
فرمت فایل : power point (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد اسلاید : 18 اسلاید
فهرست :
فناوری بلوتوث
بلوتوث در تلفن همراه
حملات امنیتی مبتنی بر بلوتوث
جمع بندی و نتیجه گیری
پاورپوینت درباره فناوری بلوتوث و حملات امنیتی مبتنی برآن علیه تلفن همراه
فرمت فایل : power point (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد اسلاید : 18 اسلاید
فهرست :
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 8
فهرست و توضیحات:
حکمت سلیمان
سلیمان و برادر ریاست طلب
آشوب داخلی بیت المقدس
حکومت سلیمان علیه السلام
سلیمان علیه السلام و مور
سلیمان و بلقیس
نامه سلیمان علیه السلام به بلقیس
هدایای بلقیس به سلیمان علیه السلام
تخت بلقیس نزد سلیمان آمد
وفات سلیمان
حکمت سلیمان
داود علیه السلام بر اریکه سلطنت بنی اسرائیل تکیه زده و در اختلافات و درگیری آنها قضاوت و داوری می کرد، امور سیاست و اقتصاد قوم را به درایت و کفایت اداره می کرد و هر روز بنی اسرائیل نزد داود می آمدند و سرگذشت زندگی و مشکلات خویش را بیان می داشتند و نزاعهای خود را تشریح و استدلال می کردند و داود هم در تمام موارد با عدل و داد حکم می نمود. در این دوران سلیمان که یکی از فرزندان داود بود تنها یازده سال از عمرش می گذشت. داود پیرمردی ضعیف و نحیف بود که هر آن امکان وداع او با زندگی می رفت و همواره فکر آینده مملکت و کشور او را نگران می ساخت و در این فکر بود که چه کسی پس از وی می تواند زمام امور و اداره کشور را به دست بگیرد. داود گرچه فرزندان بسیاری داشت ولی سلیمان که کودکی خردسال بود، از جهت علم و حکمت برآنان برتری داشت آثار عقل و درایت از سیمای او هویدا و هوش و درایت او بر همه آشکار بود و امور مردم را با تیزبینی و عاقبت اندیشی اداره می کرد. عادت داودعلیه السلام بر این بود که در مجلس قضاوت خویش، فرزند خود سلیمان را حاضر می ساخت، تا به قدرت قضاوت و استدلال خود بیفزاید، لذا سلیمان همیشه در مجلس قضاوت پدر خویش حاضر بود، تا در پرتو افکار پدر، چراغی برای آینده خود بیفروزد و در آینده به هنگام برخورد با مشکلات و مسائل اداره مملکت از پرتو آن بهره گیرد. در یکی از مجالس که داود پیغمبر بر کرسی قضاوت خود نشسته بود و سلیمان نیز در کنار وی حضور داشت، دو نفر، برای طرح نزاع نزد داود علیه السلام آمدند، یکی از آن دو گفت: من زمینی داشتم که زمان برداشت محصول آن فرا رسیده و موقع چیدن آن نزدیک شده بود، تماشای آن موجب مسرت هر بیننده و تصور حاصلش موجب امید و دلگرمی صاحبش بود، در همین موقع گوسفندان طرف نزاع من وارد این کشتزار شده اند و کسی آنها را بیرون نرانده است و چوپانی از گوسفندان محافظت ننموده است، بلکه گوسفندان شبانه در این کشتزار چریده اند و محصول مرا از بین برده و نابود کرده اند به حدی که اثری از آن باقی نمانده است. مدعی شکایت خود را اقامه کرد و صاحب گوسفندان از خود دفاعی نداشت و محکومیت او محرز بود. لذا پرونده به مرحله صدور حکم رسید و حکم صادره باید در مورد او اجرا می شد. داودعلیه السلام گفت: گوسفندها از آن صاحب کشتزار است که باید در تقاص محصول از دست رفته خود بگیرد. این غرامت به خاطر مسامحه کاری صاحب گوسفندها است که آنها را شبانه و بدون چوپان، در میان کشتزارها رها کرده است. در این هنگام سلیمان که کودکی بیش نبود، اما از علم و حکمت خدادادی برخوردار شده بود و بر دقایق این مرافعه آگاه بود مُهر سکوت ازلب برداشت و برهان خود را بر آنها عرضه داشت و گفت: حکمی متعادل تر و به عدل نزدیک تر وجود دارد. اطرافیان داود علیه السلام از جرات این کودک متعجب و سرا پا گوش شدند تا ببینند سلیمان چه می گوید. سلیمان گفت: باید گوسفندها را به صاحب کشتزار بدهند تا از شیر و پشم و نتایج آنها بهره برداری کند و زمین را به صاحب گوسفندان بدهند تا به آبادی آن بپردازد، تا چون به صورت اول بازگشت، سپس زمین را بدهند و گوسفندها را باز گیرند و بدین طریق ضرر و غرامتی به هیچیک نخواهد رسید و این حکمت به عدالت نزدیک تر و از جهت قضاوت صحیح تر و بهتر است. این قضاوت، مطلعی شد بر نبوغ و استعداد سلیمان تا در آینده به شایستگی، سلطنت و نبوت داود علیه السلام را ادامه دهد.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
بدون تردید، علوم حضرات معصومین علیهم السلام اکتسابى نیست وآنچه از ذهن شفاف و نورانى آن بزرگواران انعکاس مىیابد،اشعههایى از انوار الهى است که از پیامبر خاتم(ص) تا معصومچهاردهم(عج) نسلى بعد از نسل، به یادگار مانده و زمینیان رابهرهمند ساخته است. اگر غیر از این بود، مىبایست علوم آنهامقطعى و زودگذر باشد و جز درعصر خویش کاربردى آن هم در همهزمینهها، بدون کمترین تخلف نداشته باشد و در برخورد باشخصیتهاى علمى هم عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد. جستجوى مفصل این نکته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته وتنها مناظره زیر را که به علم پزشکى امام صادق(ع) اشارهدارد. نقل به مضمون مىکنیم.
