگ و میر مادران و نوزادان؛ کاهش معلولیت و ناتوانیهای ناشی از حاملگیهای ناخواسته
2. کاهش بیماریهای مادر زادی با جلوگیری از زایمانهای دیرهنگام
3. جلوگیری از حاملگیهای ناخواسته و سقطهای غیرقانونی
4. جلوگیری از سوء تغذیه مادران و کودکان با فاصله گذاری مناسب بین فرزندان
5. تأمین سلامت جسمانی و روانی مادران
6. کمک به خانواده ها در جهت داشتن تعداد فرزندان دلخواه و متناسب با امکانات اقتصادی جسمانی و روانی آنها.
4- روشهای متداول پیشگیری از حاملگی را نام ببرید؟
1. روشهای مکانیکی شامل:
الف) پوشش برای مرد (کاندوم)
ب ) دستگاه داخل رحمی (IUD)
2. روشهای شیمیایی شامل:
الف) قرصهای خوراکی ضد بارداری
ب ) هورمونهای تزریقی
ج ) کپسولهای کاشتنی
3. روشهای جراحی شامل:
الف) بستن لوله در مردان (وازکتومی)
ب ) بستن لوله در زنان (توبکتومی)
5- مزایای استفاده از قرصهای ضد بارداری را بنویسید؟
1. مصرف قرصهای پیشگیری از بارداری نه تنها منجر به سرطان نمی شود، بلکه از برخی انواع سرطان پیشگیری می کند.
2. استفاده از قرصهای ضد بارداری منجر به نازایی نمی شود بلکه پس از قطع مصرف قرص در ظرف چند ماه، قدرت باروری بازمی گردد.
3.استفاده از قرصهای ضد بارداری منجر به تولد نوزادان ناهنجار نمی شود و اگر در زمان حاملگی مصرف نشده باشد نوزادان سالم متولد خواهند شد.
4. قرصها برای اینکه مؤثر واقع شوند باید به طور مرتب و صحیح مورد استفاده قرار گیرند.
همیشه زنان، از این پس مردان!
گروهی از زوج‌ها از لحاظ جنسی فعال و بارور هستند، ولی تمایلی به بچه‌دار شدن ندارند. این گروه باید از روش‌های مؤثر پیشگیری از بارداری استفاده کنند. تحقیقات نشان داده است که اگر زوجین از هیچ‌گونه روش پیشگیری از بارداری استفاده نکنند، حدود 90 درصد زنان در طی مدت یک سال حامله می‌شوند. در کشور ما نیز، با وجود دسترسی آسان به وسایل پیشگیری از بارداری، سالانه حدود 400 تا 500 هزار حاملگی ناخواسته اتفاق می‌افتد که به‌طور عمده ناشی از استفاده نکردن از وسایل پیشگیری از حاملگی است.

 

در اینجا تمام کارها در امتداد خطی سبز1 انجام می‌شود. خواه ناخواه توجهت به افراد حاضر جلب می‌شود. مردان و زنان در کنار یکدیگر خط سبز را دنبال می‌کنند. صحبت‌هایی می‌شنوی. آنها از مسائلی حرف می‌زنند که هرگز بیرون از این خط نمی‌توان به آسانی بیانشان کرد.
ـ شما چند فرزند دارید؟
ـ یک پسر.
ـ پس چرا وازکتومی؟
ـ من و همسرم دخترعمو، پسرعمو هستیم، متأسفانه پسر ما تالاسمی دارد. متخصصان توصیه کرده‌اند که دیگر بچه‌دار نشویم. ما هم آمده‌ایم اینجا.
پسر کوچک و رنگ پریده‌ای را می‌بینم که به گردن مادرش آویزان است. چشمان گودافتاده و جثة نحیفی دارد. او هم به خط سبز خیره شده است.
ـ همسر من مدت‌ها بود که قرص می‌خورد. اما هر روز مشکل داشتیم. یا استفراغ می‌کرد یا خوردن قرص فراموشش می‌شد. از آی یو دی هم نمی‌توانست استفاده کند تا این‌که یکی از همسایه‌ها بخش وازکتومی این مرکز را به ما معرفی کرد.
مردان و زنان زیادی اینجا هستند، جوان و پیر. آنها آگاهانه تصمیم می‌گیرند روش مناسب‌تری را برای کنترل جمعیت خانوادة خود انتخاب کنند. شاید خط سبز بهترین مسیر برای بسیاری از این زوج‌های آگاه باشد.
