تعداد صفحات : 209
فرمت فایل : word (قابل ویرایش)
فهرست مطالب :
صفحه
زندگینامه 1
مسائل کودکانه 4
درسهای زندگی 6
هری متولد میشود 6
رولینگ چگونه مینویسد؟ 10
انتشار یک پدیده 10
دگرگونی نویسنده از سنگ جادو تا جام آتش 10
هری پاتر و سنگ جادو 15
هریپاتر و حفره اسرار 23
هریپاتر و زندانی آزکابان 26
هریپاتر و جام آتش 28
سنت ادبیات عامه پسند 32
داستانهای مدرسهای 34
مدارس جادویی 38
دنیای خیالی 39
دنیای سحرآمیز هاگوارتز 42
گریز و جدایی 63
جامعه 74
آموزش 93
خانواده 101
نتیجهگیری 109
زندگینامه
والدین جیکی رولینگ در سال 1963 در یک قطار با هم آشنا شدند. مثل قصههای پریان در نگاه اول به هم دل باختند.
پیتر مدیر یک کارخانه اتومبیل سازی بود در حالی که «آن» متخصص علوم آزمایشگاهی بود.
جوآن کتلین رولینگ در روز 31 ژوییه سال 1966 در حالی که جیغ میکشید و دست و پا میزد در بیمارستان چیپینگ سادبری قدم به عرصه گیتی نهاد. سالها بعد که جوان به لحظهی تولدش میاندیشید آن را پیامآور رویدادهای آیندهی زندگیاش قلمداد کرد. او خندید و گفت: « به نظر من متولد شدن در بیمارستانی به نام چیپینگ سادبری برازنده کسی است که به جمعآوری اسامی خندهدار میپردازد.»
شاید بتوان گفت پیتر و «آن» از بدو تولد جوآن به تیزهوشی و کنجکاوی نوزادشان پی بردند. چشمانش همواره از مشاهده جهان پیرامونش شگفت زده میشد. و با کنجکاویهای خاصی به لمس کردن و گرفتن اشیا میپرداخت. آنها پیشبینی کرده بودند که واژه «چرا» جزو اولین کلماتی است که بر زبان نوزادشان جاری میشود.
جوآن در یکی از گفتگوهایش سالهای کودکیاش را دورانی خیالانگیز نامیده است. این کودک خردسال در انجام فعالیتهای انفرادی مهارت داشت. در بیشتر موارد در اتاقش یا در میان علفهای بلند باغشان به بازیهای تخیلی میپرداخت. اگر درختی در دسترسش بود از آن بالا میرفت اگر کودکان دیگر به سراغش میآمدند بلافاصله آنها را برای شرکت در بازیهای متعدد فرا میخواند. حتی در سالهای اولیه زندگی نیز به عباراتی همچون بیایید فرض کنیم . . . » بسیار علاقمند بود.
پدر و مادر هر دو اهل مطالعه بودند و عجیب نیست که نویسنده پیرامون اولین خاطرات کودکی خود گفته است:« خانه پر از کتاب بود و پدر و مادرم دایم برایم کتاب میخواندند ». تخیل جوآن با قصههای پریان داستانهای خیالی و گاهی نیز ادبیات کلاسیک تغذیه میشد.
رولینگ در گفتگو با دیلی تلگراف گفته است:« روشنترین خاطرهام از دوران کودکی تصویر پدرم است که بر روی صندلی نشسته و کتاب وزش باد در شاخههای بید را برایم میخواند. در آن زمان من آبله مرغان گرفته بودم اما چگونگی این بیماری را به یاد ندارم. فقط خاطره آن کتاب در ذهنم مانده است.
آنچه والدینش از آن بیخبر بودند این نکته بود که ارتباط مستقیم و پیوسته با ادبیات به ویژه قصههای پریان و داستانهای خیالی تأثیر عظیمی بر کودکشان گذاشته است. او طرح داستانهای خیالی با شخصیتهای اغراقآمیز را آغاز کرد. داستانهایی که در هنگام بازی طرح میکرد سرشار از جزییات و شخصیتهای متعدد بود و با داستانهایی که کودکان همسالش به طور معمول به هم میبافند زمین تا آسمان فرق داشت.
جوآن کتیلن رولینگ در آن دوران بسیار کوچک بود و نمیتوانست درباره شغل خود بیندیشد. با این وجود از همان نخستین سالهای کودکی خود را در قالب کسی میدید که قلم به دست میگیرد و به خلق جهانهای سحرآمیز می پردازد. او در مصاحبهای در سال 1999 گفته است:« نوشتن برای من همیشه حکم یک اجبار اعجابانگیز را داشته است. هیچ کس نمیتوانست مرا به نوشتن وادارد یا مانع من شـود. خیلی عجیب است اما نوشتن تنها کاری است که همیشه آرزوی انجامش را داشتهام.»
این افکار محرمانه راز اعجابانگیزی بود که در تمام ساعات شبانه روز جوآن را دلگرم و امیدوار نگه میداشت و به او نیرو می بخشید. اما افشای این راز حتی برای پدر و مادرش برابر بود با فروپاشی قصر رویاهایش.
در زمانی کمتر از دو سال پس از تولد جـوآن خـواهرش «دی» چشـم بـه جهـان گشود و هنگامی که به سن سه سالگی رسیـده بـود جوآن پنج ساله داستانهای دور و درازی درباره موجودات شگفتانگیز و سرزمینهای خیالی برای او طرح و بازگو میکرد.
رولینگ در گفتگو با اسکول لایبرری ژورنال گفته است: « از همان وقتی که قصه خرگوش و دوشیزه زنبور را نوشتم میدانستم که میخواهم نویسنده بشوم. نمیتوانم درباره شدت این خواسته اغراق کنم اما میتوانم بگویم که در این زمینه به هیچ کس چیزی نمیگفتم. اگ هم با کسی در این باره صحبتی نمیکردم برای این بود که خجالت میکشیدم چون پدر و ماردم از آن والدینی بودند که می گفتند: اوه ، بله، این فکر جالبی است. اما برای دوران بازنشستگیات چه فکری کردهای؟»
جوآن کودک باهوش و با استعدادی بود. و قدرت تخیل بینظیرش موضوع صحبت همسایگانش بود. استعداد جوآن در نخستین سالهای مدرسه نیز موضوع صحبت آموزگاران بود و همه از پختگی و ابتکار او در نوشتن اولین داستانها و مقالههایش به حیرت میافتادند. جوآن تمجید و تحسین آموزگارانش را به فال نیک گرفت و دریافت که در این زمینه استعداد و مهارت دارد.
یکی دیگر از اولین تجربههای قصهگویی او قصه هفت الماس نفرین شده است. رولینگ سالها پس از نوشتن آن قصه گفته است: « در آن زمان تصور میکردم یک داستان بلند نوشتهام اما حالا میدانم که یک داستان کوتاه طولانی بوده است.»
جوآن در نخستین سالهای کودکی تنها از نوشتن قصههایش لذت نمیبرد. والدینش همواره او را در حال خواندن قصههای دیگران مییافتند. او دختر بچه اجتماعی و خونگرمی بود و دوستان زیادی داشت اما همیشه ترجیح میداد به تنهایی از خانه بیرون برود و مطالعه کند. برخی از داستانهای محبوب او عبارتند از: اسب سفید کوچک نوشته الیزابت گوج، موش بیدم نوشته پل گالیکو و مجموعه کتابهای نارینا نوشته سی اس لویس.
جوآن در مصاحبه با دیلی تلگراف گفته است: « من شیفته کتابهای ای نزبیت بودم . به نظر من کتابهایش بینظیر است. کتابهای نوئل استریت فیلد را هم دوست داشتم. او داستانهای دخترانهای درباره کفش باله و این جور چیزها مینوشت. حتی الان هم اگر در جایی باشم و یکی از مجموعه کتابهای نارینا در دسترسم باشد در یک چشم به هم زدن آن را میخوانم.»
مدارس جادویی
راولینگ اولین نویسندهای نیست که با افزودن عامل جادو به دگرگونی مدارس سنتی یا چارچوب داستانهای مدرسهای پرداخته است.
مؤسسهی دوشیزه ککل، مدرسهای که میلرد هابل در داستان بدترین ساحره(1974) اثر جیل مورفی وارد آن میشود مانند هاگوارتز شاخصهای آشنای مدارس را دارد: آموزگاران سختگیر ، تکالیف مدرسه و گروه دوستان صمیمی. در این مدرسه نیز مانند هاگوارتز با استفاده از جادو پرواز میکنند. غیب و ظاهر میشوند و حیوانات خانگ را به شکلهای عجیب در میآورند و همه این ها با طنز عالی و بینظیری انجام میگیرد.
با این که راولینگ نیز ابداعهای جادویی مشابه بسیاری را مطرح میکند هریپاتر و سنگ جادو و ادامه آن داستانهایی با بافت دشوارترند که حال و هوا و سرعت پیشرفت آنها با وضوح بیشتری تغییر میکند.
بخشی از کودکی را فراگیری علومی تشکیل میدهد که پس از ترکیب با یکدیگر تبدیل به قدرت میشوند. اما راولینگ برای یادگیری اهمیت فراوانی قایل شده است. تنها از طریق یادگیری است که هری قدرت کافی برای شکست دادن ولدمورت را کسب میکند.
در هاگوارتز درسها منبع کافی برای شکست دادن ولدمورت را کسب میکند. در هاگوارتز درسها منبع اطلاعات مهمیاند و در ماجراهای واقعی مورد استفاده قرار میگیرند. در هریپاتر و سنگ جادو رون با استفاده از افسون وینگاردیوم له ویوسا که در کلاس پروفسور فلیت ویک آموخته بود غول غارنشین را شکست میدهد. یادگیری با تلاش فراوان نیز یکی از موضوعهایی است که بر آن تأکید میشود مثلاً هری در کتاب هریپاتر و جام آتش با تمرین بی وقفهی افسون جمعآوری به کمک هرمایونی سرانجام آن را میآموزد .
در مرحله اول مسابقه سه جادوگر او با بهرهگیری از مهارتش در اجرای این افسون میتواند آذرخش را به چنگ آورد و به کمک آن از برابر شاخدم مجارستانی بگریزد، از آن مهمتر فرار از چنگ آورد ولدمورت است که با به دست آوردن جام قهرمانی سه جادوگر به کمک همان افسون انجام میگیرد.
جالب این جاست که درسها بستر مناسبی برای بهترین ابداعهای راولینگ بوده و گاه بسیار جدی به نظر میرسند مانند وقتی که پروفسور لوپین به جادوی لولوخورخورهها میپردازد، گاه نقیضهای بسیار نزدیک به واقعیتاند مانند درسهای کسالتآور پروفسور بینز در کلاس تاریخ جادوگری و گاه به شدت تخیلیاند مانند درسهای مصیبت بار هاگرید با حضور کج منقار و موجودات دم انفجاری.
دنیای خیالی
به رغم آن که ساختار گستردهی داستانهای هریپاتر در محدوده داستانهای مدرسهای قرار میگیرد راولینگ مضمونهایی از داستانهای تخیلی کودکان و بزرگسالان را نیز به آن افزوده است.
دنیای سحرآمیزی که هاگوارتز در آن جای دارد. این دنیا را جاد کردهاند تا از چشم مشنگهای غیرجادوگر مصون بماند و در درون آن منطق خاصی حکمفرماست. راولینگ با دقت خاصی به حفظ قوانین داخلی آن میپردازد و بدون بهره گیری از پیامدهای غیر منطقی تنها از طریق خلاقیتهای جادویی نتایج مورد نظرش را به وجود میآورد در این دنیای ابتکاری جانوران ، گیاهان، چشماندازها و شرایط آب و هوایی هر یک قدرت خاص خود را دارند.
جنگل ممنوع در حاشیه حیاط مدرسه محل زندگی جانوران سحرآمیزی ازقبیل سانتور و تک شاخ است که به جانوران نارنیایی شباهت دارند. بید کتک زن به هر کسی که در دسترس شاخههایش قرار بگیرد بیرحمانه حمله میکند و همچون انتهای میانه زمینه نقش فعالی در اداره محیط زیست و پیرامون خود دارد.
در دنیای ابتکاری راولینگ مهمترین شخصیتها بر خلاف شخصیتهای تولکین و مشابه با شخصیت لوگین، انساناند و فقط برخی از آنها دستخوش دگرگونی و تحول شدهاند. در هریپاتر و جام آتش معلوم میشود که هاگرید یک غول دو رگه است و از سوی دیگر همهی جادوگران و ساحرههای این دنیای جادویی توجه اطرافیان در دنیای واقعی ظاهر شوند و گاه نیز ظاهر میشوند.
آنها از هر نوع و نژاد خاصی که باشند این قابلیت را دارند که تحت تأثیر سحر و جادوی پیرامونشان قرار بگیرند. در هریپاتر و حفره اسرار خانم پامفری توانست استخوانهای هری را بازسازی کند و پس از سانحهی دلخراش مسابقه کوییدیچ بعد از آن که گیلدروی لاکهارت در ترمیم آسیبدیدگی دست هری ناموفق ماند خانم پمفری این کار را انجام داد.
همچنین میتواند طلسم خشک کننده را باطل کند اما شخصیتهای کودک داستان حتی شخصیتی مانند هری با سرنوشتی منحصر به فرد، کاملاً انسانی رفتار میکنند. آنها مهارت در امور سحر و جادو را از طریق آموزش و فراگیری کسب میکنند و راولینگ به آنها اجازه داشتن قدرتی ماورای جایگاهشان را نمیدهد.
به طور مثال قدرت نامرئی شدن هری به دلیل داشتن یک شنل نامرئی است که از پدرش به ارث برده است و توانایی ویژهی او به شمار نمیرود. توانایی ظاهر شدن آسانترین روش جابهجایی مشابه با رانندگی در دنیای واقعی است. دانشآموزان بزرگتر باید برای انجام این کار آموزش ببینند و سپس در آزمون آن قبول شوند.
اما از آن جا که این دنیا یک دنیای تخیلی است راولینگ به خلق گروهی از موجودات غیر انسانی مبادرت میورزد که قدرت و توانایی آنها از امکانات انسانها فراتر میرود. برخی از این موجودات همچون فاوکس، ققنوس اندیشمند دامبلدور که پرهای دمش در چوبدستی هری و ولدمورت قدرت آنها را تحت کنترل دارد یا همچون تکشاخی که در جنگل ممنوع به قتل رسید و کوییرل با آشامیدن خون آن ولدمورت را زنده نگه داشت ریشه در اساطیر دارند.
غولهای غارنشین، خونآشامها و گرگینهها به راحتی در مجاورت هری و دوستانش در هاگوارتز و دنیای جادویی وجود دارند. در هریپاتر و سنگ جادو مخلوقات جادویی راولینگ نسبتاً اشتقاقی و فاقد شخصیتند. اما هرچه مجموعه پیشتر میرود. حضور جانوران خارقالعاده گسترش مییابد.
حیوانات خانگی وحشی عجیب و غالباً خطرناک هاگرید مانند کج منقار با شکوه، آمیزهی خارقالعادهای از موجودات داستانهای تخیلی دیگرند که به گونه ای ابتکاری خلق شدهاند. جنهای خاکی زندهای که در باغچهی خانه ویزلیها ساکناند و جنهای خانگی خودزن به ویژه دابی و وینکی مخلوقاتی ابتکاریاند که به راحتی درفهرست موجودات سحرآمیز هر کتابی جای میگیرند.
مقاله بررسی کتابهای هری پاتر