لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه34
انسان، طبیعت، معماری
اگر قبول کنیم کار معماری شکل دادن به مکان زندگی انسان است پس فعل معماری مستلزم توجه همزمان به دو عا مل است:
1_شکل 2_زندگی
یا به عبارت دیگر معماری در صدد ساختن ظرف برای مظروف است، پس برای ساختن ظرفی خوب باید مظروف آنرا به خوبی شناخت.طبیعت به ما میاموزد که زیبایی مطابقت کامل ظرف و مظروف است یعنی به میزانی که در آنچه هست با آنچه باید باشد قرابت بیشتری برقرار کرد زیبا تر است، پس لازمه معماری شناخت زندگیست از این رو حرفی که از معمار شنیدنیست در باب زندگی می باشد.معمار به جای آنکه مثل مجسمه ساز به زیبایی و مفهومی که از طریق اثر خود به دیگران منتقل می کند بیندیشد به کالبدی می اندیشد که زیبایی و مفهوم خود را مدیون لحظات نادر و فرح بخشی شست که به استفاده کنندگان از آن تقدیم دارد.
معمار خلاق و پیشرو فردی نیست که صرفاٌ به طراحی فضاهای غیر متعارف،نو، یا متفاوت می پردازد بلکه سعی می کند زندگی بهره برداران را تا حد ممکن به مطلوبیت خود نزدیک تر سازد.
هر انسانی از آن رو که انسان است زندگی خود را میشناسد کافی است با خود صادق باشد وبگذارد آنچه درون اوست صادقانه به صورت سنگ، چوب و آجر در بیاید از این روست که بناهایی که مردمان شهری و روستایی برای خود ساخته اند همچنان به مراتب کار آمدتر از کار معماران تحصیلکرده کنونیست وبرای پدید اوردن اینچنین کیفیتی باید زبان الگوی زنده ای پدید آوریم.این کیفیت را نمی توان ساخت بلکه می توان آنرا به صورت غیر مستقیم یا فعالیت معمولی مردم ایجاد کرد درست همچون گلی که نمی توان آن را ساخت بلکه فقط میتوان آن را از دانه پروراند و انسان می تواند با زبان الگو به این مهم دست یابد و روندی است که طی آن فضا تشخص پیدا می کند/
این روند از نوع افزودنی نیست که در آن ازایی از پیش شکل یافته در کنار هم قرار گیرند و (کلی) را بیافرینند بلکه از نوع تحول و دگر دیسی جنین است که در آن کل بر اجزاء مقدم است واجزاء خود را مرحله به مرحله بوجود میآورد.
این کیفیت بوجود آمدهنوع ظریفی از رهایی از
تحقیق درباره بررسی انسان، طبیعت، معماری