دانلود مقاله گیاه قوم شناسی منطقه پس قلعه در شمال تهران که شامل 40 صفحه و با فرمت قابل ویرایش Word میباشد ، بشرح زیر است :
مقاله گیاه قوم شناسی منطقه پس قلعه در شمال تهران
دانلود مقاله گیاه قوم شناسی منطقه پس قلعه در شمال تهران که شامل 40 صفحه و با فرمت قابل ویرایش Word میباشد ، بشرح زیر است :
نقشه با مقیاس 1:250000 منطقه گلپایگان همراه با راهنما و آبراهه ها
فرمت JPEG
کلمه جمعیت به اجتماعی از افراد مقیم در یک مکان اطلاق می شود، اعم از اینکه اقامتشان مستمر باشد یا موقت. در جمعیت شناسی معمولاً منظور از جمعیت، تجمعی است از افراد انسان که در یک منطقه – مثل شهر ور روستا به طور مستمر و معمولاً به شکل تجمعی از خانوار و خانواده زیست می کنند. از این رو، جمعیت خاصی که برای منظوری خاص در زمان و مکانی معین دور هم گرد آیند لزوماً در جمعیت شناسی مورد نظر نیست. با وجود این، گروههای محدود شغلی، اداری، فرهنگی و مشابه مثل جامعه کارمندان، تجار، پزشکان، مهندسان، کشاورزان، هنرمندان و نویسندگان نیز در بررسی های جمعیتی در برخی موارد جمعیتهای محدود محسوب می شوند و در مطالعات موردی دارای اهمیت ویژه اند. با توجه به این تعاریف، جمعیت شناسی علمی است که ابعاد، شمار، ساختار و خصوصیات و تحول جمعیتها را اصولاً با روش کمی و ریاضی بررسی می کند و امکان آگاهی و تحلیل کیفی جمعیت را فراهم می سازد.
تعداد :27 صفحه
چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده بودن مقالات و ظاهر زیبای آنها می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد
مقالات را با ورژن office2010 به بالا باز کنید
گرد اوری شده در 33 صفحه با فرمت ورد قابل ویرایش+به همراه فرم تکمیل شده شماره 2 جهت ارائه به اداره آموزش و پرورش
مقدمه
زبان جزو نخستین وسایل ارتباطی میان انسان ها بوده است. قبل از پیدایش جوامع بشری، انسان ها به اشکال گوناگون معنا را به یکدیگر انتقال می دادند، تصاویرحک شده بر دیوار غارها، استفاده از آتش برای فرستادن پیام خطر،تقلید صدای حیوانات و... قبل از ارتباط کلامی برای انتقال معنا به کار گرفته شدند.
زبان جزو نخستین وسایل ارتباطی میان انسان ها بوده است. قبل از پیدایش جوامع بشری، انسان ها به اشکال گوناگون معنا را به یکدیگر انتقال می دادند، تصاویرحک شده بر دیوار غارها، استفاده از آتش برای فرستادن پیام خطر،تقلید صدای حیوانات و... قبل از ارتباط کلامی برای انتقال معنا به کار گرفته شدند.
سپس ارتباطی قراردادی میان صدا و معنا از کلمات بکار رفت و همه چیز نام گذاری شد. بعد ها که زبان حالت قانونمندی یافت؛ هر قبیله بسته به ساختار فرهنگی اجتماعی خود آن را به گونه ای به کار گرفت که توانستند هدف غائی<ارتباط> را حفظ کنند.
تنوع و گوناگونی زبان امتیاز ویژه ای را برای هرقوم دارد و از این رو هر زبان دارای نکات ظریف، کنایه ها و اشاراتی است که نمی توان آن را نادیده انگاشت و با هیچ ترجمه سلیسی نمی توان لذت فهم کلمات آن را به دیگر زبان ها رساند، مگر آنکه آن زبان را فراگرفت.
اما بنا بر بعضی ملاحظات سیاسی یا تهاجم نظامی ارزشهای فرهنگی بعضی ملل، از جمله زبان تحت نفوذ عوامل خارجی قرار گرفتند. شاید یکی از مهمترین دلایل به کار گرفتن آسان تر انگلیسی، فرانسه یا اسپانیایی حضور استعماری بلند مدت دولتمردان سابق کشورهای فوق در دیگر کشورها باشد.چین با بیش از یک میلیارد و دویست میلیون نفر، هند با جمعیت یک میلیارد نفر و روسیه با صد و پنجاه میلیون نفر چنین نفوذی را از زبان خود در دیگر کشورها ندارند.
البته تک زبانی جهانی امر بسیار نکوهیده ای است و نباید از تقویت زبان شیرین خودمان <فارسی> غافل شویم، اما از یاد نبریم که اگر به یادگیری زبان انگلیسی اهمیت ندهیم مشکلات جدی را خواسته یا نا خواسته فرارو خواهیم داشت! چرا که جهان رو به توسعه در هر ثانیه در حال تولید علم و فن آوری است و غالب این پژوهشهای علمی به زبان انگلیسی در مجامع بین المللی ارائه می شود و یا در اینترنت به نمایش در می آید. از طرفی نیروی انسانی از مهمترین سرمایه های ملی هر کشور است،سیستم آموزشی ما چند درصد از سهم جهانی تولید فن آوری رابا تربیت شاگردان کارآمد امروز و آینده سازان فردا کسب خواهد کرد؟ در جهان امروز که عصر ارتباطات است و به عبارتی اینترنت، کره خاکی را به شکل دهکده ای در آورده، سهم ما در زبان آموزی چه اندازه است؟
در سال ۲۰۰۴ گزارشی از مرکز زبانی میشل توماس انگلستان صورت گرفت که به موجب آن دستمزد یک کارگر متوسط بواسطه دانستن زبان دوم تا ۳۰۰۰ پوند در سال افزایش می یابد... مطالعات نشان می دهد که شخص دو یا چند زبانه می تواند به خاطر دانش زبان خارجی و استفاده از آن در راه های موفقیت، بهتر از مهندس یا برنامه نویس رایانه پول در آورد.
حال بنا بر هر دلیل به وضعیت زبان آموزی در مدارس کشورمان نگاهی داشته باشیم.توجه داشته باشید که از مقطع راهنمایی تا دبیرستان و پیش دانشگاهی دانش آموزان بطور متوسط ۲، ۳ یا ۴ساعت زبان انگلیسی در هفته می آموزند، و این در حالی است که پس از پایان دوره تحصیلی متوسطه از بر آوردن کمترین نیاز خود عاجزند!!
بعنوان مثال اگر به کشورهای خارجی سفر کنند یا جهانگرد خارجی را در شهر خود ببینند توانایی ارتباط با او را ندارند! جملاتی ساده را نمی توانند درک کنند یا متن انگلیسی را بخوانند و بدان پاسخ دهند! و نقاط ضعف از این دست فراوان است. مشکل از کجاست؟ می دانید که ازعوامل مؤثر تدریس در هر وضعیت آموزشی معلم، روش آموزش و شاگرد است .
هنوز شاگردان از زبان آموزی در کلاس فقط گرامر نویسی می دانند!چرا که اغلب کلاس ها بواسطه نبود
امکانات سمعی و بصری با شیوه GTM هدایت می شود.کتابهای درسی برایشان جذاب نیست و انگیزه لازم برای خواندن زبان ندارند! ولب به شکوه و گلایه می گشایند چرا زبان می خوانیم؟ نمی شد زبان نداشتیم؟ کتابها را بسیار سخت و گاهی دشمن خود می پندارند.
راستی صحبت از کتاب های انگلیسی شد، آیا کتا بهای مدارس منا بع مناسبی برای آموزش زبان هستند؟
کتاب های انگلیسی از لحاظ محتوا و ظاهر (طراحی، تصاویررنگی) باید به روز شوند. آیا تصاویر کتاب های سال اول و دوم متوسطه مناسب سن دانش آموزان است؟ از لحاظ محتوا نیز این کتاب ها در سطح کلان (ملی) نمی تواند پاسخگوی نیاز واقعی فراگیران در برقراری ارتباط با انگلیسی زبانان باشد.
بعنوان مثال در امتحانات داخلی و حتی نهایی (سال سوم متوسطه) مهارت شنیدن در بخش مکالمه کتاب درسی( ( LANGUAGE FUNCTION، در شکل سؤالات جور کردنی( ( Match آزمون کتبی گرفته می شود؟ در حالی که شیوه صحیح آن است که فراگیران توسط دبیر یا با پخش نوار کاست، متنی را گوش دهند و سپس به سوالات آن پاسخ دهند!.
آیا برای دانش آموزان پیش دانشگاهی مشکل نیست که با سه سال زبان آموزی با سبکی متفاوت در مقطع متوسطه ناگهان به کتاب( ( Reading based بپردازند؟ آن هم در یک قدمی کنکور! چرا تحول در مواد درسی زبان انگلیسی در آخرین و حساس ترین مرحله صورت گرفته است؟آیا بهتر نبود تغییر در تالیف کتاب های انگلیسی از پایه اول متوسطه آغاز می شد؟
در طول سالهای تحصیلی فراگیران برای تقویت مهارت listening چند ساعت نوارآموزشی گوش می کنند؟ یا چند ساعت فیلم های آموزشی انگلیسی می بینند؟ آیا با کلاسهایی که هیچ گونه شعر، تمرینهای مناسب، بازی یادگیری زبان برای کاستن اضطراب، تحقیق و... ندارند می توان به دانش افزایی فراگیران امید داشت؟
امروزه که عصر ارتباطات است شاید این سوالات بسیار پیش پا افتاده به نظر برسد ولی بیاییم واقع گرا باشیم، دانش آموزان ما از شنیدن تلفظ کلمات زبان با امکانات سمعی در کلاسها محرومند؛ حال این محرومیت دلایل مختلفی دارد، از جمله: نبود امکانات، بی حوصلگی بعضی دبیران برای پخش نوار آموزشی در کلاس و همچنین زمان کم تدریس!
واقعاً در کشورمان استاد، مدرس و پژوهشگر دلسوز نیست که هنوز یادگیری زبان انگلیسی به معضلی لاینحل تبدیل شده است؟ چرا تشتت آراء در این حیطه فراوان است؟ چرا پاسخ مناسبی نیا فته ایم؟چه کسی باید این خلا را پر کند؟مگر مدعی نیستیم که جوانان با استعدادی داریم! پس ما راچه شده؟ به کشوری مثل ترکمنستان نگاه کنیم که درآنجا نه یک زبان بلکه چند زبان زنده دنیا (فارسی، عربی، روسی، و انگلیسی) از مقطع ابتدایی آموزش داده می شود! ما چه تفاوتی با دیگران داریم؟
آموزش زبان خارجی در مالزی از سال های اول ابتدایی، در مدارس مصر از ۹ سالگی، در ونزوئلا اموزش زبان اسپانیایی در مدرسه است، همچنین دو زبان انگلیسی و فرانسه ازپیش دبستانی (۶ سالگی) آغاز می شود.
در نروژ، ایتالیا و مالت از ۶ سالگی، در مدارس بلژیک فرانسوی در ۱۰سالگی وانگلیسی ۱۲ سالگی اجباری است و یادگیری اسپانیایی یا آلمانی در۱۵ سالگی ادامه می یابد.
دبیران متوسطه بخشی از ضعف شاگردان در درس زبان انگلیسی را ناشی از بنیه علمی ضعیف از مقطع راهنمایی می بینند.همین شاگردان با پیشرفت نه چندان مقطع متوسطه را به هر شکل به پایان می رسانند و به دانشگاه راه می یابند! و در ابتدای تحصیلات عالی از درس زبان پیش نیاز می خورند؟ چرا؟
آیا ضعف بنیه علمی نشان می دهد آموزش و پرورش با تمام مشکلاتی که با آن مواجه است در آموزش زبان انگلیسی منفعل بوده است؟... متأسفانه عدم توانایی کاربرد زبان ادامه می یابد تا آنجا که دانشجویان برای تحصیلات تکمیلی و حتی دکترا (که نیاز به امتیاز قابل قبولی در آزمون تافل تخصصی دارند) با آن دست به گریبان می شوند!؟
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه :50
بخشی از متن مقاله
لذات زیبایی شناسانه
فلسفههایی که در اوایل دورة مدرن ، ایدههای مربوط به هنر زیبا و حوزة مشخص ارزش زیباییشناسانه را توسعه دادند، تبدیل به متون بنیادین نظریة زیبایی شناسی معاصر شدند، و در این مقاله به ملاحظة برخی از تأثیرگذارترین آنها می پردازیم. خواهیم دید که این نظریهها با وارد کردن تفاوتهای مربوط به جنسیت به مفاهیمی همچون زیبایی ، والایی، لذت، و خود زیبایی شناسی، به تشدید این ایده که هم هنرمندان و هم بهترین نقادان هنر به نحوی آرمانی ] جملگی[ مذکر می باشند، کمک کردند. بعداً خواهیم دید که تمامی این عوامل اهمیت قابل توجهی در رابطه با فعالیت زنان هنرمند داشتهاند، چرا که درون مباحث نسبتاً انتزاعی زیبایی شناسی فلسفی، شبکه هایی از مفاهیم وجود دارند که به توصیف و تعیین حدود و چگونگی فعالیت زنان، چگونگی فکر و احساس آنها و کیفیاتی که ایشان میبایست در هنر و در زندگی پرورش دهند، می پردازند. به بیانی دیگر، بین بعد انتزاعی بحث و انشعاب مفهومی و گاهی بیدرنگ کاربردی آن، نوسانی وجود دارد. بگذارید با ذکر پیش زمینههایی کلی در باب اوضاع فلسفیای که مفاهیم مرکزی مدرن زیبایی شناسی در آن ایراد شدند، آغاز کنیم.
زیبایی شناسی[1]
«زیبایی شناسی» واژهای است ابداع شده توسط فیلسوفان برای مشخص کردن یک نوع تجربه که هیچ واژة رسایی در زبان بومی[2] برای آن وجود نداشته است.]1[ هنگامی که واژة «زیبایی شناسی» برای اولین بار در فلسفةآلمانی در قرن هجدهم به کار گرفته شده، اشارهای بود به آن سطحی از شناخت که توسط آن شخص از تجربة حسی بی واسطه و پیش از انتزاع عقلانی، دریافتی حاصل می کند که سازماندهندة آگاهی به طور کلی است. ولیکن این واژه به سرعت مورد تجدید نظر قرار گرفت تا بیشتر در اشاره به دریافتی مشخص که شامل تجربهای نیرومند از زیبایی می شود، به کار رود.
بیواسطه بودن، یکتایی، و صمیمیت تجربة حسی و زیبایی بیشتر شهودی جزئی را نشان میدهد تا دانش کلی. با شکلگیری نظریههای مختلف در توضیح ایدة یک حوزةمخصوص به لذت زیبایی شناسانه، این واژه ] زیبایی شناسی[ به تدریج ( در قرن نوزدهم) تبدیل به علامت مشخصهای[3] برای یک محدودة مجزا از مطالعات فلسفی شد: علم زیبایی شناسی[4]. مصادف شدن این نامگذاری[5] با پیشرفت نظریه، بعضی از دانشپژوهان را به ابراز عقیدهای مبنی بر شکلگیری علم زیبایی شناسی در قرن هجدهم وا داشته است، عقیدهای که می تواند افراطی نیز تلقی شود. هر چند در این دوره شاهد مباحث عمیقی در مورد لذت و موضوعات لذت هستیم که بسیاری از رهیافتهای مدرن به سوی درک نقادانه و به سوی هنر را پیریزی کردهاند.
اگر شخص واژة کلاسیک مورد تصویب زیبایی شناسی یعنی زیبایی[6] را مورد مطالعه قرار دهد، نقش محوری لذت در نظریة زیبایی شناسی به سادگی فهمیده میشود. زیبایی چیست؟ این مسأله همواره حالتی معما گونه داشته است، چرا که اشیایی که زیبا دانسته میشوند چنان متنوعند که به سختی میتوان یک کیفیت واحد که جملگی در آن مشترک باشند را تعیین کرد. یک شعر زیباست ، یک قو زیباست، چنان که یک ترانه، یک رفتار، یک انسان نیز جملگی زیبا هستند. بعضی از فیلسوفان، مشخصاً افلاطون، بر این عقیده استوار بودهاند که «زیبایی» آن کیفیتی است که تمام این اشیاء آن را دار هستند و به مدد آن زیبا دانسته میشوند.
مطابق با چنین تحلیلی، این کیفیت علی رغم راز آلودگی و عدم امکان اشارة دقیق به آن، ] کیفیتی[ ابژکتیو[7] میباشد، بدین معنا که در خود شیء مسکن دارد و برای وجود داشتن، به واکنش شخص مدرک وابسته نمی باشد. دیگر فیلسوفان نسبت به حضور یک کیفیت ابژکتیو در اشیاء زیبا نظری شکاکانهتر داشتهاند، به گمان ایشان آنچه اشیاء زیبا در آن با یکدیگر مشترکند، یک دارایی مشخص نیست بلکه استعدادی است برای برانگیختن یک واکنش در یک سوژه – شخصی که این اشیاء را زیبا تلقی میکند.
به دلایل مختلف ، این رویکرد اخیر، رویکرد بیشتر « سابژکتیو»[8] به زیبایی، اهمیت زیادی در اواخر قرن هفدهم کسب کرد و در طول قرن هجدهم به عنوان موضوع بحثی شدید باقی ماند. عامل سازمان دهنده و کلی این امر، ظهور تجربهگرایی[9] بود، فلسفهای که استدلال می کند که تمام ایدههای ما در نهایت تا تجربة حسی قابل تعقیب هستند. از آنجا که زیبایی فاقد یک کیفیت حسی ساده می باشد، تجربهگرایان مدعی هستند که، این ارزش ] زیبایی[ در بهترین حالت باید به عنوان ایدهای فهمیده شود که مرکب است از ادراک کیفیات مختلف حسی از اشیاء باضافة احساس لذت]3[. برای مثال، اینکه کسی غروب آفتاب را زیبا بداند بستگی به ادارک سرخی شدید آن، پرتوهای مستقیم خورشید در افق تیره ، و علی هده دارد- در عین حال ارتباطی هم با احساس لذتی دارد که از این تجربه ناشی می شود. هیچ مبنای تجربی ، علمی وجود ندارد برای اینکه فکر کنیم «زیبا»[10] نام یک کیفیتی است که در خود این اشیاء یافت میشود ؛ نام یک کیفیتی است که در خود این اشیاء یافت میشود؛ آن ] زیبایی[ یک اثر سابژکتیو است که با برانگیختگی احساس [11] درگیر میباشد.
تأکید بر لذت مشکلاتی را به وجود می آورد، زیرا چنین به نظر میرسد که لذت ]همواره[ به واکنشهای شخصی و حتی طرز فکر خصوصی متصل است، ولیکن زیبایی به نظر میرسد که بیشتر مسأله یک هوی و هوس خالصانه سابژکتیو باشد. علاوه بر این، فرض عمده در اوایل دوره مدرن بر این بود که لذت وقتی اتفاق میافتد که میلی ارضا شده باشد، و این امیال معمولاً خود خواهانه و بر پایة منابع شخصی بودهاند. به بیان کلی ، آنها ] امیال[ وضعیت شخصی مربوط به یک نفر را ، چه فیزیکی و چه اجتماعی، تقویت می کنند و به پیش می برند. سادهترین مثل برای لذت با توجه به این الگو، لذت جسمانی غذا خوردن خواهد بود؛ غذا خوردن لذت بخش است زمانیکه شخص گرسنه و میل به خوردن شدید است.
با توجه به چنین الگویی، استعداد میل جنسی حتی ارتباط بیشتری به ملاحظات مربوط به جنسیت پیدا میکند: لذت زمانی اتفاق می افتد که میل برانگیخته، سپس ارضاء شود. نه تنها زیبایی مستلزم رابطة بین لذت و میل بود، بلکه کیفیات ارزشی دیگری همچون خیر[12] و ارزشهای اخلاقی نیز چنین بودند ، چرا که آنها ] خیر و ارزش های اخلاقی [ نیز بیشتر درگیر نوعی واکنشهای مربوط به لذت بودند تا اینکه اشارهای باشند به کیفیات ابژکتیو همچون خیر.
در عین حالیکه بعضی از فیلسوفان (شخصاً توماس هابز[13]) موافق این ایده بودند که فعالیت انسانی توان خود را از رانشهای خودمدار [14] می گیرد، و اینکه تمام کیفیات ارزشی، نشانگر ارضاء مستقیم یا غیرمستقیم امیال خودخواهانه می باشند، افراد بیشتری چنین ایدهای را یک توصیف خطرناک و نادرست از شخصیت و فعالیت انسان میپنداشتند.
آنها کوشیدند تا معیارهای مشترکی برای واکنشهای مربوط به لذت فراهم کنند تا خود خواهی مخصوص به میل شخصی را از سر راه بردارند. در علم زیبایی شناسی، این امر مهم دربارة این بود که چگونه «معیاری برای ذوق»[15] تأمین شود. با وجود اینکه نظریههای متفاوت بسیاری خطاب به این مسائل ابراز شدند، ولیکن اغلب آنها در تمایل به جدا کردن لذت از نوع زیباییشناسانة آن با دیگر انواع ارزیابی ها، چه حسی، کاربردی یا حتی سرانجام اخلاقی، با یکدیگر مشترک بودند. (همانطور که در فصل گذشته دیدیم، پیوستگی زیبایی با فضیلت به قدرت خود باقی ماند، و کیفیات اخلاقی جزء آخرین ارزشهایی بودند که بتوان آنها را از زیبایی شناسی جدا کرد.)
واژة «ذوق» [16] در مباحث مربوط به واکنش زیبایی شناسانه به هنر و طبیعت، نقشی محوری دارد. معنای تحت اللفظی، چشایی[17] ذوق ] ذائقه[ هرگز به عنوان یک «حس زیبایی شناسانه» تلقی نشده است، بلکه آن ] حس زیبایی شناسانه[ ، حسی است که لذات زیبایی شناسانه را منتقل می کند یا حسی که موضوع خود را یک اثر هنری قرار می دهد. (دلایل این اخراج، که خود با مسائل مربوط به جنسیت در هم آمیخته اند، در فصل 4 بررسی خواهند شد.)
هر چند، زبان ذوق [18] خود اصلی ترین تشبیه را برای فهم دریافت و درک زیبایی شناسانه، فراهم می کند. برخی خصوصیات حس ذائقه ] چشایی[ آن را مستعد چنین استفادهای می کنند. ایدة وجود یک حیطة مشخص و مخصوص به تجربة زیبایی شناسانه با علم وجود برخوردهایی بدون واسطةو مجزا که بصیرت و لذت را پیش می آورند، شکل گرفت. حس ذائقه[19] نیز همچنین مستلزم تجربة فردی و بیواسطه می باشد؛ حتی بیشتر از این، ذوق ] چشایی[ به ندرت بدون لذت – الم[20] تشکیل دهندة آن احساس، ظاهر می شود. بعلاوه ، همچون درک شعر یا موسیقی یا دیگر انواع هنرها، شخص می تواند ذوق کام[21] را پرورش دهد تا اینکه ترجیحات غذایی وی پالودهتر و سطح بالاتر شوند تا از او در هم تندیگی و پیچیدگی طعمها لذت ببرد. این ها از جمله خصوصیات حس چشایی هستند که آن را مناسب استفاده در زمینههای زیبایی شناسی میکند.
ذوق همچنین به نحو انکارناپذیری «سابژکتیو»[22]میباشد، چنان ] سابژکتیو[ که حتی تبدیل به موضوع این مثل قدیمی شده است که میگویند، «ذوق قابل محاسبه نیست»[23] این مثل نشانگر گرایشی است برای تلفیق یک تجربة سابژکتیو با تجربهای که در عین حال به اشخاص مختلف ] دیگر[ نیز مربوط میباشد، این تجربه، تجربهای است که دارای معیارهای مشترک تناسب و صحت نمیباشد. مشکل کذایی در مورد ذوق که ] ذهن[ نویسندگان قرن هجدهمی را به خود مشغول کرده بود این بود که چگونه سابژکتیو بودن ذوق را تصدیق و در همان حال مبنایی را برای معیارهای ] شخصی بودن[ ذوق حین بحث از هنر، حفظ کنند.
چرا که صرف نظر از اینکه لذت تا چه حد به نحوی اساسی در ادراک و حکم زیبایی شناسانه دخیل است، باز هم بعضی از هنرها[24] از بعضی هنرهای دیگر بهتر هستند، و در نتیجه بعضی از ذوقها ] هم[ از بعضی ذوقهای دیگر بهتر هستند. چگونه چنین چیزی ممکن است؟
ذوق و زیبایی
زیبایی تنها کیفیت مورد بحث در این نظریهها نیست، چرا که زبان نقادانه معمولاً با صراحت بیشتری اشاره دارد به هماهنگی [25] ، توازن [26] ، لطافت طبع [27] ، و حتی توصیفات دقیق تری از تک تک آثار هنری . ولیکن زیبایی، جامعترین واژة مصوبات زیبایی شناسی است، واژهای که در عین حال پیچیدگی مورد بحث در مورد جنیست را نیز آشکار می کند، بنابراین ] واژة زیبایی[ محور این بحث خواهد بود.
تحلیل زیبایی، رابطة تنگاتنگی با حدسیات موجود در مورد وسیلة تسهیل تشخیص یا احساس زیبایی دارد، یعنی با ذوق . بعضی اوقات متفکران در مورد کیفیات متعارف در اشیاء زیبا اندیشیدهاند، ولی بدون متوسل شدن به یک کیفیت ابژکتیو که به طور مسلم به عنوان زیبایی قابل شناسایی باشد، بسیاری از فیلسوفان تمایل به استفاده از طبیعت متعارف انسان[28] برای تعیین معیاری برای ذوق داشتهاند.
یکی از مشهورترین نویسندگانی که به تحلیل طبیعت انسان پرداخت تا به فهمی از ترجیحات ذوقی و مبانی آنها برسد، دیویدهیوم[29] ، ] فیلسوف[ تجربهگرا [30] بود. هیوم در مقالة خود به نام «در باب معیاری برای ذوق»[31] (1757) در رهیافت خود برای مشخص کردن یک معیار ، محتاط عمل میکند، چرا که برخلاف بسیاری از معاصرینش ، او تمایلی به نامگذاری خصوصیات موجود در اشیاء که باعث لذت ذوق میشدند نداشت.
اینکه چنین خصوصیاتی وجود دارند آشکار به نظر می رسد؛ ولیکن هیوم از یکی انگاشتن آنها خودداری کرد، برخلاف ادموند بورک[32] ، فرانسیس هاچسون [33] ، یا ویلیام هوگارث[34]. هاچسون مدعی بود که زیبایی از درک یک کیفیت ترکیبی حاصل میشود، کیفیتی که آن را «یکسانی در عین گوناگونی» می نامید؛ هوگارث که یک نقاش و حکاک و در عین حال یک نظریه پرداز هم بود، «خط جذاب» را هدف قرار داد، یک خمیدگی نرم و به شکل S که دارای تقسیمبندی های ریاضی وار مشخصی بود. هوگارث مدعی بود که، هر نمونهای از زیبایی، چه در طبیعت، چه در اشخاص ، یا در آثار هنری، تا حدی نمایشگر خطوط خمیده می باشد.
همان طور که هیوم بدن شک تشخیص داده بود، چنین قراین ابژکتیوی در مورد احساسی که ما امروزه آن را لذت زیبایی شناسانه مینامیم (واژة «زیبایی شناسانه» تا قبل از اوایل قرن نوزدهم در زبان انگلیسی استفاده نمی شد) تنها طبقة خاصی از صور لذت بخش را توصیف میکنند و در نتیجه کاربرد محدودی در حل مسألة ذوق دارند. آنها در بحث از تمامی زیباییهای تصویری کافی نیستند، چه برسد به خوشی های حاصل از موسیقی یا شعر. در نتیجه هیوم تمرکز خود را متوجه تمایلات متعارفی کرد که معتقد بود در طبیعت انسان جای دارند تا بتواند گرایش انسانهای تحصیل کرده و دانش آموخته نسبت به قبول موضوعات مربوط به ذوق در طول زمان را توضیح دهد. او به طور مفصل کیفیاتی را در ساختمان و وضع طبیعی انسان توضیح داد که کسب دانش و پیشرفت احکام فکورانه را در مورد موضوعات مورد سنجش، از جمله آنچه که او را ذوق «لطیف»[35] (یا حساس)[36] مینامید، ممکن میساختند.
نظریة هیوم، یکی از نظریات مطرح شده در این دوره است، دورهای که حضور جنسیت در آن بیشتر امری فرعی و بیرمق بوده است. ما چنین امری را عمدتاً با توجه به اظهاراتی ضمنی در مییابیم که اشاره می کنند که از نظر وی الگوی حکم کننده، مذکر می باشد، نشانهای مبنی بر اینکه او بعضی از تعاریف مربوط به جنسیت را که اکنون در مفاهیم مربوط به طبیعت انسان وجود دارند، داخل اندیشة خود کرده بوده است. به زودی خواهیم دید که نحوة عملکرد ذوق با توجه به جنسیت چگونه است، ولی در ابتدا بگذارید مقداری شواهد صریحتر در مورد ظرفیت جنسی[37] ارزشهای زیبایی شناسانه را به ملاحظات خود اضافه کنیم.
نظریههایی وجود دارند که در آنها نه تنها با حضور جنسیت مواجهیم، بلکه به استفادة آشکار از سکس در تحلیل زیبایی نیز برمیخوریم، یکی از این نظریهها که در همان سال مقالة هیوم ظاهر شد، نظریة بورک بود تحت عنوان یک تحقیق فلسفی در باب
منشاء ایدههای ما در مورد امر والا و امر زیبا (1757)
بورک تأثیر گذارترین نویسندةه در رشتة تازه شروع به رشد کرده زیبایی شناسی نبود، او فقط به مثابة یک برگ بو[38] بود که باید می رفت ( همانطور که خیلی ها رفتند) تا کانت[39] بیاید. ولی چیزهایی وجود دارند که باید گفته شوند تا فلسفة مدرن را همواره با واژههای کانت مورد بحث قرار نداده باشیم، و بورک امتیاز دیگری نیز دارد: مبانی مربوط به جنسیت در مورد زیبایی در نظریةوی چندان پنهان نیستند. در واقع او ماشة اسلحة مسبب زیبایی را به طرف منشاء شهوانی [40] آن میگرداند.
بورک در باب زیبایی
برخلاف هیوم که تمرکز خود را تقریباً به طور انحصاری متوجه طبیعت انسان کرده بود، بورک زمان زیادی را صرف ملاحظة موضوعات مربوط به ذوق میکند، و به تحلیل ریشه و علت اصلی لذت ناشی از زیبایی میپردازد.
قسمت اعظم تحقیق وی اختصاص دارد به کشف اینکه چه جنبههای بخصوصی از عالم، بدن و ذهن را به طرق معین و پیش بینی پذیر، تحت تأثیر قرار می دهند و موجب تهییج عواطف و لذات و آلام وابسته به آنها می شوند. او در فرض این نکته که انسانها دارای واکنشهای نفسانی مشابه هستند و تفاوتهای موجود منسوب به انحرافاتی جزئی از یک قاعدةکلی می باشند، با دیگر نویسندگان زمانةخود مشترک است. «در هر انسانی یک تذاکر کافی از علل اصلی و طبیعی لذت وجود دارد، که آنها را قادر میسازد تا هر چیزی را که به حواس ایشان ارائه می شود با آن معیار بسنجند، و احساسات و نظریات خود را به وسیله آن قاعدهمند کنند.مطابق با بورک، واکنشهای نفسانی بنیادین در واقع عکسالعملهایی غیرارادی[41] نسبت به تحریکات خارجی میباشند.
متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.
دانلود فایل