فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی گوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد معنی لغوی آیات قران

اختصاصی از فی گوو تحقیق در مورد معنی لغوی آیات قران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد معنی لغوی آیات قران


تحقیق در مورد  معنی لغوی آیات قران

لینک پرداخت و دانلود *پایین صفحه*

 

فرمت فایل : Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه : 13

 

فهرست مطالب:

 

 

آیا می دانید معنی لغوی آیات قران چیست ؟

در معنای‌ قرآن‌ و فرقان‌

قرآن‌ دارای‌ مجد و عظمت‌ واستحکام‌ و روشنی‌ است‌

کیفیْت‌ نزول‌ وحی‌ قرآن‌ توسط‌ خداوند و روح‌ و فرشتگان‌

کیفیّت‌ ظهور نور توحید در عالم‌ کثرات‌، و امکان‌ توسط‌ فرشتگان‌

کیفیّت‌ وحی‌، توسّط‌ خداوند و جبرئیل‌ و سفرۀ کِرامٍ بَررةٍ

أبیات‌ ابن‌ فارض‌ مصری‌ عارف‌ عالیمقام‌ در سَفَر به‌ سوی‌ حق‌ الیقین‌

 

قران در اصل مصدر است به معنی خواندن . چنانکه در بعضی ار ایات معنای مصدری مراد است مثل « ان علینا جمعه و قرانه فاذا قراناء فا تبع قرانه » سپس قران علم است ( اسم خاص ) برای کتاب حاضر که بر حخرت رسول ( ص ) نازل شده است به اعتبار انکه خواندنی است . قران کتابی است خواندنی باید انرا خواند و در معانیش دقت و تدبر نمود . بعضی ها قران را در اص به معنب جمع گرفته اند که اصل ( قرء ) به معنی جمع است دز این صورت می توانید بگویید قران یعنی جامع حقایق و فرموده های الهی . و نیز گفته انداز آن جهت قران نامیده می شود که سوره ها را جمع نموده آنها را به یکدیگر می پیوندد .

وَإنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَِلیمٍ.

(ششمین آیه، از سوره نمل: بیست و هفتمین سوره، از قرآن کریم.)

(و حقّاً و حقیقتاً بر تو آیات قرآن، از جانب خداوند حکیم و علیم، إلقآء می‌شود!)

در معنای‌ قرآن‌ و فرقان‌

حضرت آیة الله علّامه طباطبائی قدس الله نفسه در تفسیر فرموده‌اند:قُرْأنْ اسم است برای کتاب الهی به اعتبار آنکه خوانده میشود، و قرآئت میگردد.ومعنای تَلْقِیَه مصدر تَلَقِّی با معنای تلقین نزدیک است. و نکره آوردن حکیم و علیم برای تعظیم‌ است. و تصریح به‌ آنکه ‌این قرآن، از نزد خداوند متعال است؛ برای آنستکه: حجّت برای رسالت باشد؛ و نیز برای تأیید معارفی که گذشت؛ و برای صحّت داستانهای أنبیاء علیهم السلام که بعداً بیان میکند.

و اختصاص دادن نزول را از ناحیه این دو اسم گرامی (حکیم وعلیم) برای آنست که بفهماند: قرآن از منبع و سرچشمه حکمت فرود آمده است. و بنابراین هیچ قدرت علمی و شکننده‌ای نمیتواند آنرا نقض کند و بشکند؛ و هیچ توانی نمیتواند آنرا سُست بنماید. قرآن منبع علم است. نه أخباری که میدهد، تکذیب می‌شود؛ و نه حکم و قضائی را که ‌میآورد، مورد ایراد و تخطئه قرار میگیرد.)[1]

قرآن ازماده‌ قَرَءَ یَقْرَءُ قَرَاءَهً و قُرْأنَاً، یعنی جمع کردن و ضمّ نمودن بعض از چیزی است با بعضی دیگر. و چون در وقت خواندن، انسان حروفات مختلفه را جمع میکند و با ضمّ بعضی به بعضی دیگر، کلمه پیدا می‌شود. و سپس‌ کلام و عبارت پدید می‌آید، لهذا به ‌سخن گفتن و خواندن، قرآئت گویند.

قرآن مصدر از این باب است؛ و عَلَم نهاده‌اند برای کتاب آسمانی مسلمانان که برپیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم‌ نازل شده است. و بدینجهت قرآن نامیده شده است که: عقآئده حقّه واقعیّه و احکام ‌و مواعظ و قصص در آن جمع شده است.

بعضی از علمآء رضوان الله علیهم گفته‌اند: علّت تسمیه قرآن به قرآن، آنستکه: در میان ‌جمیع ‌کتب آسمانی، قرآن ‌است‌ که‌ در آن‌ ثمره ‌تمام ‌آن کتب، بلکه ثمره ‌جمیع ‌علوم حقّه در آن جمع است؛ و تفصیل هر چیزی را میتوان در آن مشاهده نمود؛ همچنانکه میفرماید:

لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرِةً لِاُولی الْألْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤمِنُونَ.[2]

(هرآینه تحقیقاً دربیان قصّه‌ها و داستانهای پیامبران و امّت‌هایشان (همچون یعقوب و یوسف و برادرانش که ‌این سوره از آن بحث دارد) عبرتی است برای اندیشمندان و متفکران. این آیات قرآن، گفتاری ساختگی نیست که من درآوردی باشد؛ و از روی افترآء به خدا نسبت داده شود. بلکه قرآن تصدیق

 

میکند آنچه راکه درپیش روی آنست (ازکتب سماویّه: تورات و انجیل و غیرهما) و در آن تفصیل و شرح هر چیزی است؛ و هدایت و رحمت است برای گروهی که ایمان میآورند.)

