ادبیات در هر شکل وقالبی که باشد ،نمایشگر زندگی و بیان کننده ارزشها و معیارها و ویژگی های است که زندگی فردی وجمعی بر محور آنها می چرخد، نقد و بررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز چنین است و نمی تواند به دور از آن ارزش ها و معیارها باشد و بی توجه از کنار آنها بگذرد ، به عبارت دیگر نقد و بررسی آثار ادبی را از دیدگاهی می توان درس زندگی نامید با همه گستردگی و تنوع و خصوصیات و مظاهر آن .
ادبیات از دو گذرگاه ما را با زندگی پیوند می دهد : از گذرگاه عاطفی ، وقتی که آن را می خوا نیم ؛ از گذرگاه خردورزی ، وقتی که آن را بررسی و نقد می کنیم : وقتی که ما قطعه شعری را می خوانیم ، عواطف و احساسات ما با عواطف و احساسات شاعر جنبه های مشترک پیدا میکند. مطالعه و بررسی آثار باید با بررسی توأم جنبه های زمانی ، هنری و محتوای انجام گیرد . به این معنی که پس از حمل دشواریهای واژه ای و تعبیرها و اصطلاحات متن ، و اشاراتی که به تاریخ و قصص و اساطیر ممکن است وجود داشته باشد ، باید به بررسی هنری سپس به تجزیه و تحلیل محتوای آثار بپردازیم : اندیشه های والا وارزشمند را باز نماییم و پندارهای سخیف و کج اندیشیهای نا بخردانه را نقد کنیم . عبارات و ابیات و تعبیر های زیبا و استوار را با دلیل حجت نشان دهیم و ابیات و جملات و عبارات نازیبا و نا استوار را باز نماییم ،و اگر اثر شکل داستانی دارد ، آن را از جهت شناخت داستان بررسی کنیم .
«زندگی نامه بیهقی»:
به سال 385 ه.ق در روستای حارث آباد ‹سبزوار قدیم› کودکی به جهان آمد که نامش را ابولفضل محمد نهادند . پدر که حسین نامیده می شد ، کودک را در ثانیه های نخستین در قصبه بیهق وسپس ،در شهر نیشابور به دانش اندوزی گماشت . ابولفضل که از دریافت و هوشمندی ویژهای برخوردار بود و بکار نویسنگی عشق می ورزید ، در جوانی از نیشابور به غزنین رفته ‹حدود 412ه.ق› ، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان گزیده شد که صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی بود و خود از دبیران نام آور روزگار ، این استاد تا هنگام مرگ لحظه ای بیهقی را از خود جدا نساخت و چنان گرامی و نزدیک می داشت که حتی نهفته ترین اسرار دستگاه غزنویان را نیز با وی در میان می نهاد ،و این خود بعدها کار مایه گران بهای برای بیهقی گردید ، چنانکه رویدادهای را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خویش نقل کرده که پیوسته «در میان کار» بوده است و در درستی و خرد بی همتا.
پس از محمود ، بیهقی در پادشاهی کوتاه مدت امیر محمد(پسر کوچکتر محمود ) دبیر دیوان رسالت بود و شاهد دولت مستعجل وی؛ و آنگاه که ستاره اقبال مسعود درخشیدن گرفت ، نظاره گر لحظه به لحظه اوج و فرود زندگانی او بود ، و هم از این تماشای عبرت انگیزاست که تاریخ خویش را چونان روز شمار زندگی این پادشاه وآیینه تمام نمای دوران وی فراهم آورده است . پس از درگذشت بونصرمشکان(431ه.ق) سلطان مسعود ، بیهقی را برای جانشینی استاد از هر جهت شایسته ولی دانسته(هر چند که وی در این هنگام چهل و شش ساله بوده است) از رو بوسهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزاد مرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت . ناخشنودی بیهقی از همکاری با این رئیس بدنهاد ، در کتاب وی منعکس است ، تا آنجا که تصمیم به استعفا گرفته است ، ولی سلطان مسعود او را به پشتیبانی خود دلگرم کرده وبه ادامه کار واداشته است .
شامل 12 صفحه فایل word قابل ویرایش
دانلود مقاله زندگینامه بیهقی