فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد جشن سده

اختصاصی از فی گوو تحقیق در مورد جشن سده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد جشن سده


تحقیق در مورد جشن سده

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه50

 

جشن سده

جشن سده

 

واژه سده : بیشتر دانشمندان نام سده را گرفته شده از صد می دانند. ابوریحان بیرونی می نویسد: “سده گویند یعنی صد و آن یادگار اردشیر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته اند که هرگاه روزها و شب ها را جداگانه بشمارند، میان آن و پایان سال عدد صد بدست می آید و برخی گویند علت این است که در این روز زادگان کیومرث، پدر نخستین، درست صدتن شدند و یکی از خود را بر همه پادشاه گردانیدند” و برخی برآنند که در این روز فرزندان مشی و مشیانه به صد رسیدند و نیز آمده : “شمار فرزندان آدم ابوالبشر در این روز به صد رسید .”
نظر دیگر اینکه سده معروف، صدمین روز زمستان از تقویم کهن است، زمستان در تقویم کهن 150 روزه و تابستان 210 روزه بوده است و برخی گفته اند که این تسمیه به مناسبت صد روز پیش از به دست آمدن محصول و ارتفاع غلات است.
زنده یاد استاد مهرداد بهار معتقد است که واژه سده از فارسی کهن به معنی پیدایش و آشکار شدن آمده و آن را برگزاری مراسمی به مناسبت چهلمین روز تولد خورشید (یلدا) دانسته و می نویسد:
جشن سده سپری شدن چهل روز از زمستان و دقیقا در پایان چله بزرگ قرار دارد. البته به جشنی دیگر که در دهم دی ماه برگزار می شده و کمابیش مانند جشن سده بوده هم باید

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد جشن سده

دانلود مقاله اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم هجریچکیده

سرزمین کهنسال ایران از دیرباز مهد پرورش دانشمندان و ادیبان بسیاری در زمینه های مختلف بوده است که آثار باز مانده از آنها جایگاه خاصی برای این کشور در میان سایر ملل جهان به وجود آورده است. در بین شهرهای هنر پرور این سرزمین نیز برخی از آنها، مقامی بس رفیع به خود اختصاص داده اند که شهر اصفهان از آن جمله می باشد.
اصفهان نامی آشنا در تاریخ و فرهنگ و ادبیات عربی است زیرا بزرگان و نام آوران بسیاری که از آنان، کتابها و آثار پر بها و ارزشمند باقی مانده منسوب به این شهر می باشند.
زبان و ادبیات عربی در این خطه از قرن چهارم هجری شکل می گیرد و در سده های پنجم و ششم به اوج خود می رسد به طوری که در سده چهارم هجری، اصفهان، بغداد ثانی لقب یافت.
در بررسی ادبیات منظوم عربی در اصفهان از سده ی چهارم تا ششم هجری به مضامین مدیحه سرایی و اشعار حکمی و وصف که بیش از سایر موارد در میان سروده های شاعران عربی سرای اصفهانی به چشم می خورد و نقطه مشترک میان اکثر آنهاست پرداخته شده است.

مقدمه:
شکر و سپاس بی قیاس خداوند عزوجل را سزاست که یگانه بی همتا و آفریننده باغ رنگارنگ این جهان زیباست، او که در ایجاد این کائنات عظیم و این ستارگان درخشان و کهکشانهای وسیع بی سقف و بی ستون و این آسمان بلند نیلگون به نصیر ووزیر محتاج نگشت و در خلقت موجودات مشاورت نفرمود، بخشنده بی منت، آفریدگار پر رحمت، ارحم الراحمین.
افضل صلوات و اکمل تحیات برسید مرسلین و خاتم نبیین، مفخر موجودات، سرور کائنات، شفیع موید رسول مسدد ابوالقاسم محمد (ص).
از دورترین ادوار تاریخ تاکنون همواره طبع لطیف و اندیشه ظریف و قدرت خلاق قوم ایرانی همراه با خلق و خوی نرم و روحیه ی حساس، این ملت را از دیگر اقوام متمایز ساخته است. آنها همواره نقش بسیار مهمی در رشد و توسعه ی علم و ادب از زمانهای قدیم تا کنون ایفا نموده اند. چنین نقشی در توسعه زبان و ادبیات عربی نیز چشمگیر بوده است.
بر کسی پوشیده نیست که علوم زبانی از جمله صرف و نحو و بلاغت، به دست ایرانیان فرهیخته پرورش یافت و به حد کمال رسید. نام بزرگانی چون سیبویه و ابو علی فارسی و نیز سکاکی و خطیب قزوینی و امام فخر رازی همواره بر تارک این علوم می درخشند. کتابت عربی نیز از آغاز حیات فنی خود، پرورش یافته ی ذوق ایرانیست تا آنجا که گفته شده است «بدئت اللکتابه بعبد الحمید و ختمت بابن العمید» هر دو شخصیت مذکور که آغاز و سرانجام کتابت به آنها نسبت داده شده است از نژاد ایرانی اند و سبک نگارش ابن عمید از سده ی چهارم هجری تا سالیان آغازین نهضت ادبی معاصر عربی به عنوان سبک غالب درنزد عموم نویسندگان عربی به شمار می آمد.
در میان شهرهای این سرزمین یگانه، اصفهان بزرگ به شهادت آثار شگرف باستانی و کتب ارزشمند علمی و ادبی که زینت بخش موزه ها و کتابخانه های معروف دنیاست با ارائه و عرضه نوابغ علمی و شعرای برجسته، جایگاه ویژه و ممتازی را به خود اختصاص داده است.
با توجه به اینکه سده ی چهارم تا ششم هجری زمان شکوفایی ادب عربی در اصفهان می باشد لذا در پایان نامه مذکور برآنیم که با معرفی شاعران عربی سرای اصفهان و بررسی سروده های ایشان، سیر تغییر و تحول ادبیات منظوم عربی را در این خطه، مورد تحقیق و ارزیابی قرار دهیم.

