دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
1 - مقدمه :
با نام خدا و با درود و سلام به محضر آقا امام زمان ( عج ) و با سلام به روان پاک شهدا از شهدای صدر اسلام گرفته تا شهدای کربلاهای ایران و جهان ، در طول تاریخ اقوام هر دوره ای دارای انبیاء و دین و مذهبی بوده اند که این انبیاء و پیام آوران و دین آنان یا مبتنی بر یکتاپرستی یا غیر یکتاپرستی بوده است که پیوسته منجر به اختلاف نظرها و بحث پیرامون یکتاپرستی و طاغوت کشیده است هر یک از انبیاء بنابر مصلحت و براساس یک مکتب و مشرب یک دین و آیینی را پدید آورده و رهبرانی هم پیرو آن دین داشته و پدید آمده است که افکار و عقاید آن بانیان مکتب و مشرب برای پیروان خود بصورت آیینه هایی بجا مانده است که هدف از تهیه این پایان نامه تحقیقی این بوده است که از طریق معرفی دیدگاه مولوی و سایر افراد درباره این مکتب ها ما برای افراد جامعه و خوانندگان آن فرصتی باشد برای تشخیص حق از باطل و اینکه ریشه این اختلافات عقیدتی و دینی برای افراد مشخص گردد و در این رهگذر سعی گردیده که جایگاه انبیاء و اولیاء دین الهی از منظر گاه مولوی هویدا گشته و علل تسلسل انبیاء و اولیاء یکی پس از دیگری برای امتهای طول تاریخ معین گردد و همانطوری که منابع و متون اسلامی از جمله قرآن کریم بیان کرده ، در طول تاریخ وظیفه انبیاء تصدیق و تأیید پیامبران قبل از خود و کامل نمودن دین و مسلک آنان بوده و اگر هم بظاهر تفاوتی باشد این تفاوت به سطح تعلیمات و مقتضیات زمان امتها و آداب و رسوم و عرف و حجیتی است که خاص نبی آن زمان می باشد .
2- بیان مسئله
در این پایان نامه این سؤال و مسئله مطرح است که نظر و اعتقاد مولوی از نظر شخصی و کلی نسبت به فرستادگان الهی و وحی و الهام و دستورات آنها تحت عنوان دین چیست و مولوی تا چه اندازه به این گفته ها و مطالب و امورات دین اعتقاد داشته و عمل کرده و اینکه دین از نظر مولوی تعبدی یا تحقیقی است و علت تسلسل انبیاء و اولیاء الهی چه بوده و چرا مطالب و موضوعات انبیاء در زمانها و مکانهای مختلف دارای تفاوت بوده و اینکه آیا این تفاوت تأثیری در تضاد و اختلاف بین انبیاء داشته و اینکه چرا عده ای از افراد دین را بصورت نظری و نسبی دانسته و دین واقعیت یکسان و مطلق و واقعیتی ثابت برای همه انسانها در طول زمانها و مکانها قائل نبوده و اصطلاح پلورالیسم و برداشتهای شخصی و فردی که این برداشت نشأت گرفته از اعتقاد افراد و سازنده اعمال و رفتاری الهی و انسانی افراد هم گشته است بیان کرده اند .
3- هدف تحقیق
در این پایان نامه سعی شده است جایگاه و ارزش و اعتبار انبیاء و اولیاء و جایگاه دین الهی که توسط انبیاء جهت سعادت و رفاه دنیا و آخرت انسانها از طرف خداوند بصورت وحی و الهام و دستور سری و مخفی در طول دوران مختلف در هر عصر و مصری از ابتدای خلقت انسان و اینکه دارای تکلیف بوده مشخص شود و ارزش و اعتبار دانشمندانی مثل مولوی و هم عصران او جهت این پیام آوران الهی قائل بوده اند به تصویر و تبیین کشیده شود .
