اخلاق و زندگی اجتماعی
در مبحث اخلاق اجتماعی , نخستین پرسش درباره ارزش خود زندگی اجتماعی است. آیا اجتماعی زیستن , از دیدگاه اسلام , بار ارزشی دارد تا در محدوده اخلاق قرار گیرد و آیا می توان زندگی کردن به صورت جمعی را هم , جزء اخلاق اجتماعی بر شمرد ؟ یا این که بار ارزشی ندارد و خارج از موضوع ومحدوده اخلاق است ؟
درپاسخ باید گفت که قضاوت درباره این موضوع به این بستگی دارد که اجتماعی زیستن را یک فعل اختیاری برای انسان تلقی کنیم یا این که آن را جبری و غیر اختیاری بدانیم . اگر اجتماعی زیستن در اختیار انسان باشد , یعنی اگر بخواهد , بتواند زندگی اجتماعی داشته باشد و اگر نخواهد , بتواند از جامعه کناره گیری کند , در این صورت , خود زندگی جمعی نیز یک موضوع اخلاقی خواهد بود و اگر زندگی اجتماعی , جبری است و هیچ کس قادر نیست به طور انفرادی و منعزل از جمع زندگی کند , در این صورت , موضوع زندگی جمعی , خارج از محدوده و موضوع اخلاق خواهد بود ؛ زیرا همان طور که گفتیم , ارزش های اخلاقی – چه مثبت و چه منفی – مربوط به افعال اختیاری است .
بنابراین , در ضمن پاسخ گویی به پرسش فوق , سوال دیگری طرح می شود که پاسخ به آن به حوزه اخلاق مربوط نمی شود , بلکه در محدوده علوم دیگری قابل طرح و بررسی خواهد بود و آن ,این که آیا انسان در زندگی اجتماعی خود , مجبور است یا مختار ؟ ما این سوال رادر بحث های مربوط به جامعه مطرح خواهیم کرد ؛ ولی در این جا نیز ناچاریم به عنوان مقدمه ورود در بحث اخلاق , به آن اشاره کنیم .
برخی از اندیشمندان غربی معتقد بوده اند که اجتماعی زیستن , یک امر جبری است و دیدگاه های مختلفی از این دست , در علوم اجتماعی به چشم می خورد که زندگی اجتماعی را برای انسان یک ضرورت طبیعی بر می شمارد . بعضی از این هم فراتر رفته و
گفته اند : فرد, در ضمن جامعه , هیچ اصالتی از خود ندارد , بلکه به منزله سلولی است در
اخلاق اجتماعی 2
بدنه اجتماع که حیات و هویت و شخصیتش به آن بستگی داردو یا گفته اند : وجود فرد , هم چون برگی است در میان انبوه برگ ها , شاخه ها و سایر اندام های درخت و در ضمن تشبیهاتی از این دست , خواسته اند این وابستگی را نمایش دهند و فرد را تابع محض جامعه و عاری از هر گونه استقلال , و جامعه را دارای اصالت و وجود حقیقی معرفی کنند.
طرفداران این نظریه , از نظر مبالغه در اصالت دادن به جامعه ,افکار متفاوتی دارند و مکتب های جامعه شناسی نیز از این نظر , اختلاف هایی دارند , اما کم بیش کسانی که دیدگاه اصالت جمع را مطرح کرده اند , گرایش به این دارند که هویت فرد , در ضمن جامعه تحقق می یابد و وجودش تابعی از وجود جمع است . نهایت چیزی که بعضی از طرفداران این نظریه پذیرفته اند این است که فرد در درون جامعه می تواند نوعی استقلال محدود داشته باشد در این حد که خودش را از جامعه جدا کرده , بصورت عضومرده ای درآورد ؛ مثل برگی که از درخت جدا شود یا عضویکه از پیکر انسان بریده می شود و طبعاً , پس از جدایی , تنها در مدتی کوتاه به حیات ظاهری خود ادامه دهد و به سرعت فاسد می شود و از بین می رود . فرد هم نسبت به جامعه , همین حکم را دارد . وقتی از آن جدا شد , به منزله موجود مرده ای است که در مدت کوتاهی , از هستی انسانی ساقط می شود و اگر زنده بماند , زندگی او بیش از یک زندگی حیوانی نخواهد بود .
