لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 28
نخست وزیری رزم آرا
مقدمه
زندگینامه علی رزمآرا در سال 1280 خ. در تهران به دنیا آمد. بعد از سپری شدن دوران طفولیت، یک سال به مکتب خانه ملاباشی رفت و سپس تحصیلات ابتدایی را در مدرسه اقدسیه در پامنار و تا کلاس هفتم در مدرسه انتصاریه گذراند. در ادامه در مدرسه آلیانس که متعلق به صهیونیستها بود ثبتنام کرد، اما نتوانست از عهده درسهای آنجا برآید؛ لذا بعد از سه سال ناگزیر به «مدرسه نظام» مشیرالدوله رفت و در سال 1299 همزمان با کودتای رضاخان با درجه ستوان دومی از آنجا فارغالتحصیل گشت. در سال 1301 با درجه ستوان یکمی به آجودانی فوج پهلوی رسید و سپس با درجه سروانی به فرانسه رفت و دو سال در مدرسه سنسیر دوره دید. در بازگشت به ایران در سال 1306 با درجه سرگردی فرمانده هنگ منصور و در سال 1311 با درجه سرهنگی فرمانده تیپ مستقل لرستان شد. وی در خرداد 1316 ضمن تدریس در دانشگاه جنگ به ریاست دایره جغرافیایی ارتش منصوب گشت. در سال 1318 با عنوان سرتیپی به شورای عالی جنگ راه یافت. بعد از سوم شهریور، فرماندهی لشکر یک به وی واگذار شد. مدت کوتاهی بعد با حفظ سمت، فرماندهی آمادگاه تعلیماتی ارتش را نیز بر عهده گرفت. در سال 1322 ریاست وی بر ستاد ارتش دو ماه بیشتر به طول نینجامید. در اسفند 1322 بعد از مدت کوتاهی تصدی ریاست دفتر نظامی محمدرضا، به فرماندهی دانشکده افسری منصوب شد. در سال 1323 به درجه سرلشکری نایل آمد و مجدداً به ریاست ستاد ارتش رسید. رزم آرا در خرداد 1324 از سوی شاه منتظر خدمت شد و تا چهارده ماه بعد که از سوی دولت قوام دعوت به کار شد، در خانه تحت نظر بود. بعد از چند ماموریت به کردستان، در 11 تیر 1325برای چندمین بار به ریاست ستاد مشترک ارتش رسید و تا زمان نخستوزیری (پنجم تیرماه 1329) در این سمت باقی ماند. رزمآرا روز 16 اسفند 1329 در مسجد سلطانی کشته شد که چگونگی آن به طور دقیق روشن نیست.
سرگذشت رزم آرا
«خاطرات و اسناد سپهبد حاجعلی رزمآرا» که چهار بخش کاملاً مجزا دارد (روایت خاطرات، یادداشت تدوینگر آقای کاوه بیات، گزارش سفر به اروپا، اسناد و مدارک) در نگاه اول، به لحاظ حجم بخشهای مختلف کتاب و اهمیت آنها به هیچ وجه موزون به نظر نمیرسد. این نقیصه با توقف روند خاطرهنگاری صاحب اثر در سال 1324، بسیار پررنگ میشود، به ویژه اینکه تدوینگر، که مسئولیت روایتگری زندگی سیاسی این دوران پراهمیت زندگی رزمآرا را تا مرگ وی به عهده گرفته، در صدد برنیامده تا با ارائه توضیحات ضروری و مورد نیاز خواننده توازان لازم در حجم بخشهای کتاب ایجاد کند. لذا از آنجا که این اثر مهمترین فراز از زندگی رزمآرا، یعنی دوران نخستوزیری وی، را پوشش در خور نمیدهد نمیتواند در ابهامزدایی از چگونگی واگذاری مسئولیت تشکیل کابینه به فردی که محمدرضا پهلوی به شدت نگران قدرت گرفتنش در ارتش بود و سپس چگونگی زمینهچینیها برای حذف فیزیکی این چهره سرشناس نظامی، کمترین تأثیری داشته باشد. باید اذعان داشت برخلاف انتظار بحق خواننده، مطالعه این کتاب به حل هیچ یک از ابهامات فراوان مقطع قبل از روی کار آمدن دولت دکتر مصدق و شکلگیری نهضت ملی شدن صنعت نفت کمکی نمیکند و خواننده اثر هنگام مطالعه فصل پنجم کتاب با عنوان «در راه سیاست»، این عدم سنخیت حجم فصلها را با اهمیت دوران مختلف زندگی رزمآرا اتفاقی نمیپندارد. این فصل که توسط تدوین کننده بر کتاب افزوده شده میتوانست محققانه و مبسوط، بسیاری از پیچیدگیهای این دوران را روشن سازد، اما وی با عنایتی خاص متعرض فصل پایانی زندگی رزمآرا نشده و ترجیح داده با آوردن عبارتی که بدان اشاره میکنم انتظارات خوانندگان اثر را بیپاسخ گذارد: «با انتصاب رزمآرا به نخستوزیری در تیرماه 1329 سرگذشتی که این مجموعه یادداشتها و ملاحظات سعی در بیان آن داشت از چهارچوب محدود و مشخص «خاطرات و اسناد سپهبد حاجعلی رزمآرا» خارج شده، در عرصهای از تحولات سیاسی کشور تداوم یافت که ابعاد کلی آن شناختهتر از آن است که نیازی به شرح و توضیح بیشتر داشته باشد.» واقعیت آن است که فعل و انفعالات بین سالهای 24 تا 29 در ارتباط با رزمآرا نه تنها شناخته شده نیست، بلکه میبایست آن را ایامی از تاریخ معاصر دانست که پیچیدگیهای بسیارش همچنان در هالهای از ابهام باقی مانده است. آنچه نمیتوان در آن تردید داشت اینکه سپهبد رزمآرا در چارچوب رقابتها و تعاملات شکننده قدرت پرسابقه مسلط بر ایران و قدرت تازه به میدان آمده بر مصدر نخستوزیری نشانده شد، زیرا نماینده این دو قدرت، یعنی محمدرضا پهلوی، بشدت به افزایش قدرت وی حساس بود و به درستی خوف آن داشت که این نظامی توانمند در مقطعی جایگزین وی شود. نباید از نظر دور داشت در چند مقطع بعد از خارج ساختن رضاخان از کشور و به پادشاهی رساندن فرزند وی، بحث عدم کفایت این پادشاه جوان در محافل سیاسی به طور جدی مطرح شد، اما برخی معتقدند همین در خوف و رجا قرار دادن پهلوی دوم موجب میشد که وی هیچگونه مقاومتی در برابر خواستههای بیگانگان از خود بروز ندهد. این شیوه قدرتهای مسلط، قربانی شدن افراد کارآمدتر از پادشاه منتخب بیگانه را در پی داشت. به این ترتیب قوامالسلطنه، رزمآرا، علی امینی و... بعد از قرار گرفتن در کانون بازی سیاسی، منزوی یا کشته میشدند. حذف فیزیکی رزمآرا هرچند برحسب ظاهر توسط معارضان قدرتهای مسلط بر کشور صورت گرفت، اما این سکه رویه دیگری نیز داشت که به هر دلیل، تنظیم کنندگان این اثر مایل به عیان شدن آن نبودهاند. از جمله موضوعاتی که میتواند به علاقهمندان تاریخ در روشن شدن ابهامات کمک شایان نماید درک چگونگی رقابت شدید قدرتهای خارجی در ایران بعد از شهریور 1320 است. وحشت از پیروزیهای پیاپی هیتلر موجب رضایت لندن به حضور نظامی متفقین در ایران شد. همین امر زمینه به چالش کشیده شدن قدرت بلامنازع این کشور در ایران را بعد از پایان جنگ جهانی دوم به ویژه از سوی آمریکا فراهم ساخت. روسها نیز که حاضر نبودند بدون دریافت امتیاز نفت شمال (مشابه انگلیسیها در جنوب) به نفوذ رسمی و مداخلات خود در مناطق شمالی کشور پایان دهند با ترفند قوامالسلطنه بدون دریافت امتیازی چشمگیر و پایدار از صحنه رقابت کنار گذشته شدند. در این میان آمریکاییها که توانسته بودند بسیاری از دولتمردان وابسته به غرب را از زیر چتر تشکیلاتی انگلیس خارج و به سوی خود جلب کنند حاضر نبودند سلطه لندن بر نفت ایران آنگونه که در دوران پهلوی اول بود ادامه یابد. انگلیسیها نیز به سهولت حاضر نبودند به پذیرش شریکی تازه نفس و قدرتمندتر از خود در این زمینه تن دهند. این رقابت شدید از جمله در تلاش برای به روی کار آوردن سیاستمداران بومی وابسته به هر یک از دو کشور تجلی مییافت. کوتاهی عمر دولتهای این دوران نمادی از اینگونه درگیریهای شدید پشت پرده به حساب میآمد. حتی بعد از کودتای 28 مرداد تا زمانی که انگلیس به پذیرش برتری و سروری آمریکا تن نداد کارشکنی عوامل آنان علیه یکدیگر بروز مییافت. برای نمونه، جعفر شریفامامی در خاطراتش شمهای از این رقابتها را بطور غیر مستقیم بازگو میکند. کابینه وی که سلطه انگلیس را نمایندگی میکرد در جریان تظاهرات معلمان به سردمداری منوچهر گنجی (از وابستگان به آمریکا) سقوط کرد: «صبح که ساعت هفت پشت میز کارم بودم، تلفن کردم به نصیری صبح زود آنجا نبود. بعد هفت و ربع و هفت و نیم شد و با او تماس گرفتم گفتم: «آمبولانس فرستادید که جنازه را ببرند؟» گفت «فرستادیم آمبولانس پیدا کنند و آمبولانس هنوز گیر نیامده است.» از این حرفها من تعجب کردم... از آنجا اطمینان پیدا کردم به این که یک دسیسهای در کار است و من بیخود تقلا میکنم. باری جمعیت از خیابان پهلوی راه افتاد به سمت شمال و در سه راه شاه میرفت سمت مجلس موقعی که میرفتند علویکیا به من تلفن کرد که یک افسر خارجی سوار جیپ است و میآید با افرادی در جمعیت تماس میگیرد. گفتم: «آن افسر را توقیف بکنید». ح ل: یک افسر خارجی با لباس نظامی؟ ج ش: این طور گفت: نمیدانم، بعد پرسیدم که توقیف کردید آن شخص را؟ گفت: «نه او رفت و نشد...».(خاطرات جعفر شریفامامی، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، انتشارات سخن، سال 80، ص237)هرچند جناب نخستوزیر به تابعیت افسر خارجی که در سازمان دادن به تظاهرات ساقط کننده کابینهاش نقش داشته اشارهای ندارد، اما برای کسانی که از رقابت شدید استعمارگر باسابقه و سهمخواه نورسیده در دو دهه بیست و سی مطلعند همین اشاره کفایت میکند.اما در این زمینه که رزمآرا چگونه و توسط چه قدرتی بر شاه تحمیل شد نظرات مختلفی در تاریخ به ثبت رسیده است. اصولاً باید اذعان داشت قضاوت در این مورد، ساده نیست و گذشت زمان نیز نتوانسته است چندان کمکی به روشن شدن زوایای تاریک این موضوع بنماید. دکتر سنجابی وی را تلویحاً فراماسونی وابسته به فرانسه خوانده است که جذب لژ انگلیس میشود: «بالاخره در یک روز ناگهان منصور استعفا داد و بلافاصله رزمآرا به نخستوزیری رسید و کابینهاش را تشکیل داد. نکته قابل توجه این است که در همین ایام هم فعالیت جدید فراماسونری در ایران صورت میگرفت... علاوه بر تغییراتی که در کادر فراماسونری در حال احتضار قدیم دادند فراماسونری ایران را که تا آن زمان وابسته به فراماسونری فرانسه بود به فراماسونری انگلستان وابسته کردند و در لوژ جدیدی که به نام همایون تشکیل دادند...».(خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، انتشارات صدای معاصر، سال 81، ص112)البته این اظهار آقای سنجابی را نمیتوان پذیرفت که «فراماسونری ایران... تا آن زمان وابسته به فراماسونری فرانسه بود»؛ زیرا لژهای مختلفی از دوران مشروطیت در ایران آغاز به کار کردند که قدرتمندترین آنها لژ وابسته به انگلیس بود؛ به همین دلیل نیز لژهای ضعیفتر چون لژ آلمان و فرانسه بعدها برتری لژ انگلیس را پذیرفتند. برای نمونه، جعفر شریفامامی که به درجه استاد ارجمندی در لژ وابسته به آلمان رسیده بود بعدها توسط انگلیسیها جذب شد و در رأس لژ وابسته به انگلیس قرار گرفت: «یکی از پدیدههای نوین فراماسونری در ایران پیدایش لژهای تابع «تحادیه لژهای آلمان» در ایران است که بعد از شش سال پذیرفتن «برتری و عبودیت و سروری» لژهای انگلیسی، استقلال خود را [از لژ آلمان] اعلام کردند و سازمان جدیدی تحت عنوان «گراند لژ مستقل ایران تشکیل دادند».(فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، جلد سوم، ص506) نگاهی که آقای سنجابی تلویحاً در مورد رزمآرا دارد جبهه ملی به صراحت مطرح میساخت: «از دیدگاه جبهه ملی، رزمآرا عامل خارجی، یعنی انگلیس بود که برای تأمین منافع این کشور و شرکت نفت انگلیس و ایران بر سر کار آمده بود. اعتقاد جبهه ملی بر این بود که او آمده بود تا لایحه ساعد- گس (گس- گلشایان) که منافع انگلستان را تأمین میکرد به تصویب برساند.»(نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، علی رهنما، انتشارات گامنو، چاپ اول، 1384، ص152)البته ابوالحسن ابتهاج در خاطرات خویش به روایتی اشاره میکند که در آن آمریکاییها نیز از نخستوزیری رزمآرا دفاع میکردند: «سپس علا اینطور اظهارنظر میکند که تقصیر خودمان است که در تهران به این قبیل اعضای کوچک سفارت آمریکا رو میدهیم و آنها را بزرگ و جسور میکنیم و بعد شکایت داریم که چرا در امور داخلی کشور فضولی مینمایند... علا به دیدن (آیتالله) کاشانی میرود. کاشانی میگوید پسرهای به اسم دوئر نزد من آمده و با نهایت بیشرمی اظهار میکند ما تصمیم گرفتهایم رزمآرا را روی کار بیاوریم و شما باید از او پشتیبانی کنید. سید از این عمل گستاخانه به شدت گله میکند و میگوید این وضع قابل تحمل نیست.»(خاطرات ابوالحسن ابتهاج، انتشارات پاکاپرینت، لندن، ص250)در سایر آثار نیز به تفاهم بین انگلیس و آمریکا در مورد نخستوزیری رزمآرا اشاره میشود. شاید همین وحدت نظر دو قدرت مسلط بر ایران نگرانی بیشتر محمدرضا پهلوی را از وی موجب میشود: «مصدق و جبهه ملی به رزمآرا چون دیکتاتوری بالقوه مینگریستند... شایعه حمایت انگلیس و آمریکا از رزمآرا، او را قویتر و خطرناکتر جلوه داده بود».(نیروهای مذهبی بر بستر نهضت ملی، علی رهنما، انتشارات گامنو، چاپ اول، 1384، ص150)بنابراین در وابستگی سیاسی رزمآرا وحدت نظر وجود ندارد و برخی وی را متمایل به فرانسه دانستهاند که در تداوم حیات سیاسیاش به انگلیسیها رو میکند، عدهای او را عنصری انگلیسی و جماعتی دیگر وی را آمریکایی میخوانند و... همین مسئله تأکیدی است بر این نکته که قضاوت در روابط بیرونی این افسر صاحب نام کار چندان سادهای نیست. در این میان مسعود بهنود، وی را فردی میخواند که در برابر باند انگلیسی ایستاده است: «مظفر فیروز، از طریق همسرش با هدایتها مربوط بود و دو سرلشکری که در ابتدای سال 24 به سرتیپی رسیدند (رزمآرا و عبدالله هدایت) از همین طریق با او مربوط بودند. آنها از با سوادترین و کارآزمودهترین امیران ارتش به حساب میآمدند و بزودی در مقابل باند انگلیسی ارتش (به سرکردگی ارفع) صف میآراستند... خسرو روزبه و سرهنگ سیامک به سوی رزمآرا متمایل شدند و مظفر، رزمآرا را به «جناب اشرف» معرفی کرد.» (این سهزن، مسعود بهنود انتشارات علم، 1374، ص357)ارتباط رزمآرا با مظفر فیروز علیالقاعده ضد انگلیسی بودن وی را زیر سئوال میبرد، زیرا مظفر فیروز از جمله عناصر بشدت وابسته به لندن محسوب بود. همچنین ارتباط بسیار نزدیک اشرف با رزمآرا حکایت مشابهی دارد؛ زیرا اشرف نیز عمدتاً عناصر وابسته به انگلیس را گرد خود جمع میکرد. روابط متنوع اشرف با رزمآرا را برخی اینگونه تحلیل کردهاند که چون محمدرضا پهلوی از این افسر عالیرتبه ارتش نگران بود خواهرش را نزدیکش کرد تا از جانب وی آرامش خاطر یابد. نامههای عاشقانه اشرف به رزمآرا را در همین وادی تفسیر مینمایند، اما به طور قطع این نمیتواند همه ماجرا باشد. اشرف خود در این زمینه مینویسد: «پس از کشته شدن هژیر، برادرم در ماه تیر 1329 سپهبد حاجعلی رزمآرا را به نخستوزیری منصوب کرد... براساس دوستی نزدیکی که با او داشتم، میدانستم فساد ناپذیر و وفادار است. خدمت مهم او در صحنه سیاسی داخلی پاک کردن و روبراه کردن دستگاه اداری فاسد و غیر کارآمد بود. کار مهم دیگر او، عادی کردن روابط ایران با کلیه دولتهای بزرگ بود.» (من و برادرم، اشرف پهلوی، انتشارات علم، سال 75، ص211) در سقم نظرات اشرف همان بس که اگر رزمآرا قرار بود با فساد دستگاه اداری مبارزه کند میبایست چون مصدق، همزاد محمدرضا پهلوی را از ایران اخراج کند؛ زیرا وی سرمنشأ عمده مفاسد در کشور به حساب میآمد، امّا نرد عشق باختن رزمآرا با امالفساد دوران چندان نشانی از مقابله با پلشتیها ندارد. اشرف در فراز دیگری به مسائل دیگری در این زمینه اشاره دارد: «البته تهران با پاریس بسیار تفاوت داشت. ما مجبور بودیم خیلی محتاطانه رفتار کنیم و فقط در مهمانیهای بزرگ و اجتماعات خانوادگی که شوهرم حضور نداشت، یکدیگر را ملاقات کنیم و با هم درد دل کنیم. واقعیت اینست که بیش از اندازه پشت سر من لاطائلات میگفتند. مرا متهم میکردند که با هر سیاستمداری که کار کردهام از نخستوزیران فقید، هژیر و رزمآرا گرفته تا دیگران سر و سری داشتهام.» (همانص272) پیشرفتگی مناسبات اشرف با هژیر و رزمآرا که در نامههای انتشار یافته سرکار علیه به رزمآرا مشخص است و همچنین در مطالبی که جواد صدر ریاست دفتر در دوران نخستوزیری هژیر در این زمینه مطرح میسازد گویاتر از آن است که نیازی به پرداختن به آن باشد؛ لذا برخی قتل محمد مسعود را توسط برخی تودهایهای مرتبط با رزمآرا خدمت متقابلی از سوی وی به اشرف عنوان کردهاند: «قتل محمد مسعود به نفع دربار، شاه و اشرف بود. حزب توده در این قتل نفعی نداشت و به همین جهت همه این قتل را به دربار نسبت دادند. بعید نیست که رزمآرا به طریقی این کار را به دست گروه مخفی کامبخش- کیانوری انجام داده باشد تا این کار را به عنوان یک «خدمت» مهم خود به شاه و اشرف به حساب بگذارد و اطمینان آنان را جلب کند...» (خاطرات سیاسی دکتر فریدون کشاورز، انتشارات آبی، چاپ دوم، سال 80 ، ص 234) آقای فریدون کشاورز به عنوان یکی از عناصر برجسته حزب توده، ارتباطات رزمآرا را محدود به روزبه، کیانوری و مریم فیروز (همسر کیانوری) ندانسته و معتقد است برادر همسرش نیز در این زمینه نقطه اتصال بوده است: «صادق هدایت برای روزنامههای حزب توده با امضا یا امضای مستعار مقالهها نوشت و یکی از معروفترین نوشتههای او در روزنامه حزبی اگر حافظهام خطا نکند «عنعنات ملی» است که علیه سیدضیاءالدین نوشته بود. از مذاکرات مفصلی که من در طی سه هفته شبانهروز با صادق هدایت در تاشکند داشتم وجداناً استنباط من این بود که به اتحاد شوروی در آن زمان اعتقاد دارد که دولتی آزادیخواه و مدافع کشورهای ضعیف است... به نظر من صادق هدایت یکبار دیگر امیدوار شد که مردم ایران از رژیم فاسد دیکتاتوری سلطنت آزاد خواهند شد و این هنگامی بود که همسر خواهر عزیزش سپهبد رزمآرا به نخستوزیری رسید و او شاید به رزمآرا اعتقاد داشت که میخواهد به مردم ایران خدمت کند. صادق هدایت این خواهر را بیش از همه دوست داشت و خواهر نیز به این برادر بیش از همه علاقه داشت و به این سبب دوستی هدایت و رزمآرا استحکام یافته بود. کسی از مذاکرات سپهبد رزمآرا و صادق هدایت اطلاعی ندارد. آنچه به نظر من مسلم است، پس از کشته شدن سپهبد به دستور دربار پهلوی ناامیدی صادق هدایت به منتها درجه رسید. بخصوص که او کسی را از دست میداد که عزیزترین فرد نیز برای خواهرش و او بود. صادق هدایت تاب مقاومت در مقابل چنین ضربهای نیاورد و سی و چند روز پس از کشته شدن رزمآرا در تاریخ 19 فروردین 1330 در پاریس خودکشی کرد...» (همان، صص192-185)ارتباط رزمآرا با جناح نفوذی انگلیس در حزب توده که عدهای معتقدند برخی قتلهای مورد نظر دربار از این طریق صورت میگرفت در این حد متوقف نیست و ابهامات بسیاری در اطراف آن وجود دارد: «در سومین ماه بهار، احمد دهقان نیز به سرنوشت محمد مسعود دچار شد. آیا این همه کاری دیگر از گروه مخفی و تشکیلات نظامی حزب توده بود؟ میگفتند دهقان که از نزدیکترین نزدیکان رزمآرا بود با چاپ مقالاتی تند علیه شوروی، یکوف سفیر فعال آنها در تهران را ناراحت میکرد، و او یکی از کسانی بود که به رزمآرا امید بسته بود. آیا دهقان قربانی شد تا رزمآرا به صدارت برسد؟» (این سهزن، مسعود بهنود، انتشارات علم، 1374، ص379)و در فراز دیگری از همین کتاب در ارتباط با همکاریهای متقابل سازمان نظامی حزب توده و رزمآرا میخوانیم: «تا این جا سازمان مخفی توانسته بود سر خود کارهایی بکند، چند ترور و نزدیک شدن به رزمآرا از آن قبیل بود و همه اینها بدون اطلاع و تصویب دیگر رهبران صورت گرفته بود که به شدت با تکرویهای کیانوری و روزبه و حرکات خود سرانه مریم مخالف بودند و در هر فرصت به آنها پشت و پا میزدند» (همان، ص386) رزمآرا که توانسته بود دستکم به حسب ظاهر نظر آمریکا و انگلیس را جلب کند و از طریق به خدمت گرفتن جریان پررمز و راز کیانوری و مریم فیروز در حزب توده، مسکو را نیز امیدوار سازد، یکبار دیگر نگرانی جدی محمدرضا پهلوی را فراهم ساخت. بویژه شایعه توجه دو دولت غربی به علیرضا پهلوی بر شدت این نگرانی میافزود. آیا ایجاد تشویش و اضطراب در پهلوی دوم بابت قدرت گرفتن رزمآرا، هدف آمریکا و انگلیس بود تا او را به تبعیت محض وادارند و بیش از پیش در دام وابستگی گرفتار سازند یا برنامهای برای کودتا وجود داشت؟ پاسخ این سؤالها چندان روشن نیست، اما میتوان گفت با استفاده از این شیوه یعنی مطرح کردن افراد قویتر از محمدرضا پهلوی، بیگانگان توانستند همواره وی را در خوف و رجاء نگه دارند، البته هر بار فردی از عناصر مورد اعتماد غرب قربانی میشد.بنابراین به نخستوزیری رسیدن رزمآرا از یک سو نیروهای جبهه ملی را به شدت نگران ساخت تا جایی که رسماً در جلسهای از رهبر فدائیان اسلام اعدام وی را درخواست نمودند و از سوی دیگر شاه را به تکاپو واداشت تا در چارچوب اقداماتی چند جانبه این رقیب قدرتمند را از میدان خارج کند. محمدرضا - پهلوی همانگونه که رزمآرا در خاطراتش عنوان میکند- از حضور او حتی در جایگاه ریاست ستاد ارتش نیز چندان آسوده خاطر نبود، از این رو برای مدتی وی را منتظر خدمت میکند. بازگشت رزمآرا به ارتش بعد از به نخستوزیری رسیدن قوام ممکن شد. قوام نیز از نخستوزیرانی بود که قدرت نادیده گرفتن برخی نظرات محمدرضا را داشت. سپهبد پالیزبان در خاطرات خود به صراحت هدف از تبلیغ وجود طرح کودتا را حمایت غرب از کسانی که در مظان کودتا قرار میگرفتند نمیداند: «در زمان پادشاهی محمدرضا شاه تعداد چهار کودتا میرفت که صورت گیرد ولی هر کدام از آنها به صورت معجزهآسایی خنثی شدند که عبارت بودند از کودتای سپهبد حاجعلی رزمآرا نخستوزیر وقت، کودتای سرلشکر محمد ولیالله قرهنی رئیس رکن دوم نیروی زمینی، کودتای ارتشبد حجازی رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و کودتای ارتشبد آریانا رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران. از این چهار کودتا بیمحتواترین آنها کودتای سرلشکر قرهنی بود. او میخواست موافقت آمریکاییان را برای هموار کردن هدف خویش جلب نماید اما ناشیانه عمل کرد. او اگر یک لحظه فکر میکرد که شاه در 28 مرداد کشور را ترک کرد و پس از دو روز مراجعت نمود و کدام دست غیب از آستین بیرون آمد و او را رجعت داد هیچگاه مرتکب چنین خبطی نمیشد این بود که خیلی صاف و ساده اهداف خویش را برای سرهنگ لاتاندریس که اسم مستعار همان سرهنگ راجرز گو بلان بود روزمره بیان میکرد و آنها هم که شاه را شدیداً تحت حمایت خود داشتند گزارشها را به شاه رساندند.» (خاطرات سپهبد پالیزبان، انتشارات نارانگستون، لسآنجلس، سال 2003 م، ص35) به این ترتیب باید اذعان داشت حامیان شاه از عناصر قویتر در ساختار رژیم پهلوی استفاده ابزاری میکردند تا دست نشاندهشان را به خود وابستهتر سازند و به وی ثابت کنند بدون برخورداری از چتر حمایتی آنان تا چه میزان خطرات او را تهدید میکند.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
تحقیق درمورد نخست وزیری رزم آرا