روزى امام صادق(ع) به مجلس منصور دوانیقى وارد شد. طبیب هندىکنار خلیفه نشسته بود. او کتابهایى که در موضوع «علم طب»نگاشته شده بود را براى خلیفه مىخواند تا ضمن سرگرم ساختن اوبر معلومات خلیفه بیفزاید.
امام صادق(ع) درگوشهى مجلس نشست. بارانى از هیبت و ابهت ازچهره حضرت مىبارید.مدتى گذشت. هنگامى که طبیب از خواندن کتابهافارغ شد، نگاهاش به امام صادق(ع) دوخته شد. لحظاتى مشغولتماشاى سیماى حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاهاشرا به سوى خلیفه برگرداند و با این سؤال سکوت را شکست: این مرد کیست؟ او عالم آل محمد(ص) است. آیا میل دارد از اندوختههاى علمى من بهرهمند گردد؟ نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از این که چیزى بگوید،امام لب به سخن گشود: نه! طبیب که از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید: چرا؟ چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختیار دارم. چه چیز در اختیار دارى؟
برای دانلود کل تحقیق از لینک زیر استفاده کنید:
تحول در امر قانونگذاری و تغییر سیاست کیفری،از پدیدههای عادی و اساسا برای پاسخگویی بـه نـیازهای عـینی و ملموس جوامع بوده و امری ضروری تلقی میگردد.
در این راستا،قانونگذار مقتضیات ملی و فـراملی را مـدنظر قرار داده و با تکیه بر مطالعات اجتماعی و اقتصادی،براساس منطق و خرد علمی،به تصویب مقررات جدید یا اصلاح ضوابط گـذشته مبادرت مـیورزد تـا بدینسان،کاستیها و خلأهای تقنینی را مرتفع سازد.در مقررات مصوب سالهای اخیر کشور ما،متأسفانه قانونگذار،به ویـژه در امـور کـیفری(اعم از مقررات شکلی و ماهوی)کمتر به این اصول عنایت داشته است.نسخ،اصلاح،تغییر بدون مطالعه و کارشناسی قوانین و ابلاغ احـکام جدید کـیفری،موجب بـروز مشکلات بسیار عمیق گردیده است.این در حالی است که محاسبه میزان اضرار مادی و معنوی ناشی از ایـن تـغییرات،غیرممکن میباشد.
یکی از مصوبات چالشبرانگیز و مشکلساز را میتوان وضع ماده 862 قانون مجازات اسلامی دانست که متضمن حق عـفو مـجنی عـلیه است.این قانون در تعارض با نظر مشهور فقها بوده و از لحاظ علمی و عملی بسیار مشکلساز و در تناقض آشـکار بـا پیام ماده 45 قانون حدود و قصاص مصوب 1631 و نوعی چرخش غیرقابل توجیه در سیاست کیفری تـلقی مـیشود.مقنن در مـاده 862 قانون مجازات اسلامی مقرر میدارد:«چنانچه مجنی علیه قبل از مرگ،جانی را از قصاص نفس عفو نماید، حق قصاص ساقط مـیشود و اولیـای دم نمیتوانند پس از مرگ مطالبه قصاص نمایند.«این در حالیست که ماده 45 قانون سابق در مقام بیان قـاعدهای بـود کـه کاملا مخالف و معارض با پیام این ماده میباشد. قانون قبلی چنین مقرر میداشت:«با عفو مجنی عـلیه قـبل از مـرگ حق قصاص ساقط نمیشود و اولیای دم میتوانند پس از مرگ او،قصاص را مطالبه نمایند.»
تناقض این دو حـکم و اشـکالات حقوقی و عملی اجرای مفاد ماده 862 قانون مجازات اسلامی و نظرات فقهی متهافت در این زمینه،نگارنده را برآن داشت تـا بـا لحاظ نظرات فقهی-حقوقی اندیشمندان،به کالبدشکافی و تحلیل قانون جدید پرداخته و اشکالات و ابهامات علمی و عـملی آنـ را در حد بضاعت ارائه نماید.
