فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله حفاظت ایمنی صنعتی

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله حفاظت ایمنی صنعتی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

چکیده
ارگونومی یا همان مهندسی فاکتورهای انسانی، علمی ترکیبی است که سعی دارد ابزارها، دستگاه ها، محیط کار و مشاغل را با توجه به توانایی هایی جسمی – فکری و محدودیت ها و علائق انسانها، طراحی نماید. این علم با هدف افزایش بهره وری، با عنایت بر سلامتی، ایمنی و رفاه انسان در محیط، شکل گرفته است. همچنین این علم در تلاش است بجای متناسب سازی انسان با محیط، محیط را با انسان متناسب سازد. در این راستا، سازمان بین المللی کار ، واژة ارگونومی را به معنای متناسب کردن کار و شغل برای انسان تعریف کرده است.
این علم برای طراحی و ساخت ابزار و سیستم های تولیدی از ساده تا پیچیده و بغرنج، حل مشکلات مربوط به تکنولوژی نوین، و حتی ابزار و وسائل زندگی روزمره، کاربرد دارد. امروزه، از طراحی یک ابزار ساده نظیر انبردستی ساده ( از نظر نوع جنس، مصالح بکار رفته، اندازة دسته، نوع و ترکیب پلاستیکی دسته آن و … ) و یا یک خودکار ( از نظر قطر، اندازه، رنگ و … ) گرفته تا طراحی یک سیستم تولیدی کامل، از ارگونومی استفاده میشود. عمدتا زمینه هایی که ارگونومی در آنها مطالعه و اقدام میکند، عبارتند از : طراحی ابزار، وسائل، ماشین ها و تاسیسات به طرز صحیح و مطلوب، طراحی روش انجام کار با توجه به بهترین نحوه اجراء و متناسب با سیستم عضلانی و ساختمان فیزیکی بدن انسان و با هماهنگی روانی میان افراد و محیط کار و ابزار کار، وضعیت صحیح قرار گرفتن بدن و حرکات انسان حین انجام کار، شرایط فیزیکی مناسب در محیط کار ( با توجه به عواملی از قبیل : دما ، رطوبت ، جریان هوا ، ارتعاشات ، سر و صدا ، نور و روشنایی ، گرد و غبار ، تشعشعات و آلودگی های -مختلف ).
- مقدمه
در جهان کنونی و در سرآغاز سده بیست و یکم میلادی، علوم، بخش عمده‌ای از مشکلات افراد را در سیستم‌های کاری گوناگون حل و فصل کرده است. در این راستا، علوم و فنونی وجود دارند که از زوایای مختلف سلامت و بهداشت انسان‌ها و نیز کارآیی آنها را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می‌دهند. یکی از این علوم، ارگونومی یا همان مهندسی فاکتورهای انسانی است.
نیاز توجه هر چه بیشتر به عوامل انسانی در هر سازمانی بدون شک جزو مهمترین اصول و معیارهای آن سازمان است زیرا تمامی سازمان‌ها بدون استفاده از منابع انسانی، در واقع بی‌معنی و بی‌اعتبار هستند و فلسفه وجودی1 شان به خطر می‌افتد. پس، ناگفته پیداست که باید به این انسانهای شریفی که در سازمان‌ها و شرکت‌های مختلف با دل و جان کار می‌کنند، ارزش قائل شده و قبل از هر چیز آنها را به عنوان همنوع خود در نظر آوریم، نه به مثابه قسمتی از دستگاه تولیدی سازمان (کارزار جدی 1379).
جویس مریلین، رئیس مؤسسه جویس در سیاتل آمریکا بر این عقیده است که اکنون دیگر این باور عمومیت یافته است که شرکت‌هایی که بهره وری و کنترل کیفیت را مدِ نظر دارند، دخالت دادن ارگونومی را در برنامه‌هایشان به عنوان یک شم تجاری بکار می‌گیرند؛ شرکت‌های موفق برنامه ارگونومی را با ایمنی، کنترل کیفیت و برنامه‌های تولیدی جهت دستیابی به حداکثر سود تلفیق نموده اند (طاهری 1376).
بالاخره باید اشاره کرد که در نظر گرفتن اصول ارگونومی در کار، نه تنها باعث حفظ سلامت نیروی انسانی و کارآمد در جوامع بشری می‌شود، بلکه مانع تحمل بسیاری از هزینه‌های مالی بر اقتصاد کشورهای فقیر خواهدشد. بعنوان مثال با طراحی درست و اصولی محل کار، می‌توان از متحمل شدن بیشترِ هزینه‌هایی چون هزینه از کار افتادگی، هزینه ناشی از حوادث، هزینه زمان از دست رفته تولید، هزینه ضایعات تولید اجتناب کرد. کم کردن زمان انجام کار، حذف حرکات اضافی در روند کار، شیوه ارتباط با محیط بیرونی، موازنه عرضه و تقاضا، بهینه سازی محیط کار، صرفه جویی در مصرف انرژی، و در یک کلام ارتقاءِ سطح سلامت انسان و شکوفایی اقتصادی، همه و همه از جمله مسائلی است که با شناخت صحیح از این دانش نوین می‌توان به آن دست یافت.
در حال حاضر در صنایع مختلف کشور، بخش‌های زیادی به چشم می‌خورد که کارگران در آن واحدها مشغول انجام فعالیت‌های بدنی و جسمانی می‌باشند. بنابراین عدم توجه به چگونگی انجام کار، می‌تواند صدمات یاد شده را سبب گردد. عوارض استخوانی ـ عضلانی در حقیقت از جمله بیماریهای مرتبط با کار هستند که می‌توانند بسیار ناتوان کننده ظاهر شده و باعث افت راندمان، افزایش غیبت های ناشی از کار، غرامت های دستمزد و نهایتاً، از کار افتادگی کارگر شوند.
ارگونومی2 یا همان مهندسی فاکتورهای انسانی3، علمی ترکیبی است که سعی دارد ابزارها، دستگاه ها، محیط کار و مشاغل را با توجه به توانایی هایی جسمی ـ فکری و محدودیت ها و علائق انسانها، طراحی نماید. این علم با هدف افزایش بهره وری، با عنایت بر سلامتی، ایمنی و رفاه انسان در محیط، شکل گرفته است. همچنین این علم در تلاش است بجای متناسب سازی انسان با محیط، محیط را با انسان متناسب سازد. در این راستا، سازمان بین المللی کار4، واژه ارگونومی را به معنای متناسب کردن کار و شغل برای انسان5 تعریف کرده است (فروزانفر 1378).
این علم برای طراحی و ساخت ابزار و سیستم های تولیدی از ساده تا پیچیده و بغرنج، حل مشکلات مربوط به تکنولوژی نوین، و حتی ابزار و وسائل زندگی روزمره، کاربرد دارد. امروزه، از طراحی یک ابزار ساده نظیر انبردستی ساده (از نظر نوع جنس، مصالح بکار رفته، اندازه دسته، نوع و ترکیب پلاستیکی دسته آن و …) و یا یک خودکار (از نظر قطر، اندازه، رنگ و …) گرفته تا طراحی یک سیستم تولیدی کامل، از ارگونومی استفاده می‌شود. عمدتاً زمینه‌هایی که ارگونومی در آنها مطالعه و اقدام می‌کند، عبارتند از طراحی ابزار، وسائل، ماشین ها و تأسیسات به طرز صحیح و مطلوب، طراحی روش انجام کار با توجه به بهترین نحوه اجراء و متناسب با سیستم عضلانی و ساختمان فیزیکی بدن انسان و با هماهنگی روانی میان افراد و محیط کار و ابزار کار، وضعیت صحیح قرار گرفتن بدن و حرکات انسان حین انجام کار، شرایط فیزیکی مناسب در محیط کار با توجه به عواملی از قبیل دما، رطوبت، جریان هوا، ارتعاشات، سر و صدا، نور و روشنایی، گرد و غبار، تشعشعات و آلودگی های مختلف.
2- تعاریف ارگونومی
واژه «ارگونومی» از دو کلمه یونانی «ارگو6» به معنی کار و «نوموس7» به معنی قانون و قاعده طبیعی مشتق شده است و در لغت به معنای قوانین طبیعی کار است. اما در اصطلاح کاربردی علم ارگونومی مجموعه دانشی است که از تلفیق علوم زیستی، فیزیولوژی انسانی، سیستم‌ها و روش ها، طراحی مشاغل و محیط کار به وجود آمده است که سعی دارد ابزارها، دستگاه‌ها و محیط کار را با توجه به در نظر گرفتن توانایی های جسمانی، فکری و محدودیت‌ها و علائق انسان‌ها، طراحی کند. این علم با هدف افزایش بهره‌وری با توجه به سلامتی، ایمنی و رفاه کارکنان در محیط کار شکل یافته است (صادقی 1379؛ طاهری 1376).
برخی از تعاریفی که متخصصان و کارشناسان این علم از ارگونومی نموده‌اند، به عنوان نمونه در زیر آورده می‌شود:
• ارگونومی علم مطالعه انسانها در حین انجام کار، برای درک ارتباط پیچیده میان افراد و جنبه های فیزیکی و روانشناختی محیط کار، نیازهای شغلی و روشهای کار می‌باشد (WHO 1978).
• ارگونومی علمی است که انسان و تعامل آن را با محصولات، تولیدات، تجهیزات، امکانات، روش ها و محیط کار و زندگی مورد مطالعه قرار می‌دهد و علیرغم علوم فنی ـ مهندسی (که عمدتا به تکنیک ها و فنون می پردازد) بر انسان و طراحی وسائل برای افراد تاکید دارد (ساندرز و دیگران 1378).
• ارگونومی عبارتست از کاربرد اطلاعات علمی موجود درباره انسان (و روش های علمی کسب چنین اطلاعاتی) برای حل مشکلات طراحی (هلاندر 1375).
• انجمن بین‌المللی ارگونومی8، ارگونومی را چنین تعریف می‌کند: ارگونومی علمی است که دانش حاصل از علوم انسانی را با مشاغل، سیستم‌ها، محصولات و محیط زیست با توجه به توانایی های جسمانی و روانی و محدودیت‌های انسانی مرتبط می سازد (هانچینسون و دیل).
اما با توجه به تجارب علمی، و نیز با توجه به اجرای ارگونومی در یکی از خطوط تولید شرکت فرآورده های ـ غذایی گل بهان توسط نگارنده، و همچنین با توجه به اینکه نگارنده، پایان نامه کارشناسی ارشد خود را نیز در این مورد نوشته است، تعریف زیر، مفهوم ارگونومی را بهتر روشن می‌سازد:
ارگونومی عبارتست از علم بکارگیری بهینه از ابزار کار در محیط کاری، به نحوی که حداکثر بازدهی در تولیداتی که انسان در آن نقش دارد، بدست آید در حالی که کارگر یا کاربر حداکثر رضایت را از کاربرد ابزار مزبور و همچنین از محیط کاری دارد و میزان ایمنی لازم در کار برای کارگران و کاربران فراهم شده است (کارزار جدی 1379).
با توجه به تعریف فوق، علم ارگونومی از رشته های علمی نظیر پزشکی، فیزیولوژی، آمار، روانشناسی، مردم شناسی، آناتومی، بیومکانیک و سنجش ابعاد و اجزای بدن انسان، برای طراحی ماشین و محیط کار سود می‌برد. در واقع، ارگونومی یک علم چند رشته‌ای است که ارتباط متقابل تکنولوژی، محیط و نیازهای روحی و جسمانی انسان را برقرار می سازد. در ایالات متحده آمریکا، بجای واژه ارگونومی، عبارت مهندسی فاکتورهای انسانی را بکار می‌برند. انجمن فاکتورهای انسانی و ارگونومی آمریکا نیز بر روش های طراحی تاکید داشته و مهندسی فاکتورهای انسانی را چنین تعریف می‌کند: «کشف و کاربرداصول مربوط به رفتار انسان و خصوصیات طراحی، ارزیابی، فرآیند نگهداری محصولات و سیستم ها با هدف ایمن بودن، اثر بخش بودن و ایجاد رضایت در بین کارکنان».
اهداف اساسی علم ارگونومی، بهبود نحوه انجام کار، روش های کار و ابزار کار، و انطباق آنها با ویژگیهای روانی و جسمی انسان است. البته باید توجه داشت که با مراعات اصول ارگونومی، فشار کاری و خستگی های بی مورد کاهش می‌یابد. همچنین، ارگونومی در پی انطباق علمی شغل، شرایط، ابزار و محیط کار با مشخصات فیزیکی و بدنی انسان و نیز تعیین نیرو و توانایی جسمی اوست. باید شغل و محیط کار چنان طراحی شود که با مشخصات فیزیکی میانگین افراد (با ملحوظ کردن انحراف معیارهای مربوطه) مطابقت داشته باشد (فروزانفر 1378).

 

 

 

3- تاریخچه ارگونومی
حوزه پیدایش ارگونومی به انقلاب صنعتی ـ اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم ـ برمی‌گردد. کارهای پژوهشی فرانک و لیلیان گیلبرت در زمینه کارسنجی9 و مدیریت کارگاهی سرآغازی بر مطالعات ارگونومیک بود. پس از جنگ جهانی دوم و بویژه با روشن تر شدن مشکلات کاری و حتی تلفات ناشی از عدم توجه به دانش ارگونومی در محیط کاری، نیاز به طراحی محل کار بصورت ارگونومیک بیشتر احساس شد. پیچیدگی اشتباه های احتمالی در زمینه های مختلف همچون هواپیماهای جنگی، رادار و دیگر تجهیزات در طول جنگ، هم جنبه مهندسی و هم جنبه رفتاری داشت و گروه‌هایی متشکل از روانشناسان، مهندسان، انسان‌شناسان و فیزیولوژیست‌ها، همراه با هم کوشش‌هایی را جهت حل مشکلات طراحی و آموزش آغاز کردند. چنین کوشش‌هایی که در خلال جنگ دوم جهانی در آمریکا و انگلستان، به طور همزمان آغاز شده بود باعث گردید تا دانش ارگونومی شروع به رشد و توسعه کند و در اغلب کشورهای اروپایی مورد توجه واقع شود. در دهه 1980 میلادی، متأسفانه فجایع تکنولوژیکی بسیاری رخ داد و موجب شناخته شدن هر چه بیشتر دانش ارگونومی در میان مردم شد. کارخانه سازان، کارخانه داران، کارگران، دولتمردان و به تبع آن عامه مردم به طراحی ارگونومیک روی آوردند (ساندرز و مک‌کورمیک 1998).
در 4 دسامبر 1984میلادی، نشت گاز متیلو سوسیانات در کارخانه تولید سموم ضد آفات شرکت یونیون کارباید در بوپال هند، سبب مرگ نزدیک به 4000 تن و آسیب دیدن 200000 نفر دیگر شد. دو سال بعد، در 1986 میلادی، انفجار شدیدی در نیروگاه هسته ای چرنوبیل در شوروی (سابق)، سبب مرگ 300نفر و قرار گرفتن طیف وسیعی از مردم در معرض تابش های زیان آور و آلوده شدن میلیون ها هکتار زمین به رادیو اکتیو شد. سه سال بعد در 1989 میلادی در یک واحد تولیدی مواد پلاستیکی متعلق به شرکت نفت فیلیپس در تگزاس انفجاری روی داد که شدت این انفجار معادل انفجار 10 تُن تی. اِن. تی بود. 23 نفر کشته و 100 نفر مجروح شدند. همه این موارد و مثال های بسیار زیادی که مجال گنجایش آنها در این چند صفحه نیست، به باور کارشناسان، حوادثی هستند که علت اصلی تمامی آنها را باید در عدم طراحی صحیح ارگونومیک (به معنای کلی کلمه) جست (ساندرز و دیگران 1378).

 

4- شاخه های دانش ارگونومی
ارگونومی علمی چند نظامه است که در چهار حیطه عمده زیر فعالیت دارد:
4-1- روانشناسی مهندسی10
در حیطه اول، یعنی روانشناسی مهندسی، جنبه های پردازش اطلاعات مرتبط با کار، مورد بررسی قرار می‌گیرد. از دیدگاه ایمنی و بهداشت حرفه ای این بعد از ارگونومی، طراحی روشهای کار با هدف کاهش حوادث ناشی از خطاهای انسانی محسوب می‌شود.
4-2- فیزیولوژی کار
در حیطه دوم (فیزیولوژی کار)، تبادلات انرژی و متابولیسم بدن مطرح است. مفاهیم خستگی، بررسی کارهای ایستا و پویا و رژیم های کار و استراحت از دیدگاه فیزیولوژی کار مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد.

 


4-3- بیومکانیک شغلی
در مباحث بیومکانیک شغلی ویژگیهای مکانیکی اندام‌های بدن مورد بررسی قرار می‌گیرد. در این حیطه، حرکت اندام‌ها و اعمال نیرو در بافت های مختلف بدن تجزیه و تحلیل می‌شود. به کمک این معادلات می‌توان الگوها و ابعاد مناسب ایستگاه‌های کاری را با هدف کاهش فشارهای مکانیکی خارجی بر بدن بدست آورد. بطور خلاصه می‌توان گفت که چگونگی انتقال نیرو و حرکت دادن اجسام و ابزارآلات از جمله مباحث بیومکانیک شغلی هستند.
4-4- آنتروپومتری11
آنتروپومتری، به سنجش ابعاد فیزیکی بدن و کاربرد داده های ابعادی در اصلاح شرایط فیزیکی ایستگاه های کار می‌پردازد و از آنجایی که یکی از دلایل فشارهای وارده بر اندام‌ها، عدم تطابق ابعاد محل کار با ویژگی های ابعادی بدن کارگر یا کاربر می‌باشد، داده های آنتروپومتریک را می‌توان به طور مؤثری در طراحی تجهیزات، ایستگاه‌های کار، ابزارآلات و محصولات بکار بست (صادقی 1377).
لازم به یادآوری است که برای محاسبات آنتروپومتریک، اغلب از جداولی که قبلا برای این منظور تهیه گردیده است، استفاده می‌شود. اما باید خاطر نشان کرد که مردم هر منطقه خاصی، دارای اندازه‌‌‌های آنتروپومتریک ویژه خود می باشند که باید در تعیین اندازه‌های لازم در محیط کار و ابزار کار ملحوظ گردد. ولی متاسفانه در کشور ما هنوز داده های آنترومتریک در دست نیست و برای طراحی یک محیط کار به ناچار از داده های آنتروپومتریک سایر کشورها (بویژه از داده های آنتروپومتریکی که توسط ناسا تهیه شده است) استفاده می‌شود.
با توجه به اینکه اندازه‌های رسمی و تائید شده ای برای مردم کشورمان در دسترس نمی‌‌باشد، بنابراین اکثر کارشناسان ارگونومی با توجه به اشتراکات قومی و نژادی میان نژادهای ایرانی و آلمانی (ایندوژرمن)، داده های ـ آنتروپومتریک آلمانی را برای استفاده در کارهای تحقیقاتی کشورمان توصیه می نمایند. استفاده از این داده ها در کشورِ ما مسلما با مشکلاتی روبرو خواهد شد؛ زیرا این داده ها، با شرایط اقلیمی و قد و قامت مردم کشور ما تدوین نشده است و ممکن است با اندازه های مردم کشور ما اختلاف هایی داشته باشد. جدول 1 و شکل 1 داده‌های فوق را نشان می‌دهند (هلاندر 1375).
جدول 1 - ابعاد آنتروپومتریک بدن انسان که هر گونه طراحی باید بر اساس آنها انجام گیرد. ( اندازه های مربوط به مردمرکشور آلمان ـ ابعاد بر حسب سانتیمتر ) (فیزنت 1375).
شکل 1 - ابعاد آنتروپومتریک مشخص شده در جدول 1 (هلاندر 1375)
- چگونگی اجرای ارگونومی
مورد ملاحظه قرار دادن ابعاد مختلف بدن افراد برای انجام کار، به منظور انتخاب ابزار متناسب با توانایی های فیزیکی آنان حائز اهمیت است. بر طبق نظریه سینگلتون ، اصول کلی آنتروپومتری ـ ارگونومی که بایستی همواره در نظر گرفته شوند، عبارتند از:
• ابعاد پست کار باید حداقل 90% از افراد را پوشش دهد.
• در انتخاب اطلاعات آنتروپومتریک، طراح باید با توجه به ابعاد گوناگون و مثال هایی که در شرایط ایستا و پویا وجود دارد، خطای قابل قبول را تعیین نموده و به عنوان معیاری از آن استفاده نماید.
• تطابق بهینه ابعاد بدن کارگران با پست کاری آنها ممکن است در طول زمان تغییر یابد. زیرا اندازه جمعیت متغیر است و همین طور کارگرانی که وظایف مربوطه را انجام می دهند، عوض می شود.
•مشکلات وضعیت بدنی رابطه بسیار نزدیکی با عدم تطابق ابعادی دارد، به طوری که هر دوی آنها باید همزمان با یکدیگر مورد توجه قرار گیرند.
درباره وضعیت ایستاده (کارکنان یا کسانی که مجبورند یا ترجیح می‌دهند تا کارشان را ایستاده انجام دهند) در مقابل وضعیت نشسته، همواره باید نکات زیر مورد توجه قرار گیرند:
• محل استقرار کنترل ها، اجزاء و مکان انجام فعالیت
• وجود فضای کافی برای زانوها
• اندازه و جهت نیروهایی که باید اعمال شوند
• تکرار و تعداد نشستن و برخاستن
در طراحی صندلی توجه به موارد زیر از اهمیت زیادی برخوردار است:
• ارتباط میان صندلی و سطح کار
• تغییر وضعیت بدنی
• استحکام و ثبات صندلی بویژه زمانی که متحرک باشد
• سهولت ایستادن و نشستن
• نرمی سطح نشستنگاه و پشتی صندلی
همانگونه که صندلی راحت امکان تغییر وضعیت بدنی را فراهم می کند، پست کار ایستاده نیز که از طراحی مطلوبی برخوردار باشد، حرکت بدنی را آسان تر می کند (چوبینه و دیگران 1378؛‌ ساندرز و مک‌کورمیک 1998).

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  29  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حفاظت ایمنی صنعتی

دانلود مقاله نگارگری دوره صفوی

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله نگارگری دوره صفوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

نگارگری ؛ جریانی در متن فرهنگ ایرانی
دوران رونق هنر در عصر صفویه در دارالسلطنه های شهرهایی چون اصفهان و قزوین و تبریز که در آن دوران مرکزیت به حساب می آمدند، ماجراهایی دارد که در تاریخ به ثبت رسیده است. اما دوران زوال و پراکندگی هنر و حرمان و دربه دری هنرمندان تحت الحمایه دارالسلطنه های آن دوران، پس از افول عصر صفویه داستان جالب تری دارد که در نهایت به رهایی موازین هنر از قید دربار و گسترش آن به اعماق جامعه انجامید. پس از افول حکومت صفویه و استقرار سلسله افشاریه و مرگ نادر و ایجاد هرج و مرج در کشور و متعاقب آن به روی کار آمدن کریمخان زند و سلطه آغامحمدخان و استقرار سلسله قاجاریه پس از زوال عصر زندیه؛ نگارگری ایرانی نیز دستخوش تغییرات و تحولاتی در نوع نگاه، مواد و مصالح، رویکردهای اجتماعی و همچنین طرز ارائه و تکنیک می شود.
آن توجه و اهمیتی که شاهان صفوی برای هنر و هنرمند قائل بودند، از سوی کریمخان زند نسبت به هنرمندان صورت نگرفت، در نتیجه هنرمندان که حمایت دربار و رونق اقتصادی دوران صفویه را از دست داده بودند، ناگزیر شدند به طبقات پائین تر و برخی اشراف با فرهنگ و به ویژه به سمت طبقات متوسط جامعه گرایش پیدا کنند.
این رویکرد تازه در هنر، ناشی از حضور مخاطبان تازه ای بود که هنرمندان باید با سطح سلیقه و روحیات آنان خود را هماهنگ سازند.
درست است که مخاطبان برخاسته از طبقات متوسط شهری توقعات زیباشناسانه نازل تری نسبت به درباریان داشتند، اما این اختلاف سطح، تنها به حذف برخی آرایه ها و تزیینات ظاهری منجر شد. لذا عنصر مردمی و ذوق عامیانه را جایگزین درخشش بصری و ذوق فئودالی پیشین ساخت.
از درون این گرایش تازه که با روان جمعی توده ها هماهنگ بود و نوعی عامیانگی بی سابقه را به نگارگری ایرانی وارد ساخته بود؛ چیزی به دست آمد که قرن ها در پشت دیوار دارالسلطنه ها و در درون سینه مردمان عادی حبس شده بود: آن چیز، عشق سوزان مردم به حماسه های ملی در قالب شعر و همچنین ایمان آنان به شور نهفته در فلسفه عاشورا بود.
حالا دیگر، نبض دگرگونی آشکارا در قلب شهرها می تپید. برخی از هنرمندان نیز هم نفس با مردم، گوش به نقل نقالان سپرده و قهوه خانه را به دارالسلطنه ترجیح دادند.
در فرایند عبور از نگارگری عصر صفویه تا دوران قاجاریه، تغییراتی تدریجی در شگردها، ابزار کار و نوع نگاه در نقاشی ایرانی پدید آمد.
نشانه های این تغییرات را می توان در رواج یافتن نوعی شمایل کشی ردیابی کرد که در دل خود یک هنر قصه گو و روایتگر موسوم به »نقاشی قهوه خانه ای» را پرورانید. نکته حائز اهمیت آنجاست که به خاطر داشته باشیم که از صفویه به این سو، نقاشی اروپایی آرام آرام به جامعه ایرانی راه پیدا می کند و هنرمند ایرانی، بی آن که چشم بسته به پذیرش و تقلید «ایسم»های هنر غربی بپردازد؛ صرفاً از ابزارهای جدیدی مثل رنگ و روغن و بوم بهره گرفت.
اما آنچه را که با این لوازم وارداتی نقش کرد، از فرهنگ ملی و دینی، از ایمان، احساس و تخیل و ادب و تاریخ خودش سرشار بود. به گواه تاریخ هنر، تا قبل از صفویه در میان نقاشان ما رنگ و روغن و بوم مورد استفاده قرار نمی گرفته است.
سلسله های پادشاهی با غرور ملی و ایمان مردم کاری کرده بودند که وقتی صحنه برای ترکیدن بغض های خفه در سینه ها فراهم شد، جریانی در متن فرهنگ ایرانی پدید آمد که نظیرش را در هیچ فرهنگی نمی توان سراغ گرفت. بغض تاریخ با صدای خسته نقالان می ترکید و دست نقاشان به جای زینت گری پرزرق و برق به نقش کردن ظالمان و اشقیا پرداخت و پاکان روزگار را با چهره های نورانی و روح عدالت جویی در مرکز پرده به تصویر کشید. «مقاتل خوانی» که شیون شیعیان مؤمن بر ستم یزیدیان است از حنجره نقالان و پرده خوانان بر هر کوی و برزنی خوانده می شد. نگارگران نیز به ترسیم این شیون و دادخواهی مؤمنانه می پرداختند.
افشار و زند و قاجار آمدند و رفتند... اما در اعماق فرهنگ این مردمان، مقاتل خوانی و نقالی و نقاشی قهوه خانه ای سربرآورد.
«نگارگران رسمی» که همواره در قرون و اعصار سر در آستان دارالسلطنه ها داشتند، به تدریج در موج عظیم مردمان با ایمان و ساده ای که در پشت دیوارهای دارالسطنه ها، قصه ها و غصه ها و رنج ها و آمال و آرزوهای خود را سینه به سینه و با جان سختی حفظ می کردند؛ محو شدند.
مردم که در بیخ گوش خود و در فضای گرم و صمیمی قهوه خانه، »نگارگران حقیقی» خود را باز می یافتند، چیزی را در گذرگاه ها و کوچه پس کوچه های شهرها به وجود آوردند که هرگز، حتی تا این لحظه آن طور که شایسته است، مورد تبلیغ قرار نگرفته است. در حالی که در اروپای قرن نوزدهم و در شهر پاریس، کافه مولن روژ که پاتوق رقاصه ها و نقاشان پاریسی بود، به تاریخ مکتوب هنر پیوسته است و همه دانشجویان هنر در همه جای دنیا با این نام و مسائل اطراف آن آشنا هستند.
وقتی که نقاش هنرمند هموطن ات را نشناسی، آشنایی با »لوترک» نقاش فرانسوی و پاتوق مولن روژ به برگی از خاطرات هنر تبدیل می شود. آشنایی با نقاش قابلی مثل لوترک خیلی هم ضروری است، اما درد اینجاست که کسی حسین قوللر آغاسی را نمی شناسد.
اینچنین است که معضلی موسوم به «نوگرایی نسنجیده» پدید می آید. معضلی که پیامدهای بعدی مثل «سنت گرایی متعصبانه» و «بی ریشگی و بی چهره گی غافلانه» را نیز به دنبال خود می آورد.
هر چه از صفویه دورتر و به قاجاریه نزدیکتر می شویم، روند آشنایی با هنر اروپایی ابعاد فزون تری به خود می گیرد. این آشنایی، بیشتر به یک دیدار می ماند، دیداری که نخستین نتایج آن به نوعی «تلفیق» می انجامد و نه «تقلید».
تلفیقی که به علت فقدان عنصر نقد و عامل نگاهدارنده ای چون تاریخ نویسی علمی وتجزیه و تحلیل عوامل فرهنگی؛ سخت شکننده است و هر آن ممکن است به ورطه تقلید بلغزد.
با دقت در این دوران است که می توان دو رویکرد عمده در نقاشی (قرن نوزدهم میلادی) ایران را به وضوح مشاهده کرد: رویکرد نخست، که ریشه در اعماق جامعه دارد و به نقاشی قهوه خانه ای مشهور است و با نام حسین قوللر آغاسی مزین است و رویکرد دوم، که به مراکز رسمی و سطوح بالاتر جامعه نزدیک است و همان جریانی را می سازد که در رأس آن نام کمال الملک می درخشد.

 

نگارگری سدهٔ دهم در سایهٔ حکومت صفویان
نگار گری بخارا نمودی شهرستانی داشته است نه شیوه شاهی و درباری و این مطلب از مقایسه نسخهٔ بهارستان بخارا اثر جامی با صحنه های جانوری سرزنده و آزاد دست که در رنگسایه های متفاوت روی حاشیه های خامه ای نسخه ای از خمسهٔ نظامی اجرا گردیده است ، به تأیید می رسد ؛ و این نسخه ای بود که میان سالهای ۹۴۵ تا ۹۴۹ در تبریز برای شاه طهماسب دومین پادشاه سلسلهٔ صفوی فراهم آمد .
نسخهٔ بهارستان بخارا ، ریشهٔ استوار در سنتها و روشهای اجرایی متداول در میان نگارگران و استادکاران آخری مکتب هرات می داشته است . بهزاد در میان اینان می درخشیده است ، گرچه درست معلوم نیست که در زمان سلطه یابی ازبکان و آغاز سلطنت صفویان او در هرات ماند ، یا اینکه چون ازبکان بخارا را در سال ۹۱۳ تصرف کردند به آن شهر رفت .
تا سال ۹۲۸ خبر قابل اعتمادی از او در دست نیست ، ولی در آن سال شاه اسماعیل ، سر سلسلهٔ صفوی ، بهزاد را به سرپرستی کتابخانهٔ سلطنتی در تبریز منصوب کرد . با داوری بر پایهٔ بهترین نسخه های صفوی که در نخستین سه دههٔ اول سدهٔ دهم در تبریز تدوین یافت ، و چیزی جز تصاویری خشک با هیکلهای جدا افتاده از هم بر صفحهٔ مینیاتور برای کتابهای کوچک شعر نبود ، می توان گفت که مکتب تبریز به طور یقین پیش از سال ۹۲۶ برخوردار از حضور و هنر بهزاد نمی بوده است .
مکتب صفوی در آن زمان اعتبار خود را از دست می دهد لیکن با جلوس شاه طهماسب دومین سلطان صفوی بر تخت ، اقلیم هنری دست کم برای مدتی کوتاه تغییر کرد و به صورت دومین عصر طلایی نسخه نویسی و نسخه پردازی مصور جلوه گر میشود .
چنانکه مشهور است شاه طهماسب از جوانی علاقمندی شدید خود را به نگارگری و هنرهای نسخه پردازی نشان داده . و حتی به قرار معلوم نقاشی را نزد استاد معروف ترکمنی ، سلطان محمد ، آموخته بود .
نتیجه اینکه حتی پیش از بر تخت نشستن شاه طهماسب در سال ۹۳۰ ، شکوفایی کم نظیری به واقع در کلیه هنرهای نسخه آرایی مصور در ایران صفوی به ثمر نشسته بود ، که نه تنها مورد حمایت و ترویج شاه قرار گرفت ، بلکه به توسط برادر جوانترش بهرام میرزا پشتیبانی شد ، که نگارگران و دیگر پیشه وران دست اندر کار را به فعالیت های نسخه آرایی دلگرم می ساخت ؛ و برای هم او بود که مرقعی با رسالهٔ دوست محمد گردآوری شد .
تبریز،
نگارگری صفوی
هنگامی که شاه اسماعیل اول صفوی (حک : 906ـ930) تبریز را تصرف کرد، نسخة خمسة نظامی مورخ 886 به دست او افتاد و نقاشان دربار، از جمله سلطان محمد، یازده نگارة دیگر به آن افزودند. نگاره های جدید با مشخصة دستارهای دوازده تَرک صفوی از نگاره های پیشین قابل تشخیص اند (همانجا). از این نگاره ها چنین برمی آید که سبک درباری ترکمانان در آغاز در دربار شاه اسماعیل مسلط بوده است (همان ، ص 51). از دیگر آثار متقدم مکتب صفوی شاهنامه ای معروف به »شاهنامة هوتن » است . تهیة این نسخه با 258 نگاره از حدود 928 تا 957 طول کشید. در 983، شاه طهماسب اول صفوی به مناسبت جلوس سلطان مراد سوم عثمانی این نسخه را برای او فرستاد. به نظر می رسد سلطان محمد در تصویرگری این نسخه همکاری داشته است (سوچک ، ص 197). در این نگاره ها نیز سبک درباری ترکمانان در ترسیم چهره ها و پیکرها و صخره های خیال انگیز با چهره های بیشماری که از پشت صخره ها برآمده و حیوانات زیبا در زمینه ای سبز همراه با مشخصه های سبک سلطان محمد، از جمله شوخ طبعی ، دیده می شود (رابینسون ، ص 52 ـ54؛ در بارة یکی از مهمترین نسخ مصور مکتب تبریز رجوع کنید به شاه طهماسبی * ، شاهنامه ).
در شکل گیری مکتب نخست صفوی در تبریز، علاوه بر سبک سلطان محمد و سبک درباری ترکمانان ، سبک کمال الدین بهزاد و پیروان او سهم دارند. با مهاجرت بهزاد و گروهی از هنرمندان از هرات به تبریز، فعالیتهایی آغاز شد که سبک تبریز دورة صفوی را به شیوه ای متفاوت با گذشته تبدیل کرد، بویژه از 928 که شاه اسماعیل اول ، بهزاد را به ریاست کتابخانه و کارگاه کتاب آرایی خود انتخاب کرد (برای متن فرمان شاه اسماعیل رجوع کنید به ج 2، قزوینی ، ص 272ـ273). تسلط سبک هرات بر شیوة پیشینِ نگارگری تبریز آشکار است . در بارة شاگردانی که بهزاد از هرات با خود آورد، اطلاعات دقیقی در دست نیست ، اما با توجه به ویژگیهای نگاره های منسوب به مکتب تبریز پس از بهزاد، می توان دریافت که آنان تحولی اساسی در محیط تازة خود ایجاد کردند (کونل ، ص 1872). این تحول ، سبکی پدید آورد که چهره نگاری به شیوة چینی را در نقاشیهای ایرانی منسوخ کرد و به چهرة افراد رنگ ایرانی داد و نقاشی را به طبیعت نزدیک ساخت و در آن آثار زندگی آفرید و توجه به روابط و عواطف شخصیتهای نقاشی شده اهمیت یافت (برومند، ص 7؛ نیز رجوع کنید به بهزاد * ، کمال الدین).
از نخستین شاگردان بهزاد، شیخ زاده مصور خراسانی بود (عالی ، ص 104) که نگاره های نسخه ای از خمسة نظامی به تاریخ 931 (محفوظ در موزة هنری متروپولیتن ) به او منسوب است (کونل ، ص 1872ـ1873). دیگر نقاش این مکتب میرنقاش ، رئیس نگارخانة شاه طهماسب اول ، بود (عالی ، ص 105). میان نگاره های منسوب به میرنقاش و آثار شاه محمد، دیگر نقاش دورة صفوی ، شباهتهای بسیاری وجود دارد (کونل ، ص 1877ـ 1878). ویژگی این دو نقاش ، ترسیم جوانان طبقة اشراف به صورتی خوشایند و به شیوه ای پر تکلف است (حسن ، ص 118). از دیگر هنرمندان بنام این مکتب ، خواجه عبدالعزیز استاد و نقاش شاه طهماسب (عالی ، ص 105ـ106)، آقامیرک ، شیخ محمد، میرمصور بدخشانی ، میرسیدعلی تبریزی ، میرزاعلی ، مظفرعلی و دوست محمد بوده اند.
دو تن از نقاشان این مکتب صفوی ، میرسیدعلی تبریزی و عبدالصمد مصور شیرازی ، به دعوت همایون (حک : 913ـ963) پادشاه هند، به آن کشور مهاجرت کردند. این دو در پایه گذاری مکتب هندوایرانی و تداوم سبک نگارگری مکتب تبریز در هند سهم بسیاری داشتند (کونل ، ص 1880ـ1881؛ راجرز، ص 31ـ 34؛ بهنام ، ص 2).
سلطان سلیم اول (حک : 918ـ926) پس از پیروزی در نبرد چالدران * در 920 و تصرف تبریز، عده ای از هنرمندان این شهر را به استانبول گسیل داشت (کونل ، ص 1882). همین امر زمینة نفوذ و گسترش مکتب تبریز در قلمرو عثمانی شد. بعدها نیز نقاشانی چون شاهقلی ــ که در دربار سلیمان قانونی (حک : 926ـ 974) اعتباری بایسته یافت ــ و ولی جان بن قاسم تبریزی شاگرد سیاوش گرجی (عالی ، ص 106)، باعث تداوم تأثیر مکتب تبریز در آنجا شدند.
سرانجامِ مکتب تبریز را هنرمندی به نام استاد محمدی یا محمدی بیگ ، پسر و شاگرد سلطان محمد، رقم زد. آثار او بشدت متأثر بهزاد و هنرمندان عصر طهماسب اول است . از ویژگیهای نگاره های او، چهره های گرد و کوچک و روشن جوانان و قامت باریک و تا حدودی نحیف آنها و ترسیم مناظر روستایی و توجه به زندگی روزمره است . یکی از آثار مهم او، تک چهره ای از خویشتن (محفوظ در موزة هنرهای زیبای بوستون ) است که نمودی واقع گرا دارد (کونل ، ص 1883؛ حسن ، ص 121).
مهمترین مشخصات نگارگری مکتب تبریز در دورة نخست صفوی اینهاست : فضاسازی چندساحتی ، رنگ بندی موزون با رنگهای متنوع و درخشان ، متمرکز نبودن ترکیب بندی نگاره ها بر شخصیت اصلی کتاب ، نمایش هم زمان رویدادهای اصلی و فرعی ، توجه به واقعیت و برقراری ارتباط میان آدمها و اشیا و محیط ، حضور پیکرهای آراسته به کلاه و دستار پیچیدة بلند دورة صفوی (پاکباز، ذیل مادّه ).
پس از انتقال پایتخت از تبریز به قزوین و سپس به اصفهان ، این دو شهر بترتیب وارث مکتب تبریز شدند (برای آگاهی از مسیر تداوم این سنّت نگارگری رجوع کنید به اصفهان ، مکتب *).
درآمدی بر مکتب نگارگری مشهد در عصرصفوی
سلسله صفوی درسال 907(ه ق ) بدست شاه ا سماعیل صفوی تاسیس شد .این دوره را می توان ازطرفی دوره اوج هنر ایران واز سوی دوره آغازانحطاط فرهنگی و هنری ایران نام نهاد . شاه اسماعیل صفوی درسال915 (ه ق) باشکست دادن شیبک خان ازبک وگشودن شهر هرات که وی درسال912(ه ق) پس از مرگ سطان حسین بایغرا به تصرف درآورده بود صاحب قدرت وثروت و ذخائر عظیم فرهنگی هنری تیموریان شد. وی باانتقال هنرمندان کارگاه بایسنقر میرزا ازهرات به پایتخت خود تبریز کارگاهی را در کتابخانه سلطنتی خود تاسیس کردکه باشکوهترین آثارتاریخ هنرنگارگری وکتاب آرائی ایران رااز خود به یادگارگذاشت.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   27 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نگارگری دوره صفوی

دانلود مقاله مقام زن

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله مقام زن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

  این مقاله در حقیقت خلاصه ای از پایان نامه ی خانم مانا کیا است. به دلیل طولانی بودن مقاله در زیر خلاصه ای از مطالب اصلی آن ترجمه و ارائه شده است. تلاش شده است که قسمتهای مربوط به دیدگاهها و آرای پروین پایدار به طور کامل آورده شوند. اصل مقاله در کتابخانه ی صدیقه دولت آبادی موجود است.

در مورد موضوع زنان در قرن بیستم در ایران مطالب زیادی، با رویکردها و ددگاههای متفاوتی، نوشته شده است. بسیاری از این مطالب به طور مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع حقوق زنان پرداخته اند. بسیاری از این مقالات عدم وجود اکتیویسم در دهه ی 1960 و 1970 را با شرکت گسترده ی زنان در انقلاب ضدشاه یا شروع اکتیویسم بعد از انقلاب اسلامی، در تضاد دانسته اند. اغلب تحقیقات تاریخی تر در مورد ایران قرن بیستم، حاوی اطلاعات بسیار کمی در مورد دو دهه ی پیش از استقرار انقلاب اسلامی هستند. در هر دو نوع از تحقیقات { تحقیقات تاریخی در مورد زنان و تحقیقات تاریخی عمومی} اغلب حقوق کسب شده توسط زنان نتیجه ی مستقیم سیاستهای مدرنیزاسیون دولتی فرض شده اند که از بالا به عنوان بخشش شاهانه اعطا گردیده اند و به این ترتیب راه برای بحث در مورد تاثیر اکتیویسم بر کسب این حقوق بسته می شود.
به شکلی پارادوکسیکال، نظر محققانی که با حکومت پهلوی مخالف اند با افرادی که از آن حمایت می کنند، در این مورد خاص مشترک است. روایتهای طرفدار سلطنت، اکتیویسم زنان را چنانچه خارج از بدنه ی فعالیتهای حکومت بوده باشد، نادیده گرفته یا حذف کرده اند. نظریه ی حقوق زنان به عنوان بخشش شاهانه مبتنی بر مفهوم سازی از حکومت به عنوان تجلی نهادی( instituitional manifestation) شخص شاه است، در این حال قوانین و سیاستها، همه از طریق عاملیت شخص شاه اتفاق می افتند. شاه خیرخواه مردم است، به روشنفکران کمک می کند، اهداف خود ا تشخیص دهند و به افراد بیش از حد سنتی کمک می کند تا خیر خود را بشناسند حتی گاهی اوقات با استفاده از زور. بنابراین زنان حکومتی آگاهند اما تنها ابزارهای سیاستهای دولتی به حساب می آیند.
در مقابل روایتهای طرفدار سلطنت، روایتهای محققان مخالف هم هر جا که بحث به فعالیتهای زنان با/ازطریق حکومت می رسد، اکتیویسم موجود در آن را نادیده می گیرند. آنها خطی میان اکتیویسم مستقل و اکتیویسم از طریق کار با حکومت می کشند و اولی را در تقابل با دومی قرار می دهند. شاید دلیل این کار،مخالفت با روایتهای طرفدار سلطنت باشد اما واقعیت این است که آنها نیز عاملیت زنان را نادیده می گیرند، البته در درون حکومت.
هر دونوع نوشته ها ( نوشته های طرفتدار حکومت پهلوی و مخالف آن) بر سلطه ی مطلق، قدرت محض و یکپارچگی حکومت پهلوی صحه می گذارند و به این ترتیب فضای کمی برای مقاومت و عاملیت باقی می ماند. اما اگر حکومت تجلی شخص شاه بود و قدرت در انحصار او، کسب حقوق قانونی توسط زنان در زمان یک شاه زن ستیز ( برای دیدن نظریات شاه در مورد زنان به مصاحبه ی او با اوریانا فالاچی نگاه کنید)را چگونه باید توجیه کرد؟
من معتقدم که با وجود آنکه فعالان حقوق زنان توسط حکومت شاه محدود می شدند اما حکومت تا حدی هم مجبور به پذیرش تقاضاهای آنان بود. به این ترتیب مسئله، درک فمینیسم در زمینه ای است که حکومت به سازمانهای رسمی زنان اجازه ی جدایی از حکومت را نمی دهد. من، به جای نادیده گرفتن سازمانهای زنان در داخل حکومت
یا همکار آن، به بررسی نتایج این همکاری پرداخته ام. من حقوق زنان در دوران پهلوی را به عنوان نتیجه ی مذاکره ی قدرت میان نیروهای مختلف مورد بررسی قرار می دهم. سوال دیگر این است که چگونه زنانی که کار داخل حکومت را انتخاب کرده بودند توانستند از گفتمان مدرنیته برای دستیابی به اهداف خود استفاده کنند؟
تشکیل سازمانهای زنان که اوج آن تشکیل سازمان زنان ایران است، و روایتهای چندین زن نزدیک به حکومت نقاط کانونی تحقیق من بوده اند. من معتقدم که اکتویسیم فمینیستی موجود در حکومت را نمی توان نتیجه ی مستقیم بسط سیاستهای حکومتی دانست.
استقلال نهادی=استقلال ایدوئولوژیک؟
در نوشته های مخالفان حکومت پیش فرض این است که تنها فعالیتها و سازمانهای مستقل از حکومت، فمینیستی و یا سازنده ی جنبش زنان به حساب می آیند. در این نوشته ها عاملیت در ارتباط مستقیم با یک ثنویت مکانی قرار می گیرد: داخل و خارج حکومت. در اغلب نوشته های فعالان خارج از حکومت، افراد داخل حکومت فاقد عاملیت اند. در این بخش مروری براین ادبیات داریم که البته هدف من از این کار زیر سوال بردن کل محتوای آنان نیست بلکه قصد دارم زمینه ای مناسب برای بحثهای بعدی ی این مقاله فراهم کنم. در این مقالات، مفهوم استقلال خطی متمایزکننده میان فعالان به عنوان افراد دارای عاملیت و فعالان به عنوان ابزار دولتی می کشد، بدون اینکه توجه به این امکان که " پاسخ فمینیسم جهان سومی در برابر تهدید باید پنهان شدن در زیر ردای طرفداری از حکومت باشد و بعضی اوقات هم همین طور بوده است"( به نقل از جرادین هنج در مقاله ی " راه خوبی برای پرواز: ملی گرایی، حکومت و انواع فمینیسم جهان سوم") البته من اهمیت آزادی نهادی را زیر سوال نمی برم اما دوست دارم به بعضی از خطرات این نوع از تحلیل { تحلیل همراه با کنار گذاشتن نیروهای اکتیویست داخل حکومت} اشاره کنم.
کتاب الیز ساناساریان با عنوان جنبش حقوق زنان در ایران: طغیان، افول و سرکوب از 1280تا انقلاب 57، یکی از اولین کتابهای نوشته شده در مورد حقوق زنان در ایران است و به عنوان منبع مورد استفاده ی بسیاری از محققان قرار گرفته است. ساناساریان در این کتاب می گوید " منحل شدن آخرین سازمان مستقل زنان در 1311، نشانه ای بر پایان جنبش زنان در ایران بود"این گفته البته تا حدی در ارتباط با چارچوب نظری کار اوست یعنی مخالفت با اینکه یک جنبش اجتماعی حتما باید با یک نهاد رسمی (official establishment) مخالف باشد. در اینجا ارتباطی مستقیم و بی چون و چرا میان یک جنبش و استقلال نهادی وجود دارد. آیا می توانیم بپذیریم همان فعالانی که ساناساریان معتقد است دارای عاملیت هستند با وارد شدن به دولت عاملیت خود را از دست می دهند؟
بسیاری از محققان می نویسند که حکومت ایران در سالهای 1320 تا 1332 از قدرت کمی برخوردار بود و احزاب و گروههای سیاسی رشد زیادی داشتند. به این ترتیب باید فضای مناسب برای فعالتهای "مستقل" زنان به وجود آمده باشد اما در این دوره تغییر چشم گیری در وضعیت قانونی زنان حاصل نمی شود و اغلب افراد دلیل این ضعف را نقش پایین دستی بسیاری از سازمانهای زنان در ارتباط با احزاب سیاسی کاملا مردانه می دانند. در اینجا نیز با نیروی سیاسی مردانه مواجه هستیم که جایگزین قدرت و سلطه ی مطلق شاه شده است و به هیچ وجه از هیچ چیز تاثیر نمی پذیرد. به عقیده ی آفاری در اینجا نوعی عاملیت سیاسی مردانه جایگزین عاملیت فعالان زن می شود. در اینجا هم سوال ما در مورد اینکه چرا مذاکرات در این دوره منجر به هیچ تغییر چشم گیری در وضعیت حقوقی زنان نمی شود، بی پاسخ می ماند.
اغلب محققان از سالهای بعد از سال 1332 به عنوان سالهای براندازی کامل هرگونه مخالفت توسط حکومت یاد می کنند. در این دوره اغلب کمپین های زنان متمرکز بر کسب حق رای و شرکت در انتخابات است. چندین سال بعد از کسب حق رای، سازمان زنان ایران شکل می گیرد و قانون حمایت خانواده، که اغلب به چشم دستاوردی حکومتی مورد بررسی قرار می گیرد، تصویب می شود. دغدغه ی ذهنی من، فرآیندی است که باعث ظهور این قانون می شود و نه خود این قانون.
کار پروین پایدار به خوبی مرکزیت موقعیت زنان در گفتمان سیاسی ایران قرن بیستم را نشان می دهد، اما توضیح کمی در مورد نحوه ی ورود بحثهای حقوقی زنان به گفتمان مدرنیزاسیون حکومت پهلوی ارائه می دهد. خیلی ساده گفته می شود که " گفتمان مدرنیته قصد داشت موقعیت خانوادگی و اجتماعی زنان را با تصویر یک تمدن در حال شکل گیری در یک سطح قرار دهد."( نقل قول از کتاب پروین پایدار، زنان و فرایند سیاسی در ایران قرن بیستم)"در مورد حق رای، پایدار می گوید که جنبش حق رای زنان " با اقدام اختیاری یک حاکم مستبد" به نتیجه رسید. تصوری که در ذهن ما شکل می گیرد، این است که محمدرضا شاه پهلوی یک روز صبح از خواب بیدار می شود و سرحال است و به همین خاطر به زنان حق رای می دهد.
پایدار تنها 11 صفحه از نزدیک چهارصد صفحه کتاب خود را به نطقهای شاه در مورد جنسیت، سازمان زنان ایران و قوانین خانواده ی تصویب شده در دهه ی 1340 و 1350 اختصاص می دهد. به طور خاص در مورد سازمان زنان ایران در کتاب او تنها دو پاراگراف و تعداد کمی اشاره در مورد ارتباط این سازمان با قوانین یا دولت وجود دارد. از 1945 به بعد، سازمانهای رسمی زنان از طریق سازمان زنان ایران به طور ساختاریافته ای به حکومت متصل شدند، اما این باعث نمی شود که فعالیتهای این سازمان را به کلی نفی کنیم. تعریف پایدار از حکومت گیج کننده و بین قوانین، نطقهای شاه و اقدامات نهادهای فردی، بدون قائل شدن تمایزی میان آنها، سرگردان است.( پایدار، صفحات 149 تا 160 کتاب زنان و فرایندهای سیاسی...)
در کتاب پایدار، اثری از فرایند طرحاین قوانین یا مذاکره بر سر آنها { قوانین خانواده ی تصویب شده در دهه ی 40 و 50} به چشم نمی خورد. پایدار به مقاله ای در روزنامه اشاره می کند که مجلس را به خاطر رد طرح اصلاح قانون خانواده مورد انتقاد قرار می دهد. او سپس به چند سال جلوتر می رود، زمانی که حزب ایران نوین لایحه ای را تقدیم مجلس می کند که در قالب قانون به تصویب می رسد. تنها چیزی که به ما گفته می شود این است که "نسخه ی اولیه این لایحه توسط سازمان زنان ایران تهیه شده بود و بعدتر به اسم قانون حمایت خانواده شناخته شد" عاملیت فعالانی که در مجلس کار می کردند، حذف شده و به حزب سیاسی آنها انتقال داده می شود و تصوری که برای ما به وجود می آید این است که نقش سازمان زنان چیزی در حد نقش منشی بوده است.
پایدار، سازمان زنان را " نهادی بسته، سلسله مراتبی و غیردموکراتیک"توصیف می کند که " از فساد ذاتی موجود در چنین نهادهایی رنج می برد". هر چند او تعریف صریحی از " چنین نهادهایی" ارائه نمی دهد اما استنباط ما این است که منظور او نهادهای دولتی اند چون او ارزیابی خود از این نهادهای را به این ترتیب منظم می کند" سازمان زنان ایران نقش مهمی در ترویج سیاستهای مثبت در مورد زنان در داخل دستگاه حکومتی بازی کرد." این جمله ی آخر نشان دهنده ی نظر او در مورد این موضوع است: توجه سرسری او به سازمان زنان، جایی نه برای وجود عاملیت در میان فعالان آن و نه برای وجود مقاومت در برابر حکومت در داخل آن باقی نمی گذارد.
ساناساریان نیز به شیوه ای مشابه به خاطر اینکه سازمان زنان در اهداف و اولویتهای خود محدود و همسو با سیاستهای حکومت است، آن را یک جنبش اجتماعی نمی داند.
در کار ژانت آفاری اولین بار که ما چیزی در مورد سازمانهای رسمی زنان می شنویم، مربوط به سازمان زنان ایران است. آفاری می گوید که شاه تصمیم به تاسیس این سازمان می گیرد و خواهر جاه طلب او اشرف پهلوی در راس آن قرار می گیرد. چنین به نظر می رسد که ایده ی تشکیل این سازمان از شاه بوده است و خواهرش نیز فرصتی برای ریاست یک سازمان کاملا تازه تاسیس به دست می آورد. اشکال این نوع بیان این است که تاریخچه ی اکتیویسم فمینیستی و سازمانهای زنان پیش از تشکیل سازمان زنان ایران، در آن کاملا نادیده گرفته شده است.
گیتی نشاط در مقاله ی خود با عنوان " زنان در ایران پیش از انقلاب: یک بررسی تاریخی" می گوید که سرکوب بعد از کودتای 1332، نتوانست عزم زنان فعال یا حامی حقوق زنان را از بین ببرد. مقاله ی نشاط از آن لحاظ جالب توجه است که برای اکتیویسم در تصویب قوانین، ارزش قائل می شود. او معتقد است که با وجود اینکه اعطای حق رای به زنان، در نتیجه ی فرمان مستقیم شاه ممکن شد اما نباید جنبشها و کمپینهای زنان را نیز در دستیابی به این حق نادیده گرفت. او همچنین این عقیده را که تمام این حقوق از بالا به زنان اعطا شد به چالش می کشد و می گوید " بعدتر رژیم شاه تلاش کرد تمامی فرآیند کسب حق رای برای زنان را به خود منصوب کند" نشاط به عدم وجود آزادی های سیاسی در آن دوره توجه می کند، اما تصور او از اکتیویسم به استقلال نهادی وابسته نیست.
آیا زمانی که استقلال نهادی ممکن نیست، اکتیویسم فمینیستی ناپدید می شود؟ متاسفانه پاسخ بسیاری از محققان ایرانی ( و نه همه ی آنها) به این سوال مثبت بوده است.
راهی جایگزین برای بررسی اکتیویسم حقوق زنان
نظر ساناساریان در مورد شورای عالی زنان، که توسط دولت و با ائتلاف 18 سازمان زنان تشکیل شده بود، این است که قصد اصلی حکومت از تشکیل این شورا، محدود کردن خواسته های سازمانهای مدنی بود. به عقیده ی او، فعالان این سازمانها از هیچ گونه عاملیتی برخوردار نبودند چه در فرایند متمرکز کردن نهادی شان و تبدیل به شورای عالی و چه در فعالیتهایشان در داخل سازمان مطبوعشان.
با اینکه زنان فعال در سازمانهای اولیه ی زنان همه متعلق به طبقات متوسط و بالای شهری بودند اما ساناساریان کار آنها را تحسین می کند و معتقد است که آنها به دلیل عدم وجود خصایص شخصی مانند تخیل، شجاعت و ... و رابطه شان با حکومت، تنها در پی کسب تغییرات قانونی برای زنان بودند که البته بیشتر برای طبقه ی خودشان کاربرد داشت. به این ترتیب چطور ارتباط زنان فعال قدیمی با حکومت قابل توجیه است اما وجود اکتیویسم رد درون حکومت نه؟
راه دیگر بررسی فعالیتهای مختلف زنان در دورانهای مختلف، نگاه به آنها به عنوان سوژه هایی درگیر با شرایط زمانی مختص خودشان است. در مورد ایران، گفتمان مدرنیزاسیون پهلوی محدودیتها و تحدیدهایی را همراه خود داشت که گفتمان زنان باید در قالب آنها خواسته های خود را بیان می کرد. سلطه ی ایدوئولوژیک و ساختاری حکومت پهلوی بر گفتمان حقوق زنان باعث به وجود آمدن رابطه ای شد که در نهایت به تغییرات جالبی در گفتمان مدرنیزاسیون حکومت منتهی شد.
تقاضاهای زنان خود را با شرایط و ماهیت حکومت تطابق داد و به خاطر زبان همسوی آنها { با حکومت}، حکومت وادار به بررسی و وضع قوانینی شد که بدون وجود فشار از جانب فعالان زن، هرگز صورت نمی گرفت.
درنگی در سیر تکامل نهادی سازمانهای زنان
جماعت راه نو در 1323 تاسیس شد و بعدتر به عضویت شورای عالی زنان درآمد. موسس آن مهرانگیز دولتشاهی و همکارانش در آژانس توسعه ی ایران بودند. اعضای آن از تنوع زیادی برخوردار بودند و حتی مردان عضو آن بودند. این سازمان اگرچه یک جنبش توده ای به حساب نمی آمد اما از اهمیت خاصی در میان زنان متمول تهرانی برخوردار بود و با وجود اشتغال به فعالیتهای اجتماعی، هدف اصلی آن احقاق حقوق سیاسی برای زنان بود.
به نظر دولتشاهی ( تمام نقل قولهای مربوط به دولتشاهی در این قسمت از گفتگوی او با شاهرخ مسکوب در قالب طرح تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد استخراج شده است) اهمیت حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی، دو دلیل دارد: اول انکه آنان مدت زیادی در خانه مانده اند و باید شجاعت لازم برای حضور در اجتماع را کسب کنند و دوم اینکه جامعه متوجه شود که زنان می توانند مفید باشند و کار انجام دهند. به عبارت دیگر زنان طبقه ی متوسط با ارائه ی خدمات به زنان طبقه ی پایین خود را توانمند می ساختند تا بتوانند وارد مناسبات سیاسی شوند و قوانین را تغییر دهند.
هدف اولیه ی این سازمان به گفته ی دولتشاهی اصلاح قانون خانواده بود و نه کسب حق رای برای زنان. دولتشاهی معتقد بود که بدون وجود یک قانون خانواده ی مناسب که زنان را آگاه کند آنها نمی توانند با کسب حق رای تغییر محسوسی در شرایط فعلی به وجود آورند.
جماعت راه نو دارای ساختاری بسیار دموکراتیک بود و علاوه بر آن به طور مرتب جلسات گفتگو و بحث در مورد قانون اساسی و مدنی برگزار می کرد. هدف از این جلسات بالا بردن سطح آگاهی زنان تحصیل کرده ی طبقه ی بالا نسبت به قوانین موجود بود. آنها نمی خواستند نمی خواستند کسی را تحریک کنند، هدف تنها بالا بردن آگاهی بود.
بنابراین شیوه ای آنها در عین حال که مسالمت جویانه بود و فاصله ی زیادی با اقدامات رادیکال داشت اما آگاهانه در جهات ایجاد تغییر در داخل سیستم تلاش می کرد. دولتشاهی در حین کار با حکومت، برای ایجاد تغییر نیز تلاش می کرد. هر چند اشکالاتی به این رویکرد وجود دارد اما این رویکرد فاقد اکتیویسم نیست.
دولتشاهی همچنین در مورد نحوه ی تشکیل فدراسیون سازمانهای زنان توضیح می دهد که این فدراسیون تقریبا یکسال پس از آغاز به کار جماعت راه نو و برای همکاری و هماهنگی بیشتر 14 سازمان زنان، توسط خود آنها، به وجود آمد. هر سازمان در این فدراسیون یک نماینده یا رابط داشت.
در همین زمان، یکی از سازمانهای عضو فدراسیون به نام جامعه ی 17 دی، از اشرف پهلوی درخواست می کند که رییس افتخاری سازمان شان باشد. دولتشاهی اشاره می کند که این سازمان، سازمان چندان مهم و جدی ای هم نبوده است. زمانی که اشرف این درخواست را می پذیرد، بحثی بر سر استقلال در فدراسیون در می گیرد. دولتشاهی می گوید که اغلب اعضای فدراسیون معتقد بودند باید روی پاهای خودشان بایستند و اگر اعضای خانواده ی سلطنتی علاقه مند به کمک هستند می توانند به آنها کمک کنند. اما قانون این است که فدراسیون سازمانهای زنان از کسی درخواست نمی کند، ریاست آن را بر عهده بگیرد.
اما مساله اینجا خاتمه نمی پذیرد و آنها به شخص شاه مراجعه می کنند. شاه می گوید که اگر خواهرش رییس یکی از سازمانهای عضو فدراسیون است، باید رییس خود فدراسیون نیز باشد. دولتشاهی معتقد است که تمایل شاه به کنترل سازمانهای زنان نتیجه ی ترس او از مستولی شدن جنبشهای خطرناک چپ گرا بر آنان بود. قرار گرفتن اشرف در راس فدراسیون برای سازمانها نتایج سودباری نیز به دنبال داشت مانند کسب کمکهای مالی. بنابراین سازمانهای زنان تصمیم به قبول ریاست او کردند و در واقع با قبول مقداری کنترل، از مزایای همراه با آن کنترل برخوردار شدند.
این تشکیلات تازه که اشرف پهلوی ریاست آن را بر عهده داشت و سازمانهای عضو فدراسیون فعالانه در آن مشارکت می کردند، شورای عالی زنان نام گرفت. با اعمال کنترل مستقیم شاه، تغییر چندانی در فعالیتهای داخلی سازمانها به وجود نیامد اما دولتشاهی می گوید که شاه به اشرف دستور داده بود که " هرکسی به هر کنفرانسی {خارجی} نرود" دولتشاهی می گوید که پیش از تشکیل شورای عالی هر کس که پول داشت می توانست در هر کنفرانس بین المللی یی حضور یابد اما بعد از آن دولت این افراد/ نمایندگان دولت ایران، را انتخاب کرده و هزینه های سفر را نیز پرداخت می کرد. به عقیده ی دولتشاهی این یکی از جنبه های مثبت تشکیل فدراسیون بود.
خود دولتشاهی با شرکت مستمر در این کنفرانسها، به عنوان رییس شورای بین المللی زنان انتخاب می شود. به این ترتیب با مطرح شدن فعالان حقوق زنان در مجامع بین المللی نوع روابط آنان با حکومت نیز تغییر می کند. دولتشاهی اشاره می کند که یکی از دلایل حمایت شورای عالی از نسخه ی اولیه ی قانون خانواده اصلاح شده، حمایت شورای بین المللی از آن بود. شورای عالی این نسخه ی اولیه را به وزارت دادگستری برد و بعدتر با اکتیویسم نمایندگان زن در مجلس، این نسخه ی اولیه به قانون حمایت از خانواده تبدیل شد. بنابراین روابط و قدرت شورای عالی با وجود آنکه فعالیتهای زنان را تحت انقیاد کنترل نهادی درآورد، اما باعث حضور بیشتر زنان در صحنه های داخلی و خارجی و کسب قدرت سیاسی بیشتر نیز شد.
بعد از پیوستن سازمانهای زنان به شورای عالی، آنان به فعالیتهای اجتماعی، خیریه و سیاسی خود در سطح محلی نیز ادامه دادند. به عبارت دیگر هرچند آنان تحت کنترل بودند اما ساختارشان تغییر نکرد. دولتشاهی به جنبه های مثبت اعمال این قدرت و حمایت اشاره می کند. او می گوید درست است که اشرف قدرت تصمیم گیری داشت و رابط اصلی شورا با حکومت به حساب می آمد اما اساس فعالیتهای داخلی و خارجی شورا، تجارب زنان عضو سازمانها بود. به عبارت دیگر در فرآیند تشکیل شورا، زنان عضو سازمانها شبیه اشرف پهلوی نشدند بلکه همکاری با او باعث شد بتوانند بحثهای خودشان را مطرح کنند و نهادی به وجود آورند که نتیجه ی تبادل تجربیات و مهارتها باشد اگرچه از موضعی فرودست از لحاظ قدرت.
با افزایش شرکت در مجامع بین المللی زنان ایرانی با فعالان زنان در کشورهای دیگر آشنا شدند و بعضی از ایده های آنان را به امانت گرفتند. یکی از این ایده ها مشارکت انبوه و افزایش عضویت زنان در سازمانهای فعال بود. این ایده را می توان یکی از دلایل تشکیل سازمان زنان ایران در 1345 دانست که نهادی متمرکزتر بود و یکی از اهداف اصلی آن جذب انبوه زنان به سمت فعالیتهایی برای کسب حقوق برای زنان بود. دولتشاهی می گوید که آنها با اشرف صحبت می کنند و به او می گویند که بهتر است به جای فشار نهادی از بالا، با صبر و دقت نهادهای مدنی و مشارکت انبوه از پایین را رشد دهند. آنها معتقد بودند که افزایش تحصیلات، اشتغال و مشارکت سیاسی، تاثیر بیشتری بر رشد سازمانهای زنان خواهد داشت تا تغییرات نهادی. می بینیم که با وجود اینکه این فعالان زن در خدمت دولت بودند اما از عواقب و نتایج تغییرات نهادی صورت گرفته توسط دولت و خطرات آن نیز آگاهی داشتند.
اشرف پهلوی می خواست به جای تمامی سازمانهای زنان یک سازمان واحد و ملی به وجود بیاورد تا بدین وسیله مشارکت توده ای را جذب نموده و بر مرکزیت نهادی بیفزاید. اما خود شورای بین المللی زنان ( که ایده ی تشکیل چنین سازمانی از آنجا آمده بود) با این کار مخالفت کرد و چنانچه این کار انجا می شد، عضویت ایران در این شورا به خطر می افتاد. دولتشاهی توضیح می دهد که " چون شرایط عضویت در شورای بین المللی بدین گونه بود که سازمانهای عضو به عنوان باید به عنوان یک چتر برای کمک و همکاری میان سازمانهای مختلف زنان در سطح کشورشان تلاش می کردند" و این به خاطر کمک به تشکیل یک جامعه ی مدنی دموکراتیک به جای یک جامعه ی مدنی تحت سیطره ی حکومت مستبد بود. بنابراین سازمان زنان ایران در استانها جایگزین سازمانهای دیگر شد اما در تهران، تمامی سازمانها به فعالیت خود، البته تحت نظر سازمان زنان، ادامه دادند. دولتشاهی می گوید که بدین ترتیب دیگر سازمان زنان تشکیلاتی متحد که توسط سازمانهای زنان تشکیل شده و اداره شود، نبود بلکه رقیب دیگر سازمانهای زنان به حساب می آمد با این فرق که روابط و قدرت سیاسی بیشتری داشت. می بینیم که با اینکه فعالانی مانند دولتشاهی ماندن در فعالیتهای بیش از پیش محدود شده ی زنان را انتخاب می کنند اما به اشکالات چنین سیستمی نیز واقف اند.
در تهران تمامی سازمانهای زنان مجبور به فعالیت زیر نظر نمایندگی سازمان زنان یعنی سازمان زنان پایتخت شدند. دولتشاهی مخالف این شیوه بود به خصوص که به نظر او رییس سازمان زنان پایتخت، که رابط سازمانهای زنان با سازمان زنان ایران بود، علاقه ای به فعالیت دیگر سازمانهای زنان نداشت، آنان را زائد و بی فایده می دانست و به این ترتیب آنها بیش از پیش در فعالیتهایشان محدود شدند. دولتشاهی همچنین فعالیتهای بزرگ و همه جانبه ی سازمان زنان در برگزاری کلاسها، کنفرانسها و ارائه ی خدمات را مورد انتقاد قرار می دهد. به عقیده ی او این فعالیتهای از عمق لازم برخوردار نبودند و بسیاری از آنها تنها جنبه ی نمایشی داشتند.
در کل دولتشاهی معتقد به عدم تاثیرگزاری سازمان زنان و حتی مختل کردن دیگر سازمانهای زنان، از جمله جماعت راه نو، توسط این سازمان است. به عقیده ی او حتی فرستادن نمایندگانی از جانب این سازمان به سازمان ملل به دلایل متعدد از جمله عدم سازماندهی و تغییر متعدد نمایندگان، نتوانسته است آنچنان که باید و شاید تاثیرگزار باشد و ارتباط لازم را با دیگر سازمانها برقرار کند. به نظر او حتی نزدیکی سازمان با حکومت تنها تا زمانی ارزش داشت که باعث خفه شدن سازمانهای دیگر نشود. او میزان بالای مرکزیت و کنترلی که سازمان بر زنان اعمال می کرد را خلاف آور می داند.
یکسان نبودن اشرف پهلوی با شاه و حکومت
برای بسیاری از نویسندگان و فعالان زن، اشرف پهلوی وسیله ی خوبی برای لابی شاه و البته ی ابزار کنترلی شاه بر سازمانهای زنان بود. اما اشتباه است اگر او را نسخه ی مونث شاه بدانیم. او با اینکه به حکومت سلطنتی اعتقاد داشت اما دوست داشت به نفع خودش روی سیاستها و نظرات شاه نیز تاثیر بگذارد. او در خاطراتش می گوید که جنبش زنان پیش از ملاقات او با زنان عضو سازمانها وجود نداشته است و آنها به کارهای تنها به کارهای خیریه مشغول بوده اند و باحضور اوجنبش حقوق زنان آغاز می شود. اما دیدگاههای مهناز افخمی، دبیر کل سازمان زنان از سال 49 تا 57 و وزیر امور زنان از 1354 تا 1357 کاملا متفاوت است. او برای خودش و دیگر فعالان زن پیش از تشکیل شورای عالی زنان و حتی در مراحل تشکیل آن، عاملیت و هویت قائل می شود. افخمی دیدار با اشرف پهلوی را تغییر در شکل جنبش زنان و مصالحه ی فعالان زن با دولت و مشارکت در سیاساتهای مدرنیزاسیون حکومتی می داند و نه آغاز جنبش زنان. او در توصیفش از تکامل سازمانها و استراتژی های زنان به جای تمرکز بر اشرف، بر چگونگی این مصالحه متمرکز می شود. نحوه ی این تکامل مهم است چون نشان می دهد که فعالان چگونه در این فرایند دگرگونی نهادی شرکت کردند. به نظر می آید زنانی که این ساختار جدید را پذیرفتند به عاملان فعال در پروژه های ملی تبدیل شدند و همانقدر که با آن همکاری کردند در برابر آن مقاومت هم نمودند.
هیاهوی مدرنیزاسیون
افخمی تصدیق می کند که حکومت پهلوی " با آنکه به هیچ وجه فمینیست نبود اما به مدرنیزاسیون و تغییر متعهد بود." برای افخمی همکاری و مصالحه با یک حکومت مستبد، یک اصل بدیهی است. او نیاز به مدرنیزاسیون را مخرج مشترک دولت و فعالان زن می داند و معتقد است که بدین وسیله همکاری میان این دو گروه ممکن شد. حکومت می توانست حقوق زنان را جزئی از برنامه های مدرنیزاسیون خودش بداند و در حقیقت این مصالحه با دولت برای فعالان زن، ابزاری برای رسیدن به نتیجه ی دلخواه است. دیگر برنامه های زنان فعال مانند استقلال مالی زنان و تحصیلات آنان نیز با برنامه های مدرنیزاسیون حکومتی همخوانی داشت.
هرچند افخمی و دولتشاهی هر دو به اهمیت کسب قدرت سیاسی توسط زنان تاکید می کنند اما تلاشی برای کسب این قدرت یا بالا بردن آگاهی سیاسی تمامی زنان، بجز زنان فعال در سازمانهای زنان، چه در عمل و چه در اساسنامه ی سازمان زنان دیده نمی شود. به نظر می آید داد و ستدی به این شکل انجام گرفته باشد: حقوق زنان با مسئولیتهای شهروندی مدرن و وظیفه ی مشارکت در یک اقتصاد کاپیتالیستی معاوضه می شود.
صحبت از درون: حقوق زنان و مدرنیزاسیون
کنترل نهادی به این معنا بود که فعالان مجبور به کار در چارچوب محدودیتهای سیاستهای ملی مدرنیزاسیون حکومت بودند. خواندن روایت یک اکتیویست که در زمان حکومت شاه نوشته شده است، می تواند به فهم بهتر این مصالحه کمک کند. ممکن است در وهله ی اول روایت بدرالملوک بامداد چاپلوسانه به نظر بیاید اما خوانش دقیق آن می تواند ما را بهتر با این مصالحه ی ایدئولوژیک که گفتمان حقوق زنان او را شکل می دهد، آشنا کند.
او در کتابش از انقلاب مشروطه به عنوان بیدارگر زنان نام می برد اما به وضوح تشکیل مراکز بانوان توسط دولت را آغازگر جنبش زنان در ایران می داند. او از پذیرش این موضوعات که سالها فعالان برای آن تلاش کرده اند، توسط دولت، خوشحال است و برداشتن حجاب، ورود زنان به دانشگاه تهران و ... را از بزرگترین اصلاحات رضاشاه در مورد زنان می داند.
در یکی از فصلها او اشاره می کند که بعد از سال 1320 که دولت حمایت خود را از فعالان زنان دریغ می کند، آنها با مقاومت سنت گرایان مواجه می شوند و به این ترتیب حمایت و کنترل را برای پیشبرد حقوق زنان مثبت می داند. او همچنین میان سنت گرایی و اسلام گرایی تمایز قائل می شود. در حالی که سنت گرایی با هر گونه مدرنیزاسیون وضعیت زنان مخالف است، اسلام واقعی مشکلی با بهبود وضعیت نان از طریق مدرنیزاسیون ندارد. باید تاکید شود که در کل نوشته ی بدرالملوک بامداد، باز هم زنان طبقه ی بالا حامی و حافظ زنان سنتی و متعلق به طبقه ی پایین هستند.
اماوقتی مدرنیزاسیون ملی باشد، زنان برای خدمت به ملت تربیت می شوند. بامداد مرتب بر اهمیت تحصیلات برای زنان تاکید می کند اما نه برای اینکه زنان به عنوان انسان اهمیت دارند بلکه به این خاطر که به این ترتیب به همسران و مادران بهتری تبدیل می شوند. به این ترتیب نسخه ی زن مدرن شده همچنان در روابطی به شدت مردسالارانه تعریف می شود و اگر قرار باشد برای مادر و همسری بهتر بودن، حقوق زنان به آنها اعطا شود، موقعیت آنها بوسیله ی روابطشان با مردان تعیین خواهد شد.
بامداد همچنین معتقد است میزان حقوق اعطا شده به زنان باید با میزان مدرن شدن آنان تطابق داشته باشد به عبارت دیگر زنان طبقه ی بالاتر مدرن ترند و باید حقوق بیشتر داشته باشند و بالعکس.
روند رهایی زنان در ایرانی، رهایی گروه خاصی از زنان بود. این رهایی به قیمت تمایز و مصالحه ی حقوق زنان طبقه ی پایین اجتماع به دست آمد. زنان طبقه ی بالا، یا همان فعالان زن، در موضع قدرت نسبت به زنان طبقه ی پایین قرار داشتند و وظیفه ی داشتند با مدرن کردن ذهن و بدنهای آنان، آنان را تبدیل به انسان کنند. به این ترتیب حقوق و قدرت زنان طبقه ی پایین در فعالیتهای رهایی بخش تحت کنترل دولت به حاشیه رانده شد، همانطور که گفتمان برابری جنسیتی زنان در برابر گفتمان مدرنیته ی حکومت به حاشیه رانده شد.
بهای همکاری: مصالحه بر سر حقوق زنان طبقه ی پایین
تغییر اجتماعی، از زن سنتی به زن مدرن، بخشی از پروژه ی فعالان زن برای زنان دیگر بود. به این ترتیب در درون گفتمان برابری جنسیتی یک رابطه ی سلطه میان زنان دو طبقه شکل گرفته بود.
مثلا کلاسهایی که جماعت راه نو در جنوب تهران برگزار می کرد، نمونه ی خوبی است. دولتشاهی می گوید که به زنان جنوب شهری یاد می داده اند که خانه هایشان را تمیز نگه دارند، آشغالهایشان را بیرون از خانه ببرند و برای بچه هایشان به موقع شناسنامه بگیرند و اگر آنها این کارها را به خوبی انجام می داده اند، جماعت به آنها جایزه می داده است. تاکید او بر مدرن و علمی بودن آموزشهای داده شده به این زنان است. معنای این حرف این است که چون آنها قبلا این کارها را به شیوه ای غیر مدرن انجام می داده اند، کارشان درست نبوده است. از این نقطه نظر، سنت مساوی با عدم وجود عقلانیت، اغتشاش، کثیفی و عدم آگاهی است و نمی توان آن را چیزی سیستماتیک به حساب آورد. به این وسیله زنان فعال با زنان عادی مانند مادر برخورد کردند، همانطور که حکومت با همه ی زنان مانند پدر برخورد می کرد.
زنان طبقه ی پایین سهمی در بحثهای جکاعت راه نو نداشتند، تنها برنامه ها روی آنها اجرا می شد. توضیح دولتشاهی در مورد نیازهای این زنان، ماهیت اکتیویسم زنان طبقه ی متوسط را مشخص می کند. کار خیریه با زنان طبقه ی پایین آنان را برای فعالیتهای مدنی آماده می کند. اما برای زنان طبقه ی پایین این فعالیتها فقط به این درد می خورد که یاد بگیرند چطور خانه هایشان را تمیز کنند و خوب غذا بپزند تا از شوهرانشان کتک نخورند.
نتیجه گیری
ین نقل قولها و روایتها قطعا نماینده ی تمام فعالان حقوق زنان در داخل حکومت نیستند، بلکه به ما کمک می کند راههای جدیدی برای پاسخگویی به سوالات قدیمی پیدا کنیم. با داشتن این نکته در ذهن که " بدون نادیده گرفتن شجاعت و بصیرت زنان طبقه ی بالا و متوسط که باسواد و تحصیل کرده بودند... ما هنوز می توانیم تصور کنیم که موقعیت طبقاتی آنان باعث به وجود آمدن تناقضاتی در رفتار آنان با زنان دیگر می شد" ( لیلا ابولقود در بازسازی زنان: فمینیسم و مدرنیته در خاورمیانه) نوشتن یک تاریخ انتقادی از اکتیویسم حقوق زنان در یک محیط مستبد وابسته به حفظ عاملیت فعالان طبقه ی بالا است. بدون قبول این عاملیت، ما با صحبت به جای زنان به جای تحلیل گفتمان آنها، تاریخ را مورد تحریف قرار خواهیم داد و به این وسیله روابط سلطه را بازنویسی خواهیم کرد. در حالی که لیلا ابولقود به ما هشدار می دهد که " واژگان زنان طبقه ی متوسط و بالا را که در پروژه های فمینیستی شرکت کرده اند بی چون و چرا نپذیرید- مفاهیم مانند" بیداری"، "حقوق زنان" و "توانمندسازی" که جزیی از روایتهای مربوط به توسعه و روشنگری به حساب می آیند." انجام این کار به ما کمک می کند تناقضات موجود در روایتهای آنان را بیابیم. ارتباط مفهومی میان برابری جنسیتی در گفتمان فمینیستی و پدرسالاری مدرن در گفتمان مدرنیزاسیون، باعث به وجود آمدن شکلی نخبه گرایانه از اکتیویسم حقوق زنان در این شد. ادغام اکتیویسم در چارچوب مدرنیزاسیون حکومتی نه تنها توانایی فعالان در جهت دستیابی به حقوق را محدود ساخت بلکه آنان را در یک محیط سلطه ی درون جنسیتی پدرسالارانه در ارتباط با زنان طبقه ی پایین قرار داد. فعالان گفتمان سلسله مراتبی مدرنیزاسیون در مورد حذف و سلطه را پذیرفتند و به این ترتیب توانایی خود برای برخورد اساسی با روابط پدرسالارانه را از دست دادند.
با نادیده گرفتن زنان طبقه ی پایین، فعالان موفق به انجام اصلاحات در چارچوب برنامه ی مدرنیزاسیون شدند.. در نتیجه، تقسیمات طبقاتی بازتولید و تقویت شدند و طیفی بزرگ از زنان طبقه ی پایین، برچسب سنتی خورد ه و ار فعالیتهای رهایی بخش این دوره، کنار گذاشته شدند.
چرا حضرت علی (ع) می‌فرمایند: زن ناقص العقل و الایمان است‌؟
گاهی حادثه یا موضوعی در اثر یک سلسله عوامل تاریخی‌، زمان‌، مکان و... ستایش یا نکوهش می‌شود، اما نه به این معنی که اصل طبیعت آن شی‌ء قابل ستایش یا مستحق نکوهش باشد; بلکه احتمال دارد زمینه یا دلیل خاصی باعث این ستایش یا نکوهش شده باشد.
بخشی از نکوهش‌های نهج البلاغه راجع به زن‌، ظاهراً به جریان جنگ جمل بر می‌گردد; یعنی جنگی که به شهادت تاریخ‌، زمینة دو جنگ صفین و نهروان را فراهم آورد و در نهایت منجر به شهادت مظلومانة حضرت علی‌(ع) و پایان حکومت عادلانه‌اش گردید; بنابراین می‌توان گفت‌: انگیزة حضرت (ع) در بیان آن خطبه‌، انگشت گذاردن روی نقاط ضعفی است که در نوع زنان موجود بوده و می‌توانسته خطرساز باشد. آری اگر بنا باشد زنی رهبری سیاسی و زمام مسائل حکومتی را در دست گیرد، نباید چنان نقاط ضعفی را در وی نادیده گرفت‌، چنان که مردان هم بدون داشتن لیاقت و قابلیت‌های لازم‌، نمی‌توانند مسئولیت‌های رهبری و حکومتی را به عهده گیرند.
در واقع حضرت (ع) خواسته‌اند با اشاره به نقاط ضعف موجود در نوع زنان‌، به انبوه مردمی که چشم و گوش بسته به دنبال یک زن راه افتاده و علیه امام عادل خویش فتنه‌ای برپا ساخته‌اند، هشدار داده و آنان را از ادامة حرکت در مسیر باطل و خطرساز باز دارند.
البته حضرت علی (ع) در مواضعی دیگر از نهج البلاغه‌، آن جا که لازم بوده‌، از مردان نیز انتقاد نموده و معایب اخلاقی و عملی آنها را تذکر داده‌اند. یا در جای دیگر، ضمن بیانات کوبنده‌ای‌، مردم بصره و کوفه را با تعبیرات تندی همچون سبک عقلی و سفاهت مورد انتقاد قرار می‌دهند; یعنی درست همان خصلتی که به عنوان سومین صفت مذموم زنان در خطبة 79، بیان شده است‌. این مطلب رهنمودی است که نشان می‌دهد: تعبیر «هن نواقص العقول‌» همة زنان را در همة طبقات و همة اعصار و قرون در بر نمی‌گیرد; بلکه مشارالیه سخن حضرت‌(ع)در مرحلة اول‌، زنی است که طوفان جنگ را علیه حق و حقیقت بر انگیخت‌، و در مرحلة بعد متوجه زنانی است که در تمام اعصار و قرون در فکر و عمل‌، مشابه این زن هستند. البته این شیوه‌، شیوة قرآن کریم است که در بعضی مواقع‌، به انگیزة هدایت مردم‌، نقاط ضعف نوع انسان را تذکر می‌دهد. مثلاً وقتی انسان را موجودی «هلوع‌» معرفی می‌کند (که اگر گزندی به او برسد، بی‌تابی می‌کند و اگر چیزی به او رسد، بسیار منع کننده و باز دارنده از رسیدن خیرات به دیگران است‌)، انسان را وا می‌دارد تا با شناسایی نقاط ضعف‌، به اصلاح خود پرداخته و در زمرة نماز گزارانی درآید که قرآن کریم آنها را از خطر انحراف‌، خارج ساخته است‌. از سوی دیگر می‌دانیم که حضرت مفسر قرآن کریم و مبین احکام وحی بوده‌اند. حال اگر منطق قرآن را در مورد نوع زن بشناسیم‌، اندیشه‌های حضرت را نیز شناخته‌ایم‌. قرآن کریم‌، ارزش انسان‌ها را به تقوای آنها می‌داند و زن و مرد بودن را در رسیدن به کمال‌، دخیل نمی‌داند. مثلاً وقتی از حضرت مریم (س)، آسیه همسر فرعون‌، خواهر حضرت موسی (ع)، مادر حضرت مریم و بعضی زنان برجسته‌، چنان به نیکی یاد کرده و کمالاتشان را تصریحاً یا تلویحاً ذکر می‌نماید و به استعداد و لیاقت‌های آن‌ها در راه کسب کرامت‌های انسانی‌، اعتراف می‌نماید، آیا می‌توان پذیرفت حضرت علی (ع) که آشناترین انسان‌ها به منطق قرآن است‌، در صدد تحقیر زن برآمده و او را موجودی پست و خوار معرفی نماید؟

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   34 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مقام زن

دانلود مقاله عوامل بزهکاری جوانان

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله عوامل بزهکاری جوانان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

«افتتاح یک مدرسه معادل بستن یک زندان می‌باشد» ویکتور هوگو

 

مسئله بررسی علمی بزهکاری سالهاست مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. متخصصان رشته‌های مختلف خاصه روانشناسان، جامعه‌شناسان، پزشکان، حقوقدانان و مربیان هر یک از دریچه‌ای به بررسی این مسئله همت گمارده‌اند.
حاصل این کوششها و تلاشها اگر از یکسو کمک به روشن کردن این مسئله است از سوی دیگر نشان دهنده معضلات و پیچیدگیهای شناخت اعمالی است که با عناوین و اصطلاحات حقوقی مشخص می‌شود ولی بر اثر عوامل گوناگون بروز می‌کنند واز انگیزه‌های متفاوت و در بسیاری موارد ناشناخته سرچشمه می‌گیرند.
درباره علت افزایش بزهکاری در روزگار ما، عقاید مختلفی ابراز شده است؛ مثلاً، پاره‌ای از محققین از دیار جرم و جنایت را در جهان امروز، از اختصاصات جوامع متمدن کنونی دانسته‌اند و معتقدند: به همان نسبتی که بشر به سرعت بسوی ترقی و تکامل صنعتی و مادی پیش می‌رود و از معنویت دور می‌شود نسبت تبهکاری، قانون‌شکنی، بزهکاری وارتکاب اعمال ضد اجتماعی گسترش یافته واز سکون و آرامش معنوی در اینگونه اجتماعات کاسته می‌گردد…
در تحقیقی که تقدیم حضورتان می‌گردد ما به بررسی عوامل خانوادگی موثر بر بزهکاری جوانان می‌پردازیم و به عواملی مثل وضعیت اقتصادی خانواده ـ اختلافات و نوع ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر و نوع رابطه والدین با فرزندان توجه می‌گردد تا تحقیق کنیم آیا این عوامل نامبرده با بزهکاری جوانان ارتباط دارد؟
مقایسه‌ای بین نمونه 100 نفری دانشجویان با نمونه 100 نفری بزهکاران در این مورد خواهیم داشت، نتایج آن نیز در پایان ذکر می‌گردد.

 

 

 


فصل اول : طرح تحقیق

 

مقدمه
موضوع کلی
موضوع ویژه
اهمیت موضوع
هدفها یا فرض‌ها
جامعه آماری و نمونه
محدودیتهای تحقیق

 


مقدمه :
انسان از لحظه تولد تا دم مرگ به دیگران وابسته و نیازمند است و برای زنده ماندن از لحاظ جسمی، اقتصادی به مراقبت دیگران نیاز دارد و به تنهایی می‌تواند بار مشکلات خود را به دوش کشد.
همچنین انسان به تنهایی قادر به برآوردن نیزاهای معنوی خود نیست، روابط اجتماعی او نتیجه بازتاب و کنشهای متقابل اجتماعی افرادی است که در کنارش زندگی می‌کنند.
هنجارهای اجتماعی و قوانین که ساخته خود بشرند چگونگی روابط و رفتارهای اجتماعی را یقین می‌کند و محدودیتهایی در زمینه رفتار آدمی بوجود می‌آورد و مشخص می‌کند که انسان چه باید بگوید و چه نباید بگوید، چگونه بیندیشد و چگونه رفتار کند.
پس هر کس سعی می‌کند خود را با هنجارهای اجتماعی سازگار کند تا جامعه او را به عضویت خود بپذیرد. ولی ممکن است رفتار افراد از هنجارهای اجتماعی فاصله بگیرد و با آن تفاوت نماید و حتی با آن مخالف گردد، پس برای مقابله با این مشکل نیروهای خارجی مثل، جریمه، مجازات و غیره بوجود آیند تا بتوانند مردم را وادار به پیروی از هنجارهای اجتماعی گردانند.
البته باید دانست که در هر دوره‌ای و در هر جامعه‌ای هنجارهای اجتماعی هر یک مفهوم و معنای خاصی داشته و هر کدام سیر تکاملی ویژه‌ای را پیموده‌اند تا بدین صورت درآمده‌اند.
بدیهی است پاداش یا مجازات می‌تواند هنجارهای اجتماعی را نظام بخشیده وبدان جنبه‌ای پایدار دهد، البته کیفیت هنجارهای در جوامع بسیار اهمیت دارد. زیرا برخی از هنجارها حتماً باید در جامعه پیاده شوند و به مرحله عمل درآیند، در حالیکه برخی دیگر از هنجارها معمولاً جنبه اختیاری دارند و افراد در پذیرش یا عدم پذیرش آنها مختارند.
تحقیقات نشان داده که هنجارهای اختیاری بیش از هنجارهای اجباری کنش بوجود نمی‌آورد بلکه این هنجارهای اجباری است که واکنشهایی در افراد بوجود آورده و منجر به کجروی در جامعه می‌گردد.
در جوامع کنونی ارزشها وهنجارهای معین و مشترکی وجود دارند که افراد آنها را در ذهن خود به صورتهای مختلف ترسیم می‌کنند و با توجه به خصوصیات فرهنگی خود برداشتهای متفاوتی نسبت به آنها پیدا می‌نمایند زیرا در جوامع طبقاتی هر کس بر اساس پاره فرهنگ گروهی و طبقه‌ای خود و معیارهای ارزش خاص طبقه‌اش نسبت به امور قضاوت می‌کند.
پاره فرهنگ نیز فرهنگی است در دل فرهنگ بزرگتر، ولی در عین حال پاره فرهنگهای گروه به‌ نوبه خود دارای ارزشها و مفاهیم خاصی است.
پاره فرهنگ متناقض فرهنگهای بزرگتر نمی‌باشد، البته ممکن است ستیزهایی بین پاره فرهنگ و فرهنگهای گسترده‌تر بوجود اید، مثلاً : پاره فرهنگ نوجوانان در مورد انواع تفریحات و کیفیت لباس پوشیدن، آرایش و چگونگی احترام گذاشتن با گروههای سنی دیگر متفاوت است و یا اعمالی چون دزدی و روابط جنسی غیرقانونی و غیر طبیعی، استعمال مواد مخدر در میان گروهی از نوجوانان بصورت هنجار درآمده است، در حالیکه همین اعمال از نظر دیگران‌ غیرقانونی و نابهنجار است.
کنشها ذاتاً و بخودی خود اخلاقی و بهنجار و نابهنجار نیستند بلکه این افراد و گروههای اجتماعی هستند که به پاره‌ای از رفتارها جنبه کجروی می‌دهند و برخی کارهای دیگر را بهنجار می‌دانند پس در موفقیتهای زمانی و مکانی مختلف کجرویها مشخص می‌شوند.
«بکر» معتقد است: «گروههای اجتماعی با ایجاد قوانین که می‌خواهند از انحراف جلوگیری نمایند خود باعث پیدایش و افزایش کجروی گشته‌اند.»
موضوع کلی :
تعریف موضوع کلی:
مسائل انحرافات اجتماعی یعنی رفتار فردی یا گروهی که با الگوها و هنجارهای اجتماعی انطباق ندارد، از قرن نوزدهم مورد توجه قرار گرفت. برای انحراف یا جرم از دیدگاههای مختلفی تعاریفی شده که به ذکر بعضی از این موارد می‌پردازیم :
تعریف انحراف از دیدگاه روانشناسان: تعاریف زیادی در این زمینه ارائه شده است از جمله: کجروی عبارت است از: خروج از حالت تعادل روانی و رفتاری. انحراف عبارت است از : فقدان همسازی و و حدت بین اجزا شخصیت و داشتن رفتاری منحرفانه و تعاریف دیگر که بر اساس این تعاریف به طور کلی فرد کجرو و منحرف کسی است که : نامتعادل، نامیزان، ناسازگار و…
تعریف انحراف از دیدگاه جامعه شناسان: تعاریف زیای در این زمینه ارائه دشه است از جمله: انحراف رفتاری است: تبهکارانه، خلاف موازین اجتماعی مورد قبول، که وجودش برای دوام نظام و عدالت زیانبخش است. انحراف رفتار کسی است که : با رفتار حد متوسط افراد اجتماع مبانیت داشته باشد، خواه آن رفتار بهتر باشد خواه بدتر.
انحراف رفتاری است که : در ان عدم همنوائی شخص با جامعه باعث ناسازگاری شده و دور از موازین مورد قبول جامعه باشد.
از نظر علمای اخلاق، مذهب و حقوقدانان نیز تعاریف دیگری در این زمینه شده است.
دورکیم (1919 ـ 1858) جامعه‌شناس فرانسوی، فرد عادی (نرمال) را از غیر عادی یا پاترلژیک جدا می‌سازد. ولی پدیده‌هایی را که در جوامع مختلف پیوسته به چشم می‌خورد را نیز غیر عادی تلقی نمی‌کند زیرا معتقد است که این پدیده‌ها از ویژگیهای جامعه است و نباید آنرا نمونه بمیاری اجتماعی تلقی کرد به همین جهت از نظر دور کیم جرم یک پدیده عادل جامعه محسوب می‌شود همه جوامع دارای جرائم مختلف هستند و این امر ناشی از اعمال ساخت خود جامعه است تنها به هنگامیکه تعداد جرائم از یک نسبت معینی تجاوز می‌کند می توان گفت که یک بیماری اجتماعی پدید آمده است و آن وقت پدیده مربوط را می‌توان «غیرعادی» تلقی کرد: این امر به آن معنی است که این چنین جامعه‌ای دیگر نمی‌تواند برخی از افراد خود را طبق معیارهای موجود بار آورد و آنها را به حد معمول ارتقا دهد، هنگامیکه مسائل را از دیدگاه جامعه‌شناسی تجزیه و تحلیل می‌کنیم این نوع استنباط کاملاً درست و با نظریه دورکیم انطباق دارد، بدین معنی که امر اجتماعی از خارج از طریق القا و تقلید به افراد تحمیل می‌شود.
کجروی یا انحرافاتی که ریشه روانی یا تنی ندارند ناشی از عدم توانایی آموزش اجتماعی و ضعف فشار اجتماعی در قبال کجروان و منحرفان است. و نمایشگر این حقیقت است که قالبها ومعیارهای موجود درباره کجروی و افراد منحرف کاری نیست و قاطعیت ندارد.
از زمان دورکیم تاکنون بررسیهای انحراافت از دیدگاه جامعه شناسی یا روانی جامعه‌شناسی از حالت کلیت و نظریه سازی در آمده بیشتر صورت تحقیقات کلینیکی و بالینی یافته و درباره مسائل زیر توافق حاصل شده است:
1ـ در تمام اجتماعات صرف‌نظر از رژیم ، سیستم، ضوابط نهادی، افراد یا گروههایی هستند که کاملاً با ارزشهای موجود جامعه‌ای که بدان بستگی دارند منطبق نیستند و گاهی با برخی از آن ارزشها ناسازگاری می‌یابند و از راهی می‌روند که با راه دیگران اختلاف دارد.
2- انحراف همیشه بمعنی واقعی خطا و اشتباه نیست بلکه جامعه در شرایطی است که آن را پذیرا نمی‌شود و آسیب می‌پندارد.
3- همراه انحرافات فردی انحرافاتی وجود دارد که ناشی از محیط به معنی کلی آن است؛ بدین ترتیب هنگامیکه فردی از جامعه معینی بیرون آمده و وارد جامعه دیگر می‌شود با ارزشها و پندارهای حاکم جامعه نمی‌تواند هماهنگی یابد و خود را بیگانه احساس می‌کند.
در این صورت رفتار او نسبت به آن جامعه جنبه انحراف پیدا می‌کند. و تانخواهد در ارزشها و پندارهای پیشین خود تجدید نظر کرده و با محیط نو سازگار نشود زندگی برای او شخت و پیچیده خواهد بود. این وضع در مورد مهاجران زیاد به چشم می‌خورد. این قبیل افراد وقتی در محیط اولیه خویش هستند، هیچگونه آثار انحرافی درآنها به چشم نمی‌خورد ولی در اثر تحرک مکانی از جائی به جائی، یا تحرک اجتماعی از جامعه‌ای به جامعه‌ای کجروی و کج‌اندیشی پدید می‌آید که ناشی از فنون و رموز زندگی در جامعه نو است. این وضع در مواقعی که ارزشهای نوئی در اثر انقلاب صنعتی و ارتباطات جمعی ازجامعه‌ای به جامعه دیگر منتقل می‌شود.
همچنین به چشم می‌خورد تا به آنجا که رهبران احساس می‌کنند اصلاحات و تغییرات اساسی در جامعه ضرورت دارد تا معیارهای کند کننده نوآوریها به کنار گذاشته شود و معیارهای موافق پذیرنده شوند.
4ـ اثر شخصیت‌های تاریخی را نباید در تغییرات و تحولات اجتماعی نادیده گرفت برخی از افراد برگزیده جامعه در مواقع بحرانی.
رفتار و پندار نوئی عرضه می‌دارند که با روال جاری جامعه منافات دارد ولی عده‌ای در جامعه با پندار نو موافقت می‌کنند و نوآوریهای افراد پیشتاز را می‌پذیرند تا بدانجا که این افراد منحرف خود رهبری اجتماعی را بدست می‌گیرند این امر در مورد برگزیدگان و پیام‌آوران و رهبران سیاسی و نظامی زیاد به چشم می‌خورد.
5ـ با تمام نظریه‌های موجود درباره انحرافات شناسایی قدرت مهارکننده جامعه و نیروهای دگرگون‌کننده ارزشها ایجاب می‌کند که تحقیقات علمی و بالینی در مورد افراد و گروههای ناسازگار بعمل آید تا ریشه های مثبت و یا منفی ناسازگاریها کشف و چاره‌ای لازم صورت پذیرد ولی برای رسیدن به این مقصود باید قبلاً انواع انحرافات را شناخت.
معیارهایی برای انحراف :
آیا معیار و ملاکی برای انحراف وجود دارد؟ قانون است؟ کدام قانون؟ در کجای این جهان؟ و در چه عصر و زمانی؟ از نظر کلی چه رفتاری عادی و کدام رفتار منحرفانه است؟ اصولاً برای شناخت سلامت یا بیماری اجتماعی چه معیارها و ملاکی در دست است؟ و …
در پاسخ به این سئوالات باید گفت : هنوز یک چارچوب کی و بین المللی برای شناخت انحراف و یا معیارهای کلی برای کشف و پیشگیری آن در دست نیست.
اختلاف فکر و رأی در این رابطه از دیدگاه علمای مختلف بسیار است. معیارهای عرضه شده در جوامع مختلف؛ متفاوت، در شرایط زمانی و مکانی دارای فرق ، و در فرهنگهای گوناگون متنوع است. حتی هنوز در سطح بین المللی معیاری نیست که بر اساس آن داوری شود چه رفتاری شرافتمندانه و چه رفتاری منحرفانه است.
جامعه‌شناسان، حقوقدانان ، روانشناسان، پیروان مذاهب و اخلاق به ان پاسخهای مختلفی داده‌اند که ما عمده نظارت آنها را ذکر می‌کنیم:

ملاک اکثریت :
ملاک آماری نیز می‌گویند. این طرز فکر این است رفتارهایی که در جهت اکثریت بوده و یا با آن مغایرت داشته باشد کجروی یا انحراف است، ‌حتی می‌گویند: بسیاری از رفتارها اگر بصورت فردی صورت گیرد انحراف، و اگر بصورت جمعی صورت گیرد عملی عادی و شرافتمندانه است، مثل آدم‌کشی در کوچه و خانه و همین امر در میدان جنگ، اگر این دید را بپذیریم، ناگزیریم در نظر بگیریم که در هرجامعه‌ای دو دسته افراد منحرف در دو قطب مثبت و منفی دیده می‌شوند.
در قطب مثبت اقلیتی از دانشمندان، اندیشمندان، صاحبنظران، مصلحان، انقلابیون، صدیقین و حتی انبیاء را می‌توانیم ببینیم که مشی خلاف مشی اکثریت جامعه را دارند.
در قطب منفی اقلیت مجرمان. خائنان ، جنایتکاران را می‌بینیم که باز هم مشی‌شان خلاف مشی اکثریت جامعه است.
در بررسی این نظر باید گفت: پذیرش چنین معیاری برای انحراف اشکالات متعددی را در پی دارد. زیرا گفتیم که ناگزیر باید پاکان و نوابغ و حتی انبیای الهی را کجرو خواند و طبیعتاً از شناخت عوامل کجروی که مبتنی بر کیفیت منابع آن است دور می‌مانیم و جبراً باید اکثریت هر جامعه را بر حق بدانیم اگر چه از حق روی گردان باشند و از همگان بخواهیم که فعالیت اجتماعی خود را به پیروی از فعالیت دیگران انجام دهند و درچنان صورتی هیچگاه نباید منتظر وقوع تحول و سازندگی در جامعه‌ای بود.
2- ملاک قانون یا دولت :
می‌گویند ملاک سلامت یا انحراف افراد تبعیت و یا گریز از قانون است. آنکس که قوانینی را زیر پا می‌گذارد و یا از ضوابط آن تخطی می‌کند متخلف یا کجروست. زمامداران و مسئولان جامعه، حقوقدانان سعی دارند چنین معیاری را به مردم بقبولانند و سازگاری و ناسازگاری را بر این اساس توجیه می‌کنند.
در بررسی این معیار باید گفت این درست نیست که زیر پا گذاشتن هر قانونی انحراف یا کجروی به حساب آید زیرا چه بسیارند که ظالمانه بوده و از سوی عده‌ای قدرتمند تهیه و برمردم تحمیل شده‌اند؛ مثل قانون‌های نژادی و یا کاسیت را می‌توان نام برد.
3ـ ملاک بیماری :
گروهی بر اساس اعتقادی قدیمی گفته‌اند: که «کُلُّ ناقِصُ مَلْغُونَ» ( هر کسی که دارای نارسائی یا نقص در جسم یا روان است ملعون و مورد نفرت است.) و نارسایان جامعه را با دیدی منفی نگریسته و آنها را منحرف به حساب آورده‌اند و گفته‌اند: عقل سالم در بدن سالم است.
پس فرد ناسالم عقل و اندیشه درستی ندارد و سرانجام سه از انحراف درمی‌آورد.
یا گفته‌اند انسانهای نارس یا بیمار در معرض استخفافها . تمسخرها. احساس ضعف و حقارتها هستند و این خود موجب پیدایش روحیه مقاومت و موضعگیری ، اتخاذ تصمیمات سخت علیه مردم و سردرآوردن از یک انحراف است.
حتی در بررسیهای خود اعلام کرده‌آند بسیاری از جنایتکاران دچار یک نارسائی ، کمبود جسمی یا روانی‌بوده‌اند.
در بررسی این نظر باید گفت این یک قاعده عام نیست، در جامعه بشری گاهی نوابغی بوده‌اند که دچار نقص عضو یا خلاء روانی بوده‌اند و هرگز سراز انحراف درنیاروده‌اند و هم آنها که اختلالات روانی دارند همه گاه منحرف و جنایتکار نیستند. بسیاری از آنها در گوشه‌ای افتاده و سرگم سیر در دنیای خویشند و تازه اگر در مواردی عمل تبهکارانه‌ای انجام دهند نمی‌توان به کارشان عنوان انحراف داد.
عکس قضیه هم جای بحث دارد افراد بسیاری را در جوامع گوناگون می‌شناسیم که از لحاظ جسم و روان سالمند و آگاهانه و هشیار و از روی قصد تن به انحراف می‌دهند تعادل جسمی و روانی دارند ولی دزدی می‌کنند، تقلب و جنایت می‌نمایند و رفتار غیرعادیشان صورت دلخواه دارد نه بیماری جسمی یا عصبی داشته باشد.
4ـ ملاک تعدیل :
این ملاک هم به حقیقت ملاکی است شبیه به آنچه که در رابطه با عدم تعادل روانی افراد ذکر کرده‌ایم: توضیح مسئله این است که افراد متعادل یا تعدیل شده قادرند به نحوی مشکلات زندگی خود را شخصاً حل کنند و با اجتماعی به نحو شایسته‌ای سازگار گردند.
طبعاً آنها که تعدیل شده نیستند و در اثر تربیت نادرست ، غریزه تعدیل شده‌ای ندارند، بنحوی از انحراف سردر می‌آورند.
در بررسی آن باید گفت: این نظر هم جای بحث و انتقاد دارد. باید دید منظور از تعدیل چیست؟ تعدیل شده کیست؟ اگر غرض، افرادی خود ساخته و مؤمن است این سخن تا حدودی می‌تواند قابل قبول باشد اگر چه برای چنین افرادی هم جای بحث وجد دارد.
اگر غرض افرادی باشند که خواسته‌ها و تمناهایشان تعدیل شده باشد به عدم لغزشها نمی‌توان اطمینان داشت.
تجارب روزمره نشان داده‌اند که همین افراد هم در مواردی برای انتقام و یا دفاع از خود به رفتارهائی تبهکارانه تن در می‌دهند و ما ملاک علمی قابل قبولی برای تعدیل نداریم تا برآن اساس به عدم انحراف فردی مطمئن باشیم.
5- ملاک اخلاق اجتماعی :
اخلاق را عبارت از ضوابط و قواعدی دانسته‌اند که حاکم بر رفتار بشر و برای سازش بین انها و ایجاد صمیمت و نزدیکی افراد انسانی تهیه و فراهم شده‌اند و غرض از اخلاق اجتماعی همان مسئله عرف است که خود عاملی برای نظم اجتماعی است و بر این اساس انحراف عبارت است از : عملی که از نظر عرف ناروا شمرده می‌شود و با آن عمل در ردیف ضوابط عرف قرار نگیرد. علمای اخلاق در غرب گفته اند: کجروی اجتماعی نوعی تخطی از نظم اخلاق خاصی است که در جامعه به دلیل خاصی ماهیتی غیر قابل قبول یافته است و از نظر مردم امری ناپسند است.
در بررسی این نظر متذکر می‌شویم که این هم نوعی از ملاک اکثریت یا آماری است و به همان دلیل نمی‌تواند برای ما قابل قبول باشد زیرا عرفها در جوامع بشری متفاوتند.
ممکن است امری در جامعه‌ای عرف ، درجامعه‌ای دیگر خلاف عرف باشد، مثل : مسئله بی‌حجابی و یا روابط ازاد زن و مرد را می‌توان نام برد.
6ـ ملاک مذهب :
به نظر مؤمنان به مذاهب، بویژه اسلام، بهترین ملاک و معیار برای شرافت یا انحراف آن چیزی است که مذهب حقی، آنرا شرافت یا انحراف بخواند.
از نظر مذاهب الهی انحراف از ضوابط وتعالیم مذهب کجروی نام دارد و امری است که ریشه آنرا در فطرت انسان می‌توان یافت.
چه بسیارند مسائلی که قوانینی موجود آنرا انحراف نمی‌شناسند و یا برعکس، ولی مذاهب درباره آن رأی و نظر ویژه‌ای دارند. از نظر مذاهب برخی از رفتارها چه آشکارا و چه نهان ناپسند و منحرفانه است در صورتیکه عرف یا قانون جنبه آشکار آنرا جرم می‌شناسد . مثل؛ شرابخواری به شرطی که تا سرحد مستی برسد.
از نظر مذهب آن فردی عادی است که از روی اراده و تصمیم در سایه هدفداری و براساس اندیشه و تأملی جهت دار عملی را که مورد تأئید شرع است انجام دهد و اگر آن عمل مورد تأئید مذهب نباشد با همان ویژگیها و شرایط عملی منحرفانه است.
ملاکها و معیارهای دیگری وجود دارد که ذکر همه آنها مقدور نیست و لزومی هم ندارد.

تنوع دیدها :
بر مبنای آنچه ذکر شد درمی‌یابیم که به کجروی وانحراف در وضع موجود نمی‌توان جنبه بین‌المللی داد. از آن بابت که اختلافات دید در جوامع متفاوت موجود و پردامنه است.
ممکن است مسئله‌ای در جامعه‌ای عادی باشد و در جامعه دیگر غیرعادی باشد. از سوی دیگر نظارت در امر کجروی و انحراف در جوامع گوناگون با گذشت زمان فرق می‌کند برخی از امور به تناسب شرایط و مقتضیات و بر اساس ضوابطی در یک عصر کجروی و در عصری دیگر امری عادی به حساب می‌آید.
دامنه و نوع آن :
دامنه ونوع آن در جوامع مختلف فرق دارد آنچنانکه در برخی از کشورها حتی خیالبافی را هم نوعی کجروی یا انحراف می‌دانند و در برخی جوامع صرفاً کجروی در چند مسئله خلاصه می‌شود و در برخی دیگر نوع آنرا بسی وسیعتر و پردامنه‌تر می دانند.
به هر حال تنوع انحرافات و آسیبها در جوامع به حدی است که در مواردی تشخیص سلامت از بیماری دشوار می‌شود و به زحت می‌توان گفت بهنجار و نابهنجار کیست.
ما در مواردی به افرادی برمی‌خوریم که رفتارشان ناگهانی است، آنچنان نیست که همگاه منحرف باشد.در مواردی عادی و در مواردی دیگر غیرعادی هستند.
یا مجرمین سیاسی در شرایط عادی حالتی طبیعی دارند و در آنجا که پای هواخواهی از ارمانشان مطرح می‌شود، رفتاری خاص پیدا می‌کنند که این خود موجبات تنوع در انحراف را پدید می آورد.
وسعت انحراف :
انحراف در همه جوامع وجود دارد و رقم آماری آن بسی بالاتر از آن حدی است که پلیس اعلام می‌:ند. زیرا پلیس به بسیاری از آنها بعلت پنهان بودن، دست پیدا نمی‌کند. همه آنهایی که به نحوی بازداشت شده‌اند محاکمه ومحکوم نمی‌شوند. عده‌ای از آنها از طریق روابط و یا رشوه دادن از قانون می‌گریزند. برخی ازمنحرفان در سایه همبستگی خود در مقابل مأموران دولتی صف‌آرائی می‌کنند، دولت و مأموران آن را بیگانه می‌دانند و افراد خود را خودی و برخی ازمنحرفان پس از گذراندن دوران محکومیت از زندان آزاد می‌شوند، در حالیکه اصلاح نشده‌اند و همچنان بصورتهایی بلای جان مردمان می‌باشند.

 


شدت و ضعف آن :
جوامع مختلف و فرهنگها . قضاوتهای متفاوتی در رابطه با انحراف و درجه آن از نظر سخت گیری و سهل‌گیری دارند. بعبارتی دیگر برخی از انحرافات را منفورتر و مرتکب آنرا مستحق کیفر بیشتر می‌دانند و برخی کمتر، و این در جوامع مختلف متفاوت است.
صورتهای انحراف :
صورتهای انحراف گوناگون است ازجمله آنها عبارتند از:
ـ انحراف خانوادگی: شامل نادیده گرفتن مقررات خانواده واموری است که موجبات متارکه وطلاق را فراهم می‌آورد.
ـ انحراف اقتصادی: که به صورت دزدی، غارت و چپاول یا همه انواع آن است.
ـ انحراف سیاسی: شامل سوء استفاده از قوانین، خیانت به کشور و پخش اسرار مربوط به آن است.
ـ انحراف اجتماعی: که شامل نادیده گرفتن مقررات و ضوابط اجتماع است.
ـ انحرافات مذهبی و اخلاقی: شامل نادیده گرفتن ضوابط و تعالیم مذهب است…
انحراف و نوآوری: انحراف و کجروی معمولاً به مجموعه‌ای از کنشهای متقابل اجتماعی افراد ارتباط پیدا می‌کند و در کل ، امری است غیر عادی که در اجتماعی بشری، غیر عادی بودنش معنی پیدا می‌کند و طبیعی است که برای انسان تنها کجروی امری بی معنی است.
وجود انحراف در جامعه همه‌گاه نباید با دید منفی نگریسته شود و در مواردی انحراف ممکن است از صورت خطرآفرین بیرون آید و صورت نواوری به خود گیرد. مثل اشاعه یک فکر سازنده در جامعه که معمولاً بعلت عادت مردم و نظام به شیوه‌های رفتاری خاص با آن به مبارزه بر می‌خیزد.
تحولات مثبت که در سایه انقلابات عظیم در جوامع بشری پدید می‌آید زائیده امور ورفتارهائی است که آنرا در زمان پیدایش ، انحراف می‌خوانده‌اند ولی پس از مقاومتها و ایجاد تغییرهای مثبت دریافته‌اند که آن انحراف دیروزی، امری شرافتمندانه بوده است . البته این مسئله مصداق کلی و عمومی ندارد از آن بابت که در موارد بسیاری فکر الحادی که منحرفانه به حساب می‌آید همچنان ابراز وجود کرده و نوآوری پدید آورده و حاصل آن الماء را بر مردم تحمیل کرده است.
وجود انحراف نشانة چیست؟ وجود انحراف و کجروی در یک جامعه بویژه کثرت و گسترش آن نشانه مسائل متعددی است، که اهم آنها عبارتند از:
ـ نقصان کنترل، خواه از سوی اجتماع، خواه از سوی مسئولان و یا ضعف فشار اجتماعی
ـ عدم اعتقاد افراد به قواعد و مقررات جامعه.
ـ عدم نفوذ و قدرت قانون در اجتماع بعلل گوناگون و عدم قاطعیت قالبها و معیارها.
ـ گسترش اختلالات شخصیت در بین افراد به دلایل گوناگون یا بیماری روانی.
ـ وجود بحران در یک جامعه جهل و بیسوادی یا تغییرات فرهنگی.
ـ وجود اختلال در خانه ، مدرسه و محیط اجتماعی.
ـ ضعف دستگاه تربیتی ، خواه در خانه و خواه در دولت و اجتماع.
ـ ضعف و بیکفایتی مسئولان و مجریان در اداره جامعه.
ـ عدم کارائی و همه جانبه نبودن قانون .
البته برخی هم وجود انحراف و آسیبها را نشانه آزادگی و کمال جویی افراد جامعه می‌دانند و قائلند که این امر موجبات نجات جامعه را از حالت ایستایی فراهم می‌سازد، ولی در کل باید گفت، وجود انحراف تعداد و نوع آن، شدت و ضعف ان، تعداد ضابطین دادگستری و پلیس، تعداد زندان و سلول و .. نشان می‌دهد که کل جامعه در حال سلامت است یا بیماری؟ در چه وضعی و در چه درجه‌ای؟
انواع منحرفان :
منحرفان به دسته‌ها و گروهائی تقسیم می‌شوند:
ـ منحرفان ممکن است بصورت عادی باشند یا غیر عادی. افراد عادی آنهایی هستند که به خاطر دستیابی به هدف آن تن به انحراف می‌دهند. مثل کسی که در فشار مالی یا غریزی است وتن به انحراف می‌دهد. افراد غیرعادی آنهایی هستند که انحرافشان به خاطر اخلالی در شخصیت و یا بیماری روانی است. مثل مبتلایان به اسکیز قرنی، دیوانگان ادواری، نورزها، پسیکوزها، پسیکوتها، پارانوئیدها، مبتلان به هیستری، عقب ماندگان ذهنی؛ بیماران الکلی، معتادان و..
ـ منحرفان ممکن است دارای سابقه باشند و بتدریج یا بطور ناگهانی تن به انحراف و لغزش دهند.
ـ منحرفان گاهی به صورت فردی عملی می‌کنند وگاهی بصورت جمعی.
ـ انحراف ممکن است اتفاقی باشد یا حرفه ای؛ در اتفاقی، فردی شریف در محیط انحراف قرار می‌گیرد و درمی‌یابدکه شرایط و امکانات برای او فراهم است و تن به جرم می دهد . در حرفه ای فرد منحرف برنامه زندگی خود را بر اساس تن دادن به انحراف قرار می دهد و از این طریق گذران زندگی می‌کند.

ویژگی رفتاری منحرفان :
رفتار فرد منحرف همه‌گاه توأم با اضطراب و وحشت است، مگر آنگاه که جرم برای انان امری عادی به حساب آید که آنهم در سایه تکرار انحراف است. منحرفان افرادی هستند؛ صحنه‌ساز،دلیل تلاش در تلاش برای حق به جانب نشان دادن خود، سعی دارند که کار وعمل خود را منطقی نشان دهند. اینان دائماً در صدد طرح‌ریزی نقشه کشی، کسب تدابیر وامکانات هستند تا در انحرافشان موفق‌تر باشند و گاهی در سایه تفکر و تعمق در شیوه رفتار انحرافی آنان به شیوه‌هایی دست می‌یابند که جدا شگفت‌انگیز است. نوعی اخلاق گروهی بر آنان حاکم است که برخی از آنها تحسین‌آمیز است.مثل؛ وفاداری به رهبر گروه، همکاری، سودرسانی، رازداری و زمانی هم گذشت و جوانمردی را نام برد.

 

نوع جرائم و انحرافات :
در مورد نوع جرائم وانحرافات از نظر فرهنگهای مختلف درجه‌بندی‌های گوناگون وجود دارد این جرائم از لحاظ نوع رنج و لذتی که برای جامعه می‌آفرینند دو دسته‌اند:
1ـ دسته‌ای اختلالات که برای بشر رنج‌آورند و انسان می‌کوشد به نحوی خود را از شر آن رهایی بخشد؛ مثل، مالیخولیا، قاچاق و…
2-دسته‌ای دیگر که برای افراد به ظاهر لذت‌آور است ولی عوارضی دردناک در جامعه بر جای می‌گذارد؛ مثل : انحرافات جنسی، الکلیسم و…
عوامل انحراف :
غرض از کلمه عامل، پدیده ای است کهدر ایجاد، رشد یا شکل‌گیری انحراف دارای نقش است.
در مورد دسته‌بندی عوامل، نظارت بسیار و متنوع است واغلب بستگی دارد به نوع فکری که در آن ریشه وانگیزه انحراف مورد جستجو است این عوامل از نظر بنیاتل عبارتند از:
عامل وراثتی، اثرات جسمانی، عامل رشد، دگرگونیها و تباهیهای جسمانی، تغییر و تبدیلهای ژنها و پدیده های ذاتی و فطری و طبیعی است که در ریشه‌یابی به این دسته‌بندی باید توجه شود.
برخی دیگر علت و عامل انحراف را دو چیز می‌دانند:
1ـ ذات و سرشت: که در برگیرنده وضع جسمانی، شخصیت واختصاصات روانی و اخلاقی است.
2ـ عوامل محیطی و خارجی: که بروی فرد اثر ثانوی دارند و انحراف نتیجه ترکیب این دو دسته عوامل است.
عده‌ای دیگر عوامل انحراف را سرشت و فطرت، طرز تفکر و خلقیات، صدمات احتمالی مغزی می‌دانند.
خطرات انحراف: انحراف برای فرد و جامعه آثار زیان بار دارد.
الف) تأثیر فردی که وجود انحراف در فرد عامل مهمی برای اختلال در شخصیت است و سبب می‌شود که سازمان شخصیت فرد از هم بپاشد.
فی المثل: آنکس که تن خود را برای تشفی لذائذ جنسی در اختیار دیگری قرار می‌دهد. در حقیقت بر پیشانی خود داغ باطل می‌زند، پایگاه اجتماعی خود را از دست داده و در بین مردم محترم نیست.
برخی از ابتلائات در افراد زمینه را برای فنای جسمی یا روانی فراهم می‌سازد؛ مثل: الکلیسم، اعتیاد، خودکشی، و آنکس که چنین روحیه‌ای بر او مسلط شود از ارتکاب هیچ امر ناپسندی باک ندارد. اغلب این افراد خود را در بین جمع بیگانه حس می‌کنند و این خود منشأ عقده‌سازیها و درگیریهاست.
انحراف در مواردی سبب طرد آشکار اجتماعی شده و مرتکبان جرم را به دنیای انزوا سوق می‌دهد که این به نوبه خود سببی برای افزایش و یا پیدایش اختلالات دیگری است. علاوه بر آن احساس گناه ناشی از لغزش می‌تواند برای فرد کشنده باشد آن‌چنان که امنیت و آرامش و خواب را از او سلب کند و آدمی با دردی جانکاه بمیرد.
ب) تأثیر اجتماعی، وجود انحراف در یک اجتماع سبب پیدایش حوادث تلخ می‌شود و راه اصلاح و نجات را بروی فرد می‌بندد؛ مثلاً وجود فحشا در یک اجتماع سبب تزلزل حیات خانواده. فساد اخلاق، افزایش کودکان بی‌سرپرست و بی‌عاطفه ، به خطر افتادن پایگاه و ارزش زن، کثرت بیماری‌های مقاربتی،کج خلقی ناشی از ان، اختلالات جسمی و روانی، نقص عضوی و نارسائیهای هوشی می‌شود.
ج) تأثیر در اقتصاد، انحراف درجامعه سبب می‌شود که امنیت بخطر افتد و دشواریهایی در این رابطه پدید آید. میزان کار و تلاش بعلت وجود انحرافاتی چون اعتیاد و فحشا پائین می‌آید، رعایت عدالت و انصاف درجامعه از بین می‌رود و…
د) تأثیر در فرهنگ، کجرویها وانحرافات اجتماعی سبب می‌شوند که مردم ارزشای اخلاقی و مذهبی را دچار مخاطره ببیند و نسبت به آنهایی اعتنا و سهل‌گیر شوند. دیدها نسبت به فلسفه زندگی عوض می‌شود، نوعی بی‌تفاوتی ، بدبینی نسبت به زندگی و احساس پوچی و بی‌ارزش بر آن حاکم می‌شود، مفاهیم ادبیات و هنر دگرگون می‌شوند و مفسده‌جویی وآلودگی در جامعه بعنوان هنر مطرح می‌شوند تأثیر انحراف در افراد نابسامانیهای فکری واعتقادی و در نتیجه دگرگونی در رفتار و عمل است، توسعه بی‌حرمتیهاست. گسترش گستاخیها، ایجاد تغییر در ارزشها و قرار گرفتن معروف بجای منکر و منکر بجای معروف است.
و) اثرات سیاسی، انحراف عامل تخریب در سازمانهای اجتماعی، پیدایش ناامنی در اجتماع، بر هم خوردن نظم پیدایش از هم گسیختگی در بین مردم، پیدایش هراس اجتماعی و در کل به خطر افتادن نظام است.
روشهای درمان بزهکاران جوان به سه طریق می‌باشد :
1ـ درمانهای پزشکی و روانی.
2ـ تهیه کار پس از کارآموزی.
3ـ اقدامات تربیتی به منظور بازگرداندن بزهکار به زندگی اجتماعی
این سه طریق لازم و ملزوم یکدیگرند.
موضوع ویژه :
بزهکاری جوانان و عوامل خانوادگی موثر بر آن موضوع ویژه تحقق‌ما می‌باشد.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 48   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله عوامل بزهکاری جوانان

دانلود مقاله تاریخچه ارگ بم

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله تاریخچه ارگ بم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

بنای ساختمان از خشت ،‌ آجر و گل است و بزرگترین مجموعه خشتی جهان است و یکی از زیباترین بناهای عصر اشکانیان. این ارگ بزرگترین بنای خشتی جهان و در مساحتی بالغ بر ۶ کیلومتر مربع و بر فراز تپه ای به ارتفاع ۶۱ متر واقع شده است. شامل شهر قدیم و قلعه, قریب به ۲۰ هکتار (طول ضلع غربی ارگ ۵۲۰ و عرض آن ۴۳۰ متر می باشد ) وسعت داشت و مسافت ارگ و قلعه , قریب ۶ هکتار بود. سه سمت قلعه را باغ و خانه های مسکونی و زمینهای کشاورزی محصور نموده و ضلع شمالی در امتداد رودخانه پشت رود قرار گرفته است
بم در ۱۹۳ کیلومتری جنوب غربی کرمان و در دشت حد فاصل جبال بارز و کوههای کبودی واقع شده است. بم ۱۰۵۰ متر از سطح دریا بالاتر است و ۱۹۴۸۰ کیلومتر مربع وسعت دارد. قدیمی ترین نشانه های تمدن در تپه های بیدرون در ۱۵ کیلومتری شهر کشف شده است. مطالعات معماری نشان می دهد که قدمت بیدرون به هزاره چهارم قبل از میلاد برمی گردد.
شهر بم یک از کهن ترین مراکز شهرنشینی ایران بود. تپه های تاریخی "بیدرون " در ۱۰ کیلومتـری شمال و تل آتشی در دارستان در فاصله ۳۰ کیلومتری شرق بم که متعلق به هزاره های دوم تا چهارم قبل از میلاد مسیح است گواه این قدمت تاریخی است. از شش هزار سال قبل بم و حومه آن محل سکونت مردم بوده است. در شمال شرقی شهر بم , بر بالا و دامنه صخره قلعه ای مستحکم وجود داشت که اهالی محل آن را " ارگ " نامند که در واقع این بنای سترگ , شهر قدیـم بم است. دور تا دور قلعه خندقی های عمیق وجود داشت که آن را از یورشها مصون می داشت، خندق گرداگرد حصار بم که طبعا" برای دفاع از شهر احداث شده بوده، گاه برای خود ساکنین مشکل ساز می شد زیرا مهاجمان با انداختن آب زیاد به خندق باعث ویرانی حصار می شده اند، تا بتوانند به درون شهر رخنه کنند.

 

ارگ بم تشکیل شده است از :
دروازه اصلی ، بازار ، میدان تکیه ، مسجد برزگ ارگ ، مجموعه میرزا نعیم ، مسجد کوچک ، کاروانسرا ، زورخانه ، حمام ارگ، دروازه حصار دوم ، مدرسه یا خانقاه ارگ ، اصطبل ، قورخانه ، محل آسیاب بادی ، خانه حاکم ، چهار فصل ، چاه اصلی ارگ ، بقایای محله قدیم ، کناری محله یا غلام محله ، دروازه کت کرم و زندان
ارگ بم و شهر آن از جمله قلعه های نظامی بسیار مهم و تاریخی به شمار می رود. در میان قلعه عمارت حاکم نشین بر روی صخره ای طبیعی بنا شده بود که دارای پنج طبقه بود و همگی از خشت و گل. ستونها و قوسها باقی مانده در قلعه بم، مغازه های نانوایی , روغنگیری و قفسه های خشتی در بازار قلعه نشان از رونق گذشته آن داشت. ارگ بم نمونه کاملی از شیوه های معماری ایران است و نمونه هایی از قرنها معماری در آن به چشم می خورد.
بنای ساختمان از خشت ،‌ آجر و گل است و بزرگترین مجموعه خشتی جهان است و یکی از زیباترین بناهای عصر اشکانیان. این ارگ بزرگترین بنای خشتی جهان و در مساحتی بالغ بر ۶ کیلومتر مربع و بر فراز تپه ای به ارتفاع ۶۱ متر واقع شده است. شامل شهر قدیم و قلعه, قریب به ۲۰ هکتار (طول ضلع غربی ارگ ۵۲۰ و عرض آن ۴۳۰ متر می باشد ) وسعت داشت و مسافت ارگ و قلعه , قریب ۶ هکتار بود. سه سمت قلعه را باغ و خانه های مسکونی و زمینهای کشاورزی محصور نموده و ضلع شمالی در امتداد رودخانه پشت رود قرار گرفته است.
ارگ بم را به بهمن پسر گشتاسپ نسبت می دهند. تا ۱۸۰ سال قبل مردم در ارگ زندگی می کردند. سابقه تاریخی ارگ بم به موجب نوشته های تاریخی , از جمله حدود العالم و تاریخ وزیری به دو هزار سال پیش می رسد.
ارگ قبل از حکومت ساسانی و احتمالا" در دوره اشکانی ایجاد شده و چند حصار و دروازه در اطراف آن وجود داشته است. احتمال می رود ساکنین قلعه بم معاش خود را از راه کشاورزی و پارچه بافی می گذرانیده اند.
در طول تاریخ ارگ , بارها مورد یورش قرار گرفته و بازسازی شده است. هم اکنون تنها یک در ورودی موجود است که به طاقهای عصر ساسانی می ماند. دو برج موجود در عصر صفوی به آن اضافه شده است. در دوره اسلامی , دو مسجد با نامهای مسجد جامع و مسجد حضرت محمد و حسینیه شامل یک صحن , یک ایوان دو طبقه قرینه هم و چند اتاق در ارگ تاریخی بم ساخت شده بود که همه آنها در زلزله نابود شد. در ارگ بم یک زورخانه به شیوه سایر ورزشگاههای سنتی از چهار ایوان , یک گنبد و گود نیز وجود داشت که آنها نیز ویران شد. در داخل ارگ یک کوچه سر پوشیده وجود داشت که به سابات یهودیان شهرت داشت.
ارگ نخستین نقطه تلاقی معماری و شهرنشینی ایران است. برنامه هایی برای بازسازی ارگ ترتیب داده شده است تا بدون تأثیر بر شکل و ساختار منحصر به فرد آن ارگ را از ویرانی نجات دهد. در سالهای گذشته، تنها مسجد , مجموعه میرزانعیم , خانه مشهور به خانه احمدی یا زابلی و خانه حاکم و چند اثر دیگر تعمیر شده بود. تعمیر حاکم نشین قلعه درحدود سالهای ۱۳۳۷ هجری شمسی به بعد توسط اداره باستان شناسی و آموزش و پرورش بم صورت گرفت. تعمیرات اساسی ارگ از سال ۱۳۵۲ هجری شمسی شروع شد و هر سال به طور متوسط شش ماه در ارگ کار شد.
قلعه ها در فاصله ۳۰ تا ۴۰ متری از یکدیگر قرار دارند. پست های دیده بانی به امنیت قلعه می افزایند و محل استراحت نگهبانان اند. کنگره ها و برجها نقشی اساسی در امنیت قلعه دارند. خندقی قلعه را احاطه کرده است و ارگ از سمت جنوب دارای راهی است که به کاخ حاکم ختم می شود و چند ردیف مغازه در دو سوی شرق و غرب قلعه واقع شده است.
۶۰ متر از مسیر منتهی به بازار مسقّف و سنگ فرش است. مسجد جامع ،‌ آب انبار ، ‌میدان ، مکتب ،‌ حمام ،‌ زورخانه و چندین خانه قسمت های تشکیل دهنده ارگ محسوب می شوند. برخی از خانه های عام نشین از اهمیت خاصی برخوردارند , زیرا این خانه ها شامل بیرونی و اندرونی , بادگیر , ایوان , اتاقهای زمستانی و تابستانی و محلی جهت نگهداری اسب و احشام بوده و داخل حیاط هر خانه چاه آبی در نظر گرفته شده است. تقریبا" بیشتر خانه های عمومی متصل به هم ساخته شده غالب آنها به یکدیگر راه دارند.
در بعضی خانه ها حمام اختصاصی به چشم می خورد و در کنار تعدادی از آنها اصطبل را جدا از محل زندگی ساخته اند. تعدادی از خانه های ارگ بدون در نظر گرفتن مقاومت و باربری ستونها دو طبقه ساخته شده اند که این امر نشانگر روند ازدیاد جمعیت در یکی از دوره های گذشته است. در میان خانه های عمومی تضادهایی از نظر وسعت حجم و استقامت مشاهده می شود.

 

ساکنان با کشاورزی و قالی بافی امرار معاش می کردند. از دروازه دوم می توان بخش حاکم نشین ارگ را دید که بر فراز کوهی قرار دارد. در کنار اصطبل حیوانات مخزن آب و چاهی در بخش جنوب شرقی قرار دارد. در دروازه سوم خانه های فرماندهان نظامی قرار گرفته است. آسیابی بادی در عصر قاجار در ارگ بم ساخته شد که در قسمت جنوب غربی قلعه واقع است. بخش حاکم نشین ،‌خود از دو بنای چهار فصل و خانه حاکم ،‌ برج مراقبت مرکزی ،‌حمام ،‌ حوض و چاه آب تشکیل شده است.

 


تا ۸۰ سال قبل از بخش حاکم نشین قلعه جهت اهداف نظامی استفاده می شد. نوشته های دوران اسلامی و مطالعات معماری و باستان شناسی بر این مطلب دلالت دارند که این ارگ به دوره قبل از ساسانیان و احتمالا دوره اشکانیان تعلق دارد. ارگ بم در طی تاریخ مورد توجه بسیار بوده است. لطفعلی خان زند در همین قلعه بوسیله محمدعلی خان زابلی حاکم قلعه بم دستگیر شد. آخرین محاربه در اصطبل همین قلعه روی داده بود. ارگ بم تا سال ۱۲۵۴ هـجری قمری و غائله آقاخان محلاتی مسکونی بود.
دو بنای تاریخی دیگر نیز در بم و نزدیک بم وجود دارند که اهمیت بسیار زیاد تاریخی آنها تا کنون کمتر شناخته شده و یکی از آنها کاملا" ناشناخته مانده است. این دو بنا یکی قلعه در شمال ارگ بم در شمال رود پشترود در قریه پشترود و موسوم به قلعه دختر است. در قلعه دختر که در فاصله قریب یک کیلومتری شمال ارگ بم واقع شده است سه مدخل در طرفهای شمال غربی، شمال شرقی و جنوب غربی قابل تشخیص اند.
این ارگ نخستین نقطه تلاقی معماری و شهرنشینی ایران است. برنامه هایی برای بازسازی ارگ ترتیب داده شده است تا بدون تأثیر بر شکل و ساختار منحصر به فرد آن ارگ را از ویرانی نجات دهد. در سالهای گذشته، تنها مسجد , مجموعه میرزانعیم , خانه مشهور به خانه احمدی یا زابلی و خانه حاکم و چند اثر دیگر تعمیر شده بود.
تعمیر حاکم نشین قلعه درحدود سالهای ۱۳۳۷ هجری شمسی به بعد توسط اداره باستان شناسی و آموزش و پرورش بم صورت گرفت. تعمیرات اساسی ارگ از سال ۱۳۵۲ هجری شمسی شروع شد و هر سال به طور متوسط شش ماه در ارگ کار شد.
و حالا دیگر ارگ بمی وجود ندارد تا کسانی تصمیم بگیرند که آنرا مرمت کنند. ارگ بم نیز به تاریخ و تمدن ویران شده ایرانیان پیوست .... و این بنا که باعث افتخار ایران در مقابل جهانیان بود در دی ماه ۱۳۸۲ ؛ همزمان با زلزله مهیب بم به تلی از خاک مبدل شد.

 


در شمال شرقی شهر بم، در دامنه صخره ای عظیم، قلعه مستحکمی را پی افکنده اند که به ارگ بم معروف است. این قلعه، شهر قدیم بم نام دارد. مصالح اصلی این بنا، خشت خام، گل رس و کاه می باشد ولی در بعضی قسمتهای آن، سنگ و آجر و تنه درخت خرما نیز به کار رفته است. ارگ بم که سابقه آن به قبل از اسلام برمی گردد، بارها در طول تاریخ مورد یورش قرار گرفته و بازسازی شده و سرانجام در تاریخ 5 دی 1382 بر اثر زلزله ای به قدرت 2/6 ریشتر ویران گردیده است.

 


ارگ بم
ارگ بم
ارگ بم

ارگ بم
ارگ بم
ارگ بم

ارگ بم
ارگ بم

 


ارگ بم
ارگ بم
ارگ بم

ارگ بم
ارگ بم
ارگ بم

ارگ بم
ارگ بم
ارگ بم
ارگ بم ، بزرگترین مجموعه شهری خشتی جهان
مجموعه تاریخی و فرهنگی "ارگ بم" با حدود 20 هکتار وسعت به عنوان بزرگترین مجموعه شهری خشتی جهان در شمال شهرستان بم در استان کرمان واقع شده است.
این مجموعه که بر فراز صخره‌ای بزرگ بنا شده دارای ارگ و دژی با پهنه‌ای شش هکتاری است.
دیرینگی این مجموعه ارزشمند شهری، نظامی و تاریخی به دوران پیش از اسلام مربوط می‌شود و دارای دو بخش اصلی است.
ساختمان ارگ بم با پنج طبقه از خشت خام ساخته شده و شامل دیوار ، برج دیده‌بانی ورودی ، بارو، بناهای صفوی ، مسجد ، ساختمان چهارفصل ، 38 برج دیده‌بانی و خندق است.
مصالح اصلی ارگ بم، خشت خام و گل رس است و به‌ندرت در این مجموعه سنگ، آجر و تنه خرما نیز بکار رفته است.
در مجموعه تاریخی ارگ بم آثاری از آتشکده دوران ساسانی، زورخانه، گرمابه عمومی، اصطبل، سربازخانه و زندان برجای مانده است.
در دوران اسلامی، مسجد جامع و مسجد حضرت محمد(ص)، یک حسینیه و سه منبر خشتی نیز در ارگ بم ساخته شده است.
بخش حاکم‌نشین ارگ بم،شامل ساختمان چهارفصل و خانه حاکم است و در کنار آن گرمابه خصوصی و چاه آبی وجود دارد.
مجموعه تاریخی و ارزشمند ارگ بم در سال 1383 در فهرست آثار میراث جهانی به ثبت رسیده است.
این مجموعه ارزشمند تاریخی متاسفانه در زلزله پنجم دی ماه سال 82 شهر بم بشدت آسیب دید که هم اکنون گروه‌های کارشناسی مشغول بازسازی و مرمت این بنای باارزش جهانی هستند.
ارگ قدیم بم با قدمت 2500 سال و وسعت 20 هکتار در این زمین لرزه بین 70 تا 80 درصد دچار آسیب دید و تخریب شد.
بانک جهانی میزان خسارت تخریب ارگ بم را بیش از 70 میلیون دلار برآورد و آمادگی خود را برای پرداخت وام بانکی به این میزان به ایران اعلام کرده است.
به‌گفته مقامات سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ارگ بم در عملیات بازسازی پنج ساله، شکل اصلی خود را باز می‌یابد.

 

پیشینه تاریخی ارگ بم در یک نگاه

گالری عکس ارگ بم قبل از تخریب زلزله
گالری عکس ارگ بم بعد از تخریب زلزله (5 دیماه 1382)
در شمال شرقی شهر بم، بر روی دامنه صخره ای عظیم قلعه ای مستحکم را پی افکنده اند که اهالی محل آن را «ارگ» نامند که در واقع این بنای سترگ، شهرقدیـم بم است، ارگ بــم و شهـــر آن از جمله قلعه های نظامی بسیار مهم و تاریخی به شمار می رود. ارگ بم نمونه کاملی از شیوه های معماری ایران است و نمونه هایی از قرنها معماری در آن به چشم می خورد. ارگ بم که بزرگترین مجموعه خشتی جهان است، به شکل قلعه های پرشکوه برفراز تپه ای با ارتفاع 61 متر چونان تاجی مرصع برسر بناهای تاریخی ایران، درخششی جاودانه دارد.
پیرامون ارگ بم، حکایت های تاریخی که گاه به جرگه ی افسانه می گراید، فراوان است ولی سعی براین است که مستندترین موضوعات باستان شناسی با مدد از تاریخ و معماری در معرفی هرچه بهتر این بنای بزرگ دخالت داشته است. سابقه تاریخی ارگ بم به موجب نوشته های تاریخی، از جمله حدودالعالم و تاریخ وزیری به دو هزار سال پیش می رسد. شواهد زیادی از جمله وضعیت پلان مرکـــزی وتعدادی خشت موجود در خانه حاکم و خانه رئیــس سرباز خانه ادعای فوق را به اثبات می رساند. در کل، از مجموع نوشته های دوران اسلامی و بررسی های مقدماتی معماری و باستان شناسی می توان نتیجه گرفت که ارگ قبل از حکومت ساسانی و احتمالاً در دوره اشکانی ایجاد شده و چند حصار و دروازه در اطراف آن وجود داشته است احتمال می رود ساکنین قلعه بم معاش خود را از راه کشاورزی و پارچه بافی می گذرانیده اند پژوهش در امر نحوه زندگی و تاریخ ارگ احتیاج به یک سری کاوشهای منظم باستان شناسی دارد ولی آنچه مسلم است سابقه تاریخی ارگ به قبل از اسلام می رسد و در طول تاریخ، ارگ بارها مورد یورش قرار گرفته و بازسازی شده است. ارگ بم بااین سابقه طولانی تا حدود 180 سال پیش از این، محل سکونت عده ای از اهالی بم بوده و بعد از ترک و نقل مکان مردم، به دست فراموشی سپرده شده است. دراین مدت که بیش از 150 سال به طول انجامیده خرابی های جبران ناپذیری توسط عوامل انسانی و عوامل طبیعی بر پیکره ساختمانها وارد آمده است. مجموعه ارگ بم، شامل شهر قدیم و قلعه، قریب به 20 هکتار (طول ضلع غربی ارگ 520 و عرض آن 430 متر می باشد ) وسعت دارد و مسافت ارگ و قلعه، قریب 6 هکتار است. سه سمت قلعه را باغ و خانه های مسکونی و زمینهای کشاورزی محصور نموده و ضلع شمالی در امتداد رودخانه پشت رود قرار گرفته است. این شهر قدیمی از چهار قسمت تشکیل شده و به طـــور کلی شامل خندق گرداگرد حصـار، برجهای دیده بانی، مدخل قدیمی، کوچه ها و خانه ها می باشد. از سمت شمال شرقی یک حصار و از طرف جنوب چهارحصار قلعه را در بر می گیرد. (دورتادور قلعه خندقی ژرف وجود دارد که آن را از یورشها مصون می داشته است.) در مجموع 38 برج دیده بانی در فواصل معین روی باروها قرار گرفته و آخرین بارو را خندقی عمیق از اطراف جدا می نموده است بدون شک ایجاد قلعه ارگ بم بر بلندای تپه ای سنگی باید دارای موقعیت سوق الجیشی مهمی باشد. درمیان این شهر عمارت یا قلعه حاکم نشین برروی صخره ای طبیعی بنا شده است عمارت دارای پنج طبقه است که از خشت خام ساخته شده است

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  26  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تاریخچه ارگ بم