4- سؤالات تحقیق :
در این پایان نامه سعی بر آن بوده که سؤالات و مطالبی جهت روشن شدن اذهان عمومی بیان کرد از جمله : آیا مولوی دین از آدم تا خاتم یکی دانسته اگر جواب مثبت بوده اسم این دین کلی چیست – آیا مولوی اختلاف و تضاد میان انبیاء را قبول دارد یا تفاوت ، اگر تفاوت را قبول دارد به چه دلیل و چرا تفاوت میان انبیاء الهی که همگی از طرف خدا برای راهنمایی انسان آمده اند وجود دارد – آیا مقصد و هدف و شیوه رهبری انبیاء واحد است تبیین شده است – چه کسانی انبیاء الهی را مخالف هم می دانند و آیا دین الهی بصورت فطری و طبیعی و ساده و مادرزادی مورد قبول است یا بصورت تحقیقی و آگاهانه و براساس منطق و تعمق و سؤالات از این قبیل که بدرستی طراحی و تبیین گریده است .
5- روش و قلمرو تحقیق
چون شیوه و روش تحقیق جهت جمع آوری مطالب پایان نامه بصورت کتابخانه ای بوده و سعی بر آن شده است که کتابها و متون و منابعی که در دسترس بوده و امکان برداشت معنا و مفهوم و مرادی که از موضوع پایان نامه استنباط می شد از لابلای کتابها بیرون آورده و بصورت دسته بندی و هماهنگ و متناسب با هم کنار هم قرار داده و نظم و هماهنگی میان مطالب که مراد و مفهوم عنوان پایان نامه را اثبات کنند و قلمرو مطالعه و تحقیق مجموعه کتابهای موجود در کتابخانه های دانشگاههای آزاد و ملی و بحث و تبادل نظر با اساتید مطلع و افراد صاحب نظر بوده است
6- پیشینه تحقیق
با توجه به اینکه مولوی و دیدگاههای او درباره مسائل جهان هستی از جمله انسان ؛ دنیا و آخرت برای افراد جامعه مسلمان ایران وبرخی از کشورهای جهان بسیار مهم بوده و مولوی را در حل مسائل بنیادی جهان خلقت و رسیدن به واقعیت جهان هستی اثر گذار دانسته اند لذا درباره مولوی و اندیشه های او کتابها و مقالات و مطالب فراوانی نگاشته شده که با توجه به عنوان موضوع تحقیق ما و با توجه به ارتباط مطالب بیان شده در کتابها با مفهوم و معنای تحقیق این مطالب گلچین شده و در کار پایان نامه مورد استفاده قرار گرفته است .
1-1مولانا از دو دیدگاه: -1 زندگی 2- بندگی
جلال الدین محمد ، که با عناوین خداوندگار ، مولانا ، مولوی ، ملای روم و گاه با تخلص خاموش در میان پارسی زبان شهرت یافته یکی از شگفتی های تبار انسانی است .
معرفی این آتش افروخته در بیشه اندیشه و احساس و وصف این دریای ژرف ناپیدا کرانه بس دشوار است و برای نشاخت گوش باید چشم شود :
آینه ام آینه ام مرد مقالات نیم دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما
و براستی که این اعجوبه تاریخ بشری ، جوانمردی است که پیش از آنکه صبح معرفت از مشرق سرش بر دمد و « شمس » عشق در افق اقبالش طالع شود ، زاهدی با ترس ،سجاده نشینی با وقار ، شیخی زیرک ،مرده ای گریان و شمع جمع منبلان بود و وقتی در چنگال شیری « شیخ گیر» افتاد ودولت عشق را نصیب برد ، زنده ای خندان ، عاشقی پران ، یوسفی یوسف زاینده و آفتابی بی سایه شد .( سروش ،1379 ، صص 8-7)
تغییرات او زنده و قوی است . از روح خود ، از تاثرات آنی و از غلیان احساسات همان دم خود الهام گرفته است . اشباح و تخیلاتی که در ذهن او لول می زند به شکل های گوناگون بیرون می ریزد:
دوش چه خورده ای تبا ، راست بگر نهان مکن
چون خمشان بیگنه ، چشم بر آسمان مکن
دوش شراب ریختی وزبر ما گریختی
بار درگ گرفتمت ، بار دگر چنان مکن
***
ببستی چشم یعنی وقت خواب است
نه خواب است ، این حریفان را جواب است .