یا اصفهان
یا اصفــهان ترنمی انغــــامی و تجملی بجمالک الــــــــمترامی
و تبختری بحضاره شـــیدتها وقد اعتلت بسموک المتســــــامی
و تسنمی ظهر الجـــبال الشمـ ـم حیث تشامخت بشموخک القوام
و تزینی بحدائق الزهـــــرالتی قد زینت «زاینده رود» الــــــنامی
سحرالربیع اتی لینزل فــی ربو عک فا قبلیه بــــقدک الـــــهندام
والصیف فی سیما سمائک یحتمی بحمیم حـــــب فـی سناک الحامی
هذا خریفک جنه فرشــــت باو راق تــــجنن قـــــلبی المــــهتام
اما الشتاء فانت فیه عروســـــه هیـــــــا ارقصی فـــی نشوه وهیام
عجبا لریشه راسم رسم الجــما ل ویاله مـــــــن خــــــالق رسام
رسم الجمال بنهرک الساری الذی یجری کـــــــجیش باســـل مقدام
بلجین ماء یرتدی ثوب الـعروس ویلتوی فـــــــی مجمــــع الاجام
بزئیر ریج قد تزمجرفی هــــضا بک مثــــــل صوت الهیثم الضرغام
مالی اراک طـــروبه مــــشتاقه و هل شمـــمت شذا الهوی بکلامی؟
ام اطربتک ریاح شـــوق زودتک تالقاً فـــــــی وجهـــــــک البسام
اوقد اتـــــاک مســــافر او زائر قد حل فیــــــــک فقمت للا عظام
یاضیف هذی جـنه الفردوس فاد خل فی ثــــــــراها آمــــنا بسلام
فنزلت اهلا نــا عـــمین بقولهم لکنهـــــــم فــی الفعل کالصمصام
و وطئت سهلا یرتوی بجداول الـ انهــــــــار تجــــری اسفل الاقدام
هذی صفاهان الـتی ربت لـــکم من راغــــــب لا بــی نعیم السامی
اسمع غانی الاصفهانی و انس مـا تشـــــــــکومن الاوجاع و الا سقام
هذی مـــــدینه نخـــبه شعریه ضاهـــــــت جریرا بـــــل ابا تمام
والبــــحتری و ابافراس و ان هم کـــــــانوا فوارس حــــلبه الاقلام
ذاک الصحابی الجلیل «الفارسی» «سلمان» مــــــــنا اهل بیت کرام
العرب یعتبروننا کــــاعــــاجم بتـــــل نحن اعرب من اهالی الشام
فی الحق نحن نمـیل للاعراب لـ ـکنا عن الــــبطلان فـــی الاعجام
ما ظنکم بی اعجمیا یـنشد الاشـ ـعار تـــــــــروی غــــــله الهوام
ابیات حب بات یــــرویها الـوری فتــــــــداولت کــــــتداول الایام
لــــسنا أقل عــــروبه من أردن و مــــــــن الکویت فهـم بنوأعمام
قد نسبق البحرین فی الا بحارفی بحـــــــرین: علـــــم نا فع و غرام
فی أرضنا برزت صروح شامخت بعلو هامتهــــــا ذری الاهرام
بل نحن اعرق من عراق الرافدیـ ـن فکم لنا من عالم عـــــلام
کم قد صرفنا العمر فی نحو العرو به و البلاغه طیله الاعــــــوام
نحن الفوارس فی العروبه غیر ان لافضل بالاحســـــاب والاقوام
فالفضل بالآباء والاجـــــــداد لا یجدی اذاحلت دجــی الاظلام
یا ایها الخلان بورک جــــمعکم فی مجمع هبوا لشرب مـــدام
من کاس حب نابض بـقلوب من شربوا رحیق الحق فی الاسـلام
فتد فقط بغزیر علمکمو لـــــنا کتدفق الاشعار بالالـــــــهـام
وسلام خاقانی الیــــکم فانعموا بنعیم رب العز و الاکــــــــرام
یا اصفهان تـــــــرنمی اغنامی و تجملی بجـمالک الـــمترامی
اصبحت عــــاصمه الثقافه للذیـ ـن قدارتوا من منهل الاســـلام
د. محـــــــمد خــــاقانــی

 

 


فصل اول
کلیات

1-1-بیان مسئله
از هنگامیکه تازیان با به دست گرفتن لوای اسلام از جزیره العرب بیرون تاختند و کشورهای هم جوار را گشودند زبان عربی همراه با گسترش اسلام در سرزمینهای حوزه تمدنهای اسلامی رواج یافت، پس ایرانیان نیز در این میدان بعد از پذیرش آیین اسلام در زمینه های علمی مختلف برای کمک به رشد نهال نو پای اسلام کمر همت بستند و از زبان عربی به عنوان وسیله ای مناسب برای انتشار یافته های علمی و ادبی در سراسر تمدن اسلامی بهره بردند و در تقویت و تحکیم بنای رفیع زبان و ادب عربی بیش از تازیان تلاش نمودند.
بتدریج ایران کانون علوم و ادب عربی گردید و در نتیجه علاوه بر دانشمندانی که به بررسی جنبه های مختلف علوم و معارف روی آوردند اهل ذوق و قریحه ادبی نیز سرودن اشعار عربی را آغاز کردند و آثار گرانبهایی را در این خصوص آفریدند.
در این میان، شاهد ظهور مراکز علمی وادبی بزرگی همچون اصفهان می باشیم که گاه حتی نام بغداد را نیز تحت الشعاع خود قرار می دادند. تبلور ذوق بی بدیل، هنر اصیل، خلاقیت شورانگیز، صفای دل انگیز، هوای روح بخش و چشم اندازهای زیبای اصفهان، این شهر را به منطقه ای رویایی و مقصد شیفتگان علم و ادب مبدل ساخت، البته خاستگاه این همه ذوق و هنر شکوهمند را باید درتراوش افکار و رفتار هزاران شاعر و ادیب و دانشمند گرانقدر اصفهانی جستجو نمود که در تلاطم امواج زمان، از این خطه ی دیبا، گوهری تابناک پرداختند و مکتب اصفهان را در شعر و ادب، حکمت و هنر آفریدند.
خطه اصفهان، این کانون رشد و بالندگی فرهنگ و هنر اسلامی – ایرانی، نه تنها مکتب زاینده ی ادب فارسی، بلکه سر چشمه جوشان ادب عربی نیز بوده است. بنا بر شواهد مکتوب تاریخی، ادبیات عربی از سده ی چهارم هجری در این منطقه شکل می گیرد و در سده های پنجم و ششم به اوج خود می رسد.
کتابهای تراجم و آثار تاریخی که، به جمع آوری آثار ایرانیان عربی سرای پرداخته اند و براساس مناطق جغرافیایی باب بندی و تفصیل شده اند بی استثنا بخشی را به شاعران اصفهان اختصاص داده اند. بررسی این کتابها و تامل در آنها از اهیمت و نقش شاعران اصفهانی در ادب عربی حکایت دارد به عنوان نمونه، ثعالبی در یتیمه الدهر در فصلی با عنوان «فی محاسن اهل العصر من اصفهان» در کنار وصف اهمیت این شهر، به معرفی شش تن از بزرگان شعر و ادب عربی اصفهان در عصر خویش پرداخته است.
مفضل ما فروخی اصفهانی در اثر جاودانه ی خویش «محاسن اصفهان» سروده های بسیاری را از شاعران اصفهانی و دیگران در وصف اصفهان و زیباییهای آن بیان نموده است.
با خرزی نیز در کتاب دمیه القصر، در فصل جداگانه ای بیش از ده تن از شاعران اصفهانی را بر شمرده و در مقدمه کتاب از سفر به شهرهای مختلف و از جمله اصفهان یاد کرده است.
عماد الدین اصفهانی که خود از ادیبان برجسته اصفهان است بخش دوم کتاب خریده القصر و جریده العصر را به فضلای عجم و فرس اختصاص داده و این بخش را با یاد فضلای اصفهان آغاز کرده و اصفهان را سزاوار این تقدیم دانسته است. وی حدود هفتاد نفر از بزرگان علمای اصفهان را معرفی نموده است.
نکته ی قابل توجهی که در سروده های اصفهانیان در این دوره ی زمانی، قابل ذکر می باشد کثرت مدیحه سرایی در میان آنهاست که این مساله با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر، امری عجیب به نظر نمی آید پس از آن به ترتیب اشعار حکمی و وصف، مضامینی هستند که بیش از سایر اغراض در بین منظومه های عربی سرایان اصفهانی دیده می شود، لذا در صدد برآمدیم که سه مضمون شعری فوق را با عنایت به حجم انبوه آن در میان سروده ها، مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم.
1-2- اهداف تحقیق
1. بیان اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم هجری.
2. بررسی چگونگی گسترش زبان و ادبیات عربی در اصفهان
3. بررسی مضامین شعری مدح، حکمت و وصف در این خطه در زمان مشخص شده و بیان موارد تقلید و نوآوری در آنها.
4. معرفی آثار و احوال شاعران عربی سرای اصفهان و بیان زندگی علمی و ادبی مشهورترین ایشان.
1-3- پیشینه تحقیق
از زمان تاسیس رشته زبان و ادبیات عربی در دانشگاههای ایران، مقاله ها و پایان نامه های بسیاری در مورد تاریخ و ادبیات عربی در کشورهای مختلف نوشته شده و مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته است، اما بندرت در خصوص تاریخ و ادبیات عربی در ایران، و ادبای ایرانی عربی سرای، کار تحقیقی صورت پذیرفته است البته این امر، طبیعی به نظر می رسد زیرا کتاب، که مهمترین ابزار تحقیق پژوهشگر در این رشته می باشد در موضوع مذکور، بسیار کمیاب و اندک است و به جز مطالبی پراکنده در برخی کتابهای موجود، چیز دیگری در دسترس محقق وجود ندارد.
در خصوص موضوع پایان نامه مذکور نیز باید به صراحت بیان کنم که تاکنون هیچ کار تحقیقی در این مورد انجام نشده و مطلبی در این موضوع مشاهده نگردیده است.
1-4- روش کار
مطالب و مندرجات کلی این پژوهش، پس از بیان کلیات در فصل اول آن، در چهار فصل اصلی گنجانده شده است که در این قسمت به طور گذرا به این سر فصلها اشاره می کنم:
در فصل دوم، تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم هجری مورد بررسی قرار گرفته است. در این قسمت به چگونگی گسترش زبان و ادبیات عربی در اصفهان ومعرفی منابع اصلی در راستای موضوع پایان نامه پرداخته شده است.
در فصل سوم، ادبیات منظوم عربی در اصفهان مورد بررسی و تحقیق واقع شده است. در فصل مذکور، سه مضمون شعری مدح، حکمت و وصف که اکثریت قریب به اتفاق مضامین سروده های ادبای عربی سرای اصفهانی را تشکیل می دادند مطرح گردیده و در هر قسمت با بیان ویژگیهای این اغراض در دوره های پیشین و سپس عصر عباسی، به ذکر اشعار ادبای اصفهانی سده ی چهارم تا ششم هجری پرداخته و شرح حال کوتاهی از زندگی شاعران و آثار برجسته علمی و ادبی آنها ارائه شده است.
در قسمت اشعار حکمی نیز با تقسیم بندی موضوعی، سروده های حکمی شاعران اصفهانی در این دوره ی زمانی مشخص به صورت کامل جمع آوری شده و یک فرهنگ کامل از این مضمون شعری، تدوین شده است.
در فصل چهارم این پایان نامه ، آثار و احوال شاعران مشهور اصفهان مورد بررسی قرار گرفته است.
و در فصل آخر نیز به نتیجه گیری از بحث اکتفا شده است.