آنچه را که در بالا توضیح دادیم , دیدگاه طرفداران اصالت جامعه , به معنای فلسفی آن است وطبعاً دیدگاهی بسیار افراطی است و با موازین و مبانی بینش اسلامی , هم خونی و سازگاری ندارد .
حال اگر کسی وجود فرد را دقیقاً مثل سلولی از یک پیکره زنده یا برگی از یک درخت تفسیر کند , معنایش این است که زندگی اجتماعی , برای فرد , یک ضرورت طبیعی است و غیر از این , راهی برای زندگی ندارد و نتیجه اش این است که در حوزه
اخلاق قرار نمی گیرد و نمی توان گفت که باید در جامعه باشد یا نباشد , زیرا انسان از این
جهت که انسان است , اگر بخواهد زنده بماند و زندگی کند باید در ظرف جامعه باشد .
اخلاق اجتماعی 3
در این جا آن را به عنوان یک اصل موضوع تلقی می کنیم که زندگی اجتماعی ,کم و بیش , برای فرد , اختیاری است نه جبری , و هرفرد , موجود مستقلی اسست که روح مستقل دارد , اراده , فکر و شناخت دارد و قادر است مسیرهای مختلفی را برای خود در زندگی انتخاب کند . می تواند زندگی خودش را با زندگی افراد پیوند دهد و می تواند این پیوند را قطع کند.
وجود فرد , ارتباطی ارگانیک با وجود جامعه ندارد و به منزله سلولی از پیکر جامعه یا برگی از درخت نیست که قابل تفکیک از آن نباشد وجدا شدن از جامعه به نیستی او بینجامد , بلکه موجودی مختار است , زندگی مستقلی دارد و به اختیار خود می تواند به صورت جمعی یا فردی زندگی کند و به اندازه ای که انسان , درامر زندگی جمعی اختیار دارد , می تواند در حوره علم اخلاق مورد بحث واقع شود .
بنابراین , ما می توانیم درآغاز ورود در بحث اخلاق اجتماعی , این مسئله را بررسی کنیم که آیا زندگی اجتماعی , از جهت اخلاق , چه ارزشی دارد ؟خوب است یا بد ؟ هم چنین درباره کمیت و کیفیت زندگی جمعی و این که چگونه وبا چه کسانی باید معاشرت و پیوند داشت یا پیوند را برید ؟ این ها تا حدودی در اختیار انسان و در محدوده اخلاق است , هر چند که اختیار انسان , در این موارد , یک سان نیست ؛ مثلاًما در نفس کشیدن خودمان هم اختیار داریم , ولی اختیار ما در نفس کشیدن , مثل اختیاری که در حرکت دستمان داریم نیست . دستمان را هر طوری که دلمان بخواهد حرکت می دهیم ؛ اما نفس را تا حدی می توانیم حبس کنیم و بعد به جایی می رسد که دیگر توان حبس کردن نفس را از کف می دهیم .
آری , نفس کشیدن تا حدی , هر چند ضعیف در اختیار ماست و مثل حرکت قلب نیست که انسان های متعارف , هیچ گونه اختیاری در آن ندارند و به همان اندازه که اختیاری است , می تواند دارای حکم اخلاقی هم باشد ؛ یعنی مثلاً اگر کسی بتواند نفس خودش را حبس کند تا بمیرد , این کار خودکشی تلقی می شود و از نظر اخلاقی حرام است . این توضیحی بود برای این که می گوییم : اختیاری بودن کارها متفاوت است ,پس
اخلاق اجتماعی 4
اخلاقی بودن آنها هم متفاوت خواهد بود و کارهای اختیاری , تا اندازه ای که در اختیار انسان هستند , مورد بحث اخلاقی قرار می گیرند .
زندگی اجتماعی هم تا حدودی اختیاری انسان است و در همان حد اختیاری است , اخلاقی نیز هست . ممکن است کسی تصمیم بگیرد در گوشه ای دور از دیگران , در غاری یا جنگلی , تنها زندگی کند , با کسی معاشرت نکند و سخنی نگوید , از کسی چیزی نگیردو به کسی چیزی ندهد , از علف بیابان و میوه جنگل بخورد , به شکلی خود بسنده , خودش را از سرما و گرما حفظ کند و برای مدتی به زندگی فردی خود ادامه دهد. آری , این گونه زندگی دور از جامعه هم برای فرد ممکن است . وجود ما تکویناً با وجود افراد دیگر جوش نخورده است به شکلی که از زندگی دیگران انفکاک ناپذیر باشد .
اخلاق اجتماعی 5
ارزش زندگی اجتماعی
در سومین پرسش که مطرح می شود , می گوییم : آیا اجتماعی زیستن , چه ارزشی دارد ؟ و متقابلاً کناره گیری از اجتماع و رهبانیت از نظر اخلاق اسلامی حکمش چیست ؟
برای پاسخ به این پرسش باید اجتماعی زیستن و کناره گیری از جامعه یا رهبانیت را تحلیل کنیم . چه عواملی موجب گرایش انسان به جامعه می شود و چه عواملی انسان را به گوشه گیری و انزوا وادار می کند ؟
اجتماعی زیستن و تقویت پیوندهای اجتماعی یا اعتزال و انزوا , هیچ کدام ارزش ذاتی ندارند , بلکه ارزش خود را از عوامل و ریشه های دیگری می گیرند . از این رو , ما برای تعیین و تحدید ارزش هر کدام ناگزیر از بررسی علل و عوامل هر یک از آن دو خواهیم
بود . عواملی را که گرایش به زندگی اجتماعی را در انسان برمی انگیزند , می توان به چند دسته تقسیم کرد :
• دسته اول , عوامل غریزی اند ؛ مانند غریزه جنسی . هر فردی از آنجا که تکویناً تمایل به جنس مخالف دارد , خواه و ناخواه , به او نزدیک می شود , با او معاشرت و مباشرت می کند و زندگی اش را با زندگی او پیوند می دهد .
البته زندگی خانوادگی با زندگی اجتماعی به یک معنا , دو اصطلاح متفاوتند ؛ ولی در یک مفهوم وسیع تر , زندگی خانوادگی در واقع خود شکلی از زندگی اجتماعی است ؛ بلکه هسته های اولیه و ریشه واساس زندگی اجتماعی را – چنان که بعضی از نظریات جامعه شناسی که تا حدود زیادی مورد تایید قرآن کریم است , اظهار داشته اند – خانواده تشکیل می دهد .
البته هیچ یک از سطوح زندگی اجتماعی و جریانات و مقاطع تاریخی , تک عاملی نیستند , بلکه پیوسته , عوامل مختلفی در ایجاد آن ها نقش دارند , ولی این فرض غلطی نیست که گفته شود : دو فرد , زندگی مشترکشان را بر
اساس غریزه جنسی بنا بگذارند و غریزه جنسی , عامل زندگی جمعی آن دو با شد .
اخلاق اجتماعی 6
• دسته دوم , عومال عاطفی اند که موجب گرایش به اجتماع و پیوند دادن زندگی یک فرد با افراد دیگر می شوند . در بحث عواطف گفتیم که انسان به طور طبیعی میل دارد که به انسان های دیگر نزدیک شود و با آنها انس بگیرد و مخصوصاً عواطف خانوادگی , موجب بقا و دوام زندگی خانوادگی می شود .
• دسته سوم , عوامل عقلی اند که از عوامل دیگر وسیع تر و جنبه اختیاری آنها بیشتر است .
انسان با عقل خود درک می کند که به تنهایی قادر به تامین نیازمندی های زندگی خویش نیست . هم در تامین نیازهای مادی مثل لباس , مسکن و غذا احتیاج به همکاری دیگران دارد و هم در تامین نیازهای معنوی . تکامل معنوی و تامین نیازمندی های مادی انسان در گرو زندگی اجتماعی است و اگر جامعه نباشد , علاوه بر لنگ ماندن زندگی مادی فرد , تعلیم و تربیتی هم وجود ندارد و رشد معنوی و اخلاقی هم تحقق نمی یابد و از این جا است که عقل به لزوم معاشرت با دیگران , پیوند دادن زندگی به زندگی دیگران و تعاون و همکاری با آنان در رفع مشکلات زندگی حکم می کند .
عوامل نام برده , مهم ترین عواملی است که انسان را به انتخاب زندگی جمعی وادار می کند , اما نقش این عوامل , در همه افراد یکسان نیست . کسانی هستند که زندگی جمعی را تنها برای تامین نیازهای مادی خود می خواهند و توجهی به معنویات ندارند و برخی دیگر , اصالتاً توجه به معنویات دارند وبرای تامین نیازهای معنوی , به جامعه دل می بندند و به زندگی جمعی گرایش پیدا می کنند . اینان بیشتر در این اندیشه اند که در جامعه , از علوم , رفتار و تجربه های دیگران استفاده کنند و از آنها در راه تکامل معنوی شان بهره بگیرند , به گونه ای که اگر این عامل نبود یا این مصلحت به خطر افتد , حاضرند دست از زندگی اجتماعی بکشند یا آن را محدود کنند . برخی نیز بیشتر تحت تاثیر عوامل عاطفی اند و بعضی دیگر , نقش این عوامل در آنها ضعیف است و همچنین تاثیر عامل غریزی نیز در افراد , متفاوت است .
بنابراین , ارزیابی اجتماعی زیستن , تابع تاثیر عوامل و انگیزه هایی است که انسان را به
اخلاق اجتماعی 7
بنابراین , ارزیابی اجتماعی زیستن , تابع تاثیر عوامل و انگیزه هایی است که انسان را به زندگی اجتماعی یا کناره گیری از آن وادار می کند . پس باید نخست , تاثیر این عوامل را بررسی کرد و طبیعی است که اظهار نظر درباره این گونه مسائل , با وجود عوامل متعدد و نقش های متفاوتی که دارند , بسیار دشوار و پیچیده است . آنجا که رفتار انسان , دارای یک عمل است , کم و بیش , می توان آن را محاسبه و ارزش گذاری کرد , اما در عامل و رفتارهای پیچیده انسان , که عوامل مختلفی در ظهور آنها دست به دست هم می دهند , در هم اثر می گذارند و ارزش یکدیگر را تحکیم یا خنثی می کنند , دیگر به سادگی نمی توان ارزش آنها را بررسی و قضاوت کرد که سرانجام این گونه اجتماعی زیستن چگونه ارزشی دارد و آیا در مجموع مطلوب است یا نامطلوب ؟ بسیاری از محاسبات باید دقیق انجام بگیرد تا پاسخ درستی به پرسش بالا داده شود .
ارزش گذاری در این موارد نسبی است و در بینش اسلامی هیچ ارزش متلقی بر ای زندگی اجتماعی یاکنره گیری از جامعه نمی توان در نظر گرفت اینکه می گوئیم : ارزش گذاری در این موارد , نسبی است نه به این معنا است که تابع نظر و سلیقه افراد است , بلکه معنایش این است که ارزش آن , تابع شرایط مختلف زمانی , اوضاع گوناگون اجتماعی و انگیزه ها و عوامل دیگر است .
به بیان دیگر چون عوامل مختلفی در ارزیابی زندگی اجتماعی نقش دارند , نمی توان فرمول ثابتی برای آن ارائه داد نه اینکه صرف تغییر زمان یا موقعیت جغرافیایی یا اختلاف سلیقه ها باعث اختلاف ارزش ها می شود , بلکه چون عوامل , شرایط و انگیزه های زندگی اجتماعی مختلفند , ارزش ها هم به تبع آنها متفاوت خواهند بود . یک دسته از عوامل و شرایط هستند که اگر جمع شوند , در هر وقت و هرجا و نسبت به هر کسی ارزش مثبت خواهند داشت و دسته دیگری دارای ارزش منفی خواهند بود .
مهمترین ارزش گذاری در مسائل اخلاقی , نیت و انگیزه انسان است . حتی یک کار کاملاً مشخص ممکن است با دو انگیزه متضاد انجام بگیرد : یک انگیزه بسیار خوب و یک انگیزه , بسیار بد . هیچ کاری را با صرف نظر از انگیزه انجام آن نمی توان ارزش -
اخلاق اجتماعی 8
گذاری کرد . این حقیقتی است که در بسیاری از فلسفه های اخلاق , مورد غفلت قرار گرفته است .
بر اساس برداشتی که ما تاکنون داشته ایم و نیز تائید آیات و روایات , دست کم نیت و انگیزه را , که از عوامل عمده انجام کار است , نباید در ارزش گذاری رفتارهای اجتماعی , نادیده گرفت . البته عامل موثر در ارزش کار , منحصر در نیت نیست . ممکن است کسی هدف و نیتش خوب باشد , اما راه تحقق بخشیدن به آن را نداند و کار را به گونه ای انجام دهد که حتی موجب ضرر مادی و معنوی خودش یا دیگران شود . به صرف حسن نیت , به تنهایی ملاک ارزش گذاری نیست , ولی نادیده گرفتن آن نیز در ارزش گذاری کار , درست نیست و انسان را از حقیقت دور می سازد .
گاهی انسان منافع زندگی اجتماعی را در نظر می گیرد و بدون توجه به عوامل دیگر , به زندگی اجتماعی , ارزش مطلق می دهد . در رژیم گذشته , یکی از مسائلی که در جامعه ما بسیار رایج بود و قضاوت های مختلفی درباره آن می شد , معاشرت زنها با مردها بود . خوش رفتاری با همه طبقات و گروه ها ارزشی بود که از فرهنگ غرب واررد فرهنگ ما شده بود . در بین روشن فکران و غرب زده ها جاباز کرده بود که انسان باید با هر انسان دیگری گرم وخوش رفتار باشد و در این جهت , فرقی بین مرد و زن نیست . زن هم باید با هر مردی گرم بگیرد , همین طور که با زن های دیگر شوخی می کند , با مردان هم شوخی کند . به هر حال , از دید آنان این یک ارزش است که انسان ها , اعم از زن و مرد باید به همدیگر محبت و انس داشته باشند و با هم خوش باشند .
این فکر , از یک ریشه فلسفی و فرهنگ عمیق سرچشمه می گیرد و هنگامی که آن مبانی فکری وارد مغز افراد شد , این نتایج را به بار خواهد آورد و مثلاً , معشرت زن نا محرم با مرد بیگانه , ارزش خواهد بود . در این صورت , اگر مهمان بیگانه ای وارد خانه شد و همسر صاحب خانه به استقبال او نیامد و با او دست نداد و پذیرایی نکرد , رفتار او ضد ارزش تلقی می شود و خود او متهم می شود به این که آداب اجتماعی را نمی داندو
معاشرتی نیست و جامعه گریز است.
اخلاق اجتماعی 9
آری , هنگامی که این اندیشه , به عنوان یک اصل کلی و غیر قابل استثنا پذیرفته شد که همه افراد انسان , سلول های یک پیکرند و باید با یکدیگر هماهنگ باشند و باهم بجوشند و نباید از هم کناره گیری کنند , چنین اندیشه ای در عمل , این نتیجه را به بار می آورد و چنین ارزش هایی را ایجاد می کند . آنگاه , کناره گیری زنی نامحرم از مردی نامحرم , می شود ضد ارزش , و گرم گرفتن و معاشرت و خوش و بش کردن و شوخی کردن با او می شود ارزش .
بنابراین , این گونه ارزش ها خود به خود به وجود نمی آیند , بلکه زمینه های فکری دارند . وقی آن فکرها از راه کتاب های مختلف , رسانه های گروهی و آموزش و پرورش تبلیغ شد , این نتیجه را خواهد داد و این ارزش ها را ایجاد خواهد کرد و اگر کسی مقاومت کند , مرتجع است , شعور اجتماعی اش رشد نکرده , چیزی سرش نمی شود , از
فرهنگ جدید و چیزهای تازه و زیبا دور می ماند . از این دیدگاه , هرچیزی که تازه تر است , زیباتر , جالب تر و مطلوب تر است و این همان اصل فرهنگی ( نوگرائی ) است .
امروز ما نیاز به بحث درباره این گونه مطالب نداریم جو انقلاب و توجه به دین , حاکم است , ولی لازم است در یک محیط اکادمیک , این مسائل دقیقاً بررسی شود تا کسانی که ناآگاهند , به منطق اسلام و بی پایه گی گرایش ها و افکار فوق و امثال آنها پی ببرند .
این که نو بودن , یک ارزش مثبت است و کهنه بودن یک ارزش منفی یا نوگرائی و کهنه گریزی , در ذهن بیشتر مردم جهان , اعم از شرقی و غربی رسوخ کرده و علاوه ب این که موافق طبع نوپسند و هوسهای عموم مردم است , توجیهات فلسفی ویژه ای را نیز با خود همراه کرده است , به ویژه مکتب دیالکتیک که هر حرکتی را تکاملی می داند و هر چیز جدیدی را کامل تر از قدیم و مطلوب تر از آن می شمارد , این گونه نوگرائی و کهنه گریزی را یک امر ضروری تلقی می کند .
در مقابل , ما که بی پایه گی این گونه مطالب را آشکارا می دانیم , آنها را قابل بحث و نیازمند بررسی علمی نمی دانیم و به راحتی از کنار آنها می گذریم , اما اگر بخواهیم این
اخلاق اجتماعی 10
بینش ها و ارزش ها را مورد نقد علمی قرار دهیم باید ریشه های آن را جدا گانه بررسی و نقادی کنیم تا بتوانیم یک فرهنگ پابرجا , متقن , استوار و شکست ناپذیر داشته باشیم .
به هر حال , این که تنها کسی بگوید : در فلان آیه و روایت از زندگی اجتماعی ستایش یا نکوهش شده , برای پاسخ دادن به چنین پرسش پیچیده ای کافی نیست , چرا که ممکن است در آیات یا روایات دیگری , مطالبی بر خلاف آن داشته باشیم , مثلاً روایتی مربوط به آخر الزمان , توصیه می کند که ( کونوا احلاس بیوتکم ) ؛ فرش خانه هاتان باشید , یعنی از خانه بیرون نیایید .
آیا چنین روایتی بر فرض که سند صحیح داشته باشد , می تواند درباره چنین مسئله ای پیچیده و سرنوشت سازی که حیات اجتماعی , بستگی به حل امثال آن دارد , ملاک یک ارزش گذاری کلی باشد ؟
فقهای بزرگ – کثرالله امثالهم – برای استنباط احکام ساده فقهی , مانند احکام آب چاه و احکام ظروف و انفعال آب قلیل , چنین زحمت های می کشند , چه تلاش هایی برای بررسی اسناد, روایات و جمع میان روایات متعارض انجام می دهد و چه بسا که در نهایت در بسیاری موارد , فتوای قطعی ندهند و احتیاط کنند . وقتی در چنین مسائلی که نقش چندان مهمی در زندگی انسان ندارند و احتیاط در آن آسان است , نیاز به این همه تلاش و دقت باشد , درباره مسائلی که با سرنوشت جامعه اسلامی سروکار دارد , چقدر باید دقت کرد ؟ ماناچار باید به خود بیاییم , این مسائل را جدی تلقی کنیم و بیش از آن مسائل ساده , در باره این گونه مسائل به تحقیق بپردازیم که اسا س فرهنگ ما را تشکیل می دهد و سرنوشت جامعه را یم سازد . حاصل این است که این گونه مسائل , بسیار پیچیده است و در بررسی و ارزیابی آنها عوامل مختلفی را باید در نظر گرفت . پاسخ به آنها کار ساده ای نیست نه به طور مطلق می توان گفت که زندگی اجتماعی , در هر شرایط و به هر صورتی مطلوب و دارای ارزش مثبت است و نه می توان کناره گیری از
جامعه را مطلوب مطلق دانست , بلکه ممکن است گاهی گرایش به جامعه , در عالی ترین حد مطلوبیت باشد و گاهی هجرت از جامعه و کناره گیری از آن .
اخلاق اجتماعی 11
قرآن و جامعه گرایی
اما در جایی که خشنودی خدا در بازگشت به جامعه است , برای هدایت دیگران و معاشرت با آنها , رهبانیت و دیر نشینی , ارزشی ندارد . و به راستی چگونه ممکن است ترک واجب سبب تقرب به خدا شود ؟
بدون شک , بیشتر کمالات انسان در سایه اجتماع حاصل می شود و بدون أن انسان از چنین کمالاتی محروم خواهد ماند , اما این بدان معنا نیست که بگوئیم : اجتماع دارای ارزش مطلق است چراکه ارزش زندگی اجتماعی , مشروط به همزیستی افراد و گروه های خاصی است , بر اساس خاص و با انگیزه ای خاص .
در قرآن کریم به همان اندازه که به محبت کردن مردم به همدیگر اهمیت داده شده , به تبری از بعضی از انسان ها و دور شدن از آنها هم اهمیت داده شده است و به همان اندازه که درباره صلح و مسالمت بحث دارد , درباره جنگ و جهاد نیز دارد .
قرآن توصیه می کند که برای حفظ یک زندگی اجتماعی مطلوب , گاهی لازم است از اجتماع برید :
قَد کانَت لَکُم اُسوهّ حسنتهّ فی إبراهیمُ والّذین معُه ُ إذقالوا لقومهم انّا بر ّاءُ منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنابکم و بدا بیننا وبینکم العداوه والبغضاء ابداً حتّی تومنوا بالله
وحده (1)
حقاً که ابراهیم و یارانش مقتدا و الگویی نیکو هستند برای شما , هنگامی که به قوم خود گفتند : ما از شما و آن چه که می پرستید بیزاریم و میان ما و شما برای همیشه کینه و دشمنی خواهد بود تا آن که به خدای یگانه ایمان بیاورید .
زندگی اجتماعی از نظر اسلام هدف نیست و ارزش مطلق ندارد , بلکه وسیله ای است برای تامین ارزش های بالاتر . بنابراین , ارزش آن نسبی است . حتی در عالی ترین جامعه
1. ممتحنه . آیه 4
اخلاق اجتماعی 12
ایده آلی که در زمان ولی عصر (عج) تشکیل می شود , زندگی اجتماعی , خودبه خود
اصالت ندارد , بلکه تشکیل جامعه برای این است که زمینه رشد معنوی برای هر فرد, بهتر فراهم شود .
خداوند می فرماید :
وعدالله الّذین امنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الّذین من قبلهم و لیمُکّننُّ لهم دیینهم الّذی ارتضی لهم و لیبدِّ لنّهم من خوفهم امناً یعبدوننی لایشرکون بی شیئاً (1)
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کار شایسته کنند , وعده داده است تا آنان را همانند گذشتگانشان در زمین جایگزین کند و به ایشان نسبت به دینی که مورد رضایتشان است , قدرت و مکنت دهد و پس از خوف , در امنیت قرارشان دهد تا مرا بپرستند و به من شرک نورزند .
این آیه نشان می دهد که تشکیل جامعه ایده آل نیز برای آن است که انسان ها بهتر بتوانند خدا را بپرستند . بنابراین , ارزش گذاری بر زندگی اجتماعی , تابع عوامل دیگری است که پیدا کردن آنها و نعیین فرمول دقیقش , کاری است دشوار , اما در یک تعبیر کلی , می توان گفت که ارزش جامعه به اندازه ای است که برای رشد و تکامل فرد , موثر باشد و اگر دارای تاثیر منفی باشد , طبعاً ارزش منفی خواهد داشت .
1. نور . آیه 55
اخلاق اجتماعی 13
اصل تقدم مصالح معنوی بر منافع مادی
اصل سوم , تقدم مصالح معنوی بر منافع مادی است . گاهی تامین نیازهای مادی با رعایت مصالح معنوی تزاحم پیدا می کند . اگر در جامعه ای همه نیروی مردم صرف کارهای اقتصادی و پیشرفت های مادی شود , طبعاً این جامعه در بعد اقتصادی و زندگی مادی پیشرفت چشمگیری خواهد کرد , زیرا همه نیروی مردم , در این جهت بسیج شده است . حال اگر این جامعه در بخشی از اوقات خود به معنویات بپردازد, طبیعی است که به همان میزان , از پیشرفت های مادی آن کاسته خواهد شد و در این جا است که میان پیشرفت مادی و معنوی آن جامعه , تزاحم به وجود می آید .
البته نباید از ایم مسئله هم غافل شد که گاهی عقب افتادگی های مادی , به منافع معنوی نیز لطمه می زند , اما چنین رابطه ای کلی و همه جانبه نیست . چنان که گاهی نیز معنویات یک جامعه , به پیشرفت های مادی آن کمک می کند , مثلاً کارگری که امین و درستکار باشد یا کارفرمایی که در اندیشه کارگران و زیردستان خود باشد , این گونه خصلت های معنوی , به پیشرفت مادی جامعه کمک می کند .
بنابراین می توان جامعه ای را فرض کرد که در حدی از فرهنگ و اخلاق که جلوی ضررهای مادی را بگیرد , مانند جامعه ای که در آن می گساری , مواد مخدر و شهوترانی های افراطی که به منافع مادی انسان هم زیان می رساند , وجود نداشته باشد. در چنین جامعه ای رشد مادی در بالاترین حد است و معنویات آن نیز در حدی است که به رشد مادی آن کمک می کند , اما از رشد معنوی , عبادت , مناجات , دعا و تفکر در مسائل فلسفی و عرفانی , در آن خبری نیست .
حال اگر جامعه ای را فرض کنیم که وقت خود را تنها در امور مادی و اقتصادی صرف نکند بلکه اعضای آن بخشی از وقت خود را به امور معنوی اختصاص دهند و یا گروهی از اعضای آن به امور معنوی بپردازند , طبیعی است که جامعه در چنین وضعی , در پیشرفت مادی و اقتصادی خود , به پای جامعه نخست نمی رسد , ولی مسلماً در
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 103 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلودمقاله اخلاق