***
از خانه برون رفتم ، مستیم به پیش آمد
اندر نگهش مضمر ، صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد
وز حسرت اومرده صد عاقل و فرزانه
گفتا زکجائی تو ، تخسر زد و گفتا من
نیمیم ز ترکستان . نیمیم ز فرغانه
اگر این جهش ر وحی مولانا را با معیارهائی که در دست داریم و قابل فهم ماست بسنجیم درخشندگی خاصی به چشم ما می خورد .
ذات باریتعالی قابل درک نیست ، نه حواس ظاهری می توانند به این منطقه غامض و بی پایان راه یابند ، نه حواس باطنی ، پس ناچار باید فرض کنیم که این شور و آشوبی که در جان مولانا به تلاطم افتاده است متوجه صفات کمالیه ذات خداوند است . آنوقت نتیجه حتمی که از این سنجش به دست می آید عظیم است و مولانا را در نظر ما بزرگ و درخشان می کند ، زیرا جهش او به طرف زیبایی مطلق است و چنانکه می دانیم پیوسته :
ذره ذره کاندرین ارض و سماست
جنس خود را همچو گاه و کهرباست .
جان وی از علائق دون و خسیس پاک شده ، غرایز حیوانی و زمینی ریخته شده و جان سبکبار به سوی اصل ملکوتی روی آورده است .
سر بی اعتنایی وی به مرگ همین است زیرا راه وصول به مبدئیست :
مرگ رادانم ولی تا کوی دوست
راهی ار نزدیک تر داری بگو
درباره ریاضتها و شب بیداری ها جلال الدین مطالب زیادی نوشته شده است که مجموعا دلالت می کند باینکه این مرد تنها به لذت دانشتن یک مشت مفاهیم و سپس منعکس ساختن آنها در اذهان افراد شایسته قناعت نورزیده بلکه خود در سیر وسلوک گام برداشته است .( جعفری ،1373 ، ص 30)
مولوی تا می تواند ، ناامیدی ها را از دل می زداید و هر لحظه انسان را شایسته قرار گرفتن در پیشگاه خدا معرفی می نماید .
مولوی هنگامی که به آن جنبه های منفی و مضر می رسد ، آدمی را به بن بست گیج کننده نمی اندازد .(جعفری ،1382 ، ص48).
در حقیقت ، مولوی از دل سخن گفته است و برای او درک شده ها به دریافت شده ها تبدیل شده است . تصورات را – آنچه در ذهن می فهمید – دریافت کرده است . مثل اینکه ما می دانیم عسل شیرین است ولی وقتی آن رامی خوریم این واقعیت را حس کرده ایم و کاممان شیرین شده است . وقتی در حالت طبیعی سخن می گوید طوری حرف می زند که احساس می شود جای بحثی در سخن او نیست و این نشان می دهد که حقایق را دریافت کرده است .( همان ، ص 34)
1-2 مولوی ملجاء همگان بود
شخصیت جامع و فراگیر جلال الدین سبب شده بود تا شمع محفل بشری باشد و بنابر اخبار ، خلق جهان از وضیع و شریف و قوی و ضعیف و فقیه و فقیر و عالم و عامی و مسلمان وکافر و جمیع اهل ملل و ارباب مذاهب و دول روی بحضرت مولانا آورده و تمامت مردم شعر خوان و اهل طرب شدند و دائما لیلا و نهارا بسماع و تواجد مشغول شدند .(افلاکی ، ج 1 ، ص 89 )
و اصلا در نزد مولانا هیچ اهمیتی نداشت که چه کسی یا کسانی گرد او را گرفتهاند و بدورش حلقه زده اند . بلکه همان سوز و گداز باطنی و اظهار ارادت ظاهری وی را کفایت می کرد . و هرگز بدنیال آن نبود که در قول و فعل ایشان به دیده تردید بنگرد و یا خط ناپاکی بر سیمای آنها بکشد بلکه همواره بر صدق گفتارشان صحه می گذاشت ، در حالی که اگر به تاریخ گذشته نظری اجمالی بیفکنیم و خون دل خوردن عارفان رند مسلکی چون حافظ را بررسی کنیم در می یابیم که امثال آنان چه نامنصفانه و بی مرو تانه آماج اتهامات خشک مغزان ظاهر پرست ، تلخ خوی و قهر جوی واقع شده بودند که فریادشان تا به امروز هم به گوش جهانیان طنین انداز است :
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر خوبم و گر بد تو برو خود را باش
هر کس آن درود عاقبت کار که کشت
« حافظ»
و همین دلیل قاطعی است به اینکه مولانا را همه امم دوست بدارند و در این باره از علم الدین قیصر پرسیدند که از مولانا چه کرامت دیده ای که تا این حد او را دوست داری و مرید وی گشته ای ؟
جواب داد: هر پیامبری را امتی دوست دارند و هر شخصی را قومی مقید شدهاند . اما مولانا را جمیع امم و همه کس دوست دارند من چگونه دوست نداشته باشم ( سبحانی ،1363 ص،314).
1-3 برخورد مولانا با پیروان سایر انبیاء
او ( مولانا ) همه انبیاء را به یک چشم می نگرد و می گوید :
حقیقت در روش هاست نه در حقیقت راه و معتقد است که :
هر نبی و هر ولی را مسلکی است
لیک با حق می برد ، جمله یکی است
بنابراین او نه تنها دینداران و سرشناسان ، بلکه همه انسان ها حتی به افرادی که اجتماع به بدی شهره می داند یکسان می نگرد ومی گوید :« بد نماند چو نک نیکو شود »
و می افزاید :
عاشقی کالوده شد در خیر و شر
خیر و شر منگر تو در همت نگر
باز اگر باشد سپید و بی نظیر
چونکه صیدش موش باشد شد حقیر
( سبحانی ،1363 ،ص309-308)
آورده اند که ، روزی مولانا در سماع شوری عظیم به پا کرد و هر چه پوشیده بود . همه را به قوالان بخشید و هم چنان عریان سماع می کرد . علم الدین قیصر لباس های گرانبها آورده و به مولانا پوشانید . چون از مجلس سماع بیرون آمد در برابر شرابخانه ای ایستاد و به آواز رباب به چرخ زدن پرداخت . همه رنود شرابخانه بیرون آمدند و به پای مولانا افتادند .
مولانا آن لباس های گرانبها و عاریتی را بدان رنود ایثار کرد . وگویند همه آنان ارمنی بودند ( سبحانی ،1363 ، ص309)
همچنین است ، روزی سرگرم سماع بود . ناگاه مستی درآمده . شورها می کرد و خود را بیخود و ار به مولانا می زد . یازان او را رنجانیدند . فرمود که : شراب او خورده است بدمستی شما می کنید . گفتند : تو ساست . گفت : او ترساست ، شما چرا ترسا نیستید ؟ وقتی او می خواهد از انسان کامل ، از خود و از دین و مذهب سخن گوید . می گوید :
تا ز روز و شب گذر کردم چنان
که از اسپر بگذرد نوک سنان
که از آن سو مولد و ملت یکیست
صد هزاران سال و یکساعت یکی است ( همان ، ص309)
لذا مولانا با اعمال همین تسامح چند مسیحی را مسلمان ساخته و چند تن دیگر را که چون کوهی در برابر او سینه مخالفت سپر کرده بودند ، به زانو درآورده ، چون خمیر نرمشان ساخته و به شکلی که خود می خواسته درآورده است .
- یونس امره به استناد این نوع تسامح گفته است
جمله یار دیلمشان بر گوزایله باقیمان
شرعین اولیاسی سه حقیقتده عاصید را
دراینجا این مطلب را هم بگویم که این تسامح کران ناپذیر مولانا هر گز او را از محوده شریعت خارج نکرده است . او هیچ گاه با اتکاء به وحدت و جود ، مثل این عربی نگفته است که « بت پرست هم خداپرست است » . بعضی اشعار منسوب به او در صحیح ترین و کهن ترین نسخ دیوان او نیامده است ، واساسا این نوع اشعار از نظر شیوه بیان هم چنان اشعار ضعیف و بی نظام است که برازنده مولانا نیست . او می گوید :
من بنده قرآنم اگر جان دارم
من خاک ره محمد مختارم
گر نقل کند جز این کس از گفتارم
بیزارم ازو وزین سخن بیزارم
( سبحانی ،1363 ، صص 113-112)
1-4 مولانا با هیچ مذهبی مشکل ندارد
مولانا سراج الدین قونیوی صاحب صدر و بزرگ وقت بوده اما با مذمت مولوی خوش نبوده پیش وی تقریر کردند که مولانا گفته است که : « من با هفتاد وسه مذهب یکی ام » چون صاحب غرض بود . خواست که مولانا را برنجاند و بی حرمت کند .یکی را از نزدیکان خود که دانشمندی بزرگ بود ، بفرستاد که : « بر سر جمع از مولانا بپرس که تو چنین گفته ای؟ اگر اقرار کند او را دشنام بسیار بده و برنجان !» آنکس بیامد و بر ملا سوال کرد که : شما چنین گفتهاید که : من با هفتاد و سه مذهب یکی ام ؟» گفت : « گفته ام» آنکس زبان بگشاد و دشنام و سفاهت آغاز کرد . مولانا بخندید و گفت : « با این نیز که تو می گویی هم یکی ام » آن کس خجل شد و بازگشت ( عابدی ، چاپ سوم ، صص 463-462)
1-5 مذهب مولانا
مولانا در چهار چوب مذهب حنفی یا شافعی محصور نمانده . این تجربه های مختلف و گرایش به سوی عرفان ، گواهی می دهد که نخواسته در یک محدوده توقف کند و ما نیز نمی توانیم با انتساب او به یک مذهب از جنبه های جهان اندیشه های او بکاهیم .( افراسیاب پور ،1382، ص94)
بنابراین وی ( مولوی ) در خصوص اختلاف مذاهب ، بسیار بلند نظر و آزاد اندیش بود . اما تساهل وی نباید ما را بفریبد و بپنداریم که تمام عقاید و باورها نزد وی یکسان تلقی می شده است .( فرهمند پور، 1383 ، ص 18)
پس بهمین خاطر است که از نظر مولانا و دیگر دینداران ، آنچه از آسمان و از طرف خداوند فرستاده می شود . رهایی بخش ، آگاهی بخش و موجب سعادت اخروی است .اما این که تصور شود کوشش بشری همگی به بیراهه وانحراف و جهنم می انجامد ، قابل قبول نیست ، مگر اراده و اعمال انسان خارج از قدرت و اراده الهی است ؟ هرگز چنین نیست . و ساخته های انسانی نیز می تواند سعادت دنیوی واخروی را به دنبال داشته باشد ، چنان که تدبیرهای بشری نیز در نهایت از قدرت الهی حکایت دارد زیرا نیروهای انسانی از او نشات گرفته است . ( افراسیاب پور ، 1382، ص 235)
1-6 آیین مولانا
حق اینست گفته شود کیش او سوای همه کیش هاست واز غوغای هفتاد و دو ملت چند آئین او عشق است . عشقی که اسطرلاب اسرار خداست ،عشقی که فلک را سقف بشکافد ، زمین را از گزاف بلرزاند ، دریا را مانند دیگ بجوش آورد ، کوه را مانند ریگ بساید ، آفتابی در یکی ذره نهان بیند و چون آن ذره دهان بگشاید و از کمین بجهد افلاک و زمین ذره ذره شود ! آری ! دور گردون تنها موجی از امواج بی پایان چنین شعله آسمانی و عشق نورانی است :
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون بعشق آیم خجل باشم از آن
شرح عشق ار من بگویم بر دوام
صد قیامت بگذرد و آن ناتمام
زانکه تاریخ قیامت را حداست
حد کجا آنجا که وصف ایزد است
عشق را پانصد پر است و هر پری
از فرار عرش تا تحت الثری
( مشیر سلیمی ،1337 ، ص 120)
1-7 مولوی و اندیشه ی فلسفی:
مولانا فیلسوف نیست ، اما اندیشه های فلسفی او به عمیق ترین فلسفه های بزرگ جهان نزدیک است . نمی توان انکار نمود که او نیز مانند همه متفکران دارای اندیشه های فلسفی بوده است.(افراسیاب پور، 1382 ، ص 10)
فراخنای اندیشه های سترگ مولانا نه تنها در ظروف ذهن و زبان ما نمی گنجد بلکه بعضا آدمی را در سراشیبی حیرانی می کشاند . به طوریکه می آورد :
نه زان حکمت که گبران را نصیب است
از آن حکمت کزو خالص شود دین
(مولوی اگر چه ) در شعر فوق حکمت گیران را تحقیر نموده و از خوانندگان خواسته که از آن دوری کند . اما در جای دیگری خود را گبر دانسته است :
مسلمان نیستم ، گبرم اگر ماندست یک صبرم
چه دانی تو که درد او چه دستان قدم دارد .
البته می توان توجیه نمود که در بیت اخیر با کنابه به مسلمانان خشک زاهد و ظاهر بین اعتراض نموده و از دیدگاهی ملامتی آنها را سرزنش نموده است . یعنی با این بیان اشاره نموده که مسلمانی آنها را قبول ندارد .( همان ، ص 18)
1-8 مولوی بی همتاست
با این نظر جلال الدین در جرگه کیش نمی گنجد و جز بحر بی پهنای عشق لایزالی در هیچ وادی سیر نمی کند و در مرحله ای نایل می شود که مرحله نهایی سیر و سلوک وصول است . همین مرحله اتحاد عاشق و معشوق است . مرحله تبری از تزهد و ریاست . طغیان عشق ورزی به یکتای بی همتاست اینجا طبع سرکش ملا و لوله ای عجیب به پا می کند . گوهر ذاتی او در آینه ای بی زنگار جلوه گر می شود . اینجا سر منزل مقصود یا مقام محو و فناست .این است شراره ای که وجود ملا را فرا گرفت و بسوخت :
چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمی دانم
نه ترسا یهودیم نه گبر و نه مسلمانم
نه شرقیم نه غربیم نه بریم نه بحریم
نه زارکان طبیعیم نه از افلاک گردانم
نه از خاکم نه از بادم نه از آبم نه از آتش
نه از عرشم نه از فرشم نه از کونم نه از کانم
نه ا زهندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم
نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم
نه از دنیا نه از عقبی نه از جنت نه از دوزخ
نه از آدم نه از حوا نه از فردوس رضوانم
مکانم لا مکان باشد نشانم بی نشان باشد
نه تن باشد نه جان باشد که من خود جان جانانم
دوئی از خود برون کردم دو عالم را یکی دیدم
یکی جویم یکی گویم یکی دانم یکی خوانم
( مشیر سلیمی، ص 7133 ، ص 121)
1-9 مولوی عاشق بی مثال است .
مولانا پیش از هر چیز « عاشق » است و به عرفان عاشفانه تعلق دارد . از زهد صوفیانه بیزار است و برای آن خود را از آنها جدا سازد خود را کافر و گبر می خواند :
الا ای صوفی پشمین ، به کنج صومعه بنشین
که در بر خرقه نیکی ترا با بت برابر شد.
تو با مسواک و سجاده به خلوت سجده ای می کن
که کیش گبر کی ، ما را بحمدالله میسر شد
شما ایمان نگهدارید ، محکم ، ای مسلمانان !
که مولانای رومی خود مسلمان بود کافر شد
و بارها تکرار می کند « مسلمان نیستم ، گبرم» و به این وسیله نشان می دهد که از زهد صوفیانه به دنیای عشق و جمال گام نهاده است . پس نخستین اقدام برای ورود به اندیشه های عرفانی مولانا این است که بدانیم او در پی هیچ اندیشی خاصی شعر نگفته زیرا شاعر و عاشق واقعی هرگز با تصمیم قبلی شعر نمی گوید .
بلکه شعر خود به خود می آید و شاعر فقط آن را دریافت می کند ( افراسیاب پور،1382، ص 145).