دانلود کامل رمان کنیز ملکه ی مصر (699 صفحه)
نام کتاب: کنیز ملکه مصر
نویسنده: میکل پیرامو
مترجم: ذبیح الله منصوری
تعداد صفحات: ۶۹۹
فرمت کتاب:PDF
********************************************************
کلمات کلیدی: کنیز ملکه مصر، کتاب کنیز ملکه مصر، کتاب بی نظیر کنیز ملکه مصر، کتاب داستان کنیز ملکه مصر، دانلود مجانی رمان کنیز ملکه مصر، دانلود رمان جدید، داستان کنیز ملکه مصر، رمان کنیز ملکه مصر، رمان تاریخی، دانلود رمان تاریخی
*******************************************************
یک مدعی برای سلطنت مصر
نام من شرمیون است و پدر و مادرم برده بودند و به همین جهت خود نیز کنیز شدم.
والدین من در کاخ سلطنتی خدمت می کردند و من در آن کاخ چشم به دنیا گشودم و چند روز بعد
از تولد من دختر پادشاه مصر که مادرش یهودی بود متولد شد و نامش را کلئوپاترا نهادند.
من از وقایع دوره ی کودکی خود اطلاع ندارم، اما به خاطر می آورم که از سن سه سالگی هم بازی
کلئوپاترا شدم و او، از بین دختران کوچک کاخ سلطنتی مرا ترجیح می داد و با من، بیشتر الفت
داشت. تصور می کنم یکی از چیزهایی که مرا نزد کلئوپاترا محبوب کرد، این بود که هنگام بازی
وقتی او ناگهان به خشم در می آمد و مرا کتک می زد و موهای سرم را می کند، من اعتراض نمی کردم
و نزاع نمی نمودم، بلکه به گوشه ای می رفتم و می گریستم و بعد از چند لحظه کلئوپاترا به من نزدیک
و گاهی، برای این که مرا تسلی بدهد یک کلوچه ی شیرین « شرمیون، گریه نکن » می شد و می گفت
و من هم کلوچه ی لذیذ را در دهان « بخور » که با انگبین طبخ می شد به من می داد و می گفت
می گذاشتم و خشم و کتک او را فراموش می کردم.
قدری که بزرگ شدم فهمیدم که کلئوپاترا، با دختران دیگر تفاوت دارد . او یک شاهزاده خانم
است و این خصوصیت که البته برای او امری عادی بود، او را برجسته تر از همه ی ه م جنسانش نشان
می دهد. علاوه بر این می توانستم بفهمم که کلئوپاترا یک دختر زیبا است. پس از این که به مرحله ی
عقل رسیدم، دریافتم که شاهزاده خانم زیبایی خود را از مادرش به ارث برده. او مثل مادر چشم های
درشت و سیاه و موی مشکی و صورت بیضوی و سفید و دهان کوچک داشت.
کلئوپاترا طوری به من مأنوس بود که مادرش اجازه داد من با او غذا بخور م و من اولین کنیزی
هستم که در کاخ سلطنتی مصر با یک شاهزاده خانم (غیر مواقع رسمی) غذا می خوردم.
من از پدر کلئوپاترا یک چیز را به خاطر دارم و آن این که وی علاقه ای عجیب به نواختن نی لبک
داشت و از روزی که به یاد دارم تا روزی که وی زندگی را بدرود گفت پیوسته نی لبک در دست
پادشاه مصر دیده می شد و نی می نواخت. گاهی کلئوپاترا که فرزند ارشد پدر بود (بعد از او پادشاه ..............ادامه در کتاب
دانلود کامل رمان کنیز ملکه ی مصر (699 صفحه)