دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
نوع فایل: word
قابل ویرایش 25 صفحه
مقدمه:
اقسام عقود و اکراه در عقود
1- عقود معین ونامعین : عقودی که در قانون صراحتاً بیان گردیده عقود معین وعقودی که در قانون ناشی از آن نیامده و در عرف هستند عقود نامعین نام دارند (موضوع ماده 10قانون مدنی )
2- عقود جایز ولازم : عقود جایز عقودی هستند که خود به خود هر یک از طرفین به تنهایی در هر وقت که اراده کنند حق فسخ معامله دارند ولو اینکه در آن شرطی هم نشده باشد مثلاً در عقد ذکرحق فسخ نشده باشد مثل عقد وکالت ویا مثل عاریه (گرفتن مال کسی برای اینکه از آن استفاده شود) که این نیز عقدی جایز است .
عقود لازم عقودی هستند که هیچ وجه نمی توان برخلاف آن عمل کرد وآن را فسخ نمود مگر در محدوده خیارات.
در واقع فرق فسخ در عقد لازم با عقد جایز در این است:
که در فسخ حتماً بایستی در عقد لازم شرط شده باشد در حالی که در عقد جایز قانون گذار به طور طبیعی این حق را برای طرفین پیش بینی کرده است و مهمتر اینکه علاوه بر اینکه در عقود جایز حق فسخ وجود دارد در بعضی از موارد عقود جایز خود به خود از بین می رود مثل فوت،جنون و سفیه هر کدام از طرفین فرق فسخ با انفساخ در این است که انفساخ حالت خود به خود دارد : قابل ذکر اینکه در عقود خیاری (عقود لازم )حق فسخ وجود دارد نه انفساخ .
بعضی از عقود نسبت به یک طرف جایز ونسبت به طرف دیگر حالت لازم را دارد مثل عقد رهن که راهن در آن لازم ونسبت به مرتهن حالت جایز را دارا می باشد .
3- عقود معلق و منجز : عقود معلق عقودی هستند که خود عقد یا آثار آن منوط بر تحقق امری شود ،حالت اول را تعلیق در انشاء یعنی خود اراده و حالت دوم را تعلیق در منشاء گویند تعلیق در انشاء باطل است مثلاً گفته شود اگر در دانشگاه قبول شوی اتومبیل به تو تعلق میگیرد در این نوع ، عقد هنوز صورت نگرفته است . زیرا هنوز اراده ای صورت نگرفته است .
اما تعلیق در منشأ صحیح است زیرا در این نوع ، عقد به وجود آمده است اما آثار آن هنوز تحقق نیافته است قانون ایران در مورد صحت و بطلان این دو ساکت است و آن را فقط در مورد نکاح وضمان باطل می داند (ماده 185 قانون مدنی)
عقود منجز عقودی هستند که در آن هم عقد صورت می گیرد و هم آثار آن
عقد خیاری عقد لازمی است که شرط خیار در آن وجود داشته باشد یعنی برای یک یا دو طرف برای مدت معین حق فسخ وجود داشته باشد .
4- عقوى عینی و غیر عینی : عقوى عینی عقودی هستنى که علاوه بر قصد و رضای طرفین قبض (تصرف مورد معامله ) هم از شرایط صحت معامله است مثل وقف ، رهن ، اما در عقود غیر عینی غیر از قصد و رضای طرفین قبض صورت نمی گیرد مثل بیع .
5- عقود تملیکی عهدی : عقودی که در آن مالکیت وجود داشته باشد عقد تملیکی نام دارد مثل اجاره که مالکیت منافع در آن صورت می گیرد . البته به محض اینکه عقد منعقد شد مالکیت ها جا به جا می شود مثلاً پس از عقد بیع بایع مالک ثمن ومشتری مالک ملک می شود . موضوع بعضی از عقود مالکیت نیست بلکه تعهد می باشد که به این عقود ،عقود عهدی می گوییم مثل قرارداد های پیمانکاری .