اهمیت تنظیم خانواده در ایران
جمعیت دنیا در سال 1987 به پنج میلیارد نفر رسید و تنها در طی 157 سال، پنج برابر جمعیت سال 1830 شد. در مقابل، جمعیت ایران فقط در مدت 50 سال (از سال 1320 تا 1370) از دوازده میلیون به شصت میلیون نفر رسیده است. این افزایش سریع جمعیت، مشکلات و کمبودهای روزافزونی را در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی و تربیتی به دنبال داشته و در آینده مواجهه با معضلات پیچیده‌تری پیش‌بینی می‌شود.
همچنین رشد سریع جمعیت باعث افزایش نابرابری میان درآمد کشورهای در حال توسعه و کشورهای پیشرفته می‌شود و پدیدة مهاجرت را تشدید می‌کند. آثار منفی افزایش موالید و بعد خانوار، تنها محدود به خانواده نیست. افزایش بعد خانواده منجر به افزایش جمعیت جوانان، کاهش درآمد سرانه، تورم، بیکاری، نزول سطح آموزش و تخریب منابع محیط زیست خواهد شد.
مطالعات انجام‌شده در ایران در سال 1371 نشان می‌دهد که در حدود 6/1 درصد از حاملگی‌ها در جمعیت شهری و 1/39 درصد در جمعیت روستایی کشور ما ناخواسته هستند. بررسی دیگری در شهر قزوین بیانگر آن بود که از هر پنج نفر زن، یک نفر از هیچ وسیلة پیشگیری استفاده نمی‌کند.
بر طبق آمار انجمن تنظیم خانوادة جمهوری اسلامی ایران، حاملگی‌های بدون برنامه و ناخواسته، در 16 درصد موارد، به سقط‌های عمدی منجر می‌شوند. همچنین روزانه دست کم 80 زن به دلیل سقط غیرقانونی جان خود را از دست می‌دهند. به علاوه، نوزادان حاصل از حاملگی‌های ناخواسته غالباً نارس و کم وزن متولد می‌شوند و دچار اختلالات جسمی و روانی‌اند. از سوی دیگر، زایمان‌های مکرر موجب تحلیل قوای جسمی مادر می‌شود و فاصلة زمانی کافی برای ترمیم ذخایر غذایی از دست رفته در بدن او فراهم نمی‌گردد. حاملگی‌های مکرر با فواصل کم، خطر مرگ و میر مادران را افزایش می‌دهد. این خطر، بخصوص پس از زایمان سوم، به شدت افزایش می‌یابد.
کدام روش بهترین است؟
دکتر مهدی صدق‌آذر، مربی ارشد کشوری وازکتومی بدون تیغ جراحی و سرپرست مرکز آموزشی، بهداشتی و تحقیقاتی شهید جعفری، می‌گوید: «برای انتخاب روش پیشگیری از بارداری، همیشه زوجین باید مشاورة خانوادگی بگیرند. زیرا روش مطلوب پیشگیری از بارداری برای زوج‌های مختلف، متفاوت است. هدف از مشاوره، انتخاب و استفادة صحیح از روش پیشگیری از بارداری در افراد مختلف متناسب با شرایط خاص آنان است. بدین منظور، قبل از پیشنهاد یک روش پیشگیری به هر فرد، باید شرایط خاص وی، نیاز او، وضعیت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی‌اش در نظر گرفته شود. در مشاوره برای پیشنهاد یک یا چند روش پیشگیری از بارداری، بهتر است که با زوج صحبت شود یا اگر با یکی از آنان صحبت شد، به او فرصت داده شود تا با همسر خود مشورت کند. قبل از شروع مشاوره، باید نحوة عمل روش‌های جلوگیری، میزان اثربخشی آنها، موارد منع مصرف، عوارض جانبی و نحوة برخورد با آنها و علائم خطری که نیاز به پیگیری دارند به تفصیل بیان شود.»
ستاره مددی، کارشناس بهداشت و مسئول بخش تنظیم خانواده در یک پایگاه بهداشتی واقع در غرب تهران، نیز بر اهمیت مشاوره قبل از انتخاب تأکید می‌کند و می‌افزاید: «در مشاوره، به فرد آگاهی می‌دهیم تا خودش شیوة مناسب را انتخاب کند و به دنبال دو هدف عمده هستیم: یکی اصلاح باورهای غلط عامیانه و دیگری آشنا کردن مردم با عوارض و مشکلات وسایل پیشگیری. در پایگاه بهداشتی، با استفاده از پوسترهای آموزشی، مزایا و معایب هر روش را به‌طور مجزا بیان می‌کنیم. موفقیت زمانی به دست می‌آید که فرد بتواند به دلخواه شیوة مناسب برای خود را انتخاب کند. به داوطلبانی که روش مورد نظرشان به سلامت آنها لطمه می‌زند روش دیگری پیشنهاد می‌کنیم.»