و همچنین قرآن را تبیان و آشکارا کنند و واضح و هویدا سازنده هر چیز شمرده است:

وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبیَاناً لِکُلِّ شَیْیءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً وَیُشْرَی لِلْمُسلِمیْنَ.[3]

(و ای پیامبر! ما بر تو فرو فرستادیم کتاب آسمانی قرآن را که،مبیّن و روشن کننده هر چیزی است؛ و هدایت و رحمت و بشارت است برای مسلمانان!)[4]

شاهد بر گفتار ما آیاتی است در قرآن که ‌بر این معنی دلالت دارد، از قبیل:

لَاتُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ- إنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ- فَإذَاَ قرَأنَاهُ فَاتَّبعْ قُرْآنَهُ- ثُمَّ إنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ.[5]

(ای پیغمبر! زبانت را برای خواندن آیات قرآن، به‌ حرکت در میآور؛ تا برای رساندن آنها را به‌ مردم عجله ‌کنی، و شتاب‌زده باشی! ما برعهده خود گرفته‌ایم که: قرآن را جمع کنیم، و به‌ صورت مجمومه‌ای قابل قرآئت در آوریم پس هنگامیکه آن را گرد آوردیم، و بر تو قرآئت نمودیم؛ در آنوقت از آنچه قرآئت شده است، پیروی کن، و به دنبال آیات قرآئت شده باش- و پس از آن ما برعهده خود گرفته‌ایم که: آنرا واضح و مبیّن ساخته، و بدون إبهام و گرفتگی در آوریم.)[6]

و از قبیل:

وَقُرأنًا فرَفْنَاهُ لِتَقْتَرأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً.[7]

 

(و این قرآن را ما جزءجزء، و تکه‌تکه جدای از هم نموده، و به سوی تو فرستادیم، تا آنرا برای مردم به تدریج بخوانی(و با صبر و حوصله و درنگ آنرا تعلیمشان بنمآئی) و ما به ‌تدریج از مقام عالی و شامخی آنرا نزول دادیم[8])

فُرْقَان نیز از اسامی قرآن است ازماده فَرَقَ یَفْرُقُ فَرْقاً وفُرْقَاناً یعنی بین أجزآء آن جدائی انداخت؛ و لهذا در آیه أخیر: وَ قُرْأنَّا فَرَفْنَاهُ دانستیم که: معنایش آنستکه: قرآن را جزءجزء تفضیل داده، و آنرا محکم و متقن ساختیم.[9]

و بنابراین فُرْقَان که مصدر آنست، به معنای فارق و جداکننده بین حقّ و باطل است؛ و چون این کتاب مبین آسمانی کتاب فَصْل است، نه هَزْل. و کتاب حقّ است، نه باطل. بنابراین جداکننده و تمیز دهنده بین حقّ و باطل است.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد معنی لغوی آیات قران

تحقیق در مورد سوره های قران و ترجمه برخی آیات

اختصاصی از فی گوو تحقیق در مورد سوره های قران و ترجمه برخی آیات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سوره های قران و ترجمه برخی آیات


تحقیق در مورد سوره های قران و ترجمه برخی آیات

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه8

سوره نحل :

آیات 5 تا 18

وَ الاَنْعَمَ خَلَقَهَا لَکمْ فِیهَا دِف ءٌ وَ مَنَفِعُ وَ مِنْهَا تَأْکلُونَ(5)

وَ لَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسرَحُونَ(6)

وَ تحْمِلُ أَثْقَالَکمْ إِلى بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُوا بَلِغِیهِ إِلا بِشِقِّ الاَنفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ(7)

وَ الخَْیْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِیرَ لِترْکبُوهَا وَ زِینَةً وَ یخْلُقُ مَا لا تَعْلَمُونَ(8)

وَ عَلى اللَّهِ قَصدُ السبِیلِ وَ مِنْهَا جَائرٌ وَ لَوْ شاءَ لهََدَامْ أَجْمَعِینَ(9)

هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً لَّکم مِّنْهُ شرَابٌ وَ مِنْهُ شجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ(10)

یُنبِت لَکم بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الاَعْنَب وَ مِن کلِّ الثَّمَرَتِ إِنَّ فى ذَلِک لاَیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَکرُونَ(11)

وَ سخَّرَ لَکمُ الَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسخَّرَت بِأَمْرِهِ إِنَّ فى ذَلِک لاَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ(12)

وَ مَا ذَرَأَ لَکمْ فى الاَرْضِ مخْتَلِفاً أَلْوَنُهُ إِنَّ فى ذَلِک لاَیَةً لِّقَوْمٍ یَذَّکرُونَ(13)

وَ هُوَ الَّذِى سخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکلُوا مِنْهُ لَحْماً طرِیًّا وَ تَستَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسونَهَا وَ تَرَى الْفُلْک مَوَاخِرَ فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکمْ تَشکُرُونَ(14)

وَ أَلْقَى فى الاَرْضِ رَوَسىَ أَن تَمِیدَ بِکمْ وَ أَنهَراً وَ سبُلاً لَّعَلَّکمْ تهْتَدُونَ(15)

وَ عَلَمَتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یهْتَدُونَ(16)

أَ فَمَن یخْلُقُ کَمَن لا یخْلُقُ أَ فَلا تَذَکرُونَ(17)

وَ إِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تحْصوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ(18)

ترجمه :

5 - و چهار پایان را آفرید در حالى که براى شما در آنها وسیله پوشش و منافع دیگر است و از گوشت آنها میخورید.