بدیهی است نهاد مقرر در ماده 862 قـانون مـجازات اسـلامی با سایر تأسیسهای حقوقی موجود از قبیل رضـایت و گـذشت سنخیتی نداشته و به نوعی از الگوبرداری مطلق قانونگذار از نظر غیر مشهور فقهای عظام،آن هم بـدون کـارشناسی کافی و انجام مطالعات لازم جهت ارزیـابی تـبعات مثبت و مـنفی اجرای ایـن قـانون در نظام عدالت قضایی در متن جامعه،حکایت دارد.ضـمن آنـکه این رویکرد،از جهات گوناگون با مبانی و اصول معتبر حقوقی هماهنگی و تطابق ندارد؛زیرا از طـرفی شـبهه جواز اذن در قتل را به ذهن متبادر سـاخته و چنین استنباط میگردد کـه رضـایت پیش از جنایت نیز در قالب پیـمانی دوجـانبه در اسقاط حق قصاص مؤثر خواهد افتاد.حال آنکه پرواضح است که رضایت دلیل ابـاحه قـتل نبوده و حق قصاص متعاقب فوت حـادث گـشته و عـملا ثبوت رضایت مـقرون بـه اشکال میباشد.
از جهتی،حق قصاص بـنابر عـقیده مشهور فقها،متعلق به ولیدم بوده و با چنین تأسیسی لزوما باید قائل به جواز اسقاط حـق غـیر باشیم؛زیرا قصاص بعد از مرگ برای اولیـایدم اسـت.مهمتر آنکه، جنایات اصـولا حـق اللّه مـیباشند و از باب امتنان حق النـاس شدهاند و جنبه حق الناس برای ترغیب به گذشت و بخشش است و لذا تفویض اختیار به افراد عادی جـهت عـفو و رضایت در جنایات علیه نفس، با نظم و امـنیت عـمومی و اصـل حـرمت نـفوس نیز معارض مـیباشد.در عـوض،موافقان تأسیس مزبور، بهرغم پذیرش مجرمانه بودن فعل ارتکابی،قصاص را منتفی دانسته و بر این باورند که مجنی علیه خـود حرمت را از نـفسش بـرداشته و دیگر آنکه،حق قصاص اولا و بالذّات متعلق به خـود مـجنی عـلیه اسـت و ثـانیا و بـالعرض به اولیایدم میرسد و همچنین قصاص پیش از مرگ در حق مجنی علیه ظهور پیدا میکند-یعنی مجنی علیه مالک این حق میشود-و بعد از فوت به نحو ارث به اولیایدم منتقل میگردد.لذا معتقدند کـه مقارن با مرگ جوارح مختلف بدن،این حق هم ثبوت میکند.ضمن آنکه حق قصاص در زمان حیات نیز وجود دارد،بنابراین رضایت میتواند آن چیزی را که وجود دارد ثابت نماید و نه چیزی را که وجود خارجی ندارد و بـهعلاوه،حق قـصاص جزء ماترک تلقی میشود و با توجه به اینکه در مورد دیه نیز ابتدا دیون متوفا را کسر نموده و سپس حقوق وراث تأدیه میشود نتیجه میگیرند اگر در این شرایط،مجنی علیه با رضایت خویش این حـق را انـکار کند،در واقع نسبت به وراث بر نفس خویش اولویت داشته و آنچه را در ملکیتش بوده اسقاط کرده است.
وجود چنین اختلافها و چالشهای مهمی با وصف اهمیت موضوع،طرح پارهـای مـباحث نوین علمی و حقوقی را ضروری میسازد و نـظر بـه گستره بحث،سعی میشود ابتدا عفو مصرح در قانون جدید را با سایر نهادهای مشابه مانند رضایت،گذشت و غیره تطبیق داده سپس جایگاه آن را با مبانی فقهی و اصول کیفری حـاکم بـر موضوع مطالعه کرده و در نـهایت حـکم قانونگذار در قانون مذکور را،با مقررات شکلی و ماهوی مقایسه و عناصر مهم آن را تجزیه و تحلیل و موانع اجرایی را با عنایت به قواعد حقوقی و روانشناختی بیان نماییم.
برای تفهیم بهتر موضوع مورد نزاع لازم است ابتدا تأسیس«عفو»تعریف و وجوه اشتراک و اختلاف آن با سایر نهادهای مشابه بیان گردد:
الف)تعریف عفو
عفو در معانی مختلف و کاملا متفاوتی بهکار رفته است؛از لحاظ لغوی بخشش،گذشت،مغفرت و
آمرزش از معانی آن تـلقی مـیشود و در اصطلاح حـقوقی حامل مفاهیم متفاوتی که حسبمورد و با توجه به مقام عفوکننده باید تعریف و تفسیر گردد(جعفری لنگرودی،0831:354(
از لحاظ کیفری عفو بـه معنی اعلام گذشت و بخشش نسبت به مرتکب جرم به منظور جلوگیری از تـعقیب یـا مـحکومیت وی و یا اجرای مجازات میباشد.
