فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله غلامحسین ساعدی

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله غلامحسین ساعدی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

تولد ، 24 دی ماه ، نام پدر : علی اصغر نام مادر طیبه 1314
تولد برادر ، 26 آذر ماه 1316
تولد خواهر و ورود به دبستان بدر 1322
ورود به دبیرستان منصور 1329
آغاز فعالیت سیاسی 1330
مسئولیت انتشار روزنامه‏های فریاد ، صعود ، جوانان آذربایجان و انتشار مقالات در این روزنامه‏ها 1331
بعد از کودتا مخفی و در شهریور دستگیر شد و چند ماه در زندان بسر برد 1332
ورود به دانشکده پزشکی تبریز 1334
همکاری با مجله سخن 1335
رهبری جنبش دانشجویی و اعتصابات دانشگاه تبریز ، آشنایی و دوستی با صمدبهرنگی ، بهروز دهقانی ، مفتون امینی ، کاظم سعادتی ، مناف ملکی 1337
فارغ التحصیل دانشکده پزشکی و گذراندن پایان نامه‏ای به نام « علل اجتماعی پیسکو نوروزها » در آذربایجان که بعد از ماهها بحث و جدل با اکراه پذیرفته شد. 1340
مسافرت به تهران و اعزام به خدمت سربازی ، طبیب پادگان سلطنت آباد به صورت سرباز صفر ، افتتاح مطب شبانه‏روزی به اتفاق برادرش دکتر علی اکبر ساعدی در دلگشا و همکاری با کتاب هفته و مجله آرش ، آشنایی و دوستی با احمد شاملو ، جلال آل احمد ، پرویز ناتل خانلری ، رضا براهنی ، محمود آزاد تهرانی ، سیروس طاهباز ، محمد نقی براهنی ، رضا سید حسین ، بهمن فرسی ، به آذین ، اسماعیل شاهرودی ، جمال میر صادقی. 1341
ورود به بیمارستان روانی «روزبه» جهت اخذ تخصص بیماریهای اعصاب و روان 1341
آشنایی و همکاری با دکتر مسعود میر بها و دکتر حسن مرندی ، همکاری با مؤسسة تحقیقات و مطالعات اجتماعی مذاکره با دولت وقت به اتفاق جلال آل احمد ، رضا براهنی ، سیروس طاهباز برای رفع سانسور از اهل قلم و مطبوعات ، تشکیل هسته اصلی کانون نویسندگان ، همکاری با مجله‎های جهان نو، فردوس ، خوشه، نگین ، و جنگ‏های ادبی 1346
انتشار مجله الفبا با همکاری نویسندگان معتبر آن زمان توسط نشر امیر کبیر که مجموعاً 6 شماره به چاپ رسید. 1353
دستگیری توسط ساواک در سمنان و انتقال به زندان قزل قلعه و بعد اوین که مدت یکسال را در سلول انفرادی ‏گذراند و شکنجه شد . پیش از این بارها توسط ساواک وشهربانی دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود که یک بار منجر به بستری شدنش در بیمارستان جاوید شد و نگارش «تاتار خندان»در زندان در دهه پنجاه ضمن فعالیت سیاسی با عده‏ی زیادی از مبارزان راه آزادی ارتباط دارد که تا پایان عمرش ادامه پیدا می‏کند و آزادی از زندان 1354 ترجمه برخی از آثارش به زبانهای روسی ، انگلیسی ، آلمانی ، سخنرانی در شبهای شعرانجمن گوته به عنوان «شبه هنرمند» که در سال 1357 توسط انتشارات امیر کبیر در
کتاب «ده شب » به چاپ رسید . 1356
سفر به امریکا بنا به دعوت انجمن قلم آمریکا و ناشرین آمریکایی ، ایراد سخنرانی‏های متعدد و عقد چند قرار داد برای ترجمه کتابهایش با ناشر معروف «راندم هاوس»1 1357
سفر به لندن در پائیز همان سال و همکاری با احمد شاملو در انتشار روزنامه فرهنگی ـ سیاسی «ایرانشهر» بازگشت در اواخر همان سال 1357
انتشار مقالات سیاسی و اجتماعی در روزنامه‏های کیهان ، اطلاعات ، آیندگان ، تهران مصورو روزنامه‏های دیگر . 1358
سفر به پاریس و ازدواج با خانم بدری لنگرانی 1360
در طول این سالها اقدام به انتشار مجله الفبا (چاپ پاریس) کرده و چندنمایشنامه به نامهای «اتللو در سرزمین عجایب»، «پرده‏داران آیینه افروز » و چند فیلمنامه به نام‏های «دکتر اکبر» و «رنسانس» و با همکاری داریوش مهرجویی فیلمنامه «مولوس کورپوس» براساس داستان «خانه باید تمیز باشد» را نوشته است و بسیاری مقالات و داستان و نمایشنامه‏ها که ناقص مانده است . 1364-1361
فوت در روز دوم آذر ماه و دفن درگورستان پرلاشز2 پاریس در کنار صادق هدایت.1364

 


زبان نوشتاری ساعدی
از نظر شیوه نگارش آثار ساعدی چیزی بین زبان معیار یا رسمی و عامیانه مردم کوچه و بازار است واژه‏های عامیانه‏ای چون کپر ، گپ زدن ، شاشیدن، چمباتمه، گاهی واژه‏های بیگانه از زبان آدمهای روشنفکر داستانی او جاری می‏شود آهنگ گفتگو بیشتر تهرانی است حتی روستائیان آذربایجان نیز تهرانی حرف می‏زنند نمایشنامه «چوبدستهای ورزیل» و «عزاداران بیل» . تکرار از دیگر نقصهای کار ساعدی است موضوع‏های تکراری در نوشته‏های ایشان زیاد است مثلاً وصف بیمارستان در عزاداران بیل، واهمه‏های بی‏نام نشان، گور گهواره تا حدودی شبیه به هم است.
ساعدی گاه برای توصیف یک موضوع حاشیه می‏رود، زیاد می‏نویسد. مطلب را کش می‏دهد بطوریکه خواننده خسته می‏شود مثلاً، صحنة مردن گاو مشدی حسن در عزاداران بیل و صحنه قرار گرفتن صالح احمد و چند نفر دیگر در ترس و لرز چون در برخی موارد بنای کاربر زیاده نویسی است، جمله‏های سست و گاه نادرست نیز نوشتة ساعدی را در سطح عادی جای می‏دهد چند نمونه از این جمله‏ها :
اسلام: نه این آهن نیستش این یه چیز ساده نیستش1
حذف فعل بی‏مورد : عباس و موسرخه آمدند خانة مشدی حسن پایاخ هم پشت سرشان
بگو که وسواسش نگیره3
(حالا نمی‏خواهی چیزی برای ما بدی)1
این تکرارها و اطناب‏ها و سستی‏های لفظی برخی نوشته‏های ساعدی را به صورت گزارش در می‏آورد. بیشتر داستانهای «شب نشینی با شکوه» 1349 از این دست است. بطور مثال در داستان «مراسم معارفه» در همین مجموعه ساعدی عوض و بدل شدن رئیسان اداره‏ای را در شهری کوچک و سخنرانی کلیشه‏ای آنها و یکی از کارمندان را در اوصافی که به گزارش بیشتر همانند است شرح می‏دهد.
آنچه که در آثار هدایت و آل احمد بعنوان یک سبک خاص و مشخص می‏بینیم در آثار ساعدی نیست او می‏کوشد تا به سبک ویژه‏ای دست پیدا کند اما نتوانسته است خود را از کلیشه‏ها و جمله‏های معمولی و درازنویسی رها سازد.
اما در برخی از نوشته‏هایش به شیوه‏ای تازه دست می‏یابد (ده لال بازی – ما ‏نمی‏شنویم – خانه روشنی – واهمه‏های بی‏نام و نشان)
این شیوه در آثار نمایشی او بیشتر نمایان است.
آثار نمایشی او سرآغازی است در کارهای نمایشنامه نویسی معاصر و آنچه کار او را با اهمیت می‏کند اینکه او خود را در مقابل رویدادهای اجتماعی مسئول می‏داند و آنها را به صحنه داستان و نمایش می‏آورد. مسئولیت از دیدگاه ساعدی و دیگر واقع‏ گرایان دادن شعارهای سطحی نیست بلکه تجسم زندگانی اجتماعی مردم و رویدادهای روستا و شهر است و در این زمینه ساعدی به خوبی خود را نشان می‏دهد و نماینده خوبی بر این نوع از
ادبیات است.
د)رئالیسم ساعدی
جامعة داستانهای غلامحسین ساعدی جامعه‏ای است نامتعادل ، ناسالم و نابسامان . جامعة روستائیان مضطرب و شهریان بیمار ، با آدمهایی از همة طبقات و اقشار ، اعم از متوسط و پایین ، کارمند بازنشسته ، اداری جوان ، روشنفکر سرخورده ـ پیرزن بی‏پناه و دهاتی وحشت زده ، که همه و همه در فقر و جهل ، درماندگی و بیهودگی ، غفلت و عطلت ، خرافات و طلسمات درگیر و غوطه‏ورند . آدمهایی گیج و منگ بی‏برنامه و بی‏حوصله در بیمارستانهایی با نام «خانه» و «اداره» که بیماران آن روز به روز روانی تر می‏شوند تا آنجاکه گریزگاه ناگریز آنها دیوانگی و خودکشی است جامعه‏ای علی‏الظاهر«واقعی» و رئالیستیک که اگر پر از ترس و هول و وهم و اضطراب و گاه همراه با دگرگونی و دگردیسی دیده می‏شود ، در حقیقت از «دید» نویسنده روانپزشکی است که نمی‏تواند آنچنان نبیند و اگر برای بیان این همه نابسامانی گاه ناچار از تمایل و توسل به فرا واقع و تمثیل و نماد می‏شود، از همین روست و نیز از همین روست که رئالسیم ساعدی بر خلاف رئالسیم دیگر نویسندگان واقع‏گرا تا آخر در خط واقعی خود حرکت نمی‏کند. گاه به سوررئالسیم می‏رسد و گاه از سمبولسیم سر در می‏آورد . و بعضاً آنچنان طبیعی ، که این دگرگونی‏ها ما را شگفت‏زده هم نمی‏کند و در نهایت ، به نویسنده روان پزشک حق می‏دهیم که در کاوش درون آدمها این چنین واقعیت و خیال را در هم آمیزد . زیرا در واقع آدمهای چنین جامعة بیماری ، جز هم اینان که در داستانهای ساعدی می‏بینیم ، نمی‏توانند بود . جامعه‏ای که حتی روستاییانش نیز همیشه در اضطراب و اضطرار به سر می‏برند . با این تفاوت که اضطراب اینان نه فردی، که زاییده وحشت از حملة ناگهانی دشمن بیرونی اعم از گرازها و آدمهاست . تا آنجا که در همین روستا هم ، ما می‏توانیم دگرگونی طبیعی یک روستایی را در حد یک دگردیسی و مسخ بنگریم و هیچ تعجب نکنیم اگر «مشهدی حسن» با از دست دادن «گاو»ش که همه زندگی‏اش وابسته بدوست خود به هیات «گاو» درآید. که این مسخی است برخلاف نوع اروپایی‏اش کاملا طبیعی و منطقی ، که صرفاً از رابطة میانی روستایی با گاو و از یک اتفاق واقعی نشأت می‏گیرد.1
غلامحسین ساعدی نویسنده با قدرتی است که در تجزیه و تحلیل زندگی اجتماعی نقش مهمی دارد. اما در آثار وی جای طنز را حسرت و خشم گرفته است . ساعدی برای نشان دادن آثاری روانی ـ اجتماعی خشونت جامعه بر ارواح مردم کوچک، از مرزهای تثبیت شده واقع‏گرایی در می‏گذرد و به نوعی ‏سور رئالسیم یا رئالسیم وهم آلود می‏رسد . در فضای غمگنانه داستانهایش حوادث واقعی چنان غیر عادی می‏نمایند که هراس انگیز می‏شوند ، به طوری که گاه به نظر می‏رسد نویسنده علت مسائل و مشکلات اجتماعی را در ماوراء الطبیعه می‏جوید . در این نوع داستانها ساعدی برای رسیدن به نتایج تمثیلی با کمک عوامل ذهنی و حسی اغراق آمیز فضایی مشکوک و ترسناک می‏آفریند . ساعدی نخستین نمایشنامه‏‏ها و داستانهایش را از سال 1334 در مجلات سخن ، صدف و آرش به چاپ رساند . هنوز دهه چهل فرا نرسیده بود که در زمینة نمایشنامه نویسی چهره‏ای سرشناس شد . نمایشنامه‏هایش را با نام «گوهر مراد » می‏نوشت . مهمترین داستانهایش را از سالهای 1340 به بعد منتشر کرد.
تصاویر سهمناک از ملال ، ترس و آسیب‏های روانی ، نخستین مجموعه داستان ساعدی ، شب نشینی باشکوه (1339) را می‏سازد . تمام داستانهای این کتاب به ادبار زندگی کارمندان جزء بازنشسته اختصاص دارد . این داستانها که در فضایی سهمگین می‏گذرند ، ابعاد گوناگون مخاطراتی را که این قشر اجتماعی با آن مواجه است ، به تصویر می‏کشند.1

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


معرفی آثار
داستانها سال
1.مفتش ، مجله معلم امروز ، تبریز 1326
2. نخود آش (چاپ نشده) 1332
3.آفتاب و مهتاب ، سخن ، شمارة 2 ، دوره ششم 1334
4. پیگمالیون ، مجله سخن، تهران 1335
5. مرغ انجیر ، مجله سخن 1335
6. خانه‏های شهرری ، تبریز 1336
7. شکایت اسفند 1337
8. شبان فریبک ، مجله صدف 1337
9. خانه برف ، اندیشه و هنر 1337
10. ظهر که شد ، مجله معلم امروز 1337
11. تندیسة جاوید ، مجله معلم امروز ، تبریز 1338
12. شب نشینی باشکوه ، مجموعه دوازده داستان ، امیر کبیر تهران 1339
13. مانع ، آتش (چاپ نشده ) 1341
14. عروسی ، آرش ، شماره 3 1341
15. دو برادر ، آرش 1341
16. قدرت تازه ، کتاب هفته شماره 26 1341
17. عزا داران بیل ، هشت داستان پیوسته ، نیل تهران 1343
18.دندیل ، چهار داستان ، جوانه تهران 1345
19. مهدی دیگر ، دفترهای زمانه 1346
20. واهمه‏های بی‏نام و نشان ، شش داستان ، نیل تهران 1346
21. ترس و لرز 6، داستان ،زمان تهران 1347
22. بازی تمام شد ، الفبا جلد 1 1352
23. گور وگهواره ، سه داستان ، آگاه تهران 1356
24. ماسه‏های بادی ، دفترهای زمانه 1357
25. واگن سیاه ، کتاب جمعه شمارة اول 1358
26. ساندویج، کتاب به نگار تهران 1368
27. صداخونه ، مجله کلک 1369
28. پادگان خاکستری ، مجله کلک 1369
29. شکسته بند ، داستان بلند (ناتمام )
30. اسکندر و سمندر در گردبار (چاپ نشده )
31. بوسه عذرا (چاپ نشده )
32. خانه باید تمیز باشد (چاپ نشده )
33. جوجه تیغی (چاپ نشده )

 


نمایشنامه‏ها سال
1. لیلاج‏ها ، مجله سخن 1336
2. قاصدکها ، مجله صدف 1337
3. خانه برف، نمایشنامه تکه پرده‏ای (چاپ نشده )
4. میمونه خاتون ، در سه تابلو ، مجله معلم امروز تبریز 1337
5. (خرمن سوزهاـ باران ـ پرندگان در طویله ـ گربه‏ها) 1338
6. کاربافک‏ها در سنگر ، کتابفروشی تهران ، تبریز 1339
7. کلاته، گل ، تهران 1340
8. بامها و زیربامها ، امیر کبیر 1340
9. گرگها، آرش 1341
10. عروسی ، آرش 1341
11. خانه‏ها را خراب کنید ، آرش ، شماره 7 ، تهران 1342
12. از پا نیفتاده‏ها ، مجله آرش شماره 6 1342
13. چوب بدستهای ورزیل ، مروارید تهران 1344
14. بهترین بابای دنیا ، شفق ، تهران 1344
15. مقتل ( چاپ نشده ) بخشهایی از آن در شماره 4 و 5 ماهنامه تکاپو چاپ شده است 1372
16. پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، اشرفی تهران 1345
17. آی بی‏کلاه ، آی با کلاه ، نیل تهران 1346
18. خانه روشنی ، پنج نمایشنامه ، اشرفی ، تهران 1347
19. دیکته و زاویه دو نمایشنامه ، نیل 1347
20. پرواربندان ، نیل ، تهران 1348
21. توپ ، اشرفی ، تهران 1348
22. وای بر مغلوب ، نیل ، تهران 1349
23. جانشین ، نیل ، تهران 1349
24. چشم در برابر چشم ، امیر کبیر تهران 1350
25. رمان ناتمام بی اسم (چاپ نشده ) 135
26. عاقبت قلم فرسایی ، مجموعه دو نمایشنامه ، آگاه ، تهران 1354
27. مرگ و ریشة دربه‏دری ، الفبا ، جلد ششم ، تهران 1354
28. ماه عسل، امیر کبیر ، تهران 1357
29. خیاط افسون شده ، مجله آدینه ، 1367
30. غریبه در شهر ، اسپیرک ، تهران 1369
31. ماه در معبد، به نگار ، تهران 1372
32. ضحاک ، به نگار، تهران 1377
33. پرندگان در طویله ، تهران 1378

 



فیلمنامه‏ها سال
1. فصل گستاخی ، نیل، تهران 1348
2. گاو، آگاه، تهران 1350
3. عافیتگاه، اسپرک، تهران 1367
4. مولوس کورپوس با همکاری داریوش مهرجویی (براساس خانه باید تمیز باشد ) (چاپ نشده)
5. دایره مینا (چاپ نشده )
6. دکتر اکبر (چاپ نشده)
7. رنسانس (چاپ نشده )
داستانهای کوتاه
1. گمشدة لب دریا ، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ، تهران 1348
2. کلاته نان، انتشارات امیر کبیر ، تهران 1353
3. کلاته کار، امیر کبیر ، تهران 1357
4. یکی یک دونه ، مجله الفبا

تحقیقات ، تک نگاری‏ها، مقالات
1. ایلخچی ، موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی 1342
2. خیاو یا مشکین شهر ، مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی 1344
3. اهل هوا ، مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی 1345
4. تئاتر امروز ایران در شهرستانها ، روزنامه اطلاعا ت 28 مهر 1348
5. قرا داغ ( چاپ نشده ) 1349
6. تئاتر مستند ، ویژه سینما و تئاتر 1351
7. وقتی هفته ای هشت روز باشد ، ویژه سینما و تئاتر 1352
8. طرح پیشنهادی برای تهیه یک گزارش کامل از تبریز ( از امروز تبریز ) با جلال آل احمد، گاهنامه سهند ، تبریز
9. ساو جبلاغ (چاپ نشده )
لال بازیها سال
1. شهادت، تهران 1341
2. لال بازیها ، نشر پیام ، تهران 1342
3. ده لال بازی ، ده نمایش پانتومیم ، آرش ، تهران 1342
4. در انتظار ، نمایش پانتومیم ، آرش تیر ماه 1344
متفرقه‏ها
1. کتاب زمان ، ویژه تئاتر ، ج 3 ، تهران 1348
2. کتاب الفبا ، شش جلد ، مجله ادبی ، تهران ـ پاریس 1356ـ1352
3. کتاب جمعه ، سال اول ، شماره 6 ، ویژه صمد بهرنگی 1357
ترجمه‏ها
1. شناخت خویشتن «آرتور جرسیلد » با محمد نقی براهنی ، تبریز 1342
2. قلب و بیماریهای قلبی و فشار خون ( هـ - بله کسلی ) با همیاری
محمد علی نقشینه ، تبریز 1342
3. خود پژوهی ، با هکاری براهنی ، مجله معلم امروز ، تبریز 1342
4. آمریکا، آمریکا (الیاکازان ) با محمد نقی براهنی ، امیر کبیر ، تهران 1343

 

 

 


غلامحسین ساعدی که در نمایشنامه‌نویسی «گوهر مراد» تخلص می‌کرد یکی از ژرف اندیش‌ترین و ژرف ساختار ترین متون نمایش دهه‌های چهل و پنجاه این خاک را به عرصة قلم کشانده است.
ساعدی چهره مبارز فعّال و هماره در تکاپو داشت یکی از بهترین شیوه‌ها برای شناخت ساحت قلم و قدم گوهر مراد همانا نمایشنامه‌های اوست اگر چه او در رمان، قصه کوتاه و تک نگاری نیز صاحب یکی از غنی‌ترین کارنامک‌های عصر آن شب‌زدگان نابکار است. به یاد داریم مقاله « فرهنگ حاکم، فرهنگ محکوم » از دکتر رضا براهنی که به گاه انتشار هر دو و هم ساعدی و هم براهنی را به مدت یکسال و نیم در بند رژیم خفقان و جهنمی عصر شاه کشاند.
ساعدی در رمانهایش مانند: توپ، عزاداران بیل، واهمه‌های بی‌نام و نشان که مجموعه‌ای از قصه‌های کوتاه اوست کاری کرده است کارستان؛ چرا؟
به دلیل آنکه در دوران خفقان و عصر خاکستری طاقوت همه رسانه‌های گروهی در زیر یوق تطاول و دست درازی‌های سانسور شیطانی، پلیس و شب زدة آنان بود.
هنرمندانی مانند گوهر مراد، زنده یاد هوشنگ گلشیری و زنده یاد بهرام صادقی از سویی هم دغدغة کار خلاقانة ادبی و هنری را داشته و هم وظیفة اطلاع رسانی از طریق رسانه‌های صرف هنری مانند قصه، رمان، نوول ( Novewl) داستان کوتاه و نمایشنامه را داشتند.
امروزه روز چه بی انصافی است اگر در بهار آزادی کار این بزرگان را با دیدگاههای امروزی به شلتاق و جنگ و گریزها و گلادیاتوربازی‌های ادبی به صفحات روزنامه بکشانیم. به قولی:
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
و ساعدی یکی از بزرگان پهنة قلم و قدم این دیار بود و قسم به قلم که در واپسین لحظه‌های زندگیش به عهدی که با مردم و با خداوند یگانه بسته بود هماره و همیشه وفادار بود.
به قول ژان پل سارتر در کتاب « ادبیات چیست »: « تعهد عهدی است که نویسنده با خود می‌بندد. او اولاً به قلم متعهد است و پس آنگاه به جامعه و جامعه شناختی و غیره و ذالک. »
و بر این تعبیر درام نویسی متعهد، مسئول و صدایی در میان صداها بود.
صدایی بلیغ، رسا، بلند و برین، از این کلیات که بگذریم به هر حال ایرادهای نیش غولی نقد نیست بلکه ( نه گفتن ) است اما چه کنیم که روزگار کج کردار بدخیم هماره در پی متحول ساختن آدمیان است و من نگارنده نیز بی‌گمان متحول شده‌ام. به قول شاگرد افلاطون: « افلاطون عزیز است اما حقیقت از افلاطون عزیزتر است. »
و از این رو است که امروزه وقتی در پی تدوین رساله ای، کتابی یا سیاهه‏های هستیم باید به آخرین دستاوردهای ذهنی و عینی خود پایبند باشیم. یکی از مهمترین نکات آثار ساعدی مسئله مجاز یا استعاره یا تمثیل1 در آثار وی است. در همة این آثار مسئله نماد یا سمبل وجود دارد از جمله در همین « چوب بدستهای ورزیل » که نمایش استعاره‌ای است و به قول اروپایی‌ها یا منتقدین الگوریکال2 است.
ساختمان نمایشنامه چوب بدستهای ورزیل و نحوة صحنه بندی آن به اعتقاد من به شدّت زیر تأثیر نمایش کرگدن اثر اوژن یونسکو درام نویس رومانیایی تبار فرانسوی است. محمود رهبر نیز یکی از درام نویسان مطرح پهنه نمایش نویسی ایران است. نمایشنامه‌ای به نام « در همین حوالی » دارد که باز زیر تأثیر و تقلید شدید کرگدن یونسکو است. این به خودی خود ضعف نیست اما یک نکته را در آثار ساعدی باید در نظر گرفت.
زبان ساعدی در نمایشنامه از نظر اصول دیالوگ نویسی، نادرست، مرده و خام است. این قبول، ما ملاّ لغتی نیستیم اما چه کنیم با زبان آشفته و غلط دیالوگ نویسیِ آثار ساعدی که متأسفانه بعدها در آثار درام نویسان دیگر تسری یافت و آن زبان شکوهمند مرصع را به ابتذال کشاند. یادم نرود که اوّل ساعدی اطلاع رسان بود بعد درام نویس.
پیرامون درامها و قصه‌های کوتاهش نه اینجا مجال کلام است و نه با توجّه به ضیق وقت این رساله می‌تواند موجب پرداخت به آن باشد چون بحث ما راجع به چوب بدست‌های ورزیل است.
ساعدی نمایشنامه چوب بدست‌های ورزیل را در دهه چهل نوشت یونسکو کرگدن را در 1954 نوشته است و هر دو چه می‌گویند هم کرگدن و ورزیل و برانژه کاراکتر نمایشنامه کرگدن به اثر یک بختک عام که بقول جلال آل احمد « داءالفیل یا بیماری قوی است»
چرا ما به دیالوگ در نمایشنامه اهمیت بدهیم؟
به دلیل آن که دیالوگی کردن یک متن نمایشی با دیالکتیک ( جدل ) ریشه همسان دارد از نظر هستی شناسی یا Etimology هم خانواده‌اند.
و چه کنیم با آثار گوهر مراد که سر تا پا غیر نمایشی، غیر صحنه‌ای و به زبان «آرگو»
ته شهری فارسی نوشته شده‌اند و این زبان در هیچ جای ایران ما به ازاء عینی مادی ندارد.
من می‌پذیرم که ساعدی ادیب نبود، لغوی مرد هم نبود اما چه کنم با مغولة مکالمه نویسی
«آثار ساعدی که در حضیض ذلت و اسفل السافلین است
مثلاً ساعدی « چند وقت » را « چن وخ » می‌نویسد یعنی چه این زبان چینی است یا فارسی مثال‏ها فراوان است پس بزرگترین مشکل ساعدی زبان یأجوج و مأجوج آن است.
اگر چه باید یک نکته را بگویم علّت اساسی رویارویی نویسندگان به تمثیل و استعاره و مجاز و کنایه نه از باب شرایط سیاسی روز و نه از دریچة تنگ خفقانهای سیاسی و اطلاعاتی است بلکه بسیاری از آنان معتقدند هنر یعنی زبان اشارت نه عبارت. ساعدی شامل این موضوع نبود او صریح و بی واسطه شعار می‌داد. برایش فرق نمی‌کرد که این نمایشنامه دیکته و زاویه است یا صفحه یک روزنامه مطبوعه پس ساعدی اولاً آگاهانه شعار می‌داد و معتقد بود شعار از ریشة شعر و شعور است و هنرمند باید شاعر به شعور و شعار باشد و دوماً ساعدی اساساً هنرمندی رئالیست ( واقع‌گرا ) قرن نوزدهمی است.
عنوان گراز در نمایشنامه ساعدی سمبل چیست؟ همچنانکه گرگدن در اثر یونسکو سمبل یورتمه و یورش و تهاجم غرب فکری اعم از شرق کمونیست و غرب سرمایه‌دار به حیطه و موضع و ثغور و حدود بشری است گوهر مراد در این نمایشنامه چراغ قرمزی است و هشدار می‌دهد که آهای سر به جیب مراقبت و مکاشفت فروبرید و به قول خودش این استحمار و استعمار است که می‌گوید: « سر درکش ای حریف که هنگام گفت نیست ورزیل برای ما در نهایت صراحت، تاریخ مصرف و زبان آشفته است اما جهان بینی ساعدی در همین نمایشنامه مشخص است این هنرمند اساساً در کلیه آثارش روی خوش به مذهب و تعبد و دین داری نشان نمی‌دهد به قول خودش در نمایشنامه « جانشین » در غیاب واجب الوجود هر کاری شدنی است و این همان عبارت نیچه است ( خدا مرده است ) و ساعدی مذهب ستیزترین نویسندة معاصر این کشور بود من شما را به مجموعه قصه‌های « گور و گهواره » او حوالت می دهم که چقدر زیارت عتبات عالیات و سفر به کربلا به شکل شنیح و استهزاء آمیز و پر از کنایه به باد انتقاد می‌گیرد و یا در رمان « توپ» کاراکتر روحانی این متن تا سطح یک اهل شکم و مادون شکم تنزل می‌کند اساساً ساعدی معتقد بود یکی از علل اساسی عقب ماندگی کشور ما برتافته از محدودیت‌های دینی است از این رو اقشار کم درآمد و طبقه پایین چاره‌ای جز درغلطیدن و ارتجاع به قدمگاه‌ها، امازاده‌ها و سایر اماکن متبرکه ندارند و چه کنیم با انقلاب اسلامی پنجاه و هفت که همه این نوع انگارها را به زباله دان تاریخ انداخت.
روی سخن من با درام نویسانی چون ساعدی و اسماعیل خلج و بیژن مفید، صفی و دیگران است که چگونه جنوب شهر را در زمان آنا نابکاران محل فسق و فجور و مفاشحه نشان داده‌اند حال آن که انقلاب اسلامی از همان متنی که ساعدی به سخره می‌گرفت خلج به آن می‌خندید و یا بیژن مفید جنوب شهر را مسخره می‌کرد پا گرفت و پدیدار شد و به قول مولانا و در پاسخ به درام نویسانی چون ساعدی و خلج باید گفت:
پیش چشمت داشتی شیشة کبود لاجرم دنیا کبودت می‌نمود
تمام عناصر سمبلیک چوب بدست‌های ورزیل از بن و بیخ سلسله جنبان منحط یک رشته از تئاترهای این سرزمین‏اند که متأسفانه یا مسیو طلایه‌دار استثمار غربی است و یا اهالی یک روستا نماد و نمود ستمبران و رنج بران که آبروی خویش را در گرو بهره کشی کور و بی‌دوام خارجی می‌دانند و جه بگویم از ساعدی که سه دهه تئاتر این کشور را درگیر به قول ابراهیم گلستان رنگ موی « ایگورویال » یا موی بلوند خارجی یا پیپ مسیوها کرد و عجبا که هنوز مانند چوب بدست‌های ورزیل نوشته می‌شود.
کارشناسان تئاتر واقفند که در شهرستان‌ها هنوز مش غلام‌ها ، ستارها، نعمت‌ها و شکارچی‌ها بیداد می کنند.
خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می‌رود دیوار کج
پس بی تعارف بدون آن که بخواهیم به ساحت گوهر مراد تخطی کنیم اولین مفهوم تعهد را از خود وی آغاز کنیم یعنی تعهد مقابل قلم ادبیات نمایشی ساختار مبانی ظریف و دقایق نمایش و شیوه‌های ادبیات نمایشی، دراماتیزه کردن و غیره باشد که متأسفانه ساعدی به فرهنگ محکوم اندیشیدند حاکم و امروزِ روز ما از موضع همان حاکمان که در بهمن 57 چهره کردند و رخ نمودند شروع کردیم ـ حاکمانی که به تفکر، اندیشه، آگاهی و آزادی دادند همان چهار عناصر که در عهد شاه غایب بود که درام نویسانی چون هوشنگ گلشیری، بهرام صادقی و ساعدی و دیگران می‌باشند. اگر چه هنوز ما در ادبیات نمایشی یک زبان معیار صحنه‌ای نداریم و تئاتر ما یک زبان دیالوگ محکم ندارد اما روشن است که زبان آثاری چون چوب بدست‌های ورزیل نمی‌توانند زبان صحنه‌های تئاتر امروز ایران باشند. نگاه کنید به این نمونه « همان بهتر که نفهمی برو تو خوابت را بکن اینجا جای تو نیست یعنی خودت نمی‌خای که باشه » « باز چت شده محرم چیزم نیست تو بعد از یک عمر نماز و روزه به چه کارایی افتادی و داری واسه چند تا کافر بی‌دین که معلوم نیست چه کاره‌اند لحاف و تشکش می‌بری »
در ادبیات نمایشی دو نوع زبان داریم
زبان غزل Sonret
شعر سپید Blank wavse یا زبان Slanly یا عوام و محاوره‌ای برای مثال غزل و شعر سپید تمام آثار شکسپیر و زبان Slanly نمایشنامه « در انتظار گودو » اثر ساموئل بکت، در هیچکدام از این آثار شکسته نیست. زبان باید با پایه سالم نوشته شود و در صحنه شکسته شود نه روی کاغذ و این عیب بزرگ استادغلامحسین ساعدی است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 65   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله غلامحسین ساعدی

دانلود مقاله غلامحسین ساعدی

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله غلامحسین ساعدی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
تعزیه یا شبیه خوانی ، تنها نمایش سنّتی ایران محسوب می‏شود. این نمایشها مربوط به وقایع مختلف کربلا است. که نخستین بار در زمان پادشاهان شیعی مذهب آل بویه به صورت صامت در ایران پاگرفت و بعد در عصر صفویه به شیوة امروزی بوجود آمد و از اوائل سلطنت قاجاریه همراه با صدا متداول شد و خصوصا در دورة ناصرالدین شاه رونق یافت. ایشان بعد از آشنایی با نمایش اروپا در بازگشت به ایران تکیه دولت را ساخت .
نمایشنامه‏نویسی نوین در ایران با تاسیس دارالفنون آغاز شد . اما در حقیقت آغاز نمایشنامه نویسی در ایران همزمان با ظهور دو نمایشنامه‏نویس معروف است که هر دو از بنیان‏گذاران تآتر ایران محسوب می‏شوند. حسن مقدم، که بیشتر به امضای «علی نوروز» می‏نوشت و «جعفر خان از فرهنگ آمده» مشهرترین اثر اوست و دیگر رضا کمال که به «شهرزاد» شهرت داشت . سالهای بعد نویسندگان مختلف با نوشتن و برگرداندن نمایشنامه‏های اروپایی به شیوه‏های گوناگون به تاتر ایران توجه کردند.
اما پس از این به دلایل مختلف یکبار دیگر کار تاتر از رونق افتاد تا اینکه با ایجاد سالن‏های جدید و با برگرداندن معروف‏ترین آثار درام نویسان نامدار جهان و با پیدایی نمایشنامه‏نویسانی همچون غلامحسین ساعدی (گوهرمراد) ، بهرام بیضایی ، اکبر رادی ، علی نصیریان ، بهمن فوسی ، اسماعیل خلج و ……. که هر کدام با روش خاص خود کار می‏کردند و با توجه به استقبال دانشجویان و روشنفکران ، و نیز شرکت چهره‏های مستعد، اعّم از تحصیلکردگان داخل و خارج در زمینة تآتر ، کارگردانی و بازیگری نمایشنامه‏هایی به صحنه آمد که هر کدام در حّد خود شایان توجه بود و بطور کلی نشان می‏داد که دورة جدیدی در تاتر ایران آغاز شده است آثاری چون «روزنة آبی »، «از پشت شیشه‏ها »،
«افول»، «صیادان» از اکبر رادی و « بامها و زیر بامها » ، «چوپ به دستهای ورزیل » ، « آی باکلاه‌ آی بی‏کلاه »، «پرواربندان» از غلامحسین ساعدی و « پهلوان اکبر می‏میرد»،
«ضیافت» و «چهار صندوق» از بهرام بیضایی که با آخرین نمایشنامه با ارزش خود
«مرگ یزدگرد» و اجرای آن در سال 1356 یکباره به سینما روی آورد .
تنها کار اکبر رادی بود که در این عصر ادامه یافت و همچنان تا امروز نیز ادامه یافته است .
«منجی در صبح نمناک » یکی از آثار پس از انقلاب اوست و «آهسته با گل سرخ» هم با اجرایی موفق به کارگردانی هادی مرزبان از دیگر آثار این نمایشنامه‏نویس است .
سرگذشت نثر معاصر در چهار دوره
«در مورد ادبیات جدید ایران رسم است که مشروطیت را مبدا بدانند . اما طبیعی است که این ادبیات خود مرهون ادبیات اصلاح طلب و هشدار دهندة سالهای قبلی باشد. بدین ترتیب ریشه های نظم و نثر فارسی دوره مشروطیت در تمام عرصه هااز گذشته آب می خورد، گذشته ای که در آن آثار آخوندزاده ـ ملکم خان ـ مجدالملک سینکی میرزا آقاخان-کرمانی شاخص است .
نثرمعاصر یا به عبارت دیگر ادبیات نثری معاصر رابه چهارشاخه فرعی با مرزهای تقریبی تقسیم کرده ایم :
الف) اولین دوره فرعی (حوزه مشروطیت )
شروع این دوران محمل مقّدمات و سوابق است،یعنی چند سالی قبل از استقرار حکومت مشروطه و به عنوان نقطه ختم سال 1300 شمسی را اختیار می کنیم .
ادبیات این دوران بطور کلّی خصلت اجتماعی و سیاسی دارد. عشق به آزادی ـ قانون ـ ترقی و انتقاد از حکومت وطبقات بهره‏کش (مالکان ـ حکام ـ سران مذهبی ) و به طور کلّی یک قومیت خواهی صافدلانه و فراخ سینه وجه شاخص ادبیات این عهد است.
نثر نخستین پیشگامان نویسندگان مشروطّیت نگاهی به شیوة نگارش غربیان دارد . شکل ساده و تعلیمی نثر منشیانة قاجاری، یعنی سبک قائم مقام فراهانی ، امیر نظامی گروسی، مجدالملک سینکی، در برخورد با فرهنگ غرب، روش جدّی و منطقی انشای مغربی را در خود می‏پذیرد . نثرنویس خوش قریحه‎ای چون دهخدا و قصه نویس پیشگامی چون جمالزاده محصول این ترکیب هستند به طور کلی تحول اسلوب نثری در دو زمینة زیر چشمگیرتر است. 2
1. نخستین ترجمه‏های آثار غربی به فارسی
2. شیوة نگارش نویسندگان اواخر قاجار
1.نخستین ترجمه‏های آثار غربی به فارسی
بطور کلی کارهای مترجمانی از قبیل محمد طاهر میرزا (مترجم آثار الکساندردوما ) یا محمد حسین فروغی و یا میرزا حبیب اصفهانی مترجم حاجی بابای اصفهانی ـ ژیل ـ بلاس می‏توان نام برد. 1
نوع دیگر ترجمه‏ها ترجمة نمایشنامه‏ها بود که درصدرشان آثار انتقادی و طنزآمیز مولیر قرار داشت. 2
با این حال بیشتر این ترجمه‏ها ضمن دوری از سبک سنتی و عادتی نثر نویسی فارسی به خودی خود شیوا و قابل قبول است و حتی در چند مورد به فارسی نویسی درخشانی بر می‏خوریم که بشارت رشد و تجدد نثر فارسی را می‏دهد. یکی از شیواترین نمونه‏ها، ترجمة «اتللو» ی شکسپیر بوسیله ناصرالملک است. زبان ترجمه از لحاظ استواری و پاکیزگی نثر و طنین و آهنگ دراماتیک جملات در زمان خود منحصر به فرد بوده و در زمان ما نیز ترجمة خوبی به شمار می‏رود، بویژه که به نثر شعر گونة امروز سخت نزدیک است.3
2.شیوة نویسندگان اواخر قاجاریه
در این دوره برای نخستین بار آثاری در ارتباط مستقیم با تودة مردم بوجود آمد. این آثار را در دو گروه کلی رساله نویسی و داستان نویسی می‏توان دید4
1. رساله نویسی
رسمی که از دورة قاجاریه در ادبیات فارسی عمومیت یافته، خاطره نویسی ـ ثبت احوال و نگارش رسالات تاریخی و انتقادی است. در میان این گروه نویسندگان می‏توان میرزا ملکم خان ـ میرزا آقا خان کرمانی ـ حاج سیاح محلاتی ـ حاج یحیی دولت آبادی و ... را نام برد که از نظر سبک آیینه آخرین تحولات اسلوب نگارش زمان خود هستند. شور قومیت خواهی ، ایران دوستی، برخورداری از یک دانش سیاسی در پرتو نثری که عادتا موجزو بی آرایه اما شورانگیز و فاخر است در آثار اینان مشخص است.
2. داستان نویسی
در این دوران داستان نویسی در مقایسه با رساله و مقاله‏نویسی کم رونق به نظر می‏رسد. اما همان چند داستان‏نویسی که پیدا شدند از دو نظر حائز اهمیت هستند: 1. تاثیر بر جامعه معاصرشان 2. تاثیر بر اهل قلم
از این داستان نویسان که به تعبیری آباء قصه نویسان امروزند، چهار تن شاخص‏اند:
میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی ـ حاج زین العابدین مراغه‏ای ـ سید علی اکبر دهخدا و سید محمد علی جمالزاده. وجه مشخص حکایت‏های اینان التزام در بیدار کردن و آگاهی دادن بوده است. در ضمن توجهات به جنبه‏های هنری و ساختاری قصّه البته برای جالب‏تر کردن آن نیز در این کارها به چشم می‏خورد.2
ب) دومین دوره (فترت) : (1300ـ1315 ) 1
1. مشخصات کلی این دوران
در آستانه این دوران باید نیم نگاهی به میراث ادبی و هنری مشروطه داشت.
مهم‏ترین انگیزه‏ای که در این دوران (مشروطه) باقی می‏ماند بحث تجدد ادبی است که یک موضوع ذاتی نسبت به امر ادب به شمار می‏آید . این بحث از حدود سالهای 98ـ1297 شمسی میان مجلة دانشکده و به مدیریت محمد تقی بهار و روزنامة تجدد تبریز ( به سردبیری تقی رفعت) به طور جدی آغاز شد. بویژه در سبک نویسندگی رفعت و همگامانش مایه‏های عصبیت و جمله پردازی‏های کوبنده ، حامل نفس‏های یک زمان شتابناک و متحوّل است . اما این بحث به زودی فرو می‏نشیند با این حال چون به دورة دوم می‏رسیم ، یکی از موفق ترین تجدّد خواهی‏ها را از جانب نیمایوشیج ملاحظه می‏کنیم . شاعر پایه‏های یک نوگرایی سنجیده را در شعر می‏ریزد . در قالبهای جدید نثر (قصه نویسی ، یا نمایشنامه نویسی ) سنت قابل اتکایی وجود ندارد . تحول هنری نیز محتاج گذشته و تجربه و سنت است .
بنابراین در این عهد ، چون به علت مقتضیات روز ، غوغای سیاسی فرو می‏نشیند ، ساخت‏های نگارش نیز اغلب جامد می‏ماند.

 


2. داستان نویسی دومین دوره
گفتیم از زاویه تجددی که سرچشمة شیوه‏های پیشرو و نویسندگی امروز ماست . نثر محققان این دوران چندان قابل بحث نیست و شیوة نگارش امروز ، در مقایسه ، خود را به شیوه نثریِ، صاحب قلمان حوزه مشروطه مدیون‏تر می‏داند.
در این زمان داستان‏نویسی نیز صراحت و روشنی عهد مشروطه را از کف نهاده است . البته داستان نویسان سعی می‏کنند آثار خود را با عقاید انتقادی زینت دهند ، ولی بطور کلی شیوه رایج داستان نویسی از طرفی در بند افسانه پردازی به سبک قدیم و از سویی زیر نفوذ ترجمه ادبیات سلحشوری و رومانتیک خارجی و گرفتار قضایای پنداری و رویاهای پهلوانی یا عشق‎های جاودانه ، فداکارانه و اندوهگین است . و آن زیورهای انتقادی به شکل محکومیت عوارض نظام زندگی (خود فروشی ـ رباخواری ـ بیکاری ـ ظلم به زنان ـ تعصبات مذهبی) تقلیل یافته است و نیز ترجمة قصه‏های کار آگاهی و پلیسی به فارسی که از تازهای این روزگار است.
مؤثرترین ترجمه‏ها از لحاظ انعکاس در طول زمان برگردان بینوایان اثر معروف ویکتورهوگو می‏باشد که حسینقلی مستعان آن را بین سالهای 10 ـ 1307 ترجمه و منتشر کرده است .
در سبک نثر معروفترین داستان نویسان این دوره (دوره فترت) حزن و اندیشه ، درد نهان هذیان دل ، سودایی مزاجی و مالیخولیا ـ حس تظلّم و حیف شدگی جای ویژه‏ای دارد . این خصوصیات که از اصول اساسی مرام رومانتیک است یکجا در رضاکمال ، «شهرزاده» دیده می شود و بدین لحاظ او را می توان برجسته‏ترین نماینده شیوة یاد شده دانست. 1
ج)سومین دوره ( برگشت موج 1315 ـ 1340 )2‌
1. مشخصات کلی دوران
2.بازگشت محصلان اعزامی به خارج
با بازگشت فارغ التحصیلان ، همپای فنون و دانش های نو، جبراً نسیم تحولی وزید که یک دورة 25 ساله را از تازگی‏ها ، شناخت‏ها و جستجوها در هم نوشت . در فرهنگ ادبیات و هنر، ساخت‏های نوینی به مورد آزمایش گذاشته شد . آن هسته اندیشگی که از اواخر دورة ناصری روز به روز رشد کرده اما همچنان شکل بدوی داشت ، اینک می‏رفت تا شکوفا گردد و شد.
در قلمرو داستان نویسی، زبده نویسندگانی چون صادق هدایت ـ بزرگ علوی ـ و صادق چوبک آثاری بر اساس موازین تازه بجا نهادند که راهگشای نسلی شد . نفوذ این نویسندگان به قدری بود که سبک واقع‏گرا در داستان نویسی ایران غلبه همیشگی یافت .
به طور کلی مشخصات اساسی آثار این گروه نویسندگان از قرار زیر است :
1. انتخاب فضاهای ظاهراً واقعی که در بطن آن روابط آدم‏ها ذاتاً غیرواقعی است . یعنی از حسیات مبهم ، انگیزه ها و اعمال مبالغه آمیز ، ظرایف و تعابیر ذهنی سرشار است.
2. اصرار و ابرام در ارائه مایه‏‏های اجتماعی با مدعای استفاده از علم روانشناسی یا روانکاری به سبک نویسندگان غرب
3. حضور دائمی نویسنده در صحنه‏ها و ابراز نظرها و قضاوت‏های وی نسبت به حوادث و آدم‏ها .
4. اسلوب نگارش خوشآهنگ و رنگینی که غالباً سرشار از نغزگویی و نکته پردازی است.
د)خانه روشنی ( دوره چهارم 1350ـ 1340)
1. مشخصات کلی این دوره
این دوره اساساً ادامة منطقی دورة پیش است . اما از نظر کمیت ، تعدد و تنوع یکی از درخشان‏ترین ادوار نثر نویسی ( و به طور کلی ) ادبی و هنری ایران است .
مناسب‏ترین و کارآمدترین وضعیات در دهة (50ـ1340) پدید آمد. دهه‏ای که اگر ترمز سانسور متوقفش نمی‏کرد به چه آفاق گسترده‏ای می‏رسید .
یکی از اتفاقات فکری که برخی از مجاهدان قلمی این دوران را رنگ و بوی دیگری می‏دهد ، مسئله هوشیاری در برابر « غربزدگی » و گشایش عقدة حقارت در قبال صادرات فکری غرب و احراز یک هویت شرقی ـ آسیایی ـ اسلامی ـ ایرانی بود .
نخستین بار جلال‏آل احمد در آغاز این دهه مسئله را در رساله‏ای به نام غربزدگی مطرح کرد. می‏دانیم که سهم اعظمی از آثار قلمی دوره پیشین تآتر از نگرش «جهان وطنی» بود بطوری که در آستانه دهه 40 بسیاری از روشنفکران از طرح مسائل در حد مرزها و مدعاهای ملی شرم داشتند و با ارائه دیدی که خود را مصنوعاً جهانی وانمود می‏کرد از اتهام تحجر تبری می‏جستند .1
طبیعی است که در پی این وجهة نظر ، اهتمامی بیشتر در قبال سرچشمه‎های ادبیات مردمی، فولکلور و میراث مذهبی و ملّی به نظر آمد.
از نظر سبک ، عناصری که مولود یک جّو فرهنگی لبریز از تصادمات و مناقشات بود ، در بنیادهای ادبی مستحیل شد. مثلاً به عوض استعارات و اشارات کلیشه شده و مستعمل گذشته ، گونه‏ای نهادگرایی (سمبولیزم) ادبی در آثار منظور و منثور رخ نمود . تیپ سازی و عام گویی بیرنگ شد و به جای آن انسانها در موقعیت اجتماعی و در مقابله با جهان بیرون یا درون تجزیه و تحلیل شدند.
دربارة تاثیر گذاری نهانی و پایه‏ای این «جو» همین بس که چون در اواخر دهه 40 سانسور متوجه آن شد با هجوم منظمی در عرض چند سال تمامی زمینه‏های فعّالیت خلاق هنر و ادب را مسدود کرد که این خود به منزلة اقدام برای کشتن یک ملت است.
2. مظاهر این دوره
دهه 1350ـ1340 از بسیاری دیدگاهها از اعصار پربار ادبیات و هنر ایران است .
داستان نویسی ـ شعر ـ نمایشنامه‏نویسی ـ نقد ادبی و تحقیقات تاریخی و اجتماعی ، بهترین دستاوردهای خود را در این عهد یافت و بسیاری از دست‏اندکاران آن به تدریج حوزه نفوذی وسیع یافتند .
از داستان نویسان : سیمین دانشورـ غلامحسین ساعدی ـ ابراهیم گلستان ـ جمال میرصادقی ـ بهرام صادقی ـ جلال‏آل احمد ـ ناصر ایرانی ـ احمد محمودـ محمود دولت آبادی ـ نادر ابراهیمی ـ هوشنگ گلشیری ـ مهشید امیر شاهی و دیگران .
از نمایشنامه نویسان : علی نصیریان ـ بهرام بیضایی ـ گوهر مراد ـ بهمن فرسی ـ
اکبر رادی ـ اسماعیل خلج و دیگران .
نهضت ترجمه نیز در این دوران به نحوی جدی‏تر دنبال شد . تا آن جا که متن فارسی برخی از آثار ترجمه شده به نفسه خود اثر ادبی فارسی محسوب می‏شود.1
نمایشنامه‏نویسی2
سابقه نمایش در ایران
اطلاعات ما پیرامون سابقة نمایش در ایران قدیم محدود است . و حتی اشارات مختصر در این باب نیز بیشتر در منابع خارجی یافت می‏شود . بر اساس همین منابع و نیز ماخذ قلیل ایرانی می‏توان دریافت که در روزگار باستان برگزاری برخی مراسم مذهبی و جشن‏های ملّی و درباری یا سالگردها یا عزاهای ملّی (مرگ سیاوش ) جنبة نمایش به خود می‏گرفته است . نیز در دوره اشکانیان که فرمانروایان عهد دوستار یونان و طبعاً مایل به فرهنگ آن بوده‏اند، نمایش‏هایی از نویسندگان یونانی در متصرفات اشکانیان اجراء می‏شده است . تحقیقات یا منابع موجود جز این گونه اشارات آگاهی دقیقی درباره سابقه نمایش در ایران
به ما نمی‏دهد.
نخستین بار در زمان حکومت شیعی مذهب آل بویه به صورت صامت در ایران پا گرفت و بعد در عهد آخرین سلاطین صفوی دیگر بار برقرار گردید. وطبعاً متنی نمایشی هم از آن دوران در دست نداریم. آنگاه از اوایل سلطنت قاجاریه همراه با صدا متداول شد و بویژه در دورة ناصرالدین شاه رونق یافت. 1
امّا از آغاز صفویه است که دو شکل نمایشی در ایران به طرز چشمگیری هویت می‏یابد این
دو شکل عبارتند از تعزیه و نمایش تخت حوضی 2
الف) تعزیه (شبیه گردانی یا شبیه خوانی یا تعزیه ) که مدارک آن حداقل 250 سال سابقه را نشان می‏دهد ، بر مبنای نمایش بوده است در اصل بر مبنای روایات مذهبی و از همه مهم‏تر وقایع غم‏انگیز کربلا پا گرفته است ، با این حال در میان تعزیه‏ها ، نمونه‏های مفرّح و فکاهی هم وجود دارد و از قبیل تعزیة عبدالله و عمر ـ شست بستن دیو و غیره و حتی در برخی تعزیه‏های اندوهگین مذهبی صحنه‏های شوخی و طنز تعبیه شده است (نظیر صحنة اول تعزیه شهادت حضرت قاسم)
ب ) نمایش تخت حوضی که شکل اجرایی امروزی آن متعلق به دوره قاجاریه است ، از نظر
سادگی زبان و صورت اجرایی شباهت زیادی به تعزیه دارد با دو تفاوت کلی که عبارتند از:
1. زبان تخت حوضی عموما نثر است و نظم در آن گاه‏گاه پدیدار می‏شود ، برعکس تعزیه که زبان آن اغلب شعر واره است.
2. تخت حوضی عموما دارای مایه‏های فکاهی است و جنبه مطایبه و طنز و طعنه و به طور کلی انتقاد اجتماعی در آن مرکزیت دارد .
اما نمایشنامه نویسی جدید در ایران با تاسیس مدرسه دارالفنون آغاز شد . از نخستین نمایشنامه‏هایی که در تالار این مدرسه بر پا کردید، «گزارش مردم گریز » ترجمة منظوم نمایشنامه مولیر بود .
با تغییر اسامی اشخاص و مکانها و کاربرد تعابیر خاص، زندگی ایرانی را برای خواننده یا تماشاگر ملموس‏تر ساخته‏اند . مقارن با ترجمه‏ها ، نخستین ایرانی که در همان مکتب مولیر (و تا حدی گوگول،) اما با موضوعات جامعه ایران نمایشنامه نوشت ، میرزا فتحعلی آخوندزاده بود.
پس نمایشنامه میرزا فتحعلی که اصلا به زبان ترکی بود و در همان ایام به فارسی ترجمه شد ، می‏توانست الگوی مشوّقی برای آزمون کنندگان تئاتر اجتماعی و انتقادی ایران باشد از اینروست که میرزا آقا تبریزی یکی از اولین نمایشنامه نویسان فارسی زیر تأثیر
میرزا فتحعلی آخوندزاده دست به کار نمایشنامه‏نویسی زد .

 


فراز و نشیب نمایش جدید ایران 1
مقصود از نمایش جدید ایران ، تئاتری است که از اواخر قاجاریه تحت تاثیر غرب در ایران پا گرفت . از آن زمان تا سال 1340 که مبدا جهش کلّی در تمام جهات ادبی و هنری ایران بوده است ـ این تئاتر فراز و نشیب‏هایی را طی کرده است که ما می‏توانیم زیر چهار عنوان کلی تقسیم بندی کنیم : اعتراض ـ افتخارات ـ صحنه ـ امروز
1. دوره اعتراض
فاصلة از آغاز بیداری ایرانیان و نهضت مشروطه تا سال 1300 شمسی را می‏توان در نمایشنامه نویسی دوره اعتراض نامید . نمایشنامه‏های برجسته این دوره در واقع برگردان شب نامه‎های دوران بیداری است ‏، مکالمه‎ها دقیقا از نظر خصلت همان قدر صریح و افشانه‏گرانه است که تئاتر ایران دیگر هیچگاه به آن مایه از صراحت نرسیده است .
در آثار دوره اعتراض به یک خصیصة کلّی می‏رسیم . چون انتقاد و اصولا خود نمایشنامه هنوز شکل مشخصی ندارد ، یعنی هنوز تصور صحیحی از تئاتر به معنای غربی آن بوجود نیامده ، آدمهای نمایش مجموعاً چیزی را بیان نمی‏کنند ، یعنی در خدمت کل نمایش نیستند . در عوض پیام نویسنده به طور مجزا به وسیلة برخی از آدمهای نمایش اعلام می‏شود. به تعبیر دیگر در این نمایشنامه‎ها نقش شخصیت در ارتباط با کل اثر تبیین نشده است .
این گونه نمایش از ساخت در اماتیک برخوردار نیست و خود بخود نوعی ساختمان نقلی و روایی می‏گیرد یعنی این ناپختگی موجود نوعی سبک می‏شود.
یکی از برجسته‏ترین نمایشنامه نویسان این دوره احمد محمودی (کمال الوزاره ) است .
محمودی قبل از جمال‏زاده به برداشت از زبان عوام پرداخته است . نمایشنامه «استاد نوروز پینه دوز» به خودی خود گنجینه‏ای از فرهنگ عام است .1
2 . دوره افتخارات
جریان ناسیونالیزم و تعظیم و تحسر نسبت به گذشته که با مشروطیت شکل گرفته بود ، در سالهای آغاز قرن خورشیدی حاضر رواج کلی می‏یابد. درک افتخارات گذشته و عظمت اجدادی و لزوم پیدا شدن یک منجی ملی ، یکی از مسائل کلی تئاتر می‏شود . آثار نمایشی میرزادة: عشقی ـ ابوالحسن فروغی ـ علی نصیریان صادق هدایت و دیگران . این
درون مایه ـ یعنی باز جست هویت ملی و جستجوی قهرمان نجات بخش را به شکل‏های گوناگون تکرار می‏کنند . اما به موازات این گونه برداشتها ، بن بست آن نیز در چشم انداز نمایشنامه نویسان ظاهر شده است . نسل جوانتری که از اروپا تاثیر و تربیت یافته می‏خواهد متّوجه واقعیات روزمره شود . بنابراین این دو گرایش فکری و ذوقی که پیوسته یکدیگر را جذب و دفع می‏کنند ، همزمان ادامه می‏یابد .
نمایشنامه « جعفرخان از فرنگ آمده » نوشته حسن مقدم اساساً جنگ بین کهنه و نو نیست، بلکه محکوم کردن بی فرهنگی و سطحی بودن است . متأسفانه حسن مقدم و گروه روشنفکران همراه او ( ایران جوان ) به علت اختناق روز افزون نتوانستند منش روشنگر خود را ادامه دهند .
در این میان تنها نویسنده ای که زمینة تاریخی دارد ،امادرآثارش به جنبه های شاعرانه و عاطفی (به ویژه عنصر زن به عنوان یک نقش اصلی دربرخوردهای دراماتیک‌ ) بر
می‏خوریم رضا کمال که به «شهرزاد» شهرت داشته است.1
فراموش نکنیم که تمام نمایشنامه‏های متفکر و انتقادی این دوران، متعلق به اوائل آن یعنی دهة اول قرن خورشیدی ماست ، زیرا به تدریج سانسور حکومتی برای همیشه این گونه آثار را از میان برد . تئاتر منحصر شد به نمایشنامه‏های تاریخی و افسانه‏ای یا عاشقانه (اعم از تالیف یا ترجمه ) که بهترین آنها کارهای رضاکمال «شهرزاد» بود و سرانجام در سال 1317 سازمان پرورش افکار به قصد تبلیغ اخلاق مشعشعانه دیکتاتوری تاسیس شد و نمایشنامه‏هایی به این قصد تهیه و اجرا گردید که «یخ از آن می‏بارد » بدین گونه چون شهریور 20 رسید دیگر خاطره و سابقه‏ای برای نمایشنامه نویس تازه پا نمانده بود و سال‏ها باید می‏گذشت تا نمایش ملی کم‏کم شکل بگیرد .2
3. دورة صحنه
با تاثیر مردانی همچون حسن مقدم (نوروز) و رضاکمال (شهرزاد) که تئاتر جدید ایران را بنیاد نهادند سالهای بعد نویسندگان مختلف با نوشتن و برگرداندن نمایشنامه‏های اروپایی به انحاء گوناگون به تئاتر توجه کردند.1 بعد از سال 1320 ، طی یک دوره تقریبا 15 ساله ، جریاناتی که در تئاتر ایران اتفاق می‏افتد بیشتر به صحنه مربوط است تا به نمایشنامه نویسی ـ به عبارت دیگر تئاترها هر کدام با پیگیری نظریه در مراسم خاصی نمایشنامه‏هایی را از طریق ترجمه ، اقتباس یا تالیفات کم عیار به صحنه می‏آورند.
این است که در دوران یاد شده جریان نمایشنامه نویسی ملی اصولا متوقف است یکبار دیگر کار تئاتر از رونق افتاد تا اینکه با ایجاد سالن‏های جدید باز به صورت نوتر سامان گرفت و پیشرفت‏های عمده‏ای در کار صحنه ، بازیگری و صحنه‏گردانی رخ می دهد . می‏توانیم به عنوان نمونه . «خروس سحر» اثر عبدالحسین نوشین را نام ببریم که تقلیدی از دشمنان اثر گورکی است .
البته در زمینه تئاتر بومی «رفیع حالتی» آثار قابل ملاحظه‏ای نوشته از قبیل : خاقان میر قصدــ جان فدای وطن و امیر کبیر که هیچکدام چاپ نشده است
( برای اطلاعات کلی درباره نمایشنامه‎هایی که در ادوار مذکور منتشر شده یا به صحنه آمده می‏توان به کتاب «بنیاد نمایش در ایران » نوشته جنتی عطایی مراجعه کرد) . 2
4. نمایشنامه امروز
در سال 1337 گروه هنر ملی که به سعی گروهی از جوانان علاقمند و با کمکهای فکری شاهین سرکیسیان تشکیل شده بود ، نمایشنامه «بلبل سرگشته » نوشته علی نصیریان را
(که قبلا در سال 35 جایزه اول مسابقه نمایشنامه نویسی را ربوده بود ) به روی صحنه می‏آورد. اعضای گروه هنر ملی بعدها پراکنده شدند و هر یک برای خود همراهانی جستند . و امکان بیشتری برای تنوع بخشیدن به کار تئاتر در طریقی جدید و لازم پدید آمد .
در پی این اهتمام در حوالی سال 1340 نمایشنامه‏های غلامحسین ساعدی آغاز به انتشار کرد که بویژه از نظر کمیت و تعداد توانست پوشش قابل توجهی برای تمام گروههای تئاتری ایران فراهم آورد ( توضیح اینکه با پیدایی نمایشنامه نویسانی همچون غلامحسین ساعدی (گوهر مراد ) ، بهرام بیضایی ، اکبر رادی ، علی نصیریان ، بهمن فرسی ،اسماعیل خلج که هر یک به روش خاص خود کار می‏کردند و با توجه به استقبال دانشجویان و روشنفکران و شرکت چهره‏های مستعد در زمینه‏های کارگردانی و بازیگری به سال 1344 یک فستیوال تئاتر که به کوشش وزارت فرهنگ و هنر در تالار تازه سازی برپا شد نمایشنامه‏هایی به صحنه آمد که هر کدام در حد خود قابل بحث بود و به طور کلی نشان می‏داد که دوره جدیدی در تئاتر ایران آغاز شده است.1
فضاهای متنوعی را که اینک در کار نمایشنامه نویسان رخنه کرده بود نشان داد. در این فستیوال چند اثر به همت دست جمعی گروهی از دست‏اندرکاران ارائه شده بود که نمایشنامه‏های موفقی چون«امیرارسلان»نوشته پرویزکاردان ، «چوپ به دست های ورزیل» نوشته غلامحسین ساعدی «پهلوان اکبر می میرد »نوشته بهرام بیضایی از آن شمار بود.
به همراه این جریان ، ترجمه، معرفی و اجرای نمایشنامه‏های خارجی درسطح وسیع‏تری دنبال شد و آثار ارزنده‏ای از نمایشنامه نویسان جدید اروپایی و آمریکایی نظیر چخوف – سارتر- ایبسن ـ تنسی ویلیامز ـ یونسکو ـ برشت و … به صحنه آمد.1

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فصل اول
الف)مصاحبه ها
ب)زندگینامه غلامحسین ساعدی
ج)زبان نوشتاری ساعدی
د)رئالیسم ساعدی

 


الف)مصاحبه ها
1. مصاحبه دکتر علی اکبر ساعدی1
دکتر غلامحسین ساعدی، روانپزشک، داستان نویس و نمایش نامه نویس ایرانی در بیست و چهارم دی ماه سال 1314 در چوپور میدانی، واقع در حوالی مارالان تبریز به دنیا آمد. پدرمان کارمند دارایی بود و غلامحسین دومین فرزند خانواده بود.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان بدر، و متوسطه را در دبیرستان منصور ( طالقانی کنونی ) و حکمت به پایان رسانید. در سال 1330 وقتی که 16 ساله بود، ضمن تحصیل در دبیرستان، به اصرار دوستان و آشنایانش، اولین اثر خود را که عبارت از چند داستان کوتاه بود، به هفته‌نامه دانش‏آموز ارسال کرده و به چاپ رسانید. این زمان مصادف است با اوجگیری ملّی شدن صنعت نفت و غلامحسین با مشاهدة این حرکتها، ساکت ننشسته و وارد فعّالیت‌های سیاسی دانشجویان و دانش آموزان تبریز شد. و در اندک زمانی، سخنران اغلب گردهمایی‌های سیاسی شده و بارها مورد تعقیب و ضرب و شتم پلیس و ساواک قرار گرفت.
دومین اثر خود را بعد از آن، که یک داستان بلند به نام « از پا نیفتاده‌ها » بود به مجله
«کبوتر صلح » فرستاد که بخشی از آن چاپ و مورد نقد قرار گرفت.
در سال 1332 وقتی که غلامحسین 18 ساله بود، مسئولیّت سه روزنامه محلّی « فریاد »،
«صعود » و « جوانان آذربایجان » را پذیرفت و در این مورد تلاش فراوانی از خود نشان داد. در کودتای 28 مرداد 32 صاحب امتیاز روزنامه « صعود » ( آریانس آرزومانیان ) ترور شد و هر سه روزنامه هم توقیف شدند. در یکی از روزهای تابستان سال 32 پلیس به خانه ما ریخت و غلامحسین را به همراه بنده ( علی اکبر ) دستگیر و به زندان شهربانی منتقل کرده و غلامحسین بازداشت شد . اما پس از چند ماه به وساطت اولیا دبیرستان از زندان آزاد شد. اما پرونده آن دستگیری تا پایان عمر غلامحسین ( 1364 ) هرگز بسته نشد. در سال 1334 به دانشگاه پزشکی تبریز راه یافته، و بارها در این زمان به اتهام رهبری حرکات سیاسی دانشجویان مورد آزار مأمورین ساواک قرار گرفت. در دوران دانشجویی فعّالیت ادبی ساعدی شکل منسجم‌تری به خود گرفت و در طی این سال‌ها چندین اثر از خود به جا گذاشت. در سال 1340 پایان نامه تحصیلی خود را تحت عنوان « علل اجتماعی پسیگونوروزها ( سایکونوروزها ) در آذربایجان » به دانشکده ارائه داد، اما این پایان نامه به علت طرح پاره‌ای از ناهنجاریهای اجتماعی که به نظر ساعدی ریشة اساسی بیماریهای روانی بود، ابتدا مردود شناخته شد . اما عاقبت با اکراه شدید مسئولین دانشگاه مورد پذیرش قرار گرفت. ساعدی پس از اخذ دکترا، برای گذراندن خدمت سربازی راهی تهران شد و به دلیل داشتن پروندة سیاسی از دریافت درجه افسری محروم شد و با عنوان سرباز صفر در بهداری پادگان سلطنت آباد دو سال خدمت کرد. در همین زمان ساعدی با نویسندگان و ادیبان معاصر از جمله: پرویز خانلری، جلال آل احمد، احمد شاملو، رضا براهنی، م.آزاد، جمال میرصادقی، محمود اعتمادزاده، اسماعیل شاهرودی و … آشنا شد.پس از اتمام سربازی غلامحسین و بنده در اطراف خیابان دلگشا، مطب شبانه‌روزی دایر کردیم که در مدت خیلی کمی این مطب تبدیل شد به پایگاهی برای روشنفکران آن روزگار. در همین زمان ما دو نفر و شاملو در اطراف منطقة عباس آباد سکونت داشتیم که بنده برای طی دوره تخصصی به قصرشیرین رفتم و غلامحسین در مطب تنها ماند. این مطب هم محل زندگی، هم مطب و هم محل نویسندگی غلامحسین شده بود. و اغلب دوستانش از جمله: بهرنگی، دهقانی، شاملو، سیروس طاهباز، آل احمد و … به او سر می‌زدند و البته ساواک هم او را تنها نمی‌گذاشت و چندین بار او را زیر مشت و لگد گرفته بود.
در سال 53 در نزدیکی سمنان توسط مأمورین ساواک بازداشت و به زندان اوین منتقل شد و تحت سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفت. و در فروردین 54 بر اثر اعتراضات گسترده روشنفکران و نویسندگان بنام جهان، از جمله آرتورمیلر و مارکوزه و همچنین انجمن قلم سوئد، بی‏آنکه محاکمه شود از زندان آزاد شد ولی آثار روانی و جسمانی آن شکنجه‌ها را تا پایان عمر با خود داشت؛ به طوری که بعد از آزادی قادر به جداسازی چند طرح داستان و نمایشنامه که در خاطرش بود، نشد. از این روست که از سال 54 به بعد ساعدی در خلق آثارش دچار نوعی رکود شده بود.1
او در سال 57 بنا به دعوت انجمن قلم آمریکا و همچنین ناشرین آمریکایی به ایالت متحده سفر کرد و ضمن برگزاری سخنرانیهایی چند قرارداد با ناشرین آمریکایی در زمینه ترجمه آثارش بست. و چند ماهی هم در لندن سر برد. و در انتشار روزنامه ایرانشهر با احمد شاملو همکاری کرد. در زمستان سال 1357 هنگامیکه انقلاب اسلامی آخرین سنگرهای سلطنت را درهم می‌کوبید به ایران مراجعت کرد و این مراجعت به دلایلی با سکوت گذشت. او در سال 1361 علیرغم علاقه‌ای که به وطن خود داشت، به پاریس رفت و در آنجا اقامت گزید. در اواخر سال 1361 دچار عارضه قلبی شد ولی پزشکان او را نجات دادند و در دوم آذرماه، در حالیکه پدرش بر سر بالین او حضور داشت دچار خونریزی داخلی شد و در دیار غربت که هیچگاه تحملش را نداشت چشم از جهان فرو بست و در گورستان پرلاشز در جوار هدایت آرمید.
برغم پزشک بودنش هیچگاه مالی نیاندوخت. آن زمانی هم که در ایران بود گاه در مطب و گاه در خانه پدرش می‌زیست. اگر چه زندگی سیاسی داشت اما تا آخر عمر به عضویت هیچ حزبی درنیامد.
به عقیده من ( علی اکبر )، غلامحسین تصویر آدمهایی است که در این مرز و بوم بودند و هستند و نفرین شده‌اند. استعدادهایی که با پاره‌ای از آنها حتی نامدارترین چهره‌های غرب قابل مقایسه نیست. و معلوم نیست سرنوشت آنها را چه کسی تعیین می‌کند.

 


2.مصاحبه دکتر خشکباری1
در مورد زندگی دکتر ساعدی، سعی می‌کنم نکاتی را بگویم که شما احتمالاً در جای دیگر نمی‌یابید. و بنده اینها را یا از زبان خود دکتر شنیده‌ام و یا این که در کنارش بوده و دیده‌ام.
مرحوم دکتر ساعدی از دوستان بسیار نزدیک من بود. هر وقت که به تبریز می‌آمد، حتماً به خانة ما می‌آمد. و اگر من به تهران می‌رفتم، دکتر را ندیده به تبریز برنمی‌گشتم.
اولین مطب دکتر در میدان کلانتر تهران قرار داشت. وقتی که دکتر در آنجا طبابت می‌کرد، آن مطب هم محلّ نویسندگی، هم محلّ زندگی و هم محلّ کار دکتر بود: دارای دو اتاق کوچک، که در یکی از آنها یک چراغ نفتی خوراکپزی، چند تا قابلمه، تعدادی ظرف غذاخوری و وسایل اولیه زندگی قرار داشت. و در اتاق دیگر وسایل طبی، یک میز و چندصندلی به چشم می‌خود.
دکتر، تا آنجا که من به یاد دارم فکر سیاسی داشت و قلمش هم مطابق فکرش سیاسی است. تقریباً در همة نوشته‌های دکتر، ما به نوعی با غولی وحشتناک بنام استعمار یا استثمار مواجه هستیم.
من اکثر نویسندگان قبل از انقلاب را می‌توانم به دو دسته تقسیم کنم: مذهبی و غیرمذهبی.
نویسندگانی که عقیده مذهبی داشتند، معمولاً پیرو نهضت سال 42 آیت ا… خمینی بوده و هستند. اما تعداد این نویسندگان بسیار کم است؛ دلیلش را شاید بتوان چنین گفت که چون نویسندگان روشنفکر در این دوره شاهدهستند که مذهب از جوانب مختلف به اندازه کافی تبلیغ می‌شود، و فعّالیتهای مختلفی در باب ترویج مذهب وجود دارد؛ بنابراین همّت خود را در بی‌تفاوتی به مذهب، صرف اصلاحات دیگر می‌کنند. این نویسندگان نه با مذهب مخالفت دارند، و نه طرفدار مذهب هستند. فقط در این میان باید دکتر شریعتی را استثنا کرد. زیرا او حسابش با دیگران جداست و افکار او مستلزم بحث طولانی است. تا جایی که من اطلاع دارم، ساعدی هم یکی از این نویسندگان بود. نه طرفدار مذهب بود و نه مخالفتی با مذهب داشت. اما مخالفت شدیدی با شاه و آمریکا و شوروی داشت. به همان اندازه که از آمریکا بدش می‌آمد، از شوروی هم بدش می‌آمد. او از جنایاتی که شوروی دربارة ملل محروم مانند لهستان، چکسلواکی، رومانی، بلغارستان و … انجام می‌داد و منابع طبیعی و صنعتی آنها را غارت می‌کرد، اطلاع داشت و از شوروی هم بدش می‌آمد.
تا سال 1353 ساعدی به عنوان نویسنده‌ای فعّال بر علیه حکومت شاه فعّالیت داشت. در همین سال توسط ساواک دستگیر و تحت سخت‌ترین شکنجه‌های جسمی، و بیشتر روحی قرار گرفت و بعد از آزادی وی از زندان، در سال 1354، تقریباً می‌توان گفت که ما، با یک ساعدی کشته شده مواجه بودیم. روح ساعدی بر اثر شکنجه‌های رژیم به سختی شکسته شده بود. ـ می‌توان گفت که ساعدی کمی هم خسته شده بود ـ بنابراین بعد از سال 54، آثار ساعدی، کمتر دیده می‌شود. از طبابت دکتر ساعدی در اوّلین مطبش، مدت زیادی نگذشته بود که توسط مأمورین ساواک، ساعدی دستگیر و پروانه پزشکی‌اش باطل شد. وقتی دکتر از زندان آزاد شد، به دلیل این که پروانه پزشکی‏اش را لغو کرده بودند، دکتر به کلینیک برادرش رفت و با مهر او به طبابت پرداخت. کلینیک برادر دکتر ساعدی در میدان قزوین بود، و هنوز هم فعّال است. چندین بار من طبابت ساعدی با مهر برادرش را به چشم دیده بودم.
دکتر، کیف چرمی بزرگی داشت که پر بود از داروهای نمونه‌ای که برای دکتر می‌آوردند. گاهی هم دکتر داروهایی را از بیرون تهیّه می کرد و در این کیف می‌گذاشت. در نزدیکی میدان قزوین در تهران مکانی بود که زنان بدکاره در آنجا جمع می‌شدند ( شهرنو). عصرها دکتر کیف چرمی پر از دارو را برمی‌داشت و به آنجا می‌رفت و به طبابت زنان پیر و بدکاره‌ای که در زیرزمینهای مرطوب و پر از میکروب، به دور انداخته شده بودند و با پیکری متشکّل از یک پوست و استخوان منتظر مرگ بودند، می‌پرداخت. من شخصاً چند بار با دکتر همراه شدم. او مرا به خانه‌های تنگ و تاریک و زیرزمینهایی که مرض و میکروب از در و دیوارشان می‌بارید، برد. پیرزنانی را که در این مکانها فقط نفسی می‌کشیدند را معاینه می کرد و از داروهای کیف به آنها می‌داد. از پولی که در مطب از بابت طبابت بیماران به دست می‌آورد، به صاحبان آن خانه‌ها می‌داد تا غذاهای مناسب برای این بیماران تهیه کنند. و تقریباً همه درآمد دکتر در همین راهها صرف می‌شد. او از مال دنیا هیچ دارائی خاصی نداشت. فقط توانسته بود یک دستگاه پیکان تهیه کند، که آن را هم به پسری بخشید که اغلب در مطب او کار می‌کرد؛ تا آن پسر با پیکان بتواند کار کرده و خرج خانواده خودش را تأمین کند.
زمانی که دکتر در تبریز دانشجو بود، نامزدی داشت ـ چون این خانم هنوز هم زنده هستند، بنده اجازه ندارم نام ایشان را ذکر کنم ـ که همواره دکتر به او نامه می‌نوشت، که اگر اوضاع بهتر شود، ( یعنی به مال و منالی برسم ) می‌آیم و تو را به ماه عسل می‌برم. اما دلسوزی بیش از حد دکتر هرگز اجازه نداد که به مالی برسد. هر چند که دکتر اندیشه سیاسی داشت اما تا زمان مرگش به عضویت هیچ حزبی درنیامد. شاید استعداد فعّالیت حزبی را نداشت. در زمان انقلاب، دکتر ساعدی به همراه دکتر هزارخانی و احمد شاملو وارد جامعه سوسیالیستها شد. اما به فراست دریافت که چند جوان خام که هیچگونه عاقبت اندیشی هم ندارند، نمی‌توانند یک حکومت مثلاً مارکسیستی برقرار کنند و این مسئله را گروههای منافقین آلت دست کرده و دکتر را بر آن داشتند که قبول کند رژیم بخاطر فعالیتهای سوسیالیستی او، جهت کشتن او، در تعقیب اوست.
آنها با ارائه اسناد و مدارکی، دکتر را کاملاً فریب داده و او را از ایران به پاکستان و از آنجا به فرانسه برده و از این سخنرانی به آن سخنرانی کشاندند. زمانی دکتر متوجّه فریب منافقین شد که خیلی دیر شده بود. و سخنرانی‌های او علیه مملکت، راه برگشتن به ایران را سد کرده بود.
بعد از درگذشت دکتر، نامه‌ای از او به دست آمد که اکثر رادیوهای بیگانه، آنرا پخش کردند. دکتر در آن نامه نوشته بود: « روزهای من پر از کابوس و شبهایم بدتر از روزهایم سپری می‌شوند. صبح وقتی چشم از خواب باز می‌کنم، در آرزوی آن خیابانهای پر از گرد و خاک تهران هستم. دلم برای آن جوی‌های پر از لجن و گند لک زده است. و شب هم وقتی می‌خوابم، آنچه که روز در فکر آن بودم، در خواب می‌بینم».1 هوشنگ گلشیری، در رابطه با ملاقاتش با دکتر ساعدی در پاریس می‌گوید: « زندگی در پاریس، یک نوع خودکشی بود. خودش را ول کرده بود. اصلاً به خودش نمی‌رسید. نه به دنبال نگهداشتن پولش بود و نه دنبال سلامتی‌اش».1
در پاریس زنی از نوادگان قاجار ـ که باز هم اجازه ندارم اسمش را ذکر کنم ـ از تنهایی دکتر سوء استفاده کرد و از دکتر خواست که وی را به زنی بگیرد تا بتواند از دکتر مراقبت کند. و چون دکتر در آن ایّام بیمار، و در سرزمینی غریب تنها بود، موافقت کرد. و بی آنکه از زندگی زناشویی سودی ببرد در عرض چند روز چشم از جهان فروبست. و آن زن که قبلاً پسری هم داشت، وارث دکتر ساعدی، در قبال چاپهای کتب وی می‌باشد. این پسر اخیراً به ایران آمده بود، و از بعضی انتشارات و کتابفروشی‌ها از جمله کتابفروشی نیل حق ارث می‌خواست؛ بنده از عاقبت کار وی با کتابفروشی نیل و همچنین برادر دکتر ساعدی مطلع نشدم. روزی از دکتر شنیدم که از بابت کپی رایت کتابهایش، دولت روسیه مبلغ هفده میلیون روبل به او بدهکار است. ولی برای جلوگیری از خروج ارز از مملکت، به شرطی این مبلغ را در اختیار دکتر قرار می‌دهد که دکتر به روسیه رفته و ثروتش را آنجا خرج کند. ولی مخالفت دکتر با حکومت شوروی، مانع از آن شد که دکتر قدم در آن کشور بگذارد.
این است قسمتی از زندگی پر از رنج دکتر غلامحسین ساعدی. این زندگی هرگز روی خوش به دکتر نشان نداد اما مغز دکتر و آثار مردم‌گرای او بالاتر از تمام آثار، و مغزهای نویسندگان مردم‌گراست.
3.مصاحبه رحیم رئیس نیا1
آقای رئیس نیا پس از ذکر شرح حال مختصری از دکتر ساعدی - مشابه با دو مصاحبة قبلی – مطالبی را نیز از شرح حال دکتر ساعدی بر این مقوله افزودند؛ که قسمتی از آنها را نقل می‌کنم.
در سال 1332 وقتی دکتر مسئولیّت سه روزنامه « صعود »، « فریاد » و « جوانان آذربایجان » را به عهده گرفت، از « با»ی « بسم ا… » تا « تا »ی « تمام » را در این روزنامه‌ها از زیر قلم خود خارج می کرد.
دکتر ساعدی در سال 1332 قدم به دبستان گذاشته است. و وقتی که در کلاس سوم دبستان مشغول تحصیل بود فرقه دموکرات سرکار آمده و تدریس در آذربایجان به زبان ترکی صورت می‌گرفت. ساعدی یک سال و اندی قبل از فوتش از آن روزها چنین یاد کرده است:
« مثلاً یک سال فرض بفرمایید بنده ترکی خواندم. و آن موقع زمان حکومت پیشه وری بود. کلاس چهارم ابتدایی. قصه ماکسیم گورکی توی کتاب ما بود، قصه چخوف توی کتاب ما بود، مثالهای ترکی و شعر صابر و شعر میرزا علی معجز و … همه اینها توی کتاب ما بود و آن وقت تنها موقعی که من کیف کردم که آدم هستم، بچه هستم یا دارم درس می‌خوانم، همان سال بود. من از آنها دفاع نمی‌کنم، می‌خواهم احساس خودم را بگویم ». در همین سال بین مصاحبه‌گر رادیو بی بی سی و دکتر ساعدی مصاحبه‌ای صورت می‌بندد:
ـ به زبان مادری خودتان ( ترکی ) هم چیزی نوشتید؟
ـ نه، برای این که آونقدر توی سر من زدند.
ـ متأسفم.
ـ نه متأسف نباشید، اونقدر تو سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم. ولی یک نمایشنامه به زبان ترکی نوشتم.
ـ اجراشد؟
ـ نه، نمایشنامه گرگها ( قورتلار ) در کتاب ماه، شماره 2 چاپ شد و مأمورین سانسور ریختند و همان شماره را تعطیل کردند.1
این پرسش و پاسخ را از دوستان ساعدی، کسی به گوش خود نشنیده است و صاحب این قلم اجرای نمایشنامه مذکور را در سال 1345 که به کارگردانی جعفر والی از تلویزیون پخش شد ندیده است. مضافاً این که این نمایشنامه به همت صمد بهرنگی و یارانش در دبیرستان ممقان و همچنین به یاری دانش آموزان بوستان بستان آباد به روی صحنه آمده و استقبالی که از اجرای غیر فنی آن مشاهده شده بود تعجب و شگفت دوستان ساعدی را برانگیخته بود.
پس از کودتای 28 مرداد و بسته شدن هر سه روزنامه، ساعدی در حالی که بیش از 18 سال نداشت، چند ماهی مخفی شد و در دهم شهریور 32 از مخفی‌گاه خود، از حال و هوای خفقان آلود بعد از کودتا به یکی از دوستانش چنین نوشته است: « دیو و دد با چهرة پر از غضب و درندگی، با پنجه‌های خون آشام و نگاههای خیره، روی وطن عزیز چادر کشید! ببین چقدر سیاهی نفرت انگیز از زمین و آسمان، از زیر سنگ و لابلای شاخه‌ها تراوش می‌کند. قلب آدم از دیدن این همه منظره‌های جور به جور، این همه صدای شوم و خوفناک، همچون ناله مرغ حق پر از درد می‌شود.»
اما نویسنده جوان ناامید نیست و به دوستش چنین اطمینان می‌دهد:
« یک روز خواهد رسید پر از شادی و عشق، پر از عشق و لطف و صفا، یک روز خواهد رسید که نواهای شوم بوم خفه خواهد شد. یک روز خواهد رسید که زمین و زمان از مارش طرب انگیز بشریت رو به نشئه خواهد رفت … »1
ساعدی در سالهای آخر زندگی هر لحظه دلش هوای وطن می‌کرده است و همه‌اش غنودانه می‌گفت:
دنیا بیله گتسه بیز قرلّخ اگر دنیا همینجوری ادامه پیدا کند ما می‌میریم
گده بورا هارادی؟ من بوردا نه قیریرم؟ پسر اینجا کجاست؟ من اینجا چکار می‌کنم؟
و مرگ را با ترنم و زمزمه‌های « بایاتی » استقبال می‌کرده‌است:
عزیزیم اوجا داغلار ـ کولگه لی بارلی باغلار - عزیزم ای کوههای بلند ـ باغهای پر میوه وسایه
دوشسم غربت ده اولسم ـ منه کیم آغلار داغلار اگر در غربت من بمیرم ـ ای کوهها چه کسی بر من گریه می‌کند؟
آچق قوی پنجره‌ نی ـ گوزوم گورسون گلنی پنچره را باز بگذار ـ تا کسی را که می‌آید بتوانم ببینم
نجه قبره قویالّار ـ عشق اوستونده اولنی چگونه می‌توانند درون قبر بگذارند ـ کسی را که کشته عشق باشد؟
آ داغلار اوجا داغلار ـ هامّدان قوجا داغلار ای کوهها، کوههای بلندکوههای پیرترازهمه کس
غربت ایلده یا دیرده ـ من دوروم نجه داغلار - در سال غربت و جای بیگانه ـ ای کوهها من چگونه طاقت بیاورم؟
هارایلار آی هارایلار ـ هر اولدوزلار هر آیلار - هر ستار و هر ماه داد و فریاد می‌کشند که
چمنده بیر گول بیتیپ ـ سوسو زوندان هارایلار گلی در چمن روییده است که از تشنگی هوار می‌کشد
و این « بایاتی » را صمد بهرنگی از او یاد گرفته بود و اغلب می‌خواند:
قارادور قاشلارون گوزلرون الماس ابروهای تو سیاه هستند و چشمان تو الماس
سؤگی سؤگوسونی بودرده سالماز معشوقه، عاشق را به این درد گرفتار نمی‌کند
گدر او گوزلیک سنه ده قالماز این زیبایی می‌رود و برای تو ماندگار نیست
یادنان آشنا لیق آز ایله باری حداقل با بیگانه کمتر آشنایی کن
ساعدی ضمن این که به زبان مادری خود عشق می‌ورزید، زبان فارسی را به عنوان زبان پیوند دهنده خلق‌های ایرانی ارج می‌نهاد و خود را وامدار آن می‌دانست. و به نوبه خود

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله غلامحسین ساعدی