6 - و در آنها براى شما زینت و شکوه است به هنگامى که به استراحتگاه شان باز میگردانید و هنگامى که (صبحگاهان ) آنها را به صحرا میفرستید.

7 - آنها بارهاى سنگین شما را به شهرى که جز با مشقت زیاد به آن نمیرسید حمل میکنند چرا که پروردگارتان رؤ ف و رحیم است .

8 - (و همچنین

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سوره های قران و ترجمه برخی آیات

دانلود مقاله قران شناسی

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله قران شناسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

بـنـام خـدا
هر پیامبری برای اثبات پیامبری خود معجزه یا معجزاتی داشته است. واژه «معجزه» به معنی: "ناتوان کننده" است. و به معجزات انبیاء به این خاطر معجزه اطلاق شده که "دیگران نمی توانسته اند مانند آن انجام بدهند و شکست می خورده اند. نوع معجزه یا معجزات هر پیامبری به شرایط دوران وی بستگی داشته است. مثلاً دوران حضرت صالح مردم کوه می تراشیده اند و در آن ساختمان می ساخته اند. به این خاطر معجزه وی شکافتن کوه و درآوردن شترِ زنده از آن بوده است. دوران حضرت سـلـیـمـان عصر آهنگری و ریخته گری بوده است. به این خاطر یکی از معجزات حضرت سلیمان کار با آهـن بوده است. وی آهن را بدون اینکه حرارت بدهـد ذوب می کرده و بدون اینکه قالب ریزی کند اسباب و وسایل و قطعات ظریف و پیچیده می ساخته است (یعنی با دست آنها را شکل می داده است). موسی در دوران سحر زندگی می کرده است. و معجزات وی متناسب با کار ساحران بوده است. مثلاً چوب را اژدها می کرده یا از زمین چشمه جاری می کرده است. دوران حضرت عیسی عصر پزشکی بوده است. به این خاطر معجزات وی در کادر مسائل پزشکی بوده است. وی نابینا را با یک لمس بینا می کرده، و بیماری پیسی مادرزادی را با یک لمس شفا می داده، و مرده را زنده می کرده است. دوران حضرت محمد (کـه بعد از وی نیز شامل می شود) عصر علم و ادبیات بوده است. به این خاطر معجزه وی در زمینه علم و ادبیات بـوده است. و اولین واژه ای که بر محمد نازل شده نیز واژه «اِقرأ» بوده است که فعل امر از قرائت است. قرائت در اصل بمعنی: "بترتیب چیدن و پیش رفتن" است. در معنی دوم خود از جمله بمعـنی: "خواندن" بکار رفته است (که در خواندن حروف و واژه ها بترتیب چیده می شوند). و قرائت نیز بطور ضمنی و تلـویحی و توضیحی به معنی: " آموختن، مطالعه کن، با سواد شدن"، و مفاهیمی از این قبیل بکار رفته است (چنانکه در زبان فارسی نیز چنین است. یعنی وقتی می خواهیم به کسی بگوئیم: با سواد شو، با فرهنگ شو، بیاموز، تحصیل کن، و مواردی از این قبیل، می گوئیم بخوان!). بنابر این اولین واژه ای کـه به محمد وحی شده نیز مربوط به علم و ادبیات بوده است.
و "معجزه" بودن قرآن به این معنی است که کسی نمی تواند کتابـی مانند آن بنویسد. یعنی علومی که در قرآن آمده ارتباطی به سواد خواندن و نوشتن داشتن یا نابغه بودنِ ندارد، که یک یا چند نفر باسواد یا نابغه بتوانند بنشینند و مانند آن بنویسند، بلکه علوم آن یا تلسکوپی است یا میکـروسکوپی، یا برای رسیدن به آنها نیاز به فرستادن زیر دریائی دراعماق چند کیلومتری اقیانوسها است، یا نیاز به داشتن هواپیما و پرواز نمودن است، و یا سایر دستگاههای دیگرِ امروزی، و یا نیاز به داشتن انبوهی از اطلاعات علمی امروزی که غالباً با دستگاه و در آزمایشگاهها بدست آمده اند می باشد.
البته کمی از علومی که در رده نظریه پردازیهای بشر است نیز در قرآن وجود دارد که برای تصحیح اندیشه های مسلمانان و دور کردن آنها از نظریه های نادرست آن روز بوده است. ولی باز هم گفته شدن آنها از طرف قرآن و از طرف انسان دقیقاً یکی نیست. مثلاً کسی که گـفـت زمین به دور خورشید می گردد بر این مبنی این حرف را زد کـه با تلسکوپ دید که سیاره زهره بدور خورشید می گردد نه بدور زمین. و یا کسی که گفت خشکی های زمین از هم جدا و دور شده بر این مبنی این نظر را داد که نقشه زمین را در دست داشت و دید که قاره ها تقریباً به هم منطبق هستند. ولی قرآن که در سوره زُمر گفته زمین حرکت می کند یا خشکی های زمین از هم دور برده شده، هیچ زمینه ای برای گفتن آن در 1400 سال پیش وجود نداشته است.
به طور خلاصه ما در این تحقیق قصد داریم که به شما دوستان عزیز نشان دهیم که حرف هایی که در قرآن آمده است حقیقت دارد. و ما انسانها حال به این نتیجه رسیده ایم ، پس بیایید که به قرآن توجه کنیم . امیدوارم این تحقیق برای شما دوستان عزیز مفید باشد.
سـتـارگـان
فـاصـلـه سـتـارگان

