فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 «فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعواالیهم‏». (1) به طورى کلى براى هر انسانى لازم است که داراى فکر نقادى باشد. قوه‏نقادى و انتقادکردن به معناى عیب‏گرفتن نیست. معناى انتقاد، یک شى‏ء رادر محک قرار دادن و به وسیله محک‏زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص‏دادن است. مثلا انتقاد از یک کتاب معنایش این نیست که حتما باید معایب‏آن کتاب نمودار بشود بلکه باید هر چه از معایب و محاسن داشته باشدآشکار بشود. انسان باید در هر چیزى که از دیگران مى‏شنود نقاد باشد یعنى‏آن را بررسى و تجزیه و تحلیل بکند. صرف اینکه یک حرفى در میان مردم‏شهرت پیدا مى‏کند خصوصا که با یک بیان زبیا و قشنگ باشد دلیل بر این‏نیست که انسان حتما باید آن را بپذیرد و قبول بکند. به ویژه در امر دین وآنچه که مربوط به دین است، انسان باید نقاد باشد آنچه که در شبهاى گذشته راجع به احادیث بحث مى‏کردیم که پیغمبر فرمودآنچه را که از من مى‏شنوید به قرآن عرضه بدارید اگر موافق است بپذیرید واگر مخالف است نه، خود نوعى نقادى است. حدیثى است که من عین‏عبارات آن یادم نیست ولى مضمون آن یادم است که ائمه ما آن را از حضرت‏عیسى مسیح نقل کرده‏اند. تقریبا مضمونش اینست: شما که علم را فرا مى‏گیرید،اساس کار اینست که نقاد باشید یعنى قدرت انتقاد در شما باشد، کورکورانه‏تسلیم نشوید، خواه گوینده صالح باشد و خواه ناصالح در بین حدیث دارد: «کونوا نقادا». حدیث دیگر که فى‏الجمله از آن یادم هست راجع به اصحاب‏کهف است که داستان آنها در قرآن آمده است: «انهم فتیة ءامنوا بربهم و زدناهم‏هدى و ربطنا على قلوبهم‏» (2) ... معروف است که اینها صراف بوده‏اند،صیرفى بوده‏اند. این سخن را به این معنى گرفته‏اند که کار آنها صرافى بوده‏است. ائمه ما فرموده‏اند که در این نسبت که گفته‏اند اینها صراف طلا و نقره‏بوده‏اند، اشتباه شده است. نه، «کانوا صیارفة الکلام‏» صراف سخن بودند نه‏صراف طلا و نقره، یعنى مردمان حکیمى بوده‏اند، مردمان دانائى بوده‏اند وچون حکیم بوده‏اند وقتى حرفى به آنها عرضه مى‏شد، آن حرف رامى‏سنجیدند. تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است:«فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین‏»مستلزم این است که انسان واقعا نقاد باشد و کار نقادى او به آنجا کشیده شودکه هر چیزى را که گفته مى‏شود و با امر دین تماس دارد بتواند تجزیه وتحلیل بکند. همین جمله‏اى که من دیشب نقل کردم و گفتم اخیرا معروف‏شده است و به حضرت امیرالمؤمنین نسبت داده‏اند: «لا تؤدبوا اولادکم...» ازباب تعبیر لفظى خیلى زیبا و قشنگ است، خیلى سازگار است روى همین‏جهت مى‏بینید یک مقبولیتى در میان افراد پیدا کرده است و هر کس در هرجائى این جمله را مى‏گوید. الآن حکایتى یادم آمد: من در سنین چهارده‏پانزده سالگى بودم که مقدمات کمى از عربى خوانده بودم بعد از واقعه‏معروف خراسان بود و حوزه علمیه مشهد به کلى از بین رفته بود و هر کس‏آن وضع را مى‏دید مى‏گفت دیگر اساسا از روحانیت‏خبرى نخواهد بود.جریانى پیش آمده بود که احتیاج به نویسندگى داشت از من دعوت کرده‏بودند. مقاله‏اى را من نوشتم. مردى بود که در آن محل ریاست مهمى داشت.وقتى آن مقاله را دید، یک نگاهى به سر و وضع من انداخت، حیفش آمد،دید که من هنوز پابند عالم آخوندى هستم شرحى گفت، نصیحت کرد که‏دیگر گذشت آن موقعى که مردم به نجف یا قم مى‏رفتند و به مقامات عالیه‏مى‏رسیدند. آن دوره از بین رفت، حضرت امیر فرموده است بچه‏تان رامطابق زمان تربیت کنید. و بعد گفت آیا دیگران که پشت این میزها نشسته‏اندشش تا انگشت دارند؟ و حرفهائى زد که من آن فکرها را از مغزم بیرون‏مى‏کنم. البته من به حرف او گوش نکردم. بعد رفتم به قم و مدت اقامتم در قم‏پانزده سال طول کشید. بعد که به تهران آمدم، اولین اثر علمى‏اى که منتشرکردم کتاب‏اصول فلسفه بود. آن شخص هم بعد به نمایندگى مجلس رسید و مردى باهوش و چیزفهم بود و در سنین جوانى احوال خوبى نداشت ولى بعد تغییرحالى در او پیدا شد. تقریبا در حدود هجده سال از آن قضیه گذشته بود که‏اصول فلسفه منتشر شد و یک نسخه از آن به دستش رسید و او یادش رفته‏بود که قبلا مرا نصیحت کرده بود که دنبال این حرفها نرو. بعد شنیدم که هرجا نشسته بود به یک طرز مبالغه‏آمیزى تعریف کرده بود. حتى یکبار درحضور خودم گفت که شما چنینید، چنانید. همانجا در دلم خطور کرد که توهمان کسى هستى که هجده سال پیش مرا نصیحت مى‏کردى که دنبال این‏حرفها نرو. من اگر آن موقع حرف ترا گوش مى‏کردم الآن یک میرزابنویسى‏پشت میز اداره‏اى بودم در حالى که تو الآن اینقدر تعریف مى‏کنى. غرض این‏جهت است که یک جمله‏هائى است که به ذائقه‏ها شیرین مى‏آید و مانندبرق رواج پیدا مى‏کند. اصلا همان طورى که بعضیها به وسائل مختلف‏برایشان پیش آمدهاى خوبى بروز مى‏کند و بعضیها هم بدشانس و بدبخت‏مى‏باشند، اگر ملاحظه کرده باشید جمله‏ها هم اینطور است. بعضى جمله‏هایک جملات خوش‏شانسى هستند. این جملات بدون اینکه ارزش داشته‏باشند مثل برق در میان مردم رواج پیدا مى‏کنند و حال آنکه جمله‏هائى‏هست صد درجه از اینها باارزشتر، و حسن شهرت پیدا نمى‏کنند. این جمله‏«لا تؤدبوا اولادکم باخلاقکم‏» جزء جملات خوش‏شانس دنیا است و شانس‏بیخودى پیدا کرده است. در مراد این جمله من دیشب اینطور عرض کردم:گو اینکه این جمله به این‏معنى و مفهومى که امروزیها استعمال مى‏کنند غلط است ولى یک معنا ومفهوم صحیحى مى‏تواند داشته باشد که غیر از چیزى است که امروزیها ازآن قصد مى‏کنند، و فرقى گذاشتم میان آداب و اخلاق که آداب غیر از اخلاق‏است. آن وقت آداب را دو گونه ذکر کردیم. ممکن است مقصود از آداب‏امورى باشد که در واقع امروز به آنها فنون مى‏گویند. علاوه بر اخلاق، علاوه‏بر صفات خاص روحى، علاوه بر نظمى که انسان باید به قواى روحى هرکس لازم و واجب است که یک سلسله فنون را یاد بگیرد، البته آنهم اندازه‏دارد یعنى فنى را باید بیاموزد که از آن فن یک اثر براى بشریت در جهت‏خیربرخیزد و ضمنا زندگى او را هم اداره بکند. در فنون است که انسان باید تابع‏زمان باشد. اگر «لا تؤدبوا اولادکم بآدابکم‏» بگوئیم درست است، یا «لا تؤدبوا اولادکم بفنونکم‏» حرف درستى است چون زندگى متغیر است،انسان نباید در اینجور چیزها جمود به خرج بدهد و همیشه بخواهد به اولادخودش آن فنى را بیاموزد که خودش داشته است در صورتى که ممکن است‏همان فن به شکل بهتر و کاملتر در زمان جدید پدید آمده باشد. مساله‏دیگرى که گفتم و بعد، از سؤالات آقایان معلوم شد که احتیاج به توضیح‏بیشترى دارد مساله آداب و رسوم است. آداب و رسوم هم بر دو قسم است.بعضى از آنها از نظر شرعى سنن نامیده مى‏شود یعنى شارع روى آنها نظردارد. شارع، آن آداب را به صورت یک مستحب توضیح داده است و نظر به اینکه اسلام‏هیچ دستورى را گزاف نمى‏دهد، امورى را که اسلام سنت کرده است ما بایدبه صورت یک اصل حفظ کنیم. مثلا دیشب در جواب سؤال یکى از آقایان‏عرض کردم اسلام براى غذاخوردن آدابى ذکر کرده است اسلام دین‏تشریفاتى نیست بلکه اگر آدابى را ذکر کرده، حساب نموده است. مثلا اگرمى‏گوید مستحب است «اطالة الجلوس عند المائدة‏» یعنى طول‏دادن نشستن‏بر سر سفره، مستحب است انسان غذا را زیاد بجود مستحب است بسم الله‏بگوید، مستحب است الحمدلله بگوید، مستحب است دست را قبل و بعداز غذا بشوید، اینها تشریفاتى نیست، حقایق است. اسلام به سلامت انسان‏اهمیت مى‏دهد، مى‏خواهد دندان، معده و اعصاب انسان سالم باشد. تنهابه جنبه‏هاى روانى نمى‏پردازد. آدمى که سر سفره با عجله غذا مى‏خورد،این خودش منشا مرض مى‏شود. این، یک حسابى است که به یک زمان‏اختصاص ندارد و براى تمام زمانها است اسلام مى‏گوید مستحب است لقمه‏را کوچک بردارید، مستحب است زیاد بجوید، مستحب است دست را قبل‏از غذا بشوئید. حدیثى است، نقل مى‏کنند که حضرت على (ع) مزرعه‏اى‏داشت. مردى است به نام «ابى نیزر» مى‏گوید روزى حضرت به مزرعه آمد،خودش کلنگ برداشت و در یک چاه فرو رفت، مدت زیادى در آن چاه عمل‏مقنى‏گرى انجام مى‏داد و خیلى هم به تندى کار مى‏کرد. یک وقت از چاه‏بیرون آمد در حالى که عرق از سر و صورت او جارى بود بعد فرمود آیا اینجاغذائى حاضر هست؟ گفتم بله، مقدارى کدو ست‏خدمتتان بیاورم؟ فرمودبسیار خوب، بیاور.حضرت برخاست و به سر نهر آبى رفت، دست‏خودش را با شن شست‏وقتى که خوب پاکیزه شد و خواست با دستهاى خودش آب بخورد گفت: «ان‏کفی انظف الآنیة‏» دو دست من تمیزترین ظرفها است. بعد با ست‏خودش‏آب خورد. این حساب نظافت است. مستحب است‏خلال‏کردن مستحب‏است مسواک کردن. اینها دیگر زمان و مکان ندارد. اما آنهائى که من عرض‏کردم زمان و مکان دارد. این نکته را توجه داشته باشید که بعضیها جمود به‏خرج مى‏دهند خیال مى‏کنند که چون دین اسلام دین جامعى است، پس‏باید در جزئیات هم تکلیف معنى روشن کرده باشد. نه اینطور نیست. یک‏حساب دیگرى در اسلام است. اتفاقا جامعیت اسلام ایجاب مى‏کند که‏اساسا در بسیارى از امور دستور نداشته باشد، نه اینکه هیچ دستور نداشته‏باشد بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند و به اصطلاح تکلیفى درآن امور نداشته باشند. از جمله حدیثى است به این مضمون: «ان الله یحب ان‏یؤخذ برخصه کما یحب ان یؤخذ بعزائمه‏» خیلى مضمون عجیبى است! خدادوست دارد در مسائلى که مردم را آزاد گذاشته است، مردم هم آزاد باشند.یعنى مسائل آزاد را آزاد تلقى بکنند، از خود چیزى درنیاورند. آنکه رخصت‏است را آزاد بدانند. امیرالمؤمنین مى‏فرماید: «ان الله حدد حدودا فلا تعتدوهاو فرض فرائض فلا تترکوها» یعنى خدا یک چیزهائى را واجب کرده است،آنها را ترک نکیند، یکى چیزهائى را هم ممنوع اعلام کرده است، به آنهاتجاوز نکنید «و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها» (3) خدادرباره بعضى از مسائل سکوت کرده است، البته فراموش نکرده بلکه‏خواسته است که سکوت بکند و بندگانش در آن مسائل آزاد و مختار باشنددر آنچه که خدا مردم را آزاد گذاشته است‏شما دیگر تکلیف معین نکنید. پس آن موضوعى که عرض کردم یک سلسله آداب و رسوم در میان مردم‏هست که اگر آنها را انسان از طریق مثبت انجام بدهد، نه جائى خراب‏مى‏شود و نه جائى آباد، و اگر ترک هم بکند همینطور، مسائلى است که خدادر آن مسائل سکوت کرده است. بشر یک حالتى دارد که هیچ وقت از او جدانمى‏شود و آن این است که علاقه‏اى به بعضى از تشریفات دارد. یک رازى‏است در این مسائل. دیگر نباید گفت‏حتما باید این کار را بکند. این،مساله‏اى بود که من امشب لازم دانستم درباره آن توضیحى بدهم. امشب‏مى‏خواهم قسمتى از عرایضم را اختصاص بدهم به یکى از خلقهاى ثابت‏همگانى تغییرناپذیر و نسخ‏ناپذیر که زمان هیچ وقت نمى‏تواند در آن تاثیرداشته باشد و آن موضوع عبادت و پرستش است. یکى از حاجتهاى بشرپرستش است. پرستش یعنى چه؟ پرستش آن حالتى را مى‏گویند که در آن‏انسان یک توجهى مى‏کند از ناحیه باطنى خودش به آن حقیقتى که او راآفریده است و خودش را در قبضه قدرت او مى‏بیند، خودش را به او نیازمند ومحتاج مى‏بیند، در واقع سیرى است که انسان از خلق به سوى خالق‏مى‏کند. این امر اساسا قطع نظر از هر فایده و اثرى که داشته باشد خودش‏یکى از نیازهاى روحى بشر است. انجام ندادن آن، در روح بشر ایجاد عدم‏تعادل مى‏کند. مثال ساده‏اى عرض مى‏کنم: اگر ما کجاوه‏اى داشته باشیم وحیوانهائى، خورجینهائى که روى این حیوانها مى‏گذارند باید تعادلشان‏برقرار باشد. نمى‏شود یک طرف پر باشد و طرف دیگر خالى. انسان دروجود خودش خانه خالى زیاد دارد. در دل انسان جاى خیلى از چیزهاهست. هر احتیاجى که بر آورده نشود، روح انسان را مضطرب و نامتعادل‏مى‏کند همانطور که دیشب عرض کردم اگر انسان بخواهد در تمام عمر به‏عبادت بپردازد و حاجتهاى دیگر خود را برنیاورد، همان حاجتها او راناراحت مى‏کند. عکس مطلب هم این است که اگر انسان همیشه دنبال‏مادیات برود و وقتى براى معنویات نگذارد، باز همیشه روح و روان اوناراحت است. «نهرو» مردى است که از سنین جوانى لامذهب شده است‏در اواخر عمر یک تغییر حالى در او پیدا شده بود. خودش مى‏گوید من هم‏در روح خودم و هم در جهان یک خلاى را، یک جاى خالى را احساس مى‏کنم که هیچ چیز نمى‏تواند آن را پر بکند مگر یک معنویتى. و این اضطرابى‏که در جهان پیدا شده است، علتش اینست که نیروهاى معنوى جهان‏تضعیف شده است. این بى‏تعادلى در جهان از همین است. مى‏گوید الآن درکشور اتحاد جماهیر شوروى این ناراحتى به سختى وجود دارد تا وقتى که‏این مردم گرسنه بودند و گرسنگى به ایشان اجازه نمى‏داد که در باره چیزدیگرى فکر بکنند، یکسره در فکرتحصیل معاش و در فکر مبارزه بودند. بعد که یک زندگى عادى پیدا کردند (الآن) یک ناراحتى روحى در میان آنان پیدا شده است. در موقعى که از کاربیکار مى‏شوند تازه اول مصیبت آنها است که این ساعت فراغت و بیکارى‏را با چه چیز پر بکنند؟ بعد مى‏گوید من گمان نمى‏کنم اینها بتواند آن ساعات‏را جز با یک امور معنوى با چیز دیگرى پر بکنند. و این همان خلاى است که‏من دارم. پس معلوم مى‏شود که واقعا انسان یک احتیاجى به عبادت وپرستش دارد. امروز که در دنیا بیماریهاى روانى زیاد شده است، در اثر این‏است که مردم از عبادت و پرستش رو برگردانده‏اند. ما این را حساب نکرده‏بودیم ولى بدانید هست، حقیقتا هست: نماز قطع نظر از هر چیز طبیب سرخانه است‏یعنى اگر ورزش براى سلامتى مفید است، اگر آب تصفیه شده‏براى هر خانه لازم است، اگر هواى پاک براى هر کس لازم است، اگر غذاى‏سالم براى انسان لازم است، نماز هم براى سلامتى انسان لازم است‏شمانمى‏دانید اگر انسان در شبانه روز ساعتى از وقت‏خودش را اختصاص به رازو نیاز با پرودگار بدهد، چقدر روحش را پاک مى‏کند! عنصرهاى روحى‏موذى به وسیله یک نماز از روح انسان بیرون مى‏رود. در یک جلسه که راجع‏به عبادت صحبت مى‏کردم گفتم نگوئید اسلام دین اجتماعى است، اسلام‏دین اخلاق است. چطور؟ اسلام دین همه اینهاست. اسلام بالاترین حرف‏را درباره تعلیمات اجتماعى گفته است. مى‏فرماید:«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم‏الناس بالقسط‏» (4) تمام پیغمبران را فرستادیم براى اینکه در میان مردم عدالت اجتماعى پیدا بشود.اسلام براى اخلاق خوب بالاترین حرفها را زده است. مى‏فرماید«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایاته و یزکیهم و یعلمهم‏الکتاب و الحکمة‏» (5) .ولى آیا اسلام که ارزش تعلیمات اجتماعى را اینقدر بالا برده، از ارزش‏عبادت چیزى کاسته است؟ ابدا، ارزش عبادت را هم یک ذره نکاسته است‏بلکه مقام عبادت را در مافوق همه اینها حفظ کرده است. از نظر اسلام‏سرلوحه تعلیمات، عبادت است. اگر عبادت درست باشد آن دو تاى دیگردرست مى‏شود و اگر عبادت نباشد آن دو تا واقعیت پیدا نمى‏کند. باور نکنیدکه یک کسى در دنیا پیدا بشود که در مسائل اخلاقى و اجتماعى مسلمان‏خوبى باشد ولى در مسائل عبادى مسلمان خوبى نباشد. ما براى آدم نمازنخوان‏چیزى از مسلمانى قائل نیستیم. امیرالمؤمنین فرمود بعد از ایمان به‏خدا چیزى در حد نماز نیست. پیغمبر اکرم فرمود نماز مثل چشمه آب گرمى‏است که در خانه انسان باشد و انسان روزى 5 بار در آن آب گرم شستشو بکند.«تعاهدوا امر الصلاة و حافظوا علیها» (6) (کلام امر است) یعنى رسیدگى به کار نماز بکنید، محافظت بر نماز بکنید.خداوند به پیغمبر مى‏فرماید:«و امر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها» (7) به خاندانت دستور بده که نماز بخوانند، خودت هم بر نماز صبرکن یعنى نماز زیاد بخوان و آن را تحمل کن. «ان ربک یعلم انک تقوم ادنى من‏ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک‏» (8) خدا مى‏داند که تو وافرادى که با تو هستند شبها بپا مى‏خیزید، عبادت مى‏کنید، خدا را پرستش‏مى‏کنید. «و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا» (9) اى پیغمبر! قسمتى از شب را تهجد بکن (بر او واجب بود) شاید که خدابه این حال ترا به مقام محمود برساند. امکان ندارد انسانى انسان کامل بشودبدون عبادت و پرستش. پیغمبر، پیغمبر است و همان عبادتها و همان‏پرستشها و همان استغفارها. امام صادق مى‏فرماید پیغمبر در هیچ مجلسى‏نمى‏نشست مگر اینکه 25 بار استغفار مى‏کرد، مى‏گفت «استغفر الله ربى و اتوب‏الیه‏». على بن ابى طالب امیرالمؤمنین است به اینکه وجود جامعى است، هم‏زمامدار عادلى است و هم عابد نیمه‏شبى همان عبادتها به على آن نیروهاى‏دیگر نظیر روشن‏ضمیرى را داده بود نباید ارزش عبادت را فراموش کرد. «عدى بن حاتم‏» نزد معاویه آمد در حالى که سالها از شهادت مولا گذشته‏بود. معاویه مى‏دانست که عدى یکى از یاران قدیمى مولا است. خواست‏کارى بکند که این دوست قدیمى بلکه یک کلمه علیه حضرت سخن بگوید. گفت عدى! این‏الطرفات؟ پسرانت چه شدند؟ (عدى سه پسر داشت که در سنین جوانى دررکاب حضرت در جنگ صفین کشته شده بودند. مى‏خواست عدى راناراحت بکند بلکه او از مولا اظهار نارضایتى بکند.) عدى گفت در رکاب‏مولایشان على با تو که در زیر پرچم کفر بودى جنگیدند و کشته شدند. گفت‏عدى! على درباره تو انصاف نداد. گفت چطور؟ گفت پسران خودش رانگهداشت و پسران ترا به کشتن داد. عدى گفت معاویه! من درباره على‏انصاف ندادم، نمى‏بایست على امروز در زیر خروارها خاک باشد و من زنده‏باشم. اى کاش من مرده بودم و على زنده مى‏ماند. معاویه دید تیرش کارگرنیست. سبک این مرد این بود که وقتى مى‏دید کارش با خشونت پیش‏نمى‏رود، لین مى‏شد. گفت عدى! الآن دیگر کار از این حرفها گذشته است.دلم مى‏خواهد چون تو زیاد با على بودى یک قدرى کارهایش را برایم‏توصیف بکنى که چه مى‏کرد. گفت معاویه!! مرا معذور بدار. گفت نه حتماباید بگوئى. عدى گفت‏حالا که مى‏خواهى بگویم، آنچه را که مى‏دانم‏مى‏گویم. نه اینکه مطابق میل تو سخن بگویم بلکه حقیقت را مى‏گویم. گفت‏بگو. این مرد شروع کرد به صحبت کردن درباره على. گفت‏یکى ازخصوصیات او این بود: «یتفجر العلم من جوانبه و الحکمة من نواحیه‏» مردى‏بود که علم و حکمت از اطرافش مى‏جوشید. معاویه! على آدمى بود که درمقابل ضعیف، ضعیف بود و در مقابل ستمکاران نیرومند. با اینکه در میان مامى‏نشست و هیچ تکبرى نداشت و بدون امتیاز مى‏نشست اما خدا یک هیبتى از او دردل مردم قرار داده بود که بدون اجازه نمى‏توانستیم حرف بزنیم و... بعدگفت معاویه! من مى‏خواهم منظره‏اى را که به چشم خودم دیدم برایت‏بگویم. در یکى از شبها على را در محراب عبادت دیدم. دیدم مستغرق‏خداى خودش است و محاسنش را به دست مبارک گرفته مى‏گوید: آه آه ازاین دنیا و آتشهاى آن. مى‏گفت «یا دنیا! غرّی غیری‏». آنچنان عدى على راوصف کرد که دل سنگ معاویه تحت تاثیر قرار گرفت به طورى که با آستینش‏اشکهاى صورتش را پاک مى‏کرد. آن وقت گفت دنیا عقیم است که مانندعلى بزاید. و مناقب شهد العدو بفضلها و الفضل ما شهدت به الاعداء على مردى است که دشمنانش درباره فضل و فضیلت او گواهى دادند
عبادت نیازی پایدار در انسان
عبادت و پرستش نیازی پایدار در انسان (کتاب: مجموعه مقالات آیت الله شهید صدر
عبادات اسلامی،نقش بسیار مهمی در تربیت انسان ایفاء می‏کند،و احکام عبادات،بخش حساسی از وظائف شرعی،و رفتار الهی یک انسان متدین را در زندگی روزانه‏اش تشکیل می‏دهد.
نظام پرستش در آئین اسلام،نظامی است پایدار و ثابت.و با پیشرفت‏های مادی زندگی عمومی جز در مواردی ناچیز رابطه‏ای ندارد.یعنی اوضاع و احوال تکامل مادی در آن تاثیری بجای نگذاشته است.
در حالی که جنبه‏های دیگر آئین اسلام با روند تکاملی زندگی در حال تغییر و تحول دائم است.روش کار،و نحوه پیاده کردن آنها،با خصوصیات دگرگون شده زندگی همراه است. مثلا«نظام معاملات و پیمان‏ها و قراردادهای بازرگانی هماهنگ با سایر نیازها عوض شده است.
برای مثال انسان عصر فضا،همان گونه نماز و روزه‏اش را انجام می‏دهد و حج می‏گزارد که پدرانش در عصر آسیاب دستی برگزار می‏کردند.
درست است نسبت به تهیه مقدمات نماز،انسان عصر فضا با دوران‏های سابق خیلی فرق کرده است.مسافرت حج برای مسلمانان امروز وسیله هواپیما صورت می‏گیرد،ولی در گذشته شتر مهمترین نقش را در نقل و انتقالات بیابانی داشت.پوشش نماز امروزه وسیله کارخانه‏های تمام- اتوماتیک و چرخ‏های عظیم صنعتی صورت می‏گیرد،ولی در گذشته پارچه‏ها همه دست بافت بود.و همینطور...اما اعمال و خواندنی‏های عبادات،همه بیکسان پایدار مانده است، زیرا تشریع آنها و نیازی که بشر بآنها دارد و باعث آنها شده،پایدار است و ارزش تشریع آنها به هیچوجه با پیشرفت پیوسته انسان،در تسلط بر طبیعت و بهبود وسائل زندگی،قابل تغییر و دگرگونی نیست.
مقصود اینکه اسلام وظائف نماز،روزه،حج،زکات و دیگر عبادات را به صورت موقت نخواسته است،و هیچ گونه شرائط زمانی ندارد،بلکه این وظائف را کسانی که از وسائل فنی و تکنولژی جدید با استفاده از نیروی اتم،برخورد دارند،همان گونه انجام می‏دهند که انسانهای دوار گذشته،آنها که زمین را با وسیله شخم دستی کشت می‏کردند،انجام می‏داند.
از آنچه گذشت نتیجه می‏گیریم مسئله‏ای را که تشکیلات عبادات،پاسخ می‏دهد،یکی از نیازهای پایدار انسان است.نیازی که انسان آن را با خود آورده،و در اعماق شخصیت او ثابت است.و تکامل پیوسته زندگی نمی‏تواند در آن تاثیری بگذارد،زیرا پاسخ ثابت نماز و سایر عبادات،نشان دهنده نیاز ثابت به آنست و از اینجا این پرسش پیش می‏آید که:
آیا چه نیاز پایداری در زندگی انسان وجود دارد که از آغاز پیدایش انسان،دین نقش پاسخگوئی و تربیتی آن نیاز انسانی را به عهده گرفته است،و می‏خواهد نیاز زندگی انسان امروز را درست مانند نیاز زندگی انسان گذشته بیکسان پاسخ دهد و بر اساس پایداری این نیاز است که عبادات بر طبق احکام اسلام،تشریع گردیده است؟در نتیجه می‏خواهیم نقش مثبت عبادات را در زندگی انسان بررسی کنیم.
ممکن است در وهله اول به نظر آید چنین نیاز پایداری در زندگی مورد قبول نیست،و هر گاه بین زندگی انسان امروز و زندگی انسان‏های گذشته دور،مقایسه‏ای بعمل آید معلوم می‏شود یکنواختی انسان‏ها را به هیچوجه نمی‏توان پذیرفت،زیرا ما می‏بینیم انسان بطور دائم از اوضاع و احوال زندگی چادر نشینی و قوم و قبیلگی که بر اساس بت پرستی و افکار و اندیشه‏های محدود و متحجر بنا شده بود،به سرعت فاصله می‏گیرد و دور می‏شود.این دوری ملازم با دگرگونی‏هائی در نیازها و آرمان‏های انسان می‏باشد،و در نتیجه روش برآوردن نیازهایش نیز دگرگون می‏شود.بنابر این،عبادات چگونه می‏تواند با ساختمان یکنواخت و ثابتش،نقش واقعی را در میدان زندگی انسان با پیشرفت‏های سریع وسائل و افزارهای زندگی ایفاء کند؟
هر گاه عبادات مانند نماز،وضو،غسل،روزه و غیره در یکدوران زندگی برای انسان‏های بدوی مفید بود،بدلیل اینکه در تربیت‏خلق و خوی آنها تاثیر می‏گذاشت و الزام عملی برای حفظ نظافت بدن و لباسشان بود و می‏توانست آنها را از افراط در خوردن و آشامیدن باز دارد،ولی این هدف‏ها در زندگی انسان امروز،خود بخود انجام می‏گیرد و در برنامه زندگی یک فرد متمدن گنجانیده شده و از نظر رفتار اجتماعی این کارها را شخص خودبخود انجام می‏دهد. بنابر این دیگر نیازی به عبادات به صورتی که در زندگی انسان‏های گذشته دور،ضروری بود، نیست.عبادت‏ها دیگر نمی‏توانند نقش سازنده‏ای در تمدن بشر داشته باشند دیگر نمی‏توانند مشکلات تمدن امروز را حل کنند.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   28 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