اما عفو موردنظر این مقال،بیان ارادهای است که براساس آن بزهدیده ضرب و جرح جسمی، از مـجازات قـصاص نفس گذشت کند.این عفو با سایر نهادهای مشابه از جمله گذشت شاکی،عفو عمومی،عفو اختصاصی و غـیره بـا وصـف مشابهت،تفاوتهای آشکاری دارد.
ب)انواع عفو
برای استخراج مفهوم درست عفو در ماده 862 قانون مجازات اسلامی ضرورت دارد سایر نهادهای همعرض،مترادف و مشابه بـررسی و با بیان مشخصات عفو یاد شده،مقایسه علمی بین آنها انجام گردد.
*رضایت
رضایت مصدر فعل رضـا،حاصل فعل و انفعالات روحی و روانـی شـخص است و به معانی مختلفی از جمله موافقت،خشنودی،اختیار و طیب بهکار میرود.برخی نیز آن را اشتیاق و میل بر انجام یا ایجاد امری دانستهاند(امامی،3831:081)
از نظر حقوقی،رضایت به اشتیاق فرد بر انجام عمل حقوقی اطلاق میشود.در واقع انسان پس از تصور یـک عمل حقوقی و تصدیق مزایای آن،اشتیاق باطنی بر انجام آن امر را پیدا میکند. این اشتیاق را در حقوق،رضا مینامند(اردبیلی،7731:05)
فرایند رضایت که یک امر باطنی است.میتواند به صورت اذن در خارج تبلور یابد.مثل اذن در تخریب دیوار،قطع درختان و انجام یک عـمل جـراحی که بزهدیده قبل از ارتکاب بزه یا مقارن آن بدون اکراه و از روی قصد،رضایت خود را به انجام عمل مجرمانه اعلام نموده و در مواردی میتواند از عوامل موجهه جرم و در نتیجه اسباب سقوط مجازات تلقی گردد.
ارتکاب برخی اعمال مجرمانه در صـورتی کـه مسبوق به رضایت بزهدیده باشد،میتواند موجب زوال یکی از اجزای متشکله رکن مادی جرم و در نتیجه سلب وصف مجرمانه عمل گردد که در این مورد میتوان به رضایت ذیحق در جرایمی مانند هتک حرمت مـنازل،توقیف غـیرقانونی،تخریب، تصرف عدوانی و...اشاره نمود.اما در برخی موارد مانند تجاوز به عنف،رضایت موجب تغییر عنوان جزایی به رابطه نامشروع یا زنا خواهد شد.
این درحالیست که عفو مصرح در ماده 862 قانون مجازات اسلامی بعد از ورود جراحت و صـدمات جـسمی و قـبل از فوت مجنی علیه اعلام مـیگردد و مـوجب سـقوط مجازات قصاص خواهد شد.
در حقیقت در باب رضایت،چون یکی از عناصر اساسی رکن مادی یعنی قهر،غلبه،عدوان و در مواردی«عدم رضایت»منتفی میشود.اصولا جرمی به وقوع نمیپیوندد.درحالیکه در عـفو ماده 862 قـ.م.ا.بخشی از اسـباب جرم واقع شده که در عین حال خود مـیتواند تـحت عناوین جزایی مستوجب قصاص عضو،پرداخت دیه و یا مجازات زندان و غیره باشد؛ولی چون ممکن است منجر به قتل گردد یا تجویز قـانونگذار عـفو مـوجب اسقاط قصاص نفس و رفع مسئولیت کیفری در این باب برای مرتکب خـواهد شد.
اعلام رضایت در مواردی از علل موجهه جرم است و به تجویز مقنن صورت میپذیرد.چنانکه مقنن در بند 2 ماده 95 ق.م.ا.،رضایت بیمار را به لحاظ شـرایطی مـانند مـشروع بودن اقدام و رعایت موازین فنی و علمی موجب زدایش وصف مجرمانه از اعمال طـبی و جـراحی طبیب دانسته است.
بدیهی است در نظام کیفری ایران در خصوص قتل و ضرب و جرح عمدی به دلایل متعددی از جمله نـامشروع بـودن عـمل،رضایت و اذن فرد-تحت هر دلیل و یا بهانه مانند ابتلا به بیماری غیرقابل درمان پیـری و نـاتوانی-تأثیری در وصـف مجرمانه یا مسئولیت کیفری فاعل که ممکن است با انگیزه شرافتمندانه مرتکب عمل شده بـاشد نـدارد.با ایـن حال در مواجهه با این جرایم که امروزه به قتل از روی ترحم(اتانازی)معروف است.انگیزه شرافتمندانه موجب تخفیف مـجازات مرتکب در بـسیاری از نظامهای کیفری جهان میگردد.در نادر کشورهای جهان مانند هلند، بلژیک،سوئیس و سوئد از سال 1002 به بـعد از قـتل تـرحمی جرمزدایی شده و تحت شرایطی به پزشکان اجازه میدهند که در صورت مراجعه و تقاضای صریح فردی کـه دچـار بیماری غیرقابل درمان است و شرایط عقلی متعارف و متعادلی دارد،بعد از جلبنظر پزشک دیگر و با احـراز غیرقابل درمـان بـودن بیماری،با اخذ رضایت کتبی متقاضی مبادرت به تزریق داروهای مخصوص و سلب حیات از فرد نمایند.
ناگفته نماند در کـشور مـا ضرب و جرح عمدی که با اذن و اجازه مجنی علیه و تبانی با او برای اخذ مـعافیت از خـدمت سـربازی صورت گیرد نهتنها موجب مجازات مرتکب،بلکه موجب مسئولیت شخص مصدوم خواهد شد.اما در مورد عفو هرچند مـجازات قـصاص سـاقط میشود،ولی برخلاف مقوله رضایت،وصف مجرمانه عمل زایل نخواهد شد.
*گذشت
گذشت از لحاظ لغوی با عفو مـشابهت داشـته،ولی از منظر حقوق کیفری با آن تفاوت فراوان دارد.
عفو مصرح در ماده 862 ق.م.ا.تأسیس منحصر به بزه قتل میباشد و در هیچ جـرم دیـگری اعم از حق اللّه و حق الناس و تعزیری،تأسیسی بدین صورت مقرر نگردیده است.
شامل 27 صفحه فایل word قابل ویرایش
مشخصات این فایل
عنوان: تحلیل فرایند عفو مجنی علیه در پرتو مبانی فقهی و اصول حقوقی
فرمت فایل: word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 32
این مقاله درمورد تحلیل فرایند عفو مجنی علیه در پرتو مبانی فقهی و اصول حقوقی می باشد.
هـ)از حیث شخص مجنی علیه
مجنی علیه فـردی اسـت که جنایت نسبت به او وارد شده و مورد ضرب و جرح قرار گرفته است.مستنبط از مفهوم و منطوق ماده 862 ق.م.ا.مجنی علیه قربانی اقدامات و عملیات خشونتآمیز فاعل و کسی است که بـر اثـر جنایت جسمی ممکن است در شـرف فـوت قرار داشته باشد،مقنن به چنین فردی اجازه میدهد که قبل از مرگ،جانی را از قصاص نفس عفو نماید.
بررسی دقیقتر شرایط روانی و جسمی مجنی علیه بعد از ورود صدمات جسمی و قبل از ازهـاق روح و در دورهـای که قربانی با مـرگ اصـطلاحا دست و پنجه نرم میکند،انسان را در مورد صحت قابل دفاع بودن صدور چنین مجوزی معمولا دچار تردید و تشکیک مینماید.تحلیل حقوقی اهلیت و بررسی روانشناختی وضعیت بزهدیده شاید موجب تبیین بیشتر موضوع گردد.
عفو مانند رضایت،علی القاعده بـاید بـا قصد و رضا،بدون اجبار بیرونی و درونی انجام گرفته و عفوکننده دارای اهلیت استیفا باشد.در واقع هر شخصی که دارای اهلیت دارا شدن حقوق باشد، میتواند مجنی علیه قرار گیرد،اما برای عفو باید فرد دارای اهلیت استیفا نـیز باشد.
در واقـع احراز شـرایط تکلیف،حد اقل شرایط لازم برای چنین اهلیتی است که در صورت جمع بودن سایر عوامل،عفو منشأ اثر خواهد بود.بلوغ یـکی از محوریترین عامل فردی است که بدون احراز آن، افعال فرد فاقد اثـر قـانونی اسـت-قطع نظر از اینکه طفل غیربالغ ممیز باشد یا غیرممیز-اعمال حق عفو مانند رضایت،نیاز به وصول به مرحلهای از تکوین و تـکامل جـسمی و عقلی و روحی دارد که شخص بتواند با تمیز بین سره از ناسره و خوب از بد،منافع و مضار اعـمال خـود را درک و ارزیـابی نماید.
عقل نوعی توانایی و حالت درونی است که فرد به اتکای آن ضمن شناخت امور و اصول، موضوعات و اشیا و پدیـدههای اطراف را تجزیه و تحلیل نموده و در قالب معیارهای عمومی بر رفتار خود تسلط داشته و کنش قـابلقبولی دارد.عقل خواه فطری و اکـتسابی،حسب نـوع ترکیب ژنتیکی،تربیت و تغذیه ممکن است در افراد مختلف دارای درجات متفاوت باشد.
همچنین عقل ممکن است به دلیل وجود برخی اختلالات روحی و روانی،نقصان یافته یا زایل شود و جنون یکی از اختلالات دماغی است که نهتنها موجب عدم مـسئولیت کیفری (ماده 25 ق.م.ا.)بلکه موجبی برای بطلان اعمال حقوقی(ماده 212 قانون مدنی)تلقی میشود.
امروزه در اکثر کشورهای جهان آن دسته از اعمال و افعال فرد مبتلا به اختلالات روحی و روانی که موجب شود وی تسلط و اداره کنش و واکنش خود را از دست بدهد و بـه نـوعی دچار نقیصه روانی و یا عقلی شود،مانند افراد عادی ارزیابی نمیگردد.بهگونهای که در امور کیفری مسئولیت زایل شده یا تقلیل مییابد.این در حالیست که در کشور ما حالت جنون صرفا رافع مسئولیت کیفری است و سایر بیماریهای روانـی و روحـی مانند افسردگی حاد،پارانوئید،سادیسم و مازوخیست و غیره تأثیری در ارزیابی عملکرد افراد و مسئولیت کیفری آنان در برخی جرایم مانند قتل ندارد.
از دیگر عوامل لازم برای صحت و درستی عفو،وجود اختیار میباشد.استیفای حق عفو، نوعی عمل و اقدام حـقوقی و مـستلزم وجود قصد و رضای سالم و به دور از هرگونه اجبار،اکراه، اشتباه،اضطرار و غیره میباشد.به عبارت دیگر،هرگونه جهل،اشتباه،اکراه،اجبار،تهدید،مستی... با توجه به نسبیت مفاهیم فوق نزد اشخاص و با لحاظ مؤلفههای سنی،جنسی،سلامت و بیماری... موجب بیاثری افعال حقوقی آنان مـیگردد(مواد 59،99،002،202،402 قـانون مدنی).
دقت در مـفاهیم فوق و عنایت به اعتبار نـسبی آنـها،با لحـاظ شرایط فردی انسانها از یک طرف،و حالت خاص مجنی علیه که تحت تأثیر ضربات و صدمات جسمی و روحی قرار گرفته است از جهت دیگر و همچنین حـضور احـتمالی فـاعل جرم یا اطرافیان-اعم از اقربا و دوستان منجی علیه یا جـانی-و طـبیعتا فشار تحریکات لفظی و عاطفی و یا احیانا تهدیدات علنی و یا ضمنی نسبت به او و بازماندگان و غیره،احتمال دارد مجنی علیه را بعضا در شرایطی قرار دهـد کـه چرا بـاید تنها به مصادیق منفی و نادر توجه کرد؟آیا انسان در درستی و صـحت چنین عفوی نباید دچار تردید گردد؟آیا واقعا میتوان گفت مجنی علیه با اراده سالم و پس از سنجش منفعت و مضمار امر،در حالت آزادی و اخـتیار و بـدون جـبر و فشارروحی و جسمی و روانی و عاطفی،و بدون اثرپذیری از عوامل درونی و بیرونی غیرقابل مقاومت-با تـوجه بـه شرایط وخیم جسمی- چنین تصمیمی را اتخاذ نموده است؟
برای پاسخ به این سؤال باید به دقت آسیبپذیری روانی و احـیانا اجـبار و اضـطرار قربانی را در شرایط بسیار نامساعد جسمی و تحمل دردهای جانفرسا،خونریزی،ضعف و ناتوانی در تکلم، عدم تمرکز فـکری،تپش شـدید قـلب...در وی را مدنظر دشات.این امر از منطوق و مفهوم ماده 862 ق.م.ا.به روشنی قابل استنباط میباشد؛زیرا از نظر واضعان ایـن مـاده،مجنی عـلیه پس از ایراد جراحت،ناگزیر فوت خواهد نمود و اساسا بحث حق قصاص نیز به همین خاطر مـطرح شـده است.
آنچه مسلم است مجنی علیه بعد از تحمل ضرب و شتم از جهات مختلف به شدت مـتأثر و مـتألم مـیباشد.از بعد جسمی تحولات و تغییرات فیزیولوژیکی در جهت خنثاسازی اثر جراحات و صدمات و ترمیم آن در جریان است و از جـنبه دیـگر تحت این شرایط امکان هر نوع فعل و انفعال متعادل مغزی و فکری در قربانی به شـدت تـقلیل و تـضعیف میگردد.
اکثر ما در زندگی گاهی دچار مصدومیت یا جراحت و یا سایر بیماریهای جسمی شده و در آن شرایط خاص،قریب بـه اتـفاق فعل و انفعالات روزمره ما اعم از فکری و جسمی،دچار اختلال و بینظمی میگردد.پرواضح است کـه عـلت اصـلی این بههمریختگی و اختلال،ناتوانی جسمی و ذهنی افراد درگذر از مراحل تفکر،طراحی،اقدام و اتمام امور محوله و جاری میباشد.
از نظر تـأثیرات روانـی نـیز حالات قبل از وقوع حادثه جسمانی به ویژه مراحل ایجاد و رشد خشونت،خواه در خشونت تـعارضآمیز و خـواه تعرضآمیز،و گذر از مراحل تعرض به هشدار،اصرار، تقابل منفی و در نهایت ایراد ضرب و جرح،قربانی را در چنان اوضاع روحی قرار مـیدهد کـه تبعات آن ممکن است در صورت زنده ماندن تا سالها به طول انجامد.احساس مـظلومیت و مـورد تعدی واقع شدن،افسردگی مفرط به دلیل ناتوانی در مـقابله بـهمثل،رشد حـس انتقام نسبت به جانی،ترس و پانیک ناشی از صدمات وارده جـسمانی،حد اقـل نتایج جنایت جسمی وارده به مجنی علیه میباشد.آیا در چنین شرایط روحی،عقلی،روانی و جسمی میتوان عفو مـجنی عـلیه را حائز شرایط صحی یک عـمل حـقوقی مؤثر دانست؟آیا از لحـاظ حـقوقی،پزشکی و روانـشناسی اصولا میتوان اجازه تصمیمگیری سرنوشت ساز و دارای بـار مـالی و حقوقی را-هرچند ناچیز-به چنین شخصی اعطا نمود؟
پاسخ دادن به این سؤال زمانی حساستر مـیشود کـه توجه کنیم بعد از وقوع سبب جـنایت -ضرب و جرح-تا زمان ازهاق روحـ،حسب نـوع صدمات،ممکن است مدتی طول بـکشد.با مـلاحظه منطوق ماده 862 ق.م.ا.و مفهوم منبعث از آن چنین استنباط میگردد که مقنن زمانی را مدنظر داشته که در آن مـجنی عـلیه احساس کند مرگ او نزدیک بـوده و چـنین پیـامی به وضوح از سـیاق عبارات مـاده یاد شده مشهود اسـت.بدیهی اسـت در این دوره ابتدا،آثار حیات کاملا مشهود میباشد، ولی انتهای آن به علت ناتوانی و ضعف ناشی از صدمه و جـراحت،صدق عـرفی حیات ممکن نیست.
مطابق یک نظر اظهارات و تـصمیمات مـجنی علیه بـاید مـرتب ارزیـابی گردد؛چرا که در برههای از ایـن مرحله اصولا فرد هیچ تسلط و کنترل قابل قبولی بر اعمال و اظهارات خود ندارد.لذا قید عبارت«قبل از مـرگ»یعنی زمـان متصل به مرگ،اگر دورهای باشد کـه آخـرین رمـق حـیات در شـخص ملاحظه گردد،بحث قـصد،اراده و عـقل به کلی منتفی و اصولا سالبه به انتفای موضوع است(حجتی،0831:951 و ر.ک:میرحسین،8731 و مرادی،8731).هرچند در این خصوص نباید سایر فروض را نادیده انـگاشت و چـهبسا مـجنی علیه در کمال سلامت روحی و عقلی اقدام بـه عفو نـموده و از ایـن حـیث نـظر فـوق ناظر به مورد غالب بوده و نمیتوان آن را به عنوان یک حکم کلی و مطلق تلقی نمود.
گذشته از آن در مواردی که مجنی علیه دارای وضعیت بحرانی جسمی و روحی است، ضرورت دارد که با جلبنظر کـارشناس و احراز سلامت جسمی و روحی نسبت به ارزیابی عفو وی اقدام گردد.آیا در چنین شرایطی پزشک قانونی یا معالج میتوانند سلامت جسمی و روانی لازم را در قربانی برای اعلام و اعمال عفو تأیید کند؟ضمن آنکه یکی از تـبعات حـق،امکان استیفای ذی حق از حق موصوف است.وقتی کسی در شرایطی قرار ندارد که اصالتا و یا وکالتا بتواند حقی را استیفا کند چگونه میتواند آن را مورد عفو قرار دهد!؟
و)از لحاظ مقررات شکلی
اعمال حکم ماده 862 ق.م.ا.از لحاظ اصـول حـاکم بر تشریفات دادرسی نیز ممکن است مواجه به اشکال گردد.بعد از وقوع هر جرمی مراحلی مانند کشف جرم،تعقیب مجرم،تحقیق از وی و صدور حکم برای احراز اتهام و مـحکومیت مـتهم به مجازات مقرر قانونی،طی مـیشود.بنابراین بـاید پرسید در چه مواردی امکان اعمال عفو جانی توسط مجنی علیه قابل تصور میباشد؟لازم به ذکر است این اشکال در مورد مواد دیگر قانون مجازات اسلامی از جمله مـواد 622 و 062 و تـبصره 2 ماده 592 ق.م.ا.نیز صادق میباشد.