6- عقود رضایی وتشریفاتی : عقود رضایی عقودی هستند که با توافق طرفین عقد کامل می شود مثلعقد نکاح یا اجاره به عقودی که در آن یک سری عملیات اضافی صورت می گیرد تا آن موجب صحت آن شود عقود تشریفاتی گویند مثلاً برای حکم طلاق باید دو نفر شاهد وجود داشته باشد وجود این دو شاهد عملی تشریفاتی است ( ایقاع تشریفاتی ) از نظر عده ای بیع اموال غیر منقول تشریفاتی محسوب نمی شود زیراعلاوه بر توافق نیاز به ثبت نیز دارد اما از نظر حقوقی تشریفاتی محسوب نمی شود زیرا از قبل عقد وآثار آن تحقق یافته است
فهرست مطالب:
اقسام عقود و اکراه در عقود
اکراه در عقود
اِکراه: وادار کردن دیگرى بر انجام دادن کارى بدون رضایت و رغبت و یکى
از عناوین ثانوى فقه
آثار اکراه
رفع تکلیف
فساد و بطلان عقود و ایقاعات
برداشته شدن مجازات
شروط اکراه
اکراه در دین
موارد اکراه
اکراه بر تغییر عقیده
اکراه بر زنا
اکراه براى گرفتن مهر و اموال زنان
اکراه بر سحر
منابع
منابع و مأخذ:
اکمال دین: کامل کردن دین با اعلام ولایت امیرمؤمنان، على بن
ابىطالب(علیه السلام)
تبیین اکمال دین و عامل و زمان آن
آثار اکمال دین:
- ناامیدى کافران و ایمنى مؤمنان از آنان
- راضى شدن خدا از دین بودن اسلام
- اقبال الاعمال؛ امالى؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ الیعقوبى؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ تفسیر اطیب البیان؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ تفسیر فرات الکوفى؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ التفسیر الکاشف؛ تفسیر المنار؛ تفسیر من وحى القرآن؛ تفسیر نمونه؛ تهذیب الاحکام؛ جامع البیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى؛ روض الجنان و روح الجنان؛ شواهد التنزیل؛ الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب؛ الکافى؛ کشف الاسرار و عدةالابرار؛ لسان العرب؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ مجموعه آثار، استاد مطهرى؛ المصباح المنیر؛ معجم مقاییس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مناقب آلابىطالب؛ مناقب امام على بن ابىطالب(علیه السلام)؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ نثر طوبى.
احمد جمالى
[1]. التحقیق، ج10، ص49؛ مقاییساللغه، ج5 ، ص172، «کره».
[2]. التحقیق، ج 10، ص 49؛ المصباح، ج 2، ص 531 ، «کره».
[3]. القاموسالمحیط، ج2، ص1644؛ المعجمالوسیط، ص 875 ، «کره».
[4]. القاموسالمحیط، ج2، ص1644؛ المعجمالوسیط، ص 875 ، «کره».
[5]. رسائلالمرتضى، ج2، ص263؛ جواهرالکلام، ج32، ص11.
[6]. کشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 249؛ التعریفات، ص 50 .
[7]. الموسوعة الفقهیة المیسره، ج 4، ص 441 ـ 442؛ مصطلحات الفقه، ص 84 .
[8]. مصطلحات الفقه، ص 74.
[9]. العروة الوثقى، ج 2، ص 21.
[10]. العروة الوثقى، ج 2، ص 21.
[11]. الموسوعة الفقهیه، ج 4، ص 442.
[12]. مجمع البیان، ج 7، ص 221.
[13]. جواهرالکلام، ج 22، ص 140.
[14]. همان، ج 35، ص 187.
[15]. همان، ج 25، ص 67 .
[16]. همان، ج 26، ص 339.
[17]. همان، ج 27، ص 10.
[18]. مستمسک العروه، ج 13، ص 166.
[19]. جواهرالکلام، ج 27، ص 10.
[20]. مصباح الفقاهه، ج 3، ص 330 ـ 331.
[21]. جواهرالکلام، ج 32، ص 12 ـ 13.
[22]. مواهبالرحمن، ج7، ص348؛ نمونه، ج3، ص 320.
[23]. مواهب الرحمن، ج 7، ص 348 ـ 349.
[24]. مستند العروه، ص 231، «زکات»؛ مغنى المحتاج، ج 1، ص 368؛ اعانة الطالبین، ج 2، ص 169.
[25]. جواهرالکلام، ج 41، ص 262، 267، 454 ـ 476.
[26]. تفسیر قرطبى، ج 10، ص 122.
[27]. جواهرالکلام، ج41، ص609 ؛ تفسیر قرطبى، ج 10، ص 119.
[28]. جواهرالکلام، ج 42، ص 47، 53 ـ 55 .
[29]. تحریرالوسیله، ج 2، ص 463 ـ 464.
[30]. جواهرالکلام، ج 32، ص 11.
[31]. جامعالبیان، مج4، ج 5 ، ص 320؛ الدرالمنثور، ج2، ص 646 ـ 648 ؛ تفسیر نمونه، ج 4، ص 83 .
[32]. جواهرالکلام، ج 32، ص 11 ـ 12.
[33]. المیزان، ج2، ص342؛ اعراب القرآن، ج1، ص388.
[34]. التفسیـر الکبیـر، ج 7، ص 15.
[35]. المیزان، ج 2، ص 343.
[36]. مجمع البیان، ج 4، ص 535 ـ 536 .
[37]. التفسیر الکبیر، ج 7، ص 16.
[38]. مواهب الرحمن، ج 4، ص 249.
[39]. التفسیر الکبیر، ج 7، ص 16؛ حاشیه شیخ زاده، ج 2، ص 629 .
[40]. نمونه، ج 2، ص 283.
[41]. اسباب النزول، ص 236؛ تفسیر قرطبى، ج 10، ص 118 ـ 119.
[42]. مجمـعالبیان، ج 6 ، ص 706.
[43]. المیزان، ج 13، ص 261 ـ 262.
[44]. روض الجنان، ج 14، ص 139.
[45]. تفسیر قرطبى، ج 12، ص 168 ـ 169؛ الدرالمنثور، ج 6 ، ص 193.
[46]. مسالکالافهام، ج3، ص 16؛ التحریر والتنویر، ج 18، ص 226.
[47]. کنزالعرفان، ج 2، ص 13.
[48]. همان؛ اصولالفقه، ج 1، ص 86 .
[49]. جامعالبیان، مج3، ج4، ص404 ـ 406؛ تفسیر قرطبى، ج 5 ، ص 63 .
[50]. جامع البیان، مج 3، ج 4، ص 408 ـ 409.
[51]. مجمـع البیـان، ج 3، ص 40.
[52]. المیزان، ج 2، ص 255.
[53]. همان، ج 14، ص 175.
[54]. جامع البیان، مج 9، ج 16، ص 236.
[55]. المصباح، ص 541 ، «کمل».
[56]. مفردات، ص 726، «کمل».
[57]. نثر طوبى، ج 2، ص 346.
[58]. لسان العرب، ج 12، ص 157؛ مقاییس اللغه، ج 5 ، ص 139؛ تاج العروس، ج 15، ص 667 ، «کمل».
[59]. المیزان، ج 5 ، ص 179 ـ 180؛ نثر طوبى، ج 2، ص 346.
[60]. مجموعه آثار، ج 4، ص 889 ـ 890 ، «امامت».
[61]. التحقیق، ج 10، ص 112 ـ 113، «کمل».
[62]. نثر طوبى، ج 2، ص 346؛ مفردات، ص 168، 726، «تمّ» و «کمل».
[63]. التبیان، ج 3، ص 434.
[64]. تفسیر المنار، ج 6 ، ص 166؛ التحریر والتنویر، ج 6 ، ص 103؛ المیزان، ج 5 ، ص 180.
[65]. المیزان، ج 5 ، ص 180.
[66]. اقبال الاعمال، ج 3، ص 329؛ المقام الاسنى، ج 1، ص 98؛ جنة الامان، ص 359.
[67]. المیزان، ج5 ، ص175ـ 176؛ نمونه، ج4، ص264ـ 265؛ مجموعه آثار، ج 4، ص 898 ، «امامت».
[68]. الغدیر، ج 1، ص 14 ـ 293.
[69]. المیزان، ج 5 ، ص 180 ـ 181.
[70]. الکافى، ج 1، ص 345؛ مجمعالبیان، ج3، ص274.
[71]. الکاشف، ج3، ص13؛ الغدیر، ج1، ص230؛ نمونه، ج 4، ص264.
[72]. الکافى، ج 8 ، ص 22؛ امالى، ص 356؛ مناقب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 32.
[73]. مناقب، ابن مغازلى، ص 69 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 15؛ شواهد التنزیل، ص 92 ـ 98.
[74]. تاریخ دمشق، ج42، ص 233 ـ 237؛ تاریخیعقوبى، ج 2، ص 43؛ السیرة النبویه، ج 4، ص 174.
[75]. امالى، ص 125؛ تهذیب، ج 3، ص 128؛ تفسیر فرات کوفى، ص 118.
[76]. المیزان، ج5 ، ص182؛ نمونه، ج4، ص268ـ269.
[77]. المیزان ، ج 5 ، ص 168 ـ 174 ، 192 ـ 201 ؛ نمونه، ج 4، ص 263 ـ 268؛ مجموعه آثار، ج 4، ص 891 ـ 898 ، «امامت».
[78]. کشف الاسرار، ج 3، ص 26؛ نمونه، ج 4، ص 264.
[79]. تفسیر قرطبى، ج 6 ، ص 42؛ التحریر والتنویر، ج 6 ، ص 100، 105 ـ 106؛ مجموعه آثار، ج 4، ص 892 ـ 893 ، «امامت».
[80]. المیزان، ج 5 ، ص 169؛ نمونه، ج 4، ص 264.
[81]. کشف الاسرار، ج 3، ص 17؛ التفسیر الکبیر، ج 6 ، ص 137؛ تفسیر قرطبى، ج 6 ، ص 42.
[82]. الکشاف، ج1، ص605 ؛ تفسیر قرطبى، ج6 ، ص42؛ التحریر والتنویر، ج 6 ، ص 103.
[83]. الکشاف، ج1، ص605؛ التفسیرالکبیر، ج6، ص138.
[84]. جامعالبیان، مج4، ج6 ، ص107ـ109؛ مجمعالبیان، ج 3، ص 274.
[85]. جامع البیان، مج 4، ج 6 ، ص 105؛ روض الجنان، ج 6 ، ص 243.
[86]. التبیان، ج 3، ص 435؛ مجمعالبیان، ج 3، ص 274؛ التفسیر الکبیر، ج 6 ، ص 138.
[87]. تفسیر قرطبى، ج 6 ، ص 42 ـ 43.
[88]. الکاشف، ج3، ص15؛ روضالجنان، ج6 ، ص 244؛ اطیب البیان، ج 4، ص 298.
[89]. المیزان، ج5 ، ص177 ـ 179؛ مجموعه آثار، ج 4، ص 901، 914، «امامت».
[90]. المیزان، ج 5 ، ص 182؛ من وحى القرآن، ج 8 ، ص 45 ـ 46.
[91]. مجموعه آثار، ج 4، ص 890 ، «امامت».