«به فواصل ستارگان سوگند یاد می کنم ــ سوگندی که وقتی فواصل را دانستید سوگند بسیار بسیار بزرگی خواهد بود ــ که این قرآن قرآنِ پرباری است».
(اگر «لا» بر سر فعل اُقـسِمُ برای نفی باشد شاید به این خاطر باشد کـه ستارگان در آن جائی که ما آنها را می بینیم نیستند بلکه بر اثر کج شدن مسیر نور تحت تأثیر نیروی جاذبه، ما آنها را در جای دیگری می بینیم. و هـمینطور به این خاطر که برخی از ستارگانی که آنها را می بینیم فعلاً وجود ندارند بلکه هزاران و میلیونها سال پیش مرده اند و ما فقط نور آنـهـا را می بینیم. ولی «لا» ظاهـرا حرف تأکید است).
نکات آیات: 1ــ فواصل میان ستارگان سرسام آور است. 2ــ روزی انسان فواصل ستارگان را اندازه خواهد گرفت و آنها را خواهد دانست. 3ــ قرآن کتاب پرباری است.
1ــ فواصل میان ستارگان سرسام آور است:
در زمان محمد انسان می دانسته که ستارگان خیلی از ما دور هستند. ولی اینکه فـاصله آنها بسیار بسیار زیاد است (یعنی سرسام آور است) طبعاً کسی چیزی نمی دانسته است. (بسیار بسیار بزرگ بودن سوگند در آیه، بمعنی: بسیار بسیار دور بودن ستاره ها است).
ـــــ فاصله خورشـید تا نزدیکترین ستاره تقـریباً 4 سال و 4 ماه نوری است. یعنی نور که 300000 کیلو متر در ثانیه می رود، 4 سال و4 ماه طول می کشد تا به آن ستاره برسد.
ـــــ سیروس کـه یکـی از نزدیکترین ستاره ها به خورشید است 8،7 سال نوری دور است. نوری که ما از آن می بینیم تقریباً 9 سال پیش آن ستاره را ترک کرده است.
مواقع نجوم بمعنی فاصله ستاره ها نسبت به همدیگر نیز هست. چنانکه در تصویر میبینیم ما آنها را نزدیک بهم می بینیم، در حالیکه اینطور نیستند. بلکه فاصله های سرسام آوری از هم دارند.
2ــ روزی انسان فواصل ستارگان را اندازه خواهد گرفت و آنها را خواهد دانست:
فعلاً انسان فواصل ستارگان را اندازه گیری می کند و آنها را می داند.
شلیک شدن یا شلیک کردن ستاره

« وآسمان نزدیک (نزدیکترین آسمان) را با ستارگان آراسته نمودیم و همینطور آنها را شلیکی به شیطانها قرار دادیم».
نکات آیه:
1ـــ آسمانی که می بینیم آسمان نزدیک به ما است:
در عـلـم نـجـوم زمان محمد سـتـارگـانی کـه بـا چـشـم دیـده می شدند نهایت مرز هستی بودند. در حالیکه قرآن ستارگانی که می بینیم را در آسمان نزدیک به ما قرار می دهد. و این به معنی است که هـسـتی خـیلی فـراتـر از آنچه کـه ما آنـرا با چشم می بینیم هست. و این نیز چیزی است که امروزه در عصر تـلـسکـوپ درستی آن به اثبات رسیده است.
2ـــ ستارگان به شیطانها شلیک می شوند:
در رابـطـه با شیطانهای مورد نظر آیه ما فعلاً چیزی نمی دانیم ولی در رابطه با اینکه آیـه می گوید: ستارگان شلیک می شوند" درست است. انسان فعلاً با تلسکوپ عکسهائی از ستارگان گرفـته که: منفجر و شلیک می شوند، یا در بخشی از آنها انفجاری رخ می دهد و توده های گاز و مواد مذاب دیگر از آنها شلیک می شوند.

 

سال 1987 ستاره شناسان انفجار یک ستاره در یکی از کهکشانها را مشاهده کردند (تصویر). این ستاره 170000سال پیش منفجر شده. تصویری که می بینیم نیز مربوط به وضعیت آن در چند سال پس از انفجار آن است.
مخفی های پاک کننده فضا

«سوگند یاد می کنم به آنکه در هم شکسته و پنهان می شود ـــ آنکه سطح را پاک میکند».
«خُنُوس» بمعنی: پنهان شدن (ناپدید شدن) ناشی از خواری یا شکست یا در هم شکستن یا احساس کوچکی در برابر کسی است. («اِختفاء» بمعنی: پنهان شدن بمعنی ناشناخته بودن جای چیزی است ـ «غَیب» بمعنی: پنهان شدن از دسترس دیدِ چشم ـ «غُرُوب» بمعنی: پنهان شدن از دید در دوردست است ـ « تواری (توارا)» بمعنی: پنهان شدن ناشی از شرم نمودن است ـ و «اُفُول» بمعنی: آغاز به پنهان شدن نمودن است).
«کَنس»: بمعنی رُفتن و جارو نمودن است، و کُنَّس بمعنی چیزی است زیاد می روبد و جارو می کند.

«خُنّس» چیزی است که درهم شکسته و پنهان می شود. و آنچه در هم شکسته و پنهان می شود و پیرامون خود را جارو میکند (می مکد) ستاره هائی هستند که در هم شکسته می شوند و به سیاه چاله تبدیل می شوند و پیش از این نیز به آنها پرداختیم. این چاله ها با بلعیدن یا مکیدن هر آنچه از نزدیکیهای آنها رد بشود (چنانکه در آیه مطرح شده) با جارو نمودن آنها، سطح فضا را پاک می کنند.
(در زبان علمی هم پاک کننده نامیده میشوند. Super giant vacuum cleanes )
ستارگان نیز تابع قانون هستند

«همینطور ستارگان نیز به فرمان او تابع قوانین هستند».
در زمان محمد کسی نمی دانست که ستارگان نیز تابع قوانین طبیعت هستند. ستارگان نیز مدار دارند، نیروی جاذبه دارند، متولد می شوند و می میرند. و این از علوم عصر ما است.

 

مـنـظـومـه شـمـسـی
آفرینش منظومه شمسی

«آیا آفرینش شما مشکل تر است یا منظومه شمسی؟ جوانب آن را بهم آورده غلظت آنرا بالا برد و آنرا ساخت ـــ و شب و روز را برای آن درست کرد»! « زمین و سیارات را نوآوری نمود».
(واژه «سَـمْـک» به معنی: غـلظت و تراکم و کـلـفــتیِ بهـم برآمده است. یعنی جمع و جور و کلفـت و متراکم شده. و واژه «رَفع» در آیه نیز به معنی: "بالا بردن و افزایش دادن" است که از معانی آن است).

نکات آیات: 1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن.2ــ مرده بودن و دوباره پا گرفتن منظومه شمسی. 3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی.
1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن:
مـنـظـومـه شمسی ما که حدوداً 5 میلیارد سال عمر دارد در ابـتدا ابر بوده که شامل دود و گاز و خاکستر و غبار و برخی عناصر بوده، و در فضای منظومه شمسی پراکنده بوده است. بعد بادی که ظاهراً مـوج ناشی از انـفـجار سـتـاره ای بـوده ابعاد و جوانب آن را بهم آورده و مـنـظـومـه شـمـسی بصورت یک دیسک در آمده بوده که بدور خود می چرخیده است. بعد در قـسـمـت مرکزی آن ابر که کلفـت تر بوده، نـیروی جاذبه مـواد بیشتری را جـذب نـمـوده و در آن ناحیه متراکم گرمای لازم برای ایجاد واکنشهای هسته ای فراهم گشته و خـورشـیـد شکـل گرفـتـه است. و در اطراف آن حـلـقـه هـای دیگری از گاز و غـیره به چرخش در آمده که رفـته رفـته به کره های بزرگتری تبدیل شده اند که همان سیارات فعلی منظومه شمسی باشند. (در رابطه با پیدایش منظومه شمسی چندین نظریه وجود دارد و ما طبعاً آنکه با آیات قرآن می خواند را می گیریم).
در سوره انبیاء آیه 56 می خوانیم: «رَبُّـکُـمْ رَبُّ السَّـمـواتِ وَ الْاَرْضِ الـَّـذی فـَطـَرهُـنَّ = آفریدگار شـما آفریدگار سیارات و زمین است که آنها را از درون (از مرکز) درست کرد»! « فـطـر» از جمله به معنی: "از درون و مرکزیت خود برآمدن، شکل گرفـتن، و درست شدن" است. هر کره ای نیز وقتی می خواهد درست بشود، در ابتدا در مرکز آن نیروی جاذبه آغاز به جذب مواد بدور خود می کند و رفته رفته بزرگ و بزرگ تر مـی شود و به این شکـل کره شکل می گیرد.
2ــ مرده بودن و پا گرفتن منظومه شمسی:
کسانی که به خدا معتقد نبوده و نیستند از جمله می گفـته اند و می گویند که: وقـتی مـا می میرویم دیگر زنده نمی شویم. خدا زنده نمودن موارد گوناگونی را در قرآن برای آنها مـثال زده است. در ایـنجا زنده نـمـودن مـنظـومه شمسی را مثال زده و گـفـته: آیا آفـرینش شما مشکـل تر است یا منظومه شمسی؟ این به این معنی است که مـنـظـومـه شمسی مرده بوده و دوباره به حیات و زندگی برگردانده شده است.
و در آیه 101 سوره انعام نیز گفته که خدا بدیع زمین و سیارات است. بدیع بمعنی: نوساز، نوآور، نوین پرداز و مواردی از این قبیل است (هم خانواده واژه «ابداع» است). و این موضوع از جنبه ضمنی و تلویحی به این معنی است که زمین و سیارات پیش از این چیزِ دیگری بوده اند و وضعیت فعلی آنها، شکل نوآوری شده آنست.
مـنـظـومـه شمسی در واقـع در اصـل جـرم و انرژی مربوط به لاشه یک ستاره بسیار بزرگ غول آسائی بوده که مرده و لاشه آن بصورت ابر در فضای مـنظومه شمسی پراکنده شده بوده است. و منظومه شمسی فعلی نوآوری آن است.
3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی:
منظور از شب و روز درست کردن برای منظومه شمسی شب و روز درست کردن برای سیارات آنست. و شب و روز در سیارات ناشی از گردش آنها بدور خود و وضعیت محور آن نسبت به خورشید است. وقتی محور سیاره به موازات خورشید قرار می گیرد با چرخش سیاره بدور خود باعث ایجاد شب و روز می شود. ولی در صورتی که محور زمین یا هر سیاره دیگری عمود بر خورشید قرار می گرفت شب و روز ایجاد نمی شد هر چند سیاره بدور خود نیز می چـرخید. مثلاً اگر قطب شمال زمین رو به خورشید می بود قطب شمال همیشه روز می بود و قطب جنوب همیشه شب، هر چند زمـیـن بدور خود نیز می چرخید.
مطرح کردنِ "درسـت کـردن" شب و روز برای منظومه شمسی برای استدلال به حساب و کتاب داشتن و برنامه ریزی شده بودنِ ایجاد "شب و روز" در آنست. و این چیزی است که با عـلـم نجوم عـصر محمد کـه در آن زمین مرکز عالم بود و خورشید بـدور آن می چرخید نمی خواند. چون در صورت گردش خورشید بدور زمین ایجاد شب و روز امری طبیعی می نمود، ولی در صورت گردش زمین بدور خود و بدور خورشید است که در صورت قرار نگرفـتن درست محور زمین و سیارات نسبت به خورشید شب و روز در آنها ایجاد نخواهد شد.
فـاصـلـه گـرفـتـن سـیـارات و زمـیـن از هـمـدیـگـر

«آیا کسانیکه بخدا ایمان ندارند نمی توانند ببینند کـه زمین و سیارات منظومه شمسی در آغاز "بهم چسبیده" بـودند بعد آنها را با نیرو از هم باز کردیم»؟
«خدا آنست که سیارات منظومه شمسی را با ستونهائی که آنها را نمی بینید بلند کرد».
«و سیارات منظومه شمسی را بلند کرد و در آن ( در منظومه شمسی) تعادل ایجاد نمود».
نکات آیات: 1ـــ زمین و سیارات در ابتدا به هم متصل بوده اند، بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند. 2ـــ میان سیارات ستونهای نامرئی وجود دارد. 3ـــ میان سیارات تعادل وجود داد.
1ـــ زمین و سیارات در ابتدا به هم متصل بوده اند و بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند:
چنانکه پیش از این آمد خورشید و سایر سیارات منظومه شمسی در ابتدا در کـنـار هـم شکـل گرفته بوده اند و بعدها از هم فاصله گرفته اند. علت اینکه قرآن دور شدن آنها را "بلند کردنِ" آنها توصیف نموده این است که بالای ما قـرار دارنـد و دور شـدن آنها نسبت به ما حالتِ "بلند شدن و بالا رفـتنِ آنها" دارد.
2ـــ میان سیارات ستونهای نامرئی وجود دارد:
سیارات منظومه شمسی با نیروی جاذبه که انسان آنرا بصورت ستونهای از موج تصور می کند و به شکـل سـتـون آنـرا رسم می کند با هم نگـهـداشته شده اند.

3ـــ میان سیارات تعادل وجود دارد:
عـلـتِ کشیده نشدن سیارات بطرف همدیگر و یا هل ندادن همدیگر وجود نیروی جذب و دفع متعادل میان آنها است. مثلاً خورشید زمین را بـطرف خود می کشد و زمین در حرکت خود دور خورشید که رو به دور شدن از از خورشـیـد است خود را از خورشید دفع می کند (که به آن نیروی گریز از مرکز گفته می شود). نیروی کشش خورشید و دفع زمین به یک اندازه است، به این خاطر نه خورشید می تواند زمین را بطرف خود بکشد و نه زمین از مدار خود دور خورشید خارج شده و به بیرون از منظومه شمسی برود. از آنجا که زمین در مداری شبه بیضی دور خورشید می گردد هنگامی که به خورشید نزدیک می شود سرعت آن بیشتر می شود، در نتیجه نیروی دفع (نیروی گریز از مرکز) آن نیز بیشتر می شود که برابر می شود با نیروی جاذبه بیشتر شده خورشید، و هنگامیکه از خورشید دور می شود و نیروی جاذبه خورشید کمتر می شود سرعت حرکت آن نیز کمتر می شود، و به این شکل همیشه نیروی جذب و دفع (نیروی گریز از مرکز) برابر است. این وضع در رابطه با همه اجرامی که در مرکز هستند و اجرامی که در مداری دور آنها می گردند صادق است، مانند زمین و ماه.
خـورشـیـد

« سوگند به خورشید و پرتو آن ــ و به ماه وقتیکه آنرا بازتاب می دهد ــ و به روز وقتیکه آنرا متجلی می کند ــ و به شب وقتیکه آنرا می پوشاند»
نکته آیات: روز پرتو خورشید را متجلی می کند و شب آنرا می پوشاند:
تصویری که می بینیم تصویر کره زمین است که از فضا گرفته شده است. چنانکه می بینیم فضا در اصل سیاه و تاریک است، هر چند نور و پرتو خورشید در فضا وجود دارد اما متجلی نیست، ولی آن بخشی از زمین که روبروی خورشید قرار دارد و روز نامیده می شود آن را متجلی می کند. که ارتفاع آن حدوداً 100 کیلومتر از جـو است. و با چرخش زمین و رفتن روز بجای شب، شب آن بخش متجلی پرتو خورشید را می پوشاند.
نور خورشید نور اصلی و نور ماه نور بازتابی است

«اوست که خورشید را نور اصلی و ماه را نور بازتابی قرار داد».
«ضیاء و ضوء» درخشش و تابشی است که از خود شئ ساطع می شود، مانند تابش و درخشش چراغ و شمع. و «نور» روشـنـائی و تابـشی است که از خـود شئ ساطع نمی شود بلکه بازتاب تابش ضیاء است. و اینکه آیه می گوید: خـورشـیـد «ضیاء» است و ماه «نور»، به این معنی است که تابش خورشید از خود آن است ولی تابـش ماه از خـود آن نیست بـلـکه بازتاب تابش خورشید است. (این موضوع در سوره نوح و به نقـل از حضرت نوح آمـده. یعـنی وی چند هـزار سال پـیش از میلاد حضرت مسیح به مـردم گـفـتـه بـوده که: تـابـش خـورشید از خود آن و تابش ماه بازتاب تابش خورشید است. ولی مردم طـبـق معـمـول بوی می خندیده اند).

 

 

 

 

 

زمـیـن
دور بردن زمین و درآوردن آب و گیاه آن

« و زمین را پس از آن ضمن چرخش دور برد. آب و گیاهِ آن را هر دو از خود آن درآورد».
نکات آیه:
1ـــ زمین ضمن چرخش دور برده شده است:
در آیات پیش از این آیات می گوید: «اَ اَنـْـتـُمْ اَشَـدُّ خـَلْـقـاً اَمِ السَّـماءُ بَـنـیـها ــ رَفـَعَ سَـمْکَـهـا فـَسَـوّیـهـا»!
«آیا آفـرینش شـمـا مـشکـل تر است یا ساختن مـنـظومـه شمسی؟ که نواحی و جوانب آنرا بهم آورده غلظت آنرا بالا برد و آنرا ساخت». راجع به این آیات در آغاز مـنـظـومه شمسی صحبت شد. پـس از آن، آیات مزبور مطرح می کند کـه: زمـین را ضمن چرخاندن (غـلـتاندن) دور برده است. این موضوع نیز در مطالب مربوط به منظومه شـمـسی دیـدیـم کـه در ابـتـدا سیارات در کنار خورشید درست شدند و بعد فاصله گرفـتند. موضوع جدید در آیه چـرخـش زمـیـن است.

 

2ـــ آب و گیاه زمین از خود آن در آورده شده است:
آب موجود روی زمین گاز و بخاری بوده که با آتـشـفـشـانـهـای اولیه زمین از درون آن درآمده و به جو رفته و بعد باریدن گرفته. گیاهان نیز ناشی از وجود دی اکسید کربن بوده که ضمن فعالیت آتشفشانها از درون زمین درآمده بوده است.
حـرکـت زمین

«او زمین و سیارات منظومه شمسی را هر کدام بجا و بمورد آفرید. شب را بر روز می پیچاند در حالیکه روز را بر شب می پیچاند. و خورشید و ماه را مناسب نمود. هـمه آنها تا زمان مشخصی در حرکت هستند».
نکـتـه آیه: سیارات، زمین، خورشید و ماه تا زمان تعیین شده ای در حرکت خواهند بود:

عـلـم نـجـوم عـصـر پیامبر می گفـت: زمین ثابت و مرکز جهـان است. ایـن تـئوری تا سال 1543 بقوت خود باقی بود. در آن تئوری (یعنی وقتی زمین ثابت و مرکز جهان باشد و خورشید و سیارات بدور زمین بچرخند)، ما می بایست سیاره زهره را همیشه به شکلی که در تصویر سمت چپ می بینیم، بصورت هلالهای ماه ببینیم. ولی وقتی انسان تلسکوپ بکار گرفت دید که سیاره زهره به شکل ماه کامل (ماه شب چهارده) پیدا است (تصویر سمت راست). نتیجه این شد که زهره می بایست به آن طرف خورشید رفته باشد و آن طرف خورشید باشد تا بتواند به این شکل نور خورشید را بازتاب بدهد. و نتیجه این شد که زهره در واقع دور خورشید می گردد نه به دور زمین. و از اینجا بود که انسان نتیجه گرفت که خورشید در مرکز است و سیارات به دور آن می گردند.
از آنجا که مسلمانان معمولاً چیزهای خارجی را دوست دارند و می پسندند، دنبال اندیشه های علمی آن دوران رفته بوده اند و مانند بقیه نوشته اند که زمین به دور خورشید می گردد، در حالیکه آیه خیلی صریح و واضح پس از اینکه از سیارات و زمین و ماه و خورشید صحبت می کند می گوید: همه آنها (یعنی هر یک از سیارات و زمین و خورشید و ماه) تا زمان تعیین شده ای در جریان هستند (یعنی حرکت می کنند). یکی از حرکتهای خورشید حرکت آن در مداری در کهکشان راه شیری با سرعت 900000 کـیـلـومتر در ساعت است، که 225 میلیون سـال طـول می کشد تا آن را طی کند. و حرکت ماه نیز اینست که بدور زمین در حرکت است.
مدت زمان حرکـت آنها نیز چنانکه آیــه مطرح کرده جاودانه نیست بلکه مدت زمان مشخصی دارند.

 

 

 

زمـیـن مانند جـو هـفـت طبقه است

«خـدا آن است که هـفـت جـو را آفـریـد و از زمـیـن نـیـز چیزی مانـنـد آنهـا».
همانطور که قـرآن مطرح کرده زمین در واقع از 7 قشر (7 لایه) تشکیل می شود:
1ـــ قشر خارجی زمین. این قشر اساساً از سنگ خارا و کوههای آن تشکیل شده.دما در عمق یازده کیلومتری به 1100 در جه می رسد.
2ـــ قشر زیر قشر خارجی. این قشر از مگنزیم و سلیکات آهن تشکیل شده و در 400 کیلو متری دما تقریباً 1400 در جه است.
3ـــ سومین قشر زمین در عمق میان 400 تا 700 کیلومتری قرار دارد. و از همان عناصر قشر بالائی تشکیل شده است. دما در آن بالای 1400 درجه است.
4ـــ چهارمین قشر تا 2900 کیلومتری عمق امتداد دارد. پائین آن آهن و سلیکات منزیم تقریباً 3800 درجه گرم است.
5ـــ دمای آن بالای 3800 درجه است و فعل و انفعالات خشونت باری در آن صورت می گیرد.
6ـــ ششمین قشر از آهن و آلیاژ فلز نیکل و مقادیر کمی سولفید آهن تشکیل شده.گفته میشود که جریانهای این قشر باعث نیروی آهن ربائی زمین میشود. دمای آن میان 3800 تا 4200 درجه است.
7ـــ از همان آهن و نیکل قشر بالائی خود تشکیل شده و در مرکز آن دما به 6000 درجه می رسد.
ابـر ــ بـاران ــ تگـرگ - آب
مراحل شکل گیری ابر و بارش باران و تگرگ

«آیا نمی بینی خدا ابرها را برای جمع و مرتب شدن می چرخاند، بعد آنها را با هم مألوف می کند، بعد آنها را روی هم انباشته می کند، و بعد می بینی که از میان امتداد آنها قطره بیرون می آید. و از ابرهای کوه مانند که ریزه های یخ دارند نیز با چرخاندن آنها تگرگ نازل میکند و آنها را بر سر هر که بخواهد می ریزد و هر که را نخواهد نمی ریزد. برق آن نزدیک است دیدگانها را بگیرد».
نکات آیه: 1ــ ابرها برای برای جمع و مرتب شدن چرخانده می شوند. 2ـــ ابرها مألوف می شوند. 3ـــ ابرها روی هم متراکم می شوند. 4ـــ قطره از خلال امتداد ابـر (از امتداد تراکم ابر) می ریزد. 5ـــ ابرهای کوه مانند وجـود دارد. 6ـــ در ابرهای کوه مانند ریزه های یخ وجود دارد که با چرخش آنها تگرگ تشکیل می شود. 7ـــ برق تگرگ نزدیک به گرفتن چشم است.
1ــ ابرها برای جمع و مرتب شدن چرخانده می شوند:

این تصاویر با ماهواره در طی 11 روز گرفـتـه شده. چنانکه در تصویرها می بـیـنـیـم گـردبـادها ابرها را می چرخانند و گرداب ابری شکل می گیرد و ابرها را جمع می کند. قطر این ابر حدوداً 200 کیلومتر است و سوراخ مرکز آن کـه مـانند چـشـم می ماند حـدوداً 10 کـیـلـومـتـر است. («زجو» از جمله به معنی: هـل دادن یا پیچاندن یا گرداندن چیزی برای مرتب شدن یا شکل گرفـتن است).
2ــ ابرها مألوف می شوند:
به شکلی که در تصویر می بینیم ابرها با هم مألوف می شوند. چرا قرآن از واژه تآلیف استفاده کرده است؟ تآلیف بمعنی سازگار نمودن و آشتی دادن دو یا چند چیز مختلف و متفاوت است. علت اینکه قرآن واژه تآلیف بکار برده اینست که پاره ابرها از نظر دما و غلظت بخار آب و ترکیبات و غیره با هم فرق میکنند.

3ـــ ابرها روی هم مـتـراکم می شوند:
ابرها روی هم انباشته و متراکم می شوند. گاهی تراکم آنها به چند صد متر هم می رسد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  35  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله قران شناسی

دانلود مقاله تحریف قران

اختصاصی از فی گوو دانلود مقاله تحریف قران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 سرآغاز
بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمدلله وسلام على عباده الذین اصطفى محمد واله الطاهرین .
بى شک نسبت تحریف و دگرگونى به کتاب خداوند عزیز و حمید, یک نسبت ظالمانه و مخالف با صـریـح قـرآن اسـت , چـراکـه خـداونـد سـلامت و جاودانگى آن را در طول اعصار تضمین کرده مـى فـرمـایـد: انـا نـحـن نزلنا الذکر وانا له لحافظون , ما قرآن را نازل کردیم و خودمان (براى همیشه ) حافظ و نگهبان آن خواهیم بود .
این نسبت کورکورانه و قدیمى , از زمان اختلاف صاحبان مصحف هاى اولیه شروع شد, همان زمانى که یک رقابت شدید در ثبت و نگارش قرآن و تعلیم قرائت آن در جریان بود و هرکدام گمان داشت قرائت صحیح نزد اوست و دیگران راه خطا مى پویند.
ایـن وضع ادامه داشت تا زمان توحید مصاحف (انتخاب قرآنى واحد) در عهد عثمان ولى متاسفانه ایـن کـار بـه دسـت جـمـعـى انجام شد که به درستى , کفایت وصلاحیت این امر مهم و حیاتى را نداشتند, از این رو اشتباهاتى در رسم الخط ونحوه نگارش قرآن رخ ‌داد و بین نسخه هاى متعدد آن با نسخه اصلى ـکه در مدینه و دارالحکومه نگهدارى مى شدـ اختلاف پدیدآمد. ((2)) در ایـن مـیـان بـعـضى از صحابه و تابعین ـمانند ابن مسعود, عایشه , ابن عباس و همانند ایشان از تابعین که تعدادشان کم نبودـ در مورد نگارش قرآن و تعلیم قرائتها, نظریات و ایراداتى داشتند .
از خلال این گفتگوها و برخوردها, روایات و حکایاتى باقى ماند که ظاهرگرایان و حشویه با حرص و ولـع تـمـام آنـهـا را ضـبط و در کتابهاى روایى خود نقل کردند و همین امر بعدها مشکل احتمال تـحـریـف در نـصـ قـرآن کـریـم را به وجود آورد .
آنچه موجب گرمى بازار این جریان غبارآلود و رواج یـافـتـن این اباطیل و گزافه ها شد, نغمