فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله شناخت مکاتب فلسفی وآرای تربیتی

اختصاصی از فی گوو دانلودمقاله شناخت مکاتب فلسفی وآرای تربیتی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 

مقدمه
شناخت مکاتب فلسفی وآرای تربیتی از مهمترین مسائلی است که هرمربی،معلم واهل علم ودانش، باید به خوبی ازآنهاآگاه باشند. هدف از این مقاله آمیختن فلسفه با تجارب زندگی وبویژه مسائل تربیتی است. درابتدا تعریف مختصری از فلسفه وسپس مکاتب فلسفی به اختصار توضیح داده شده است. ودرادامه بیشتر به مسائل فلسفه تربیتی ویادگیری که پایه واساس در آموزش وپرورش می باشد ارائه گردیده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 


تعریف فلسفه
فلسفه، تلاشی است برای وحدت دادن به حیات، وزندگی را درکل نگرسیتن.
تعریف فوق بوسیله تعدادی از فیلسوفان والبته نه همه آنها مطرح شده است. به عنوان مثال پیازه فلسفه را به شرح زیر تعریف نموده است.
‹‹ فلسفه به بررسی همزمان بسیاری از نمایه های واقعیت می پردازد تا تصویری کلی از جایگاه انسان درجهان ودرک مقصد زندگی ارائه دهد. درک واقعیت ها به روش های گوناگونی امکان پذیر می باشد ومهمترین رهیافت، تفکر منطقی است. فیلسوف نمایه های متنوعی از واقعیت مشاهده می نماید. آنها را ارزیابی می کند وبعد از تفکری دقیق وسیری عقلانی به موقعیتی فلسفی از جوهره واقعیت طبیعت انسان دست می یابد. روش ورهیافت ضمن کلی بودن، ذهنی می باشد.
کلمه فلسفه از دو کلمه یونانی Philia به معنای دوست داشتن وSophia به معنای خرد، حاصل آمده که به معنای دوستدار خِرد است.
بی شک تفاوت اساسی میان خرد وعلم وجود دارد. خرد راه وروش منطقی وانتقادی فکر کردن است. خردمند کسی است که از قوه قضاوت صحیح برخوردار است ودراظهار نظر دلایل لازم وکافی ارئه می دهد. خردمندانی را می توان یافت که از دانش بسیار بهره ندارند. عشق به خرد جنبه عاطفی وعقلانی راپیوند می زند وفیلسوف از این ویژگی برخوردار است. فیلسوف برای شناخت جهان، هستی: انسان وارزش ها، تلاش می نماید ودربرخورد با هر مسأله ای دردمند می شود وتا شناخت آن؛ سراز پای نمی شناسد.
مقوله های فلسفی
متا فیزیک یا هستی نفاسی
پرسش: چه چیز واقعی است ؟ علت وجودی آموزش وپرورش چیست؟
معرفت شناسی
پرسش: چه چیز حقیقی است؟ آیا می توان انسان را آموزش وتعلیم داد؟
ارزش شناسی
1- زیبایی شناسی
پرسش: چه چیز زیباست؟ آیا آموختن وآموزش امری زیبا ومحبوب است؟
2- اخلاق
پرسش: چه چیز درست است؟ آیا عملکرد انسان نشان دهنده آموزش پذیر بودن آن است؟
سوألات متافیزیک عقلانی ونظری هستندوبیشترجنبه تئوری دارندتا ماهیت ‹‹ عملی ››. پرسش های معرفت شناسی که با این سوأل آغاز می شود ‹‹ چگونه می دانیم؟ ›› جنبه تحلیلی داشته وروش دستیابی به پاسخ های متافیزیک وارزش شناسی درهردو زمینه زیبائی شناسی واخلاق، دستوری هستند. آنها قوانینی برپا دارند که براساس آن قضاوت صورت می گیرد.
ارزش شناسی، پرسش هایی درحیطه درستی ونادرستی، زیبایی ونازیبایی مطرح می کند. سوالات مطرح شده درهر سه مقوله به یکدیگر وابسته اند .

 

مکاتب فلسفی
مکتب های عمده فلسفی به شرح زیر است:
ایده الیسم، رئالیسم، تامیسم جدید( نئوتامیسم) ، پراگماتیسم و اگزیستانیالیسم.
پنج مکتب فلسفی که برگزیده شده است.
نمایندگان مکتب های قدیم وجدید بوده، تجربی وعقلانی می باشند. فلسفه ایده آلیسم انتخاب شده، زیرا یکی از مکتب های کلاسیک ودر عین حال عقلانی (ذهنی) است . رئالیسم برگزیده شده، زیرا این مکتب بیانگر فلسفه ی کهن، کلاسیک واز سوی دیگر نشانگر دیدگاه های علمی وتجربی است . نئوتامیسم، انتخاب شده، زیرا گویای ترکیبی از مقولات تجربی، عقلانی، عقلانی ومعنوی است . پراگماتیسم نشانگر مکتب فلسفی مدرنی است که به سوی تجربه به خصوص علم انسانی درحرکت است. درحالی که اگزیستانسیالیسم مکتبی جدید با جهت گیری به سوی عقل آگاهی وعواطف است .
فلسفه تعلیم وتربیت
سه نوع رابطه بین فلسفه وتعلیم وتربیت می توان بیان کرد.
1- فلسفه، تعلیم وتربیت دو موضوع مجزا ومستقل تلقی شده وارتباط بین این دو رشته بدین صورت برقرارمی شود که یا معلم ضمن تدریس رشته های مختلف علمی مثل فیزیک وشیمی نظریه های فلسفی را درمورد انسان وجهان مورد بررسی قرار می دهد واساس معرفت وچگونگی تشکیل آن را نیز مطرح می کند ویا دربرنامه ریزی های درسی درهنگام تعیین محتوا، از طریق گنجانیدن موادی مانند: فلسفه، متافیزیک، منطق واخلاق یادگیرندگان را درجریان آموزش با این موضوعات آشنا می سازد.
2- روش دوم: اجرای روش های فلسفی یا فعالیت های فلسفی، دربرخورد با مسائل تربیتی مورد توجه قرارمی گیرد. دربحث ها، معلم ویادگیرندگان می توانند از روش های دیالتکپی، استقرائی، قیاسی ویا حل مسئله استفاده کنند، کوشش برای گسترش خصوصیات روح فلسفی که شامل جامعیت، تعمق وقابلیت انعطاف پذیری می باشد، از هدف های اساسی تعلیم وتربیت است . دکتر فیلیپ ج اسمیت درکتاب ذهنیت فلسفی درمدیریت آموزش چنین می نویسد:
جامعیت
الف- نگریستن به موارد خاص درارتباط با زمینه ای وسیع (تفکراسترانژیک ) .
ب- ارتباط دادن مسائل حاضر به هدف های بلند مدت.
ج- به کاربردن قدرت تعمیم.
د- داشتن سعه صدر.
تعمق
الف- زیر سوأل بردن امور بدیهی واضح.
ب- کشف وبیان امور ساسی، فرضیه ها ومفاهیم ونظریه ها.
ج- حساسیت نسبت به اشارات، معانی تلویحی وبررسی جنبه های اساسی درهرموقعیت.
د- استفاده از روش فرضیه ای- قیاسی.
قابلیت انعطاف
الف- رهایی از جمود فکری.
ب- ارزش سنجی افکار بدون توجه به منبع آنها.
ج- توجه به جنبه های گوناگون مسائل وارئه فرضیه های جدید.
د- پذیرفتن قضاوت های موقتی ومشروط وتلاش برای کسب حقایق.
3- روش سوم: فلسفه به عنوان نظریه وتعلیم وتربیت به عنوان عمل تلقی می شود. فلسفه از لحاظ نظری ما را باجهان وانسان آشنا می سازد که درشخصیت ما تأثیر می گذارد وگرایشی خاص درما بوجود می آورد. تقویت این تمایل کار تعلیم وتربیت یا قسمت عملی فلسفه را تشکیل می دهد . فلسفه تعلیم وتربیت را می توان رشته ای مستقل فرض نمود که درآن اساس تعلیم وتربیت، رابطه تعلیم وتربیت با دیگر رشته های معرفت انسانی، روش های تربیتی ونحوه برخورد با مسائل ومشکلات تربیتی مورد بحث واقع می شوند.
فلسفه تعلیم وتربیت

 

موجب فعالیت های قابل انعطاف می شود.(انتخاب فردی)

 

از تناقضات وفعالیت های بدون هدف جلوگیری می کند.

 

فلسفه های تربیتی
از فلسفه تعلیم وتربیت چهار الگی تأیید شده نمایان شده است.
پایدار گرایی، اساس گرایی، پیشرفت گرایی، بازساختار گرایی.
پایدار گرایی
پایدار گرایی به عنوان فلسفه ای از تعلیم وتربیت برگذشته تأکید دارد به ویژه گذشته ای که با دانش جهانی موردقبول واقع شده وبرشکوفایی نظام ارزش ها تکیه دارد. این فلسفه تربیتی مدافعی است برای ارائه دانشی که زمان آن را تأیید کرده وبرای ارزش هایی که موجودیتی اخلاقی، معنوی وتداوم فیزیکی دارد.
اساس گرایی
این فلسفه تربیتی ریشه درایده آلیسم ورئالیسم داشته ودردهه 1930 بعنوان بازتابی دربرابر پیشرفت گرایی روی نمود. هرچند تمرکز روی موضوعات درسی مانند پایدارگرایان وجود دارد، اما اساس گرایان، ریشه درگذشته نداشته، بلکه بیشتر با دیدگاه معاصر هماهنگ هستند. پایدارگرایان و اساس گرایان براین باورند که همه یادگیرندگان بدون توجه به توانایی ها وعلائق، باید یک برنامه درسی داشته باشند. این برنامه باید از نظر محتوا عقلانی باشد، ولی با کمیت ومیزانی که با ظرفیت یادگیرنده تناسب داشته باشند.
ریک اور می گوید:‹‹ دانش آموز باید طوری ساخته شود که بسیارتلاش کند. درهنگام آموزش، هیچ چیز نباید جنبه سرگرمی داشته باشد. ›› نقش معلم از دیدگاه اساس گرایان مانند پایدار گرایان است. معلم باید تخصص خاص در درس های مورد نظر داشته والگویی برای رقابت باشد.
پیشرفت گرایی
براساس تفکر پیشرفت گرایان، ابزارومهارت های یادگیری شامل روش های حل مسئله وتحقیق به روش علمی است؛ به علاوه تجارب یادگیری که باید شامل رفتار وهمکاری وانظباط شخصی که هردو برای زندگی دموکراتیک لازم است از طریق این مهارت ها وتجارب، مدرسه قادر است فرهنگ جامعه را درحالی که یادگیرندگان را برای ایجاد تغییر درجهان آماده می سازد، منتقل کند. پیشرفت گرایان بر ‹‹ چگونه فکر کردن ›› ونه ‹‹ به فکر کردن ›› بسیار تأکید کردند. معلم بعنوان راهنما درحل مسائل وپروژه های علمی یادگیرندگان عمل کرده ومعلم ودانش آموزان، فعالیت را طرح ریزی می کند.
هرچند جنبش پیشرفت گرایی درتعلیم تربیت ، شامل نظریه ها وتجربه های بسیار گوناگون است . تضادش با کارهای مدارس سنتی که آورده می شود دارای یکپارچگی است.
1- معلم دیکتاتور (آمریت معلم)
2- تأکید فراوان برکتب درسی
3- به خاطر سپردن داده ها ویادگیری مهارت ها با تمرین
4- اهداف ثابت وآنچه تغییر جهانی را نمی پذیرد.
5- به کاربردن تنبیه بدنی برای ایجاد انظباط
6- تلاش برای جدایی تعلیم وتربیت از تجارب فردی وواقعیت های اجتماعی
بازساختارگرایی
بازساختارگرایان به جامعه توجه بسیارنشان می دهند. همه طبقات جامعه ونه طبقه مرتبط ( که مورد توجه پیشرفت گرایان است) مورد نظر است، پایه گذار این مکتب تربیتی، تئودور براملد است، (1950) این فلسفه تربیتی برای جوامعی که دربحران بسر می برند، بسیار کارساز است. برپایه دیدگاه های این مکتب تربیتی ، دانش آموزان ، معلمان باید جامعه را بسازند یادگیرندگان باید با زندگی ملت های دیگر آشنا شوند، میراث فرهنگی بررسی شود، تغییرات لازم درجامعه انجام گیرد وبالاخره برای آینده برنامه ریزی شود.
متافیزیک، هدف های تربیتی ومحتوای درسی، آرای تربیتی
 ایده آلیسم
فرض متافیزیکی :
مهم ترین صفت مشخصه انسان، ذهن وروح است.
جهان تجلی واقعیت ازلی وروحی درجایگاه زمان ومکان است.
هدف تربیتی:
رشد توانایی های عقلانی ومنش انسانی.
محتوای درسی:
موضوعات ومطالب انتزاعی- حقایق جاودان
(تاریخ- چون میراث فرهنگی را عرضه می کند، اسطوره ها وقهرمانان را می شناساند، ارزش بسیار دارد).
 رئالیسم
فرض متافیزیکی :
جهان از طریق کاربرد عقل قابل درک وسنجش است.
هدف تربیتی:
درک جهان از طریق کاربرد عقل .
محتوای درسی:
مطالعه مستقیم جهان مادی (الگوها، طرح ها وقوانین) به عقل اجازه می دهد، بطور استقرائی، درحالی که هم زمان معرفت جدیدی کسب می نماید، عمل کند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  17  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله شناخت مکاتب فلسفی وآرای تربیتی

تحقیق در مورد پلورالیزم دینی و رسالت فرهنگی – فلسفی دولت زمینه ساز

اختصاصی از فی گوو تحقیق در مورد پلورالیزم دینی و رسالت فرهنگی – فلسفی دولت زمینه ساز دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پلورالیزم دینی و رسالت فرهنگی – فلسفی دولت زمینه ساز


تحقیق در مورد پلورالیزم دینی و رسالت فرهنگی – فلسفی دولت زمینه ساز

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:42

 

 

 

 

 

فهرست :

  • معرفت شناسی و پلورالیزم دینی
    • فلسفه و معرفت شناسی

2-1) دستگاههای فلسفی و عقل گرایی

1-2-1) دستگاه فلسفه دکارت

2-2-1) دستگاه فلسفه اسپینوزا

3-2-1) فلسفه لایپ نیتس

4-2-1) فلسفه مالبرانش

5-2-1) دستگاه فلسفه بارکلی وپاسکال

6-2-1) نقد دستگاههای فلسفی و عقل گرایی

3-1) دستگاه معرفت شناسی لاک

4-1) دستگاه معرفت شناسی هیوم

5-1) دستگاه معرفت شناسی کانت ودین

6-1) دستگاه معرفت شناسی هگل و عقل مطلق

7-1) فلسفه تحلیلی وزبان معرفتی واحد

8-1) فلسفه انفعالی اکزیستانسیالیسم

9-1) فلسفه اسلامی و اصالت وجود انسانی

10-1) بازی زبانی دین و فلسفه ی دین

2) فلسفه ی دین و پلورالیزم دینی

1-2) تعریف دین و پلورالیزم دینی

2-2) تجربه ی دین و پلورالیزم دینی

3-2) عقل گرایی و پلورالیزم دینی

4-2) علم و زبان دینی

5-2) بازی زبان دینی

6-2) فلسفه دین و تایید پلورالیزم دینی

3) پلورالیزم دینی و رسالتهای فرهنگی – فلسفی دولت زمینه ساز

1-3) جامعه ایده آل آرمان مشترک ادیان و بشریت

2-3) دولت زمینه ساز و شیعه

3-3) جوامع جهان و جامعه عملی جهانی

4-3) جامعه چین و روسیه و جامعه ی علمی جهانی

5-3) جوامع دینی وجامعه علمی جهانی

6-3) آینده شیعه و رسالت دولت زمینه ساز.

 

 

 

 

 

 

واژگان کلیدی :

پلورالیزم دینی – عقل گرایی – معرفت شناسی – فلسفه معاصر – فلسفه دین – زبان واحد معرفتی جهان- دولت زمینه ساز.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خلاصه:

این مقاله با بررسی حقانیت وعقلانیت دین و پلورالیزم دینی ، ابتدا نظریات عقل گرایان که در مورد اساسی ترین موضوعات دین است یعنی وجود خدا ونفش و عالم ما بعد الطبیعه را بررسی نموده وبعد نظریات معرفت شناسانی مانند لاک وهیوم وکانت وهگل را تحلیل وتبیین می کند در ادامه به فلسفه معاصر وفلسفه دین بر خواسته از آن پرداخته و به این نتیجه می رسد که تمامی این نظریات درجات مختلفی از معنای پلوراالزم دینی را تایید می کنند و رسالت دولت دینی وزمینه ساز برخوردی فلسفی- فرهنگی با ایجاد معانی وگزاره های دقیق علمی ومعرفتی با این پدیده ی شناختی است و البته تمرکز مرجعیت  تصمیم گیری برای دین و دنیا و ولایت فقیهان به این رسالت کمک می کند.

مقدمه:

جامعه علمی جهانی امروز چگونه شکل گرفته ودین وایمان چه نقشی در جامعه کنونی داشته است؟عقل با هر مکتب و فکر واندیشه ای قدمی به سوی علم و معرفت و تحقیق خود برداشته و جهان طبیعی را جهان علمی و عقلانی نموده است. فیلسوفان و اندیشمندان هر کدام با دغدغه های ایمانی و عقلانی به این حرکت کمک نموده اند . افلاطون و ارسطو ودیگر عقل گرایان مانند ، دکارت ، اسپینوزا، لایپنیتس و مالبرانش وبار کلی و پاسکال با استفاده از مفاهیم مبهم و مشکل فلسفی به عقل و عقلانیت شکل داده اندو معرفت شناسانی مانند لاک وهیوم وکانت وهگل راه دشوار عقل گرایی را به پایان رسانده اندو معرفت عقلانی وزبان علمی را به فلسفه معاصر تقدیم نموده اند.دانشمندان و ریاضی دانان وجامعه شناسان وفیلسوفان معاصر نیز از این هدیه ی عقلانی استفاده نموده و به عقلانی وعلمی کردن جهان با تحقق زبان معرفتی وشناختی واحد پرداخته اند و آرمانها  وآرزوهای انسان وبشریت جهان را برآورده می کنند.البته در این سیر معرفتی با دشواریهای فکری ومعرفتی وتقابل با جوامع مختلف و ادیان روبرو بوده اند که این مقاله در غالب پلوراالیزم دینی ، به این  تقابلها  اشاره می کند وحل معرفتی و علمی وشناختی این تقابلها و تضادها را می خواهد که با تعاریف دقیق و علمی و معرفتی وحذف معانی و گزاره های مبهم و بی معنا وآشنایی کامل با  زبان معرفتی و علمی جهان و پرداختن به فلسفه معارف شیعه  چنین معماهایی حل می شود ، با انجام این رسالت توسعه شناختی و معرفتی و علمی جای رفتارهای سیاسی و تعصبات دینی می نشیند و البته ایجاد دولت دینی و زمینه ساز جامعه ایده ال و تمرکز تصمیم گیری برای دین و دنیا و ولایت فقیه می تواند به حل معرفتی و شناختی تسریع بخشد.

 

  • معرفت شناسی و پلورا الیزم دینی.
    • – پلوراالیزام دینی بحثی است از فلسفه دین که در آن از ادله و حقانیت و معقولیت دین نسبت به دین خاص یا ادیان دیگر شناختها ومعرفتهای انسانی سخن به بیان می آید. فلسفه و معرفت شناسی گر چه مستقیماً به این نپرداخته است ولی موضوعات اساسی ومهم آن مثل خداو نفس و عالم مابعد الطبیعه مورد مطالعه فلسفه و معرفت شناسی است ، بنابراین برای شناخت ماهیت دین و پلورا الیزم دینی باید به فلسفه و معرفت شناسی پرداخت . البته با تقسیمی ساده می توان شناخت انسانی را به فلسفه و معرفت شناسی و فلسفه معاصر تقسیم کرد و فلسفه دین را از بطن  فلسفه معاصر متولد کرد وآن گاه پلوراالیزم دینی را که بحثی از فلسفه دین است روشن وآشکار ساخت وبه ماهیت پلورالیزم دینی پی برد.

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پلورالیزم دینی و رسالت فرهنگی – فلسفی دولت زمینه ساز

تحقیق در مورد علم وبحث فلسفی

اختصاصی از فی گوو تحقیق در مورد علم وبحث فلسفی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد علم وبحث فلسفی


تحقیق در مورد علم وبحث فلسفی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه2

 

فهرست مطالب

 

علم وبحث فلسفی آن

            (آیا شک ونادانی بر علم تکیه دارد؟)

انسان ساده ای که هنوزبه اصطلاح پشت وروی دست خود را نشناخته این معنی را در خود درمی یابد که از هر چیزی عین خارجی آن را درک کند بدون آن که توجه داشته با شد علم واسطه میان او وآن موجود است واین سادگی راهمواره دارد تا آن که درموردی دچار شک وتردید یا ظن وگمان که پایین ترازعلم است و بالاترازشک بگردد.

 

                      (علم ، ظن وگمان ، شک)

دراین مرحله متوجه می شودکه تاکنون درسیر زندگی ومعایش دنیویش هرچه رامیفهمیده ودرک می کرده به وسیله علم بوده وعلم بین اوومدرکاتش واسطه بوده است.پس از این به بعد بایدسعی کندباچراغ علم قدم بر داردبه خصوص وقتی می بیندگاهی


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد علم وبحث فلسفی

تحقیق در مورد تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری

اختصاصی از فی گوو تحقیق در مورد تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری


تحقیق در مورد تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه11

 

فهرست مطالب

تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری ایران

 

فلسفه دکانستراکشن

 

 فلسفه دکانستراکشن در زبان شناسی

 

انسان و فضای معماری

 

در بررسی تأثیر فلسفه بر معماری، نگرش های متفاوتی وجود دارد، بعضی از آنها به معماری به عنوان یک بخش خاص که الزماً با فلسفه ای خاص در هم تنیده است، نگاه می کنند، در این نگرش معماری به عنوان نمود و تجلی یک فلسفه خاص، ظهور پیدا می کند و بیشتر به عنوان " فلسفه معماری " شناخته می شود. اما این مقاله، چنین نگرشی را درست و به حق نمی داند، معماری هیچ گونه فلسفه خاص- تأکید می کنم فلسفه خاص - و جدا از خود فلسفه ندارد. به عبارت دیگر، " فلسفه معماری وجود ندارد". اما این بیان مانع از آن نمی شود که فلسفه با معماری هماهنگ نباشد. در اینجا، تأثیر این دو بر یکدیگر به صورت ساختاری است. تأثیر ساختاری به معنای هماهنگی کلی تمام معارف آدمی با یکدیگر است. به گونه ای که هر کدام از معارف آدمی، می تواند در معرفت دیگر او موثر باشد، هر چند که این تأثیر و چگونگی آن، به صورت نا خود آگاه باشد .معمول است که در نگاه ساختاری، محقق به دنبال یک بسته پیش فرض ها یا زیر ساختار است تا بتوانند بنای معرفت را بر خاک آن زیر ساختار بنا کند.حال این مقاله سعی دارد تا رابطه ی یکی از ارکان اصلی فلسفه را با معماری نشان دهد.این رکن اصلی، نوع نگاه به ابژه، به عنوان موضوع شناخت در هر فلسفه ای است. 

 

یکی از مباحث اصلی فلسفه مسلمانان، چگونگی رابطه بین فاعل شناسا ( سوژه ) با شی مورد شناسایی- ابژه – می باشد. در فلسفه مسلمانان رابطه سوژه با ابژه، در ذیل بحث هستی شناسی قرار می گیرد نه معرفت شناسی، و همینجا است که پل ارتباط بین سوژه و ابژه، به پلی میان " دو هستی " تبدیل می شود، وجود ذهنی و وجود عینی. سوژه، در وجود ذهنی متبلور می شود و ابژه در وجود عینی، و همینجاست که فهم رابطه سوژه و ابژه ، در این مقال ، مهم نشخیص داده شده است زیرا که معماری چیزی نیست جز وجود عینی -خود اثر- یک موجود ذهنی-  نقشه ذهنی بنا-

 

گفتیم که رابطه بین فاعل شناسا با شی مورد شناخت در فلسفه مسلمانان در ذیل بحث هستی شناسی قرار می گیرد بنا براین با ابژه و سوژه فلاسفه غرب تفاوت بنیادی دارد زیرا ابژه و سوژه در فلسفه غرب در دایره هستی شناسی قرار دارد.بنابراین تعبیر سوژه برای وجود ذهنی و ابژه برای وجود عینی با مسامحه است و فقط برای فهم بهتر مساله است.به نوعی تطبیق سهل وار این دو مساله است و الا مساله وجود ذهنی و وجود عینی خاص فلاسفه مسلمان است و مساله سوژه و ابژه خاص فلاسفه مدرن غرب است.

 

مسلمانان در ابتدا ، وجود ذهنی یک پدیده را، قرینه و یکسان با وجود عینی آن دانستند، اما پس از چندی اشکالی در این قاعده عنوان شده که باعث و بانی برکات فلسفی بسیار گشت. حکمای مسلمانان، به تبع ارسطو، متفق القول، علم را از مقولات " کیف نفسانی " می دانستند، اما همانطور که ذکر شد، وجود ذهنی یک پدیده، قرینه و یکسان با وجود عینی آن بود، یعنی اگر پدیده ای در وجود عینی اش " جوهر" باشد، آنگاه در وجود ذهنی اش هم " جوهر" می باشد و به خاطر اینکه از مقوله " علم " است باید " کیف نفسانی " باشد. به گونه ای یک پدیده هم باید " جوهر " باشد و هم " عرض ". حکمای مسلمان برای حل این معضل فلسفی به تکاپو افتادند. " فاضل قوشچی " رابطه بین عالم و معلوم را به گویی

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری

دانلود تحقیق نظریات فلسفی ارسطو

اختصاصی از فی گوو دانلود تحقیق نظریات فلسفی ارسطو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق نظریات فلسفی ارسطو


دانلود تحقیق نظریات فلسفی ارسطو

فرمت فایل: ورد قابل ویرایش

تعداد صفحات: 176

زندگی ارسطو

ارسطو در 384 پ.م ، در شهر کوچک استاگیرا ، استاوروی جدید، در ساحل شمال شرقی شبه جزیره ی خاکیده یک متولد شد. گاهی کوشیده اند رگه ای غیر یونانی در منش او بیابند، و آن را به شمالی بودنش نسبت دهند. اما استاگیرا کاملا شهری یونانی بود، که از آندروس و خالکیس به آن جا کوچ کرده بودند و دارای گونه ای از گویش ایونی بودند پدرش ، نیکوماخوس ، به فرقه یا صنف آسکلیپاد تعلق داشت و محتمل است که خانواده ی او در سهده هشتم یا هفتم از مسنیا مهاجرت کرده  باشند. خانواده ی مادرش، فایستیس ، به خالکیس متعلق بود، جایی که ارسطو در روزهای آخر عمرش، از دست دشمنانش به آن جا پناه برد. پدرش طبیب، و با آمونتاس دوم پادشاه مقدونی، دوست بود، و ممکن است که بخشی از کودکی ارسطو در دربار سلطنتی سپری شده باشد. معقول است که علاقه ی ارسطو به علوم طبیعی و بیش از همه به زیست شناسی را حاصل تعلقش به نسل خانواده ی پزشکی بدانیم. گالینوس ( جالینوس) به ما می گوید که خانواده های اسکلپیاد به پسران تشریح را می آموختند، و محتمل است که ارسطو بعضی از اینگونه تعلیمات را دیده باشد، علاوه بر آن، ممکن است او پدرش را در اعمال جراحی کمک کرده باشد، و احتمالاً منشا داستانی که او را پزشکی قلابی معرفی می کند همین موضوع است. خانواده اش، زمانی که او پسر کوچکی بود، در گذشتند، و او تحت قیمومت خویشاوندی به نام پروکسنوس درآمد، که ارسطو بعدها پسر او نیکانور را به فرزندی پذیرفت.

او در هیجده سالگی وارد مدرسه ی افلاطون در آتن شد، و نوزده سال ، تامرگ افلاطون، در آن جا بود. لازم نیست که فرض کنیم کشش خاصی به زندگی فلسفی وجود داشته است که او را به آکادمی کشانده است، او صرفاً در صدد دیدن بهترین تعلیمی بود که یونان می توانست در اختیار او بگذارد. انگیزه ی او در پیوستن به مدرسه هر چه باشد، روشن است که در فلسفه ی افلاطون مهم ترین تاثیر زندگی اش را یافت. غیر ممکن بود که ذهنی این چنین قدرتمند مستلزمات همه ی آموزه های افلاطون را بپذیرد. اختلافات بزرگی در باب موضوعات مهم به تدریج برای ارسطو اشکارتر شدند. اما بر خلاف آثار علمی اش، هیچ برگی از آثار فلسفی اش نیست که اثری از افلاطون گرایی نداشته باشد .

 حتی هنگامی که با برخی آموزه های افلاطونی برخورد می کند خودش را در جرگه ی کسانی قرار می دهد که به نقد آنها مشغول است و اصول مشترک شان را خاطر نشان می کند. او نیز مانند هر مرد بزرگی در قدیم، افترا زنندگانی داشت او بعدها به گستاخی نسبت به افلاطون متهم شد. زمانی به شدت طرفدار افلاطون بود، و افلاطون او را « دانشجو» ئی تمام عیار و « مغز مدرسه» می نامید . بعدها زمانی که دیدگاه های خود را متمایز تر شد، روابط آنها صمیمیت قبل را نداشت. اما تا زمانی که افلاطون زنده بود، ارسطو عنصر وفادار مدرسه باقی ماند. او در فقره ی معروفی از وظیفه ی ناخوشایند نقد کسانی سخن می گوید که به عنوان مدرسه ی افلاطونی برایش عزیزند.

با این حال ، نباید فرض کنیم که او در خلال این بیست سال صرفا شاگرد بوده است. مکاتعب قدیم فلسفه از مردانی تشکیل شده بودند که رویه ی مشترک و دیدگاه های بنیادین واحدی به آنها وحدت بخشیده بود، اما هر کدام به طور مستقل به پژوهش های خویش مشغول بود. به ویژه، میتوان فرض کرد که ارسطو در خلال این سال ها مطالعاتش را در علم طبیعی به جایی رساند که افلاطون یا هیچ کدام از اعضای مدرسه نمی توانست بدان دست یابد. به نظر می رسد که او تدریس نیز می کرده است، اما شاید فقط درباره ی خطابه، و در مخالفت  باایسوکراتس، به نظر می رسد که تحت نظر ایسوکراتس درس نخوانده است، اما حتی سبک اسان و دقیق و بی حشو و زوایدش، و استعدادش برای صعود به مقامی موثر، بیشتر  مدیون « این مرد فصیح قدیم » است که تاثیرش در سبک یونانی و لاتین بسیار بزرگ است. در خطابه از هیچ نویسنده ای ( به جز هومر) تا این اندازه نقل نمی کند. اما در سرزنش فقر اندیشه ی ایسوکراتس، و ستایش موفقیت های خطیبانه ی او با افلاطون هم عقیده است، و این امر موجب است که ارسطو در روزهای جوانی اش خطابه را، آن چنان که مکتب ایسوکراتی حفظ کرده بود، به نقد کشد. احتمالاً چند اثر مفقود شده اش به این دوره متعلق هستند، اثاری که وی در آن ها کم و بیش به صورت عامیانه بحث کرده است نه به صورت فلسفی اصیل. همچنین به نظر می رسد که بعضی از اثار موجودش در این دوره شروع شده باشند.

هنگامی که در 7-348 پ. م اسپوسیپوس جانشین افلاطون شد و گرایش های افلاطون گرایی ای را که ارسطو آن ناراضی بود- به ویژه تمایل به « برگرداندن فلسفه به ریاضیات» عرضه کرد، ارسطو نسبت به ماندن در مدرسه بی میل شد اما ظاهراً قصد نداشت که مدرسه ای از آن خودش تاسیس کند. هم چنین این نیز ممکن است که طغیان احساس ضد مقدونی در آتن در نتیجه ی شکست الینتوس و نابودی اتحاد یونانی اتن را برای اقامت بیگانه ای دارای ارتباط های مقدومی ناامن ساخته باشد اما این دلیل به سختی می توانست کسنو کراتس را تحت تاثیر قرار دهد کسی که عضو اکادمی بود وارسطو را در مهاجرت از اتن همراهی کرد دلایل ارسطو هر چه باشد به هر حال او دعوت یکی از شاگردان قدیمی آکادمی یعنی هرمیاس  را کسی که از بردگی به رهبری اتارنئوس و آسوس در موسیا رسیده پذیرفت و حلقه ی افلاطونی کوچکی در اطراف خویش به وجود اورده بود او با پوتیاس ازدواج کرد، که زیبا و دختر خوانده ی هرمیاس بود، و او دختری به همین نام به دنیا آورد و ظاهراً در خلال اقامت بعدی ارسطو در اتن در گذشت. پس از درگذشت او، ارسطو با زنی از استاگیرا با نام هرپولیس پیوند دائمی و عاشقانه، هر چند غیر قانونی ، بست و از او پسری داشت به نان نیکوماخوس، که اخلاق نیوکاخوسی به نام اوست.

در پایان این سه سال، ارسطو به میتولنه در جزیره ی مجاور لسبوس رفت. نمی دانیم چه چیزی او را به آن جا کشاند، اما محتمل است که تئوفراستوس ، بومی جزره و کسی که ارسطو قبلا با او به عنوان عضو اکادمی آشنایی داشت، آن جا را در نظر ارسطو برای اقامت، مناسب ساخته باشد. بسیاری از پژوهش های او در زیست شناسی به اقامتش در اسوس و بیشتر از آن به اقامتش در میتولنه متعلق است در این اثار غالبا به پدیده های مربوط به تاریخ طبیعی مشاهده شد و در آن حول و حوش، و به ویژه در تالاب پورها اشاراتی شده است.

اشاره ی ایستوکراتس ، تقریباً در این تاریخ ، به فیلسوفان تازه کاری را که در لوکیوم گرد آمدند و او را چند محترم نداشتند، عموماً اشاره به ارسطو و دیگران دانسته اند، اگر چنین باشد، پس  ارسطو باید دوره از آتن دیدار کره باشد، زندگی نامه نویسان قدیم درباره ی این دیدار چیزی نمی دانند اما به نظر می رسد که این حدس بی مبناست .

در 2- 343  فیلیپ مقدونی که احتمالا ارسطو را آنگاه که نوجوانی هم سن او بوده است می شناخت و قطعا از هر میاس درباره ی  او چیزهایی شنیده بود از او دعوت کرد که آموزش و پرورش اسکندر را که در ان زمان سیزده سال داشت بر عهده بگیرد ارسطو که مایل بود پیوند قدیم با دربار مقدونیه را تجدید کند و چنانکه از سیاست بر می اید به تربیت قرمانروایان آینده اهمیت بسیار قایل بود این دعوت را پذیرفت  این موقعیت به نقوذ ارسطو در درباره منتهی شد و او راقادر ساخت تا به نفع استاگیرا و آتن و ارسوس شهر آبا و اجدادی تئوفراستوس که همراه ارسطو به پلا رفت با موفقیت پادرمیانی کند درباره ی آنچه او به این شاگرد برجسته یاد داد چیز اندکی می دانند یا اصلا چیزی نمی دانند احتمالا موضوع اصلی تعلیم او هومر و درام نویسان بوده است که رشته ی اصلی آموزش و پرورش یونانی بوده است می گویند ارسطو متن ایلیاد را برای اسکندر تجدید نظر کرده است اما شاگردان او به سنی رسیده بود که بتواند از آموزش پیش رفته تر ببیند به ویژه مسلم است که ارسطو باید با او درباب وظایف رهبران و هنر فرمانروایی بحث کرده باشد ارسطو برای او کتابی در باب مونارشی و کتابی درباب مستعمرات تصنیف کرد، که موصوع هر دو برای کسی که بزرگ ترین پادشاه یونانی و بزرگ ترین استعمارگر جالب بود.

می توان فرض کرد که در خلال اقامت وی با اسکندر نخست در پلا و سپس در قصر سلطنتی میزا در حومه ی آن شهر بود که توجه ارسطو  مخصوصا به موضوعات سیاسی جلب  شد و ایده اش در باب مجموعه ی بزرگ قوانین اساسی را شکل داد نبوغ و هوش اسکندر او را به زندگی عملی سوق داد نه به زندگی علمی – به استیلا بر آسیا که ارسطو بر ضد این اندیشه ی اسکندر فیلیپ را در جریان گذاشت و به کوشش برای ادغام تمدن شرقی با یونانی کاری که البته با عقیده ی ارسطو در باب برتری بی چون و چرای یونانی بر غیر یونانی ناسازگار بود به نظر می رسد که رابطه ی این  دو مرد هرگز به کلی گسسته نشده است اما نشانی از صمیمیت واقعی بین آن دو پس از پایان یافتن دوره ی شاگردی اسکندر با انتخاب شدن اش به مقام ولیعهدی پدرش در 340 در دست نیست احتمالا ارسطو از این پس در استاگیرا مستقر شد تردید نیست ارسطو در دوره ای که با اسکندر بود پایدارترین دوستان مقدونی اش را پیدا کرد و از جمله با آنتیپاتر دوست شد کسی که به زودی در طول غیبت اسکندر در آسیا گمارده ی او شد  و به این ترتیب مهم ترین یونان گردید .

ارسطو در 4-335 اندکی پس از مرگ فیلیپ به آتن بازگشت و پر ثمرترین دوره ی حیات او از این جا آغاز می شود در شمال شرقی خارج شهر احتمالا بین کوه لوکابتوس و ایلیسوس باغی قرار داشت که به آپولون و لوکئیوس و موساها وقف شده بود و قبلا پاتوق دلخواه سقراط بود ارسطو در این جا چند  ساختمان اجاره کرد او چون غریبه و بیگانه بود حق خریدن آنها را نداشت و مدرسه اش را بنیاد گذاشت او در این جا هر بامداد با شاگردانش در لوگیه یا میان درختان قدم می زد و درباره ی انتزاعی ترین مسایل فلسفه بحث می کرد و هر شامگاه مسایل کمتر مشکل را برای تعداد زیادتری از شنوندگان تبیین می کرد از این روی روایتی کهن بین گفتارهای آکرواماتیک یا پیشرفته و گفتارهای عمومی فرق می گذارد بی تردید این تمایز درست است اما برخلاف تصور بعضی ها هیچ نکته ی مرموزی در گفتارهای آکرواماتیک نیست یا در گفتارهای عمومی به هیچ وجه در گفتن حقایق مضایقه نشده است موضوعات انتزاعی تر منطق طبیعات مابعد الطبیعه مستلزم بررسی دقیق و برای تعداد اندکی جالب است در حالی که موضوعاتی مانند خطابه مغلطه یا سیاست به خواسته ها و نیازهای وسیع تری پاسخ می دهند و می توان آنها را برای عموم توضیح داد.

همچنین احتمالاً ارسطو در این جا صدها نسخه های دست نویس جمع آوری کرد یعنی اولین کتابخانه ی بزرگ را بنا نهاد که الگوی کتاب خانه های اسکندریه و پرگامون گردید نیز تعدادی نقشه و همچنین موزه ای از اشیا برای وضوح بخشیدن به سخنرانی هایش ، به ویژه سخنرانی های تاریخ طبیعی، تهیه کرد. می گویند اسکندر 800 قنطار به او داد تا بتواند این مجموعه را درست کند،  و به همه ی شکارچیان و شکار کنندگان پرندگان و صیادان ماهیان امپراتوری مقدونیه دستور داد که همه ی موضوعات جالبی را که در می یابند به ارسطو گزارش کنند. بی تردید همه ی این سخنان اغراق آمیز است و دانش ارسطو در باب نقاط دور دست  امپراتوری به گونه ای نیست که بتوان از اینگونه دستورات انتظار داشت اما در این داستان شاید حقیقتی وجود داشته باشد. می گویند ارسطو در مدرسه قانونی وضع کرده بود که بر اساس آن، فی المثل، اعضا موظف بودند مدرسه را به نوبت ده روز  « اداره کنند» که ممکن است از جمله  به این معنا باشد که شخص در خلال این مدت با ذکر کردن بر نهادها در برابر همه ی تازه  واردها سهمی در مدیریت داشته باشد، و این شیوه ای بود که در دانگشاه های قرون وسطایی متعارف شد. همچنین در باب غذا خوردن های دسته جمعی و مهمانی های ماهانه، که ارسطو  بر آن قواعدی وضع کرده بود، سخنانی گفته اند. اما اطلاعات ما در مورد کار مدرسه و تقسیم وظایف در اندرون ان بسیار ناچیز است . درس هایی که آثار موجود ارسطو یادداشت های انهاست، احتملاً به دوازده یا سیزده سال اصلی ریاست او بر لوکیوم متعلق هستند. واندیشه و پژوهشی که این درس ها  در خود گنجانده اند، حتی اگر فرض کنیم که بعضی از آثار را شاگردانش برایش فراهم آورده اند، متضمن نیروی ذهنی ای است که شاید بی همتا باشد ارسطو در خلال این مدت طرح های اصلی طبقه بندی علوم را به صورتی که هنوز هم باقی می مانند وضع کرده، و بعضی از علوم را به نقطه ای بسیار فراتر از آنچه  تا آن زمان رسیده بودند رساند در بعضی از آنها، مانند منطق، به درستی می تواند ادعا کند که هیچ سلفی نداشته است، و سده ها هیچ خلف ارزش مندی نیز نداشت . و در عین حال مدرسه، به سبب علاقه ی او به موضوعات عملی مانند اخلاق و سیاست، تاثیری در زندگی عملی گذاشت که با تاثیر سقراط و افلاطون سنجیدنی است و بیشتر است از تاثیر شاگردان گوشه نشین اکادمی آن عصر.

به هنگام مرگ اسکندر در 323 آتن دوباره مرکز احساسات ضد مقدونی گردید و ارتباطات ارسطو با مقدونیه او را در مظان اتهام قرار داد. ممکن است. خصومت مکاتب افلاطونی و ایسوکراتی احساسات سیاسی بر ضد او را افزوده باشد. در هر حال، بر اساس سرود و سنگ نوشته ای که او درباره ی هرمیاس نوشته بود، او را به اتهام پوچ بی دینی متهم کردند. برای آنکه اجازه ندهد آتنیان « دوباره بر ضد فلسفه گناه کنند» ، مدرسه را به تئوفراستوس سپرد، و خودش به خالکیس، پایگاه محکم مقدونی ، رفت. او در این جا به سال 322 در اثر بیماری ای که مدت ها به آن مبتلا بود در گذشت. دیوگنس وصتی نامه اش را برای ما حفظ کرده است که در ان برای خویشانس به دقت آینده نگری می کند، و بردگانش را از افروخته شدن ایمن می سازد و یکی از مستلزمات سیاست را با آزاد کردن چند تن از آنان عملی می سازد. ما گاهی می خواهیم او را فقط تجسم عقل بدانیم، اما وصیت نامه اش شاهدی گویا بر طبیعیت مهربان و قدر دان اوست.

درباره ی قیافه یا شیوه ی زندگی اش چیز اندکی می دانیم. روایتی معتبر اوراتاس نازک اندام، با چشمانی کوچک، و دچار لکنت زبان، و خوش پوش توصیف می کند. دشمنان بدخواه او را این گونه معرفی می کنند که فردی تن آسای بود و در زندگی حالت زنانگی داشت آنچه بر اساس آراء موجودش، می توانیم به آن باور داشته باشیم این است که او عادات زاهدانه نداشت. دیگر اینکه گفته اند طبع استهزاء داشت که خود را در نوشته های او نشان می دهد و سخنانی هست که نشان سرعت انتقال اوست که دیگونس لائرتیوس آنها را نقل کرده است.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق نظریات فلسفی ارسطو