علی نیک‌دل، معلم دبیرستان پسرانه‌ای در تهران، به همراه همسر خود به پایگاه بهداشتی مراجعه کرده است. وی در صف انتظار عمل وازکتومی می‌گوید: «ما دو بچه داریم و دیگر بچه نمی‌خواهیم. مشکل ما هزینة زندگی نیست، بلکه دیگر وقتی برای اختصاص دادن به بچة دیگری نداریم.»
کبری امامی، خانه‌دار و دیپلمه، مشکل اصلی را تمایل مردان به داشتن فرزند بیشتر می‌داند. وی در تأیید گفتة خود شرح می‌دهد: «مردها، برای زیاد کردن نسل خود، تا جایی که مادر جان دارد بچه می‌خواهند. مادر تا وقتی که یائسه نشده، باید به فکر بچه باشد.»
مشارکت مردان در تنظیم خانواده
یکی از عوامل مؤثر در موفقیت برنامه‌های تنظیم خانواده جلب مشارکت مردان است. مشارکت مردان در برنامه‌های تنظیم خانواده به معنای استفادة آنها از روش‌های مخصوص مردان نیست. این مشارکت شامل درک درست مردان از محدودیت‌ها و نیازهایی است که با استفاده از روش‌های پیشگیری از بارداری برای همسرانشان پیش می‌آید.
دکتر صدق‌آذر زن و مرد را به یک میزان مسئول جلوگیری از بارداری می‌داند. وی معتقد است: «اگر عارضه‌ای در نتیجة استفاده از شیوه‌های جلوگیری از بارداری در یکی از زوجین مشاهده شود، همسر وی باید از او حمایت کند. در نظام‌های تأمین بهداشت تنظیم ، به جنبة حمایتی مردان توجه بیشتری می‌شود. در مجموع، مردان علاوه بر استفادة شخصی از روش پیشگیری، نقش‌های دیگری را نیز شامل مشورت با همسر در انتخاب و استفاده از یک روش، مشارکت در تعیین بعد خانوار و نیز حمایت از همسر در هنگام استفاده از وسایل پیشگیری برعهده دارند.»
تنوع وسایل پیشگیری از بارداری برای زنان، محدود بودن روش‌های مخصوص مردان و وجود برخی نگرش‌های نادرست، که تنظیم خانواده را تنها وظیفة زنان می‌دانند، سبب شده تا مردان مشارکت کمتری در برنامه‌های تنظیم خانواده داشته باشند. بر طبق آمار اعلام‌شدة وزارت بهداشت در سال 1376، میزان مشارکت مردان در استفاده از روش‌های تنظیم خانوادة مخصوص آنان 3/7 درصد از کل مردان واجد شرایط را شامل می‌شود.
دکتر صدق‌آذر مشارکت کم مردان را در برنامه‌های تنظیم خانواده ناشی از مسائل متعددی می‌داند. وی معتقد است: «تأثیر نگرش منفی افراد جامعه، تأثیر برخورد منفی اعضای خانواده ، ناآگاهی زنان از حقوقشان که باعث می‌شود تنها خود را مسئول پیشگیری از بارداری بدانند، کم‌رویی مردان برای مراجعه به مراکز بهداشتی و درمانی و درخواست خدمات تنظیم خانواده ، رواج فرهنگ شفاهی بین مردان، غرور مردانه و باورهای غلط فرهنگی و اعتقادی از جملة مشکلات مردان برای شرکت در برنامه‌های تنظیم خانواده است. از لحاظ شغلی، عواملی همچون تطبیق نداشتن ساعت کار مراکز بهداشتی تنظیم خانواده با وقت آزاد مردان، مشغلة زیاد مردان، اتلاف وقت آنان هنگام مراجعه به مراکز دولتی و محدود بودن خدمات مشاوره‌ای غیرحضوری را باید در نظر گرفت.»
وازکتومی چیست؟
دکتر سیدحبیب‌الله جعفری، جراح و متخصص بیماری‌های کلیه و مجاری ادرار و عقیمی مردان، با ذکر این نکته که سابقة استفاده از روش وازکتومی به یک قرن پیش بازمی‌گردد، در معرفی این روش می‌گوید: «بیش از پنجاه سال تحقیقات گسترده‌ای دربارة وازکتومی صورت گرفت. از 1974 تا 1985، یعنی به مدت یازده سال، عمل وازکتومی در ایالت سی‌چوان چین انجام شد و در سال 1985، انجمن جلوگیری داوطلبانه از بارداری از طریق جراحی، بی‌عارضه بودن این روش را اعلام کرد و در سال 1986، وازکتومی به تمام نقاط دنیا معرفی شد. در اوایل اردیبهشت 1372 نیز پروفسور لیسون چان به ایران آمد و این روش را به محافل علمی ما معرفی کرد.»

 

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  28  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تنظیم خانواده