توحید چیست 9 صفخه
توحید
فرمت فایل: ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ )
حجم فایل: (در قسمت پایین صفحه درج شده )
تعداد صفحات فایل: 4 + 4 + 6
کد محصول : 001Shop
قسمتی از محتوای متن
توحید ابراهیم (ع) در برابر بت پرستی :
بت پرستی ؛ پرستش مجموعه ی سنگ هایی که عده ای بدوی و جاهل که نمی فهمیدند و شعور نداشتند ؛ جایی می گذاشتند و بعد می رفتند می پرستیدند نیست . تکوین و تدوین بت پرستی در جامعه ی بشری فلسفه ی جامعه شناسی دقیقی دارد .
بت پرستی یعنی مکتبی که متولیان دروغین دین به نام دین در تاریخ ساخته اند ؛ چنان که نژاد پرستی و طبقه پرستی به وسیله ی فلسفه ی یونانی و فلسفه ی شرقی به نام « عقل »برای « توجیه وضع » ساخته شد . بنابراین مبارزه با بت پرستی به معنای مبارزه با یک سنت احمقانه ای که به علت بی شعوری مردم به وجود آمده است نیست .
مبارزه با بت پرستی ؛ یعنی ریشه کن کردن زیر بنای اعتقادی ئی که برای اختلاف و تبعیض و ستم و بردگی در جامعه ی بشری به وجود آمده است و به وجود آورده اند . این معنی آن است که چون چنین است ؛ ابراهیم بنیانگذار نهضتی است که می خواهد بشریت را نجات دهد ؛ اگر نه شکستن چند بت در بابل که این همه حرف و سر و صدا ندارد که بزرگترین فرستادگان خداوند افتخارشان ؛ انتساب به مذهب ابراهیم باشد !
اگر کار ابراهیم فقط شکستن مجسمه هایی باشد که معبود قرار می گرفت – و بعد هم از میان رفت – اینکه دیگر جنگ ندارد و ارزش فعلی ندارد ؛ ارزش تاریخی دارد .یک عده گرفتار یک سنت انحرافی بودند بعد ابراهیم آمد و از میان برد و بعد هم پیامبر اسلام جامعه اش را که باز گرفتار انحراف شدند ؛ اصلاح کرد و رفت و بشریت نجات پیدا کرد !
متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.
پس از پرداخت، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 16
مقدمه
این چند تعبیر در قرآن آمده است. در خلقت، باطل در کار نیست، حق است، این آسمان و زمین به حق آفریده شدهاند نه به باطل. ما که خلق کننده هستیم در خلق عالم لاعب یعنی بازی کنند نبودهایم. «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون» ۳ (باز کلمه «عبث» آمده است) شما خیال کردهاید که مرجوع نمیشوید پس عبث آفریده شدهاید؟ این چند کلمه همه در مورد قیامت آمده، یعنی قرآن این طور میگوید که اگر قیامتی نباشد معنایش این است که هستی بر باطل است، هستی بازیچه است، هستی بیهودگی است. اما در اینجا کلمه «لاعب» آمده است: «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عبین» .
اینجا باید مطلبی را توضیح بدهیم. به چه میگویند «بازی»؟ این کلمه «لعب» باید روشن بشود تا بعد مطلب آیه قرآن روشن بشود. بچه - یا بزرگ که معمولا بازی بیشتر کار کودک است - در میآید مشغول بازی میشود. کاری را شروع میکند. مثلا میآید اتاقک میسازد، شتر یا اسب درست میکند. بازیاش که تمام میشود خرابش میکند میرود. باز دفعه دیگر همان را درست میکند. شما اگر درست در کار این بچه دقت کنید که چه هدفی در این کارش نهفته است، هیچ هدفی، هیچ حکمتی در کار خود آن بچه پیدا نمیکنید; یعنی اثری واقعا بر آن مترتب باشد، هرگز اثری بر آن مترتب نیست. فرض کنید میروند فوتبال بازی میکنند. چندین بار توپ از این طرف میرود آن طرف و از آن طرف میرود این طرف، به این دروازه وارد میشود، به آن دروازه وارد میشود. شما از نظر نفس کار در نظر بگیرید، به روح آن بچه کار نداشته باشید، به خود کار توجه کنید.
حالا این توپ به این دروازه برود یا به آن دروازه، چه اثری بر این کار مترتب است؟ هیچ. البته هر لعبی - اگر دقت کنید - لعب نسبی استیعنی از نظر آن کار بازیچه است، ولی این بچه چرا این کار را میکند؟ او در عالم خیال خودش به هدفی میرسد. فقط از نظر خیال این بچه (یا بزرگ) بازی نیست; یعنی از این راه قوه خیال او به هدف و مقصد خیالی خودش میرسد.
مثال دیگری عرض میکنم. فلاسفه بحثی دارند در باب لعب و لهو و این جور چیزها. اغلب ما عادتهایی داریم که نوعی عبث و لعب است. یک کسی عادتش این است که انگشتانش را میشکند، دیگری عادتش این است که با تسبیح بازی کند، یکی با انگشترش بازی میکند، یکی با محاسنش بازی میکند. اگر از کسی که این بازی را میکند بپرسید این کار را برای چه میکنی؟ میگوید هیچ چیز. راست است، خود این کار برای «هیچ چیز» صورت میگیرد یعنی در این کار «هیچ چیز» است. اما نیرویی در این هست که میخواهد خودش را به جایی برساند، یعنی قوه خیال و واهمه او با همین «هیچ چیز» تفنیی میکند، ولی خود کار «هیچ چیز» است. حالا میآییم سراغ کار حکیمانه. کارهایی که ما انجام میدهیم که اینها را «حکیمانه» تلقی میکنیم بعد میبینید همین کارهای حکیمانه ما از یک نظر حکیمانه است و از یک نظر همه کارهایی حکیمانه دنیا لعب است (انما الحیوة الدنیا لعب و لهو) ۴
چطور؟ کار حکیمانه چگونه است؟ مثلا میآییم در زمینی خانهای میسازیم دارای هال، مهمانخانه، آشپزخانه، حمام و ... هر که از ما بپرسد این کار را برای چه میکنی، دیگر نمیگوییم «هیچ چیز» ، میگوییم معلوم است، میخواهم زندگی کنم، انسان که میخواهد زندگی کند جا لازم دارد. چرا این طور میسازی؟ آدم مهمان برایش میآید، مهمانخانه میخواهد، حمام میخواهد، ... اینجا این کار شکل حکیمانه به خودش میگیرد، یعنی روی یک نقشه عقلانی و روی اثر و فایدهای که بر این کار برای آن شخص مترتب است صورت میگیرد. اینجا دیگر «خیال» این کار را نکرده، «عقل» این کار را کرده است و چون هدف درستی از این کار دارد، ما این کار را «حکیمانه» میگوییم. باز هم این کار حکیمانه نسبتبه «کننده» حکیمانه است، از نظر کسی که این کار را میکند و از نظر انتساب این کار به شخصی که این کار را انجام میدهد حکیمانه است، ولی از نظر مجموع آجرها و سنگها و کچها و آهنهایی که در این خانه به کار رفته چطور؟ یعنی اگر ما خودمان را مجزا کنیم و توجهی به اینها بکنیم، برای اینها چه کار حکیمانهای صورت گرفته؟ از نظر این آجرها که قبلا خاک بود و هنوز در کوره نرفته بود و به صورت آجر در نیامده بود و امروز به صورت آجر در آمده و جرم این دیوار را تشکیل میدهد چگونه است؟ یعنی اگر او به جای ما باشد و اگر او شاعر به ذات خودش باشد، برای او فرق نمیکند، باز برای او کاری است لعب; یعنی از نظر طبیعت و ذات آن اشیاء لعب است.
از نظر کننده، این کار حکیمانه است نه از نظر خود آن کار. به تعبیر دیگر ما با این کار خودمان این در و دیوار را به کمال خودشان سوق ندادهایم، اینها را در خدمت منفعتخودمان قرار دادهایم. اگر کار ما کار درستی باشد، یعنی اگر ما در نظام عالم حق داشته باشیم - که چنین حقی هم داریم - که این اشیاء را در خدمتخودمان قرار بدهیم از نظر خودمان به سوی کمالی حرکت کردهایم و کار حکیمانه انجام دادهایم اما این اشیاء را به سوی کمال خودشان سوق ندادهایم.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
دانلود مقاله توحید 68 ص با فرمت WORD
« چرا درباره ی خدا به بحث و تحقیق بپردازیم »
انتاژ مکتبهای مقعود و گوناگون فلسفی ، و گسترش مکتب « ماتریالیسم » در میان جوانان و دانش پژوهان گروهی را بر آن داشته است که از خود چنین سؤال کنند.
چرا بشر درباره خدا و مذهب و مسائل ماوراء طبیعت به بحث و تحقیق بپردازد ؟
اصولاً بحث و بررسی پیرامون موجود یا موجوداتی که از قلمرو حس و تجربه بیرون است ، بود و نبود آنها در زندگی بشر تأثیر ندارد ، جز اتلاف وقت ، نتیجه دیگری ندارد.
یک متفکر اجتماعی ، یک فیلسوف بلند فکر ، باید به دنبال موضوعاتی برود که در متن زندگی بشر قرار گیرد ، و مسائلی را مطرح سازد که هر نوع گره گشائی دربارة آنها ، در بهبود وضع زندگی وی تأثیر بسزائی داشته باشد . در صورتی که بحث و بررسی درباره ی مسائل دور از ماده و طبیعت که زندگی بشر به آن بستگی دارد ، حائز اهمیت نیست ، پس چه بهتر از طرح این مسائل بگذریم ، و فکر خود را روی مسائلی متمرکز سازیم که با زندگی ما کاملاً پیوند داشته باشد .
این منطق گروهی از شکاکان مادی ها است که روی عللی خود را از تحمل و رنج بحث و بررسی راحت ساخته اند و گروهی را از بررسی این مسائل بازداشته اند.
در نخستین فصل این کتاب کوشش شده است که به این پرسش ، پاسخ منطقی داده شود و روشن شود که « ایده مذهبی » از تنها در وضع زندگی مادی و معنوی ما تأثیر بسزائی دارد بلکه اعتقاد به جهان ماوراء طبیعت و ایمان به خدا و زندگی پس از مرگ ، سرچشمه یک رشته فضائل اخلاقی و گسترش عدالت اجتماعی و تأمین ثبات و آرامش روانی است که هیچ جامعه ای از آن بی نیاز نیست ، گذشته از این اعتقاد به خدا آفریننده علوم و موجب گسترش دانشهاست ( چنانکه به طور روشن همه را ثابت خواهیم نمود . )
مفهوم فطرت این است که انسان حقائقى را بدون هیچ گونه نیاز به استدلال (نه استدلال پیچیده و نه استدلال روشن) درمى یابد، و به وضوح به آن مى رسد و آن را می پذیرد،مثلًا هنگامى که یک شاخه گل جالب و خوشبو را مى بیند اعتراف به «زیبائى» آن مى کند، و در این ادراک هیچ نیازى به استدلال نمىبیند.
و مىگوید: پیدا است که زیبا است، و این نیازى به دلیل ندارد.
درک فطرى درباره خداشناسى نیز از همین قبیل است،انسان هنگامى که به اعماق جانش نگاه مى کند، نور حق مىییند، ندائى با گوش دل مىشنود،ندائى که او را به سوى مبدء علم و قدرت بى نظیر در جهان هستى دعوت مى کند، مبدئى که کمال مطلق و مطلق کمال است، و در این درک وجدانى درست همانند زیبائى گل خود را نیازمند به دلیلى نمىبیند.
شواهد زنده فطرى بودن ایمان به حق
ممکن است گفته شود:اینها همه ادعا است، و راهى براى اثبات چنین فطرتى در مورد خداشناسى وجود ندارد، من مى توانم ادعا کنم چنین احساسى را در دل یعنى در اعماق روحم مىیابم، ولى اگر کسى نخواست این سخن را بپذیرد چگونه مىتوانم او را قانع کنم؟
ولى ما شواهد فراوانى داریم که مىتواند فطرى بودن توحید را در شکل بسیار روشنى عرضه کند، به گونهاى که زبان منکران را ببندد، این شواهد را در پنج قسمت مىتوان خلاصه کرد:
شامل 16 صفحه فایل word قابل ویرایش