 

فصل دوم
نگاهی به تاریخ شهر اصفهان


2-1- وجه تسمیه ی اصفهان
اصفهان از جمله شهرهایی است که شاید تاریخ و سابقه ی آن به سابقه و قدمت کشور ایران برسد و در عموم دوره های تاریخی از شهرهای بزرگ و معروف ایران به شمار می رفته است.
نویسندگان قدیم، بنای اصفهان را به تهمورث دیوبند سومین پادشاه از سلسله ی پیشدادیان نسبت داده اند. اصفهان در دوره ی هخامنشیان به نام (گابا) و یا (گی) شناخته شده است که محل تقاطع راه های عمده و اقامتگاه سلطنتی شهر یاران هخامنشی بوده است کلمه ی (گابا) یا (گابن) ابتدا در ضمن جنگهای اسکندر و بعد در وقایع جنگهای جانشینان او در زبان یونانی ها راه یافت. (کتابی، 1375 هـ ، 1/ مقدمه)
نویسنده ی معجم البلدان در این خصوص، چنین می گوید: «برخی از اصحاب تاریخ و سیر، نام این شهر را به نام اصبهان بن فلوج لفطی بن یونان بن یافث می خوانند و ابن الکلبی، آن را به نام اصبهان بن فلوج بن سام بن نوح (ع) می داند.» (یاقوت الحموی، بی تا، 1/168)
او در ادامه از گفتار دیگر علماء چنین نقل می کند: «ابن درید معتقد است که اصفهان مرکب از (اصب) به معنی شهر در زبان فارسی و (هان) به معنی سوار می باشد پس اصفهان به معنی شهر سواران است. حمزه بن حسن نیز در تاریخ اصفهان خود، کلمه اصبهان را مشتق از لشکر می داند و هنگامیکه این لفظ را به فارسی برگردانند اسپاهان می گردد که جمع اسپاه است و اسپاه نام لشکر و سگ است و تناسب معنی این دو لفظ از یک نظر است که وظیفه هر دو پاسبانی می باشد پس اصبهان را به همین سبب که محل لشکر بوده اسپاهان خوانده و گاه به سگستان نیز تعبیر نموده اند» (همان)
اکثر پژوهشگران و نویسندگان بر این باورند که چون این ناحیه پیش از اسلام، به ویژه در دوران ساسانیان مرکز گردآمدن سپاه بوده و سپاهیان مناطق جنوبی ایران، مانند: کرمان، فارس، خوزستان، سیستان، ... در این ناحیه گرد می آمدند و به سوی محل نبرد رهسپار می شدند، آنجا را «اسپهان» گفته، سپس عربی شده و به گونه ی «اصفهان» درآمده است. (افشار سیستانی، 1378 هـ، ص 78)
مفضل بن سعد بن حسین ما فروخی اصفهانی نویسنده ی کتاب «محاسن اصفهان» درباره ی این نام چنین می نویسد: گفته شده که در اصل، کلمه ی اصفهان اسفاهان بوده و در زمان حکومت ایرانیان گودرز بن گشواد برآن مستولی و مالک بود. او هر گاه قصد مبارزه و نبرد با دیگر سرزمینها را داشت هشتاد پسر صلبی وی که همگی از جمله ی سوارکاران جنگی و دلاوران صحنه ی نبرد و فرزانگان بودند به همراه فرزندان ونوادگانشان و سایر خدمتکاران با تجهیزات کامل جنگی جهت نبرد آماده می شدند و مردم به این لشکر مهیا برای مبارزه، اسفاهان می گفتند که بتدریج به همین نام شهره گشت (المافروخی الاصفهانی، بی تا، ص 6)
ما فروخی بار دیگر سخن از سپاه و سپاهی گری به میان آورده و چنین می نگارد: در روایت آمده است که اردشیر بابکان گفت هرگز بر هیچ حکومتی پیروز نشدیم و بر سرزمینی تسلط نیافتیم مگر آنکه اصفهانی ها به ما یاری رساندند.همچنین خسرو پرویز گفت که در حکومت و فرماندهی خویش، تنها با همکاری و کمک رسانی اهل اصفهان موفق شدیم. انوشیروان نیز در این مورد، لشکر و سپاه اصفهان را بر تمام لشکرهای جهان ترجیح داده و از میان آنها، فریدون و اطرافیانش را انتخاب می نماید (همان، ص 41-42)
گفتار بالا می رساند که این نام با سپاه و سپاهی گری ارتباط داشته است. واژه ی سپاه در پارسی باستان به معنی اسب نیز آمده است زیرا اسب جزء کار سپاه بوده است. اسب در نزد آریایی ها از جایگاه با ارزشی برخوردار بوده و بسیاری از بزرگان و یا نام آوران ایرانی به نام اسب، نام گذاری می شده اند، مانند: گشتاسب، لهراسب، جاماسب، .... که همه ی این نام ها، واژه ی اسب دارند. (افشار سیستانی، 1378 هـ ، ص 81)
2-2-1- پیش از اسلام
منطقه ی مهم و استراتژیک اصفهان، در روزگار باستان از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در مسیر مهاجران فلات ایران به سرزمین ایلام بوده است. در نیمه ی دوم هزاره ی چهارم پیش از میلاد مسیح، گروهی از ساکنان فلات مرکزی ایران از منطقه ی اصفهان کنونی راه دره ی کاروان را پیش گرفته و به دشت حاصلخیز ایلام گام نهادند.
شهر اصفهان، مرکز این منطقه ی مهم، روزگاری پایتخت ایران به شمار می رفته و در دوران ایلامی ها، استان کنونی اصفهان یکی از ایالت های کشور انزان یا انشان بوده است.
منطقه ی اصفهان در زمان هخامنشیان بسیار آباد بود و یکی از ایالتهای آن خاندان به شمار می رفته و ایالت انزان و مرکز آن به نام گابیان محل حکمرانی پادشاهان هخامنشی بوده است. (هنرفر، 1344 هـ، ص 1-3)
در دوران اشکانیان این منطقه یکی از ایالتهای پهناوری بوده که در حکمرانی پادشاه اشکانی قرار داشت و شهر اصفهان پایتخت آن بود و حاکم آن، عنوان شاه داشته است.
در زمان ساسانیان نیز استان اصفهان محل حکمرانی و سکونت اسپوهران یا اعضای هفت خانواده ی بزرگ ایرانی بوده است، این استان در دوران ساسانی اهمیت بسیاری داشت و مرکز سپاه بودن آن، نه تنها بر جنبه ی دفاعی و نظامی بودن منطقه مذکور بلکه بر ارزش جغرافیای آن نیز افزود. (افشار سیستانی، 1378 هـ ، ص 82)
2-2-2- در دوره های اسلامی
پس از انقراض دولت ساسانیان، اصفهان نیز مانند بسیاری از شهرهای دیگر ایران در زمان عمر، دومین خلفیه ی مسلمین به دست عربها افتاد. جریان واقعه به صورت خلاصه از قرار زیر است:
پس از فتح نهاوند، عمر به عبدالها بن عبد اله بن عتبان که از جمله ی انصار بود فرمان داد تا با سپاهی برای فتح اصفهان حرکت کند و ابتدای سپاه او به فرماندهی عبد الهه بن ورقاء ریاحی حرکت کرد و فرماندهی سمت راست و چپ لشکر نیز به دستور عمر، به دو سردار یکی عبدالهن بن ورقاء اسدی و دیگر عصمت بن عبداله بن عبیده بن سیف سپرده شد، در این موقع اصفهان دارای نیروی توانمندی بود که فرماندهی آن با فاذوسفان بود. صف مقدم لشکر او تحت فرماندهی پیرمردی سالخورده به نام شهر براز جادویه قرار داشت آنها برای مقابله ی با اعراب از اصفهان بیرون آمدند و در دهکده ای از توابع اصفهان، دو لشکر با یکدیگر برخورد کردند و جنگ شروع شد. در این نبرد شهر براز جادویه - فرمانده ی قوای اصفهان – به دست عبدالهد بن ورقاء کشته شد و لشکریان فرار کردند و از آنجا که فرمانده اصفهانیان پیرمرد بود اعراب،محل جنگ را «رستاق الشیخ» نامیدند که تا چند قرن این اسم باقی ماند و این منطقه اولین جایی بود که از اصفهان فتح گردید. آنگاه عبد الهب از رستاق الشیخ به سوی جی حرکت کرد و آن را در محاصره گرفت فاذوسفان که عنوان شاهی اصفهان را داشت با لشکر خود از شهر خارج گردید و چون به عبدالها فرمانده کل قوای عرب رسید به او پیشنهاد کرد که، لشکریان من و تو دست از جنگ بردارند و فقط من و تو با هم جنگ تن به تن می کنیم، اگر مرا کشتی که سپاه اصفهان تسلیم تو خواهد بود و اگر من تو را کشتم لشکر عرب برای من خواهد بود، عبدالهگ بن عتبان این پیشنهاد را قبول نمود و با هم به مبارزه پرداختند چون روبروی یکدیگر قرار گرفتند عبدالهم از فاذوسفان پرسید، جنگ را من آغاز کنم یا تو؟ فاذوسفان گفت: من آغاز می کنم. بنابراین عبدالهه برای مبارزه ایستاد و فاذوسفان نیزه ی خود را به زین اسب او فرو برد و زین و بند را از پشت اسب، به یک جا برکند و لیکن عبدالهن ماهرانه بر اسب ایستاد و به چابکی بر پشت اسب بی زین، قرار گرفت و خواست که با فادوسفان نبرد نماید؛ فاذوسفان به او گفت: من دلیری و مردانگی تو را آزمودم و دوست ندارم با تو جنگ کنم پس به نزد لشکریانت برگرد تا با تو صلح کنیم و اصفهان را به تو بسپریم. (یاقوت الحموی، بی تا، ص 169-170)
به این ترتیب شهر با عظمت اصفهان به تصرف عربها درآمد و بنا شد هر که از مردم اصفهان بخواهد در اصفهان بماند و اموال خود را مالک باشد جزیه دهد و هر کسی به دادن جزیه حاضر نشد سرزمین خود را ترک نماید. به جز سی نفر از اهالی اصفهان که راهی کرمان شدند، بقیه ی مردم به پرداخت جزیه تن در دادند و در اصفهان ماندند و شرایط مصالحه و تسلیم اصفهان بین طرفین مقرر گردید. اصفهان در سال 19 و یا 21 هجری به دست عربها فتح گردید، البته برخی از مورخان آورده اند که پس از عقد قرارداد صلح، دیری نگذشت که مردم اصفهان سر به شورش برداشتند و فرمانده عرب را به قتل رسانیدند و چون این خبر به عمر رسید خلیفه، ابوموسی اشعری را به قصد تسخیر مجدد اصفهان مامور نمود. ابوموسی اشعری در راس لشکری مجدداً اصفهان را فتح نمود و این فتح را به سال 23 هجری نگاشته اند که از آن زمان به بعد اصفهان برای مدت سه قرن تحت سلطه و نفوذ خلفای اسلامی واقع شد و جزئی از امپراطوری اسلام گردید.(طبری، 1357، هـ، 3/ 223-224)
در دوره ی خلفای راشدین و بنی امیه اصفهان از لحاظ اداره ی امور زیر نظر حاکمان عراق بود و آنها معمولاً حاکم اصفهان را تعیین می کردند. بعد از زوال دولت امویان در سال 132 هجری و به هنگام خلافت ابوجعفر منصور (م 158 هـ) اصفهان از نو رو به آبادانی نسبی نهاد و به دنبال آن بسیاری از توانگران عرب به این شهر روی آوردند و در آنجا ساکن شدند. منصور در سال 152 هجری قصر و مسجد جامعی در آنجا بنا نهاد و نیز بارویی به دور آن کشید و شهر گسترش یافت که در عراق و خراسان آن روزگار، بزرگ تر از آن وجود نداشت. (سعیدی، 1379 هـ، 9/170)
پس بطور کلی سقوط ایران و از آن جمله اصفهان و تصرف آن توسط اعراب را می توان در نتیجه ی علل زیر برشمرد:
1- جنگهای پی در پی میان ایران و امپراطوری روم که باعث ضعف هر دو کشور و تحلیل قوای آنها شد، و هر دو دولت بزرگ دنیای آن روز را خسته و فرسوده کرد، قتل عام ها و چپاولهای سرزمینهای دو کشور، هر دو طرف را به نهایت خستگی افکند.
2- انحطاط دینی و اخلاقی روحانیون زردتشت که اکثر آنها از تعالیم حقیقی زردتشت بی خبر ولی پیوسته از حمایت پادشاهان ساسانی برخوردار و بر همه چیز مردم مسلط بودند و با تعصب بیش از حد خویش مردم را تحت فشار گذاشته و کار مذهب را منحصر به اجرای تشریفات و آداب خسته کننده نموده بودند به حدی که بسیاری از مردم ایران از مذهب زردتشت گریزان شده و مشتاقانه در جستجوی دین حقیقی بودند.
3- بی کفایتی چند تن از آخرین پادشاهان سلسله ی ساسانی و تباهی و فساد دربار و عیاشی آنها مانند خسرو پرویز که تجملات درباری او از حد گذشت چنانکه جلال و شکوه بارگاه او نه سابقه ای داشت و نه بعدها نظیری در ایران پیدا کرد.
برخی از مورخان عده ی زنان حرمسرای او را مجموعاً دوازده هزار تن نگاشته اند. وجود چنین حرمسرای بزرگ و مخارج هنگفت دربار و هزینه ی لشگر کشی های متمادی، از ظلم و ستم بی نهایت او بر مردم ایران حکایت می کند.
4- رواج حیله و نیرنگ و برادر کشی، و در نتیجه ناپایداری و آشفتگی بسیار در دربارهای حکومتی ایران؛ به صورتی که در ظرف پنج سال یعنی از 628 تا 632 میلادی و از زمان پادشاهی شیرویه تا بر تخت نشستن یزدگرد سوم، دوازده نفر یکی پس از دیگری تخت سلطنت را اشغال کردند.
5- وجود اختلاف شدید طبقاتی میان مردم ایران در قبل ازا سلام، به گونه ای که تمام مزایا در اختیار طبقات ممتاز جامعه قرار داشت وکار و فعالیت، سهم طبقه ی کارگر و کشاورز بود.
6- عامل دیگری که این فتح و غلبه را برای تازیان آسان نمود سادگی مذهب اسلام و سهولت عمل کردن به دستورات آن و استوار بودن پایه های این دین بر آزادی و عدم تبعیض و سعادت فرد واجتماع بود.
ذکر این نکته نیز لازم است که در مناطق تحت تصرف تازیان، مردم ایران یک مرتبه به اسلام نگرویدند زیرا قبول اسلام امری اجباری نبود و مردم مختار بودند که بر مذهب خود باقی بمانند و جزیه دهند و یا اینکه اسلام را اختیار نمایند. پس بتدریج مردم، مسلمان شدند بطوری که تا قرن چهارم هجری می بینیم در بعضی از شهرهای ایران، آتشکده ها کماکان بر پا بود و پیروان مزد یسنا مطابق آیین خویش رفتار می کردند. (صفا ، 1376 هـ ، ص 52-56)
2-2-3- در دوره زیاریان
اصفهان تا ابتدای قرن چهارم هجری تحت تصرف و تسلط خلفای اسلامی باقی ماند و به سال 319 هجری توسط مرداویج (م 323 هـ) فتح گردید و مرداویج یا مردآویز فرزند زیار که نسبش به قباد ساسانی می رسید در ابتدا از اتباع اسفاربن شیرویه (م 316 هـ) بود ولی بعداً از او روبرگرداند و در طالقان به سال 316 هجری، او را به قتل رسانید و در ری مستقر شد و ماکان بن کاکی (م 329 هـ) از خراسان به خدمت او آمد و به حکومت گیلان و طبرستان مامور گردید. پس از مدتی رابطه ی میان آن دو به هم خورد ومرداویج به قصد دفع ماکان به طبرستان تاخت و ماکان را مغلوب نمود و طبرستان و گرگان و دامغان و قسمتی از عراق را به تصرف درآورد و متصرفاتش از یک طرف با ممالک سامانی و از طرف دیگر با نقاطی که تحت اداره ی خلفیه عباسی بغداد بود مجاور گردید در سال 319 هجری، مرداویج از ری به همدان حرکت کرد و بر آنجا مستولی شد. آنگاه عازم فتح اصفهان شد و آنجا را نیز تسخیر نمود و پس از فتح اصفهان و اهواز، از این مسیر نیز با عراق همسایه شد لیکن به جای تجاوز به سرزمینهای حکومتی، نماینده ای پیش مقتدر خلیفه روانه کرد و تعهد نمود که سالی دویست هزار دینار از مالیات همدان و دینور را به او واگذارد. (ابن مسکویه، 1332 هـ، 5/162)
حدود سال 317 هجری، سه پسر بویه ماهیگیر به نام های علی (م 338 هـ) و حسن (م 366 هـ) و احمد (م 356 هـ) که در لشکر ماکان خدمت می کردند به خدمت مرداویج درآمدند و اعتبار و شوکت او، روز به روز افزایش یافت به حدی که می توان گفت شکوه و هیبت او را در دوره های اسلامی هیچ یک از کشور گشایان نداشته اند، تختی از زرناب جواهر نشان ساخته بود و بر آن می نشست و دستور داد تاجی مانند تاج انوشیروان برای او ساختند. (همان، 5/277)
مرداویج حکومت کرج را به علی پسر بویه که بعدها عمادالدوله لقب یافت سپرد او پس از تسخیر همدان، چند تن از سران سپاه خود را با تعدادی از لشکریان، به اصفهان فرستاد تا آنجا را برای ورود او آماده نمایند. آنها نیز کاخ هایی را که ابودلف و احمد پسرش در اصفهان ساخته بودند، و زیباترین ساختمانهای اصفهان بود برای پذیرایی مرداویج، تعمیر و آماده نمودند آنگاه مرداویج با حدود پنجاه هزار از لشکریان خود از همدان به سوی اصفهان حرکت کرد. (ابن خلدون، 1366 هـ، 3/613)
مرداویج به احیای آداب و سنن ملی ایران سخت علاقمند بود ودر آداب و رسوم ساسانی اهتمامی بسزا داشت چنانکه جشن مهرگان و جشن سده را با شکوه هر چه تمام تر زنده کرد و در زمستان سال 323 هجری که آخرین سال حیات وی بود جشن سده را در کنار زاینده رود و در دو طرف آن برگزار نمود. در آن شب، مرداویج دستور داد دو هزار مرغ بریان، دویست گاو و سه هزار گوسفند برای جشن آماده کنند و انواع شیرینی و خوراکیهای دلپذیر دیگر را نیز تهیه نمودند. چراغانی و آتش افروزی بی نظیر در شهر و اطراف آن، چشم بینندگان را خیره می ساخت و جلال و شکوه پادشاهان ساسانی را بیاد می آورد. مرداویج به بازرسی مقدمات این کار مشغول شد و چون آن را حقیر و مختصر یافت درصدد مجازات متصدیان کار برآمد. آنها نیز که از جان خود ترسیده بودند وی را به قتل رساندند.
پس از قتل مرداویج سپاهیان گیل و دیلم از اصفهان به ری آمده و با قابوس بن و شمگیر ملقب به شمس المعالی – برادر وی – بیعت کردند. (همان، 3/619؛ ابن مسکویه، 1332 هـ، 5/312 و 316)
2-2-4- در دوره دیلمیان
پس از قتل مرداویج، علی پسر بویه ملقب به عماد الدوله برادر خود حسن معروف به رکن الدوله را به تسخیر اصفهان فرستاد و حسن پس از فتح اصفهان عازم تسخیر همدان و ری و قزوین و قم و کاشان شد. اما در سال 327 هجری و شمگیر زیاری اصفهان را از دست حسن بن بویه گرفت و حسن به اصطخر گریخت. امیر زیاری سپس قلعه الموت را فتح کرد و به این ترتیب قدرت و شوکتش گسترش یافت و چون ماکان سردار معروف دیلمی که در حیات مرداویج به دربار امیر نصر سامان پناه برده بود در سال 328 هجری امیر نصر را ترک کرده و تحت فرمان وشمگیر درآمده و مامور گرگان شده بود و امیر نصر سردار معروف خود ابو علی چغانی را به تسخیر گرگان فرستاده بود و شمگیر مجبور شده بود قسمت بسیاری از سپاهیان خود را برای جنگ با ابو علی به کمک ماکان بفرستد پس حسن پسر بویه و برادرش علی از فرصت استفاده کرده و دوباره اصفهان را در اختیار خود درآوردند و جمعی از سران سپاهی و شمگیر را دستگیر نمودند. (مجمل التواریخ و القصص، 1318 هـ، ص 391؛ هنر فر، 1344 هـ، ص 34)
اصفهان از این زمان به بعد قلمرو آل بویه گردید و امیران این دودمان بیش از یک صد سال بر سرزمینهای گسترده ای در عراق و ایران که اصفهان از مراکز اصلی آن بود حاکم گشتند و با تصرف بغداد که تحت فرمان ترکان بود بر مرکز نابسامان خلافت عباسی پایان دادند. غلبه ی معزالدوله دیلمی در سال 334 هجری بر بغداد و فروکشیدن مستکفی خلیفه عباسی (333-334 هـ) از مسند خلافت، در واقع پایانی بود بر حاکمیت و قدرت اهل سنت و آغازی بر اقتدار و حکومت عناصر شیعی بر بخشهای گسترده ای از قلمرو شرقی اسلام. (ابن اثیر، 1965 م، 8/451)
پس از مرگ رکن الدوله (366 هـ) ابو منصور پسر سوم او همچنان بر حکومت اصفهان باقی ماند و با مرگ او در سال 373 هجری، وزیر دانشمندش صاحب بن عباد به اطاعت فخرالدوله گردن نهاد و او که بر مناطق جبال و ری و گرگان و طبرستان حکم می راند صاحب را که سالها در اصفهان کرسی صدرات داشت به وزارت برگزید. اصفهان تا زمان مرگ فخر الدوله (387 هـ) همچنان جزو قلمرو حکمرانی او بود. (مجمل التواریخ و القصص، 1318هـ، ص 393-394)
پس از فخر الدوله، پس هشت ساله اش ابو طالب رستم ملقب به مجدالدوله به پایمردی امیران دیلمی بر تخت نشست و مادرش سیده خاتون که سر رشته ی امور حکومت را در دست داشت حکمرانی اصفهان را به پسر دایی خود ابوجعفر محمد بن دشمنز یار ملقب به علاء الدوله کاکویه واگذار کرد. (ابن اثیر، 1965م، 9/207)
بعد از مرگ سیده خاتون (416 هـ) سلطان محمود غزنوی در سال 421 هجری با لشکر کشی به ری و اسارت و قتل مجدالدوله به حکومت این سلسله در آن دیار پایان داد سپس علاءالدوله – حاکم اصفهان – به اطاعت سلطان محمود درآمد و به نام او خطبه خواند تا اینکه در سال 421 هجری مسعود غزنوی به اصفهان حمله برد واین شهر را از دست علاء الدوله بازگرفت و حاکمی از جانب خویش برآنجا گماشت، اما چیزی نگذشت که اصفهانیان با شنیدن خبر مرگ محمود (421 هـ) و بازگشت مسعود به خراسان، بر گماشته ی او شوریدند و او را کشتند. سلطان مسعود بار دیگر بر اصفهان یورش برد و نزدیک به پنج هزار تن از اهالی آنجا را کشت وشهر را تحت فرمان خود درآورد. (همان، 9/398-399)
از این تاریخ به بعد علاء الدوله با جنگ یا صلح با عاملان مسعود بر اصفهان حکومت کرد پس با شکست مسعود از ترکان سلجوقی در دندانقان خراسان در سال 429 هجری و غلبه ی سلجوقیان بر خراسان تا زمان آمدن سپاه طغرل به مناطق مرکزی ایران، علاء الدوله و پسرش ظهیر الدوله مدتی بر اصفهان حکمرانی کردند. (همان، 9/495)
2-2-4-1- خدمات دیلمیان در اصفهان
1. پایتخت بودن اصفهان که سبب گسترش آبادانی آن شد.
2. وزارت چند دانشمند معروف در این شهر که علاوه بر گسترش علم و ادب و تربیت دانشوران، وضع سیاسی اصفهان را نیز متحول نمودند که از جمله ی آنها می توان به اسماعیل صاحب بن عباد، ابو علی سینا و ابو علی احمد بن مسکویه (م 421 هـ) و ابوالفضل بن عمید اشاره کرد.
3. اهتمام به مذهب تشیع و اعتلاء این مذهب و اکرام شیعیان.
4. جدا کردن وضع سیاسی به صورت کلی از دستگاه خلافت.
5. ترتیب دادن زیج شاهی که از ذخایر اصفهان بود. (کتابی، 1375 هـ ، 1/ مقدمه)

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 271   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم