مبدا و معاد (شعر)
خداوند برای مرگ اسبابی ساخته
بالجمله خدا در موقع مرگ جانرا میگیرد ولی متوجه باشید که پروردگار عالم، دنیا را دار اسباب قرار داده از آنجمله برای مرگ هم اسبابی معین فرموده مانند از بام افتادن،مریض شدن،کشته شدن و غیره،البته اینها بهانه و سبب است چون بسیاری هستند که مرضهای سختتر از او هم داشتند و نمردند پس این به تنهائی موجب نمیشود،اگر پیمانه عمرش تمام شده باشد،جانش را پروردگار عالم قبض میفرماید.وگرنه چه بسیار اشخاصی که صحیح و سالم بودند،بدون هیچگونه سابقه کسالتی مردند.
شکل عزرائیل نسبت به محتضرها
جمله دیگر راجع بملک الموت است که وقتی برای قبض ارواح میآید شکلش نسبت به حتضر فرق میکند.روایتی دارد که حضرت ابراهیم (ع) تقاضا کرد که هیئت عزرائیل را هنگام قبض روح کافر ببیند.عرض کرد که طاقت ندارید، فرمود میل دارم ببینم،عزرائی خودش را به آن هیئت نشان داد و ابراهیم دید صورت مردیسیت سیاه رنگ که موهای بدنش ایستاده، بدبو،لباس سیاه پوشیده،از دهان و بینی او شراره آتش و دود خارج میشود ابراهیم غش کرد،پس از بحال آمدن فرمود: اگر کافر هیچ عذابی نداشته باشد،بس است عذابش در دیدن تو بالعکس هم راجع بمؤمن.(1)
حضور ملائکه و شیاطین هنگام مرگ
شیاطین هم برای اغواء از طرغ چپ محتضر میآیند ملائکه هم از طرف راست (2) کار شیاطین همیشه فریب دادن است مخصوصا هنگام مرگ که اگر ایمانی هم باشد بدزدند،چون میزان سعادت و شقاوت آخر کار است،همانطوریکه زندگی کرده میمیرد و همانطوریکه مرده زنده میشود(3) هر آروزئی که داشته باشی هنگام مرگ با آن آرزو میمیری.اگر آرزویت دیدن جمال علی (ع) است، مونست جمالش میباشد،اگر آرزویت هوی و هوس است آن هنگام نهایت طلوعش میباشد.
در این تحقیق می خوانیم:
آیا انسان به جز زندگى مادى دنیوى، زندگى دیگرى دارد؟ آیاغیر از عالم دنیا، عالم یا عوالم دیگرى به نام جهان یا جهانهاىپس از مرگ وجود دارد؟ آیا انسان موجودى تکساحتى و یکبعدى استکه بر این کره خاکى همچون گیاهى مىروید و مىخشکد و مىپوسد وچیزى جز همین بدن مادى نیست؟ آیا باید براى عالم یا عوالم پساز مرگ، دغدغهخاطرى نداشته باشیم و سعى ما براین باشد که سعادتو خوشى این دنیا را تامین کنیم و به فکر فردا و فرداهاى پس ازمرگ نباشیم؟ آیا ما همان گیاه یا حیوانیم با ترکیباتى مادىظریفتر و پیچیدهتر؟ آیا از بعد دیگر وجود خود -که همان بعدنفسانى و روحانى است- و از ساحت گستردهتر حیات خود که فراتر ازافلاک و سماوات و ارضین است، نباید پرده برداریم و نبایدچارهاندیشى کنیم که مبادا روزى انگشتحسرت به دندان گزیم ومصداق این آیه کریمه قرآنى شویم که:
(و یوم یعض الظالم على یدیه....) (1) .
«روزى مىآید که ستمکار به دندان بر دو دستش مىگزد» .
کارل دوبرل -دانشمند آلمانى- مىگوید:
«علوم طبیعى به خود جرات دادند که جاودانگى نفس را انکارکنند. ولى خداوند، آنها را کیفر داد و خود آنها را برهان قاطعبر خلود و جاودانگى ساخت» (2) .
«جبریل دولان» در کتاب «پدیده روحى» مىنویسد:
«ما دشمنانمان را به اسلحه خودشان سرکوب مىکنیم و با روشخودشان به آنها اعلام مىکنیم که روح، پس از مرگ، باقى و جاودانىاست. تمام نظریات مادى و دانشمندانى که انسان را مادهاى مجرداز روح مىپنداشتند و علم مادى را ابزار اثبات مادى بودن انسانقرار داده بودند، به شدت تکذیب شدند و با مشاهدات حسى روحىگمراهى آنها آشکار شد» (3) .
در نیمه دوم قرن نوزدهم در اروپاى غوطهور در لجنزارماتریالیسم، غوغایى بپا شد، چشمهاى بسته گشوده شدند، گوشهاىناشنوا، شنوا شدند، دلهاى خفته، بیدار گشتند و عقول غافل بهخود آمدند.
در آن روزگار تاریک و ظلمانى، ارواح متجلى شدند. جرقههاىتجرد، چشمهاى عبرتبین را خیره کردند و آنها که گرفتار خوابغفلتشده بودند، چشم گشودند و خود را بر ضلالت و گمراهى ملامتکردند.
در آن نهضت اروپایى میلیونها نفر از ارکان دانش. حضورى چشمگرداشتند. آنها اساتید فن و علما و پزشکان و مهندسین بودند.
برخى آنها را متهم مىکردند که جنزده شدهاند و اجنه را ارواحپنداشتهاند یا سادهلوحانى هستند که سراب را آب مىپندارند و ازحقیقتبه دور افتادهاند.
برای دانلود متن کامل تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید.
در این تحقیق می خوانیم:
چکیده: این پژوهش مختصر، پس از طرح مسأله معاد جسمانى که در معرض شبهات عقلى، علمى و دینى قرار گرفته است، نظر شیخ الرئیس را در این باب نقل و نقد کرده است. آنگاه، بعد از ردّ اجمالى سایر آراى موجود در این زمینه، با بیان اصول بنیادى حکمت صدرایى، حقیقت معاد جسمانى را آنگونه که مقصود کتاب و سنّت است، بررسى و به اثبات مىرساند.
یکى از مباحث جنجالبرانگیز دینى که همیشه مورد بحث و بررسى و دستخوش آرا و دیدگاههاى مختلف بوده است بحث معاد جسمانى است. در دلالت قطعى نصوص دینى بر معاد جسمانى جاى شک و تردید نیست؛ اما این آموزه دینى در طول تاریخ با چالشهاى فراوان عقلى و علمى مواجه بوده است؛ چالشهایى مانند امتناع اعاده معدوم و امتناع رجوع روح به بدن پس از جدایى و همسانىآن با تناسخ و شبهه آکل و مأکول و تعدّد بدن دنیوى یک شخص در طول حیات با تبدّل سلولها و تردید در تعلّق روح به هر یک از آنها و ناکافى بودن سطح زمین براى حشر جسمانى همه انسانهاى اولین و آخرین و ...
معاد جسمانى تنها با چالشهاى علمى و عقلى مواجه نیست؛ بلکه چالشهاى دینى را نیز در برابر خود دارد؛ مانند ناسازگارى آن با حشر انسانها بر اساس روایات به صورت اعمال و نیات خود (از قبیل حشر انسان به صورت خوک، گرگ، روباه، مورچه و ...) و دلالت پارهاى از روایات بر زیباروى و جوان بودن بهشتیان و یا زشترویى جهنمیان و یا بدقواره و عجیب و غریب بودن برخى از اعضا و جوارح آنها و دلالت آیات و روایات بر وجود درک و شعور و نطق براى اعضا و جوارح انسان و نیز دلالت آیات و روایات بر شدّت غیرقابل تصور عذاب و آتش براى جهنمیان، به گونهاى که کوهها و آسمانها و زمین در برابر آن تحمل مقاومت ندارند و یا دلالت آیات و روایات بر وسعت فوقالعاده جایگاه بهشتیان (جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الأَْرْضِ(2)) و یا وفور غیرعادى نعمتها براى آنها (انهار من ...(3)) و یا همسران متعدد و... که همه اینها با بدن دنیوى سنخیت و سازگارى ندارد. روایات معراجیه نیز که دلالت بر این دارد که پیامبر اکرم(ص) در معراج با سرکشى به بهشت و جهنم، بهشتیان و جهنمیان را با قیافههاى دنیوى آنها مشاهده کرده است، به ظاهر با معاد جسمانى همخوانى ندارند؛ زیرا معلوم است که معاد جسمانى به معناى ظاهرى آن هنوز تحقق پیدا نکرده است.
برای دانلود متن کامل تحقیق به لینک زیر مراجعه کنید:
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:19
فهرست مطالب
معاد شناسى
1-انسان از روح و بدن مرکب است.
2- بحث در حقیقت روح از نظر دیگر .
3- مرگ از نظر اسلام
4- برزخ
5-روز قیامت - رستاخیز
6- بیانى دیگر
7- استمرار و توالى آفرینش .
1-انسان از روح و بدن مرکب است .
کسانیکه بمعارف اسلامى تا اندازه اى آشنائى دارند میدانند که در خلال بیانات کتاب و سنت سخن روح و جسم یا نفس و بدن بسیار بمیان میآید و یا اینکه تصور جسم و بدن که بکمک حس درک میشود تا اندازه اى آسان است و تصور روح و نفس خالى از ابهام و پیچیدگى نیست. اهل بحث از متکلمین و فلاسفه شیعه و سنى در حقیقت روح نظریات مختلفى دارند ولى تا اندازه اى مسلم است که روح و بدن در نظر اسلام دو واقعیت مخالف همدیگر میباشند .
بدن بواسطه مرگ خواص حیات را از دست میدهد و تدریجا متلاشى میشود ولى روح نه اینگونه است بلکه حیات بالاصاله از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است بدن نیز از وى کسب حیات میکند و هنگامیکه روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را برید ( مرگ ) بدن از کار میافتد و روح همچنان بحیات خود ادامه میدهد .
آنچه با تدبر در آیات قرآن کریم و بیانات ائمه اهل بیت (ع ) بدست میآید اینست که روح انسانى پدیده ایست غیر عادى که با پدیده بدن یک نوع همبستگى و یگانگى دارد .
خداى متعال در کتاب خود میفرماید ( لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فى قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقة و خلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشأ ناه خلقا آخر ) سوره مؤمنون آیه 12-14 ( تحقیقا ما انسان را از خلاصه که از گل گرفته شده بود آفریدیم .سپس او را نطفه اى قرار دادیم در جایگاه آرامى سپس نطفه را خونى بسته کردیم پس خون بسته را گوشتى جویده شده کردیم سپس گوشت جویده شده را استخوانهائى کردیم پس استخوانها را گوشت پوشانیدیم پس از آن او را آفریده دیگرى بیسابقه قرار دادیم. ) از سیاق آیات روشن است که صدر آیات , آفرینش تدریجى مادى را وصف میکند ودر ذیل که به پیدایش روح یا شعور و اراده اشاره میکند آفرینش دیگرى را بیان میکند که با نوع آفرینش قبلى مغایر است .
و در جاى دیگر در پاسخ استبعاد منکرین معاد باین مضمون که انسان پس از مرگ و متلاشى شدن بدن و گم شدن او در میان اجزاء زمین چگونه آفرینش تازه اى پیدا کرده انسان نخستین میشود , میفرماید ( بگو فرشته مرگ شما را از ابدانتان میگیرد پس از آن بسوى خداى خودتان برمیگردید یعنى آنچه پس از مرگ متلاشى گشته و در میان اجزاء زمین گم میشود بدنهاى شما است ولى خودتان ارواح بدست فرشته مرگ از بدنهایتان گرفته شده اید و پیش ما محفوظید ) سوره سجده آیه 11
گذشته از اینگونه آیات قرآن کریم با بیانى جامع مطلق روح را غیر مادى معرفى میکند چنانکه میفرماید ( از تو حقیقت روح را میپرسند بگو روح از سنخ امر خداى من است ) سوره اسرى آیه 85 , و در جاى دیگر در معرفى امر خود میگوید ( امرخدا وقتى که چیزى را خواست این است و بس که بفرماید بشو آن چیز بیتوقف میشودو ملکوت هر شئى همین است ) سوره یس آیه 83 و مقتضاى این آیات آنستکه فرمان خدا در آفرینش اشیاء تدریجى نیست و در تحت تسخیر زمان و مکان نمیباشد پس روح که حقیقتى جز فرمان خداوند ندارد مادى نیست .
و در وجود خود خاصیت مادیت را که تدریج و زمان و مکان است ندارد .
2-بحث در حقیقت روح از نظر دیگر
کنجکاوى عقلى نیز نظریه قرآن کریم را درباره روح تأ یید میکند .هر یک از ما افراد انسان از خود حقیقتى را درک مینماید که از آن ( من ) تعبیر میکند و این درک پیوسته در انسان موجود است حتى گاهى سر و دست و پا و سایر اعضاء حتى همه بدن خود را فراموش میکند ولى تا خود هست خود ( من ) از درک او بیرون نمیرود این ( مشهود ) چنانکه مشهود است قابل انقسام و تجزى نیست و با اینکه بدن انسان پیوسته در تغییر و تبدیل است و امکنه مختلف براى خود اتخاذ میکند و زمانهاى گوناگون بروى میگذرد حقیقت نامبرده ( من ) ثابت است ودر واقعیت خود تغییر و تبدیل نمیپذیرد و روشن است که اگر مادى بود خواص مادیت را انقسام و تغییر زمان و مکان میباشد میپذیرفت .نیز نسبت داده آرى بدن همه این خواص را میپذیرد و بواسطه ارتباط و تعلق روحى این خواص بروح میشود ولى با کمترین توجهى براى انسان آفتابى میشود که ایندم و آندم و اینجا و آنجا و این شکل و آن شکل و این سوى و آن سوى همه از خواص بدن میباشد و روح از این خواص منزه است و هر یک از این پیرایه ها از راه بدن بوى میرسد .نظیر این بیان در خاصه درک و شعور ( علم ) که از خواص روح است جارى میباشدو بدیهى است اگر علم خاصه مادى بود بتبع ماده انقسام و تجزى و زمان و مکان را میپذیرفت .البته این بحث عقلى دامنه دراز و پرسشها و پاسخهاى بسیارى بدنبال خود دارد که از گنجایش این کتاب بیرون است و این مقدار از آن بحث در اینجا بعنوان اشاره گذاشته شد و براى استقصاء بحث به کتب فلسفى اسلامى باید مراجعه نمود .
3-مرگ از نظر اسلام
در عین اینکه نظر سطحى , مرگ انسان را نابودى وى فرض میکند و زندگى انسان را تنها همین زندگى چند روزه که در میان زایش و درگذشت محدود میباشد , میپندارد , اسلام مرگ را انتقال انسان از یک مرحله زندگى به مرحله دیگرى تفسیر مینماید .بنظر اسلام انسان زندگانى جاویدانى دارد که پایانى براى آن نیست و مرگ که جدائى روح از بدن میباشد وى را وارد مرحله دیگرى از حیات میکند که کامروائى و ناکامى در آن بر پایه نیکوکارى و بدکارى در مرحله زندگى پیش از مرگ استوار میباشد .پیغمبر اکرم (ص ) میفرماید ( گمان مبرید که با مردن نابود میشوید بلکه ازخانه اى به خانه دیگرى منتقل میشوید ( .