پاسخ دادن بـه ایـن سؤال چندان آسان نیست؛زیرا تا زمانی که شخص مورد تعقیب قرار نگیرد و اتهامش به استناد دلایل قانونی در دادگاه ثابت نشود،امکان انتساب مسؤلیت کیفری نسبت به او وجود ندارد و چنانکه میدانیم در قریب بـهاتفاق مـوارد بعد از ضرب و جرح-به ویژه در جوامع کنونی- امکان دسترسی به متهم بسیار مشکل است و برفرض آنکه فوری دستگیر شود،تشریفات دادرسی تا صدور حکم نهایی مسلتزم طی زمان طولانی است.بنابراین معلوم نیست مقنن چـه مـوارد و مصادیق عملی را مـدنظر قرار داده که براساس آن چنین حکمی را در قانون مقرر داشته است؟شاید در پاسخ بتوان گفت این حکم میتواند مختص مـواردی باشد که جانی بعد از جنایت در کنار قربانی باقیمانده و یا فورا دستگیر و یـا تـسلیم گـردیده و به جرم ارتکابی با حضور مأمورین یا شهود،اقرار و اعتراف نماید. در چنین شرایطی گذشت مجنی علیه میتواند مـوجب اعـمال ماده 862 ق.م.ا.گردد.
این فرض بسیار بعید و نادر نیز در تطبیق با اصول آیین دادرسی کیفری مـتزلزل جـلوه مـیکند؛ زیرا در این حالت برای اجتناب از ورود اضرار به اولیایدم و ذیحق نیز لازم است رسیدگی کیفری انجام و صحت انتساب اتـهام ثابت و سپس عفو مجنی علیه توسط مرجع ذیصلاح مورد ارزیابی و قبول واقع گردد.
از مـنظر علوم جنایی به ویـژه جـرمشناسی نیز اعمال چنین عفوی قابل دفاع نمیباشد؛چرا که ممکن است مرتکب جرم از لحاظ روانی و رفتاری در حالت خطرناک قرار داشته و نیاز به مراقبت و کنترل و اعمال تدابیر تأمینی و تربیتی ویژه داشته باشد.آیا عفو و رهـا کردن چنین فردی به حال خود،امنیت وی و جامعه را دچار مخاطره نخواهد کرد؟
نتیجهگیری
تأسیس مقرر در ماده 862 قانون مجازات اسلامی،متضمن ایجاد حق عفو برای مجنی علیه در مورد مرتکب ضرب و جرح و قاتل احتمالی،از ابعاد مختلف بررسی شد.هرچند نـگارنده بـا توجه به تبعات این حق که میتواند موجبی جهت تقلیل مجازات قصاص و ترویج فرهنگ عفو و اغماض گردد،بسیار تمایل دارد از چنین نهادهایی حمایت کند،ولی محدودیت و موانع مختلف فقهی و قانونی،رادع و مانع محکمی در مقابل این کـشش انـسانی ایجاد نموده است.بررسیها نشان داد که حق عفو مجنی علیه به کیفیتی که در قانون پیشبینی شده است در تعارض با مفاد ماده 45 قانون حدود و قصاص سال 1631 و در حقیقت در تخالف با منابع فقهی مغذّی آن تـفکر میباشد.این در حـالی است که چنین دگرگونی در سیاست کیفری امری نامتعارف و برای اهل فن غیرقابل هضم است؛به ویژه آنکه تاکنون توجیه و براهین قانعکنندهای برای این تغییر سیاست ارائه نگردیده است.
نهاد مذکور در عین حال مخالف بـا نـظرات مـشهور فقهای صاحبنامی است که افـکار آنـها دارای اعـتبار و محل توجه و احترام میباشد.از این جهت نیز حکم ماده 862 ق.م.ا.چندان منطبق و هماهنگ با دیدگاه بسیاری از فقها تلقی نمیشود.این امر زمانی بـیشتر اهـمیت پیـدا میکند که نظرات فقهای مذکور برای مقنن سال 1631 مـلاک و مـناط اعتبار فقهی و موجب تصویب ماده 45 قانون حدود و قصاص گردیده است و معلوم نیست چرا قانونگذار در سال 0731،نظر اقلیت را برنظر مشهور مرجح دانـسته است.
مقدمه
1. تطبیق عفو مصرح در ماده 862 ق.م.ا.با سایر نهادهای مشابه و اصول کیفری
1.1. تطبیق عفو مـصرح در مـاده 862 ق.م.ا.با نهادهای مشابه
الف)تعریف عفو
ب)انواع عفو
رضایت
گذشت
عفو عمومی
عفو اختصاصی
2.1. ماهیت عـفو مـقرر در مـاده 862 ق.م.ا.در تطبیق با اصول کیفری
الف)عفو توجیهکننده جرم قتل
ب)عفو از مـوانع مسئولیت کیفری
ج)عفو عـامل معافیت از کیفر
د)عفو مقرر در ماده 862 ق.م.ا.؛تدبیر قانونی متفاوت
2. تحلیل عفو مجنی علیه در پرتو مبنای فقهی و اصول حقوقی
الف)تطبیق با اصول و مبانی فقهی و حقوقی
ب)از حـیث تـحقق بزه قتل
ج)از حـیث مـالکیت حق قصاص در آرای فقها
د)از حیث وجود موضوع عفو
هـ)از حیث شخص مجنی علیه
و)از لحاظ مقررات شکلی
نتیجهگیری
منابع