دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
اصطلاح استرس به قرن پانزدهم میلادی برمی گردد که به معنای تنش یا فشار فیزیکی به کار رفت. درسال 1706 این اصطلاح برای توصیف سختی، دشواری، یا بدبختی به کار برده شد ودر اواسط قرن 19 به معنای فشار گسترش یافت واین فشار هم به معنای نیروی وارده بربدن و هم روان مورد استفاده قرار گرفت.
مفهوم استرس اغلب با هانس سلیه همراه می شود. وی برای نخستین بار این اصطلاح را برای مجموعه ای خاص از علائم بکار برد. هانس درسال 1926 هنگامیکه دانشجوی رشته پزشکی بود مشاهده کرد موش هایی که مواد سمی به آنها تزریق می شود علایمی مشابه افراد بیمار وآسیب دیده ازخود نشان می دهند.
وی نخست چنین نشانه هایی را «سندرم رنجوری» نامید وسپس به واژه « استرس» را برای این سندرم بکار برد. سیله این اصطلاح را از فیزیک به عاریه گرفت. بنابراین استرس هنگامی رخ می دهد که یک نیرو با مقاومت مواجه شده ومواد مقاوم را دچار تغییر ودگرگونی سازد.
«سندرم سازگاری عمومی » عنوانی است که سیله برای تغییرات جسمانی که به وسیله استرس ایجاد می گردد به کار برد. لازاروس با استفاده از توصیف های روانشناختی، استرس را به عنوان مجموعه ای از متغیرهای وابسته به هم و فرایندی که به میزان زیادی مشخص شده است، تعریف می کند که این پیوند یا وابستگی شخصی، تصوری بوده و ویژگی های خاص خود را دارا است. بنابراین بخش عمده ای از واکنش فرد به استرس منوط به ارزیابی فرد از توانایی های خود، چگونگی برخورد و کنترل موقعیت های استرس زا دارد.
استرس فرایند انطباق یا سروکارداشتن با محرک هایی پیرامونی است که این محرک ها مخرب یا تهدید آمیز بوده وکارکردهای فیزیکی یا روانی فرد را تحلیل می کند.
سربازی درجبهه جنگ جراحتی متحمل می شود، مادری که نگران پسرسرباز خود است، فقیری که گرسنگی می کشد، کاسبی که پیوسته نگران ارزان شدن قیمت هاست وتاجری که برای پول بیشتر تلاش می کند، همگی تحت استرس هستند.
همه انسان ها درطول زندگی با استرس های متعددی روبرو می شوند وبه گفته سلیه استرس چاشنی زندگی است ورهایی کامل از آن تنها با مرگ امکان پذیر است. سلیه درجایی دیگر عنوان می دارد که «برخی استرس ها طبیعی، ضروری و غیرقابل اجتناب هستند. » استرس موجب برانگیختگی رفتار سازشی ارگانیزم می شود. چنانچه استرس لذتبخشی باشد به آن استرس مفید گویند واگر ناراحت کننده باشد آن را پریشانی نامند.
تعریف استرس در فرهنگ روان شناسی
1- بطور کلی به هر نیرویی که برسیستم عمل نموده وموجب تغییراتی درشکل آن گردیده یا تخریب هایی رادرآن به وجود آورد استرس گویند. این واژه برفشارهای جسمانی، روانی، اجتماعی، تاکید داشته وبه تبیین علل استرس می پردازد.
2- استرس عبارت است ازیک حالت تنش روان شناختی است که به وسیله انواع نیروها یا فشارهای جسمانی، روانی، اجتماعی و...حاصل می گردد. هنگامی که واژه دوم را مدنظر داشته باشیم به طور نوعی، واژه (استرسور) به معنای فاعلی بکار گرفته می شود.
بررسی عوامل فشارزای روانی
استرسورها طیف وسیعی از عوامل محیطی و پیرامونی را دربر می گیرند. فشارزاها تغییراتی هستند که درطول زندگی برای فرد به وقوع پیوسته و واکنش هایی را در وی ایجاد
می کنند. واکنش های استرس ممکن است به صورت پاسخ های جسمانی، روانی، رفتاری تجلی یابند. همانند تهوع، عصبانیت وخستگی که افراد در هنگام رویارویی با عوامل فشارزا ازخود نشان می دهند. عوامل میانجی همانند زمینه محیطی بروز استرس و ویژگی های شخصیتی از جمله عواملی محسوب می شوند که پاسخ های استرس و حساسیت پذیری فرد را تحت تاثیر قرار می دهند. بنابراین استرس یک رویداد ویژه نیست بلکه یک فرایند به حساب می آید. بیشتر استرس ها خاستگاه های جسمانی داشته وتاثیر مستقیمی برجسم افراد دارند (همانند ویروس ها، حرارت زیاد ومشاغل طاقت فرسا). درهرحال تعداد زیادی از استرس ها دارای اهمیت روان شناختی هستند. بعنوان نمونه فردی که بایستی سخنرانی مهمی را ایراد نماید، فشار زیادی را تجربه خواهد کرد. اصولا استرس های انسانی دارای مولفه های روانی وجسمانی هستند. مثلا ورزشکاری را درنظر بگیرید که هم تحت فشارهنرنمایی جسمانی خود قراردارد وهم بایستی فشار ناشی از رقابت از سوی دیگران را تحمیل نماید.
منحنی استرس
مقدار معینی استرس یا تحریک برای سلامتی وکارایی ما لازم می باشد. بدون تحرکی که استرس ایجاد می نماید، ما هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم. در حقیقت ازنظر فیزیولوژیکی، فقدان کامل استرس مساوی با مرگ است!
دراین جهت باید به یادداشت که خستگی و فقدان تحریک ناشی از استرس ناکافی می تواند برای سلامتی وکارایی ما زیان آور باشد. سطح سلامتی وکارایی ما با افزایش استرس بالا می شود - اما نه بطور نامحدود زمانی که ما از نقطه اوج منحنی استرس می گذریم، هم سلامتی وهم کارایی ما کاهش می یابد. سطح بالای استرس (که به وسیله پرفسور سلیه، استرس مثبت نامیده می شود) به عنوان نقطه ماکزیممی است که همزمان با افزایش استرس، سلامتی وکارایی ما نیز افزایش می یابد، این فاز مثبت استرس است. زمانی که خستگی شروع می شود، سلامتی و کارایی ما کاهش می یابد واین مطابق با فاز منفی استرس می باشد.
گروهی از استرس زاها که درطی روز باآنها مواجه می شویم ما را به سمت نقطه بالای منحنی استرس می رانند. اگر ما ازاین موضوع آگاه نباشیم وعلائم افزایش استرس را نشناسیم، پس از مدتی خود را به طور پیشرونده ای درفاز منفی استرس می یابیم.
موقعیت ما در روی منحنی استرس متغیر است ونسبت به فاکتورهای مختلف مانند زمانی از روز و شب که درآن هستیم، طبیعت استرس زاها و مقدار موثر بودن روش های مقابله ما با استرس، متفاوت است. همه ما آستانه های متفاوتی نسبت به استرس داریم، پس شکل منحنی استرس از شخصی به شخص دیگر متفاوت است. با این وجود هرکسی نقطه ای در پیشرو دارد که استرس دیگر یک نیروی محرک نیست بلکه یک مانع در جهت سلامتی وکارایی است.
استرس مثبت ومنفی
عمل کردن درفاز مثبت استرس منجر می گردد به:
- نیروی زندگی - جدیت - خوش بینی - دید مثبت - مقاومت نسبت به بیماری ها - بنیه بدنی - هوشیاری فکری - روابط شخصی مناسب - نیروی تولید و خلاقیت بالا -
در فاز منفی استرس، ما مستعد هستیم به:
- خستگی - بی حوصلگی - کاهش دقت - افسردگی - بدبینی - بیماری - حوادث - عدم برقراری ارتباط مناسب - نیروی تولید و خلاقیت پایین.
هدف از بین بردن استرس نیست زیرا نه تنها غیرممکن است بلکه مطلوب نیز هست، هدف ما باقی ماندن در فاز مثبت استرس به وسیله مقدار صحیحی ازآن می باشد.
منابع استرس عبارتنداز:
ناکامی
ناکامی زمانی ایجاد می گردد که ما از انجام آنچه می خواهیم انجام دهیم باز داشته می شویم، هر چند که این کار یک فعالیت معینی باشد که آرزوی انجام آن را داریم یا یک هدف باشد که خواستار رسیدن به آن باشیم. از نظر احساسی، ما به ناکامی با احساس عصبانیت، ناامیدی ویا روحیه تجاوزگری، چه به صورت درونی یا بیرونی، پاسخ می دهیم.
تحریک بیش از حد
تحریک بیش از حد یا افزایش بارحالتی است که تقاضاهای اطراف ما از قابلیت ما دربرآوردن این تقاضاها برتری می یابد.
چهار فاکتور اصلی که به این حالت کمک می کنند عبارتنداز:
- فشارهای زمانی -2 - مسئولیت بیش ازحد -3 فقدان پشتیبانی -4 توقع بیش از حد ازخود و اطرافیان.
محرومیت
تحرک فکری کم و روندهای احساسی ما نیز می تواند منجر به محرومیت وبیماری گردد. به عنوان مثال، ریسک حمله قلبی دردوسال اول بازنشستگی بطور معنی داری بالا می باشد. این شرایط که با استرس و تحریک بسیار کم همراه می باشد منجر به خستگی ویا تنهایی می گردد، حالتی از محرومیت عاطفی که اغلب منجر به ازدست دادن عزت نفس (که خود یک منبع استرس می گردد) می گردد واین حالت سرانجام می تواند به رفتارهای خود آزارانه مانند اعتیاد دارویی وحتی خودکشی منجر گردد.
استرس چیست؟
استرس یا فشار عصبی پاسخی هیجانی، رفتاری و شناختی است که به عامل استرسزا داده میشود. عامل استرسزا میتواند بیرونی یا درونی باشد. استرس از دو طریق عمده
در سلامتی نقش دارد، معمولاً استرسهای کوتاه مدت نقش برانگیزاننده دارند، اما همین استرسهای کوتاه مدت نیز اگر شدید باشند میتوانند موجب آسیب و اختلال روانی گردند، ولی این فشارها معمولاً چندان شدید نیستند و پس از مدتی شرایط عادی میگردد، اما چنانچه استرس طولانی گردد موجب آسیبزایی بر سلامت فرد میگردد.
هانس سیلیه (1976) اعلام کرد که اغلب اثرهای زیانبار استرس ناشی از ترشح طولانی مدت گلوکوکورتیکوئیدها است. این آسیبها شامل صدمه به بافتهای عضلانی، بیماری قند استروئیدی ، نازائی، توقف رشد، توقف پاسخهای التهابی و فشار خون بالا، همچنین کاهش مقاومت دستگاه ایمنی بدن میباشند. حتی کودکانی که تحت استرس مداوم قرار میگیرند، رشد مناسبی ندارند. استرس التیام زخمهای بدن را دشوار می سازد و به احتمال قوی فرد را در برابر عفونتها و سرطان آسیبپذیر میسازد. بنابر نظر سیلیه پاسخ به استرس سه مرحله را طی میکند، این واکنشها به نام نشانگان انطباق عمومی نامیده شد. در هنگام مواجه با هر رویداد استرسزا بسته به عمق استرس یکی یا دو و یا هر 3 مرحله آن طی میگردد.
مرحله 1 اعلام خطر : این مرحله در اصل پاسخ ناگهانی یا اضطراری سیستم بدن به عامل ایجاد فشار است با توجه به موقعیت استرسآور دستگاه سمپاتیک شروع به فعالیت میکند. ضربان قلب افزایش یافته، فشار خون بالا میرود و بدن آماده میگردد تا با صرف انرژی زیادتری با عامل ایجاد کننده استرس مبارزه کند.
شامل 15 صفحه فایل WORD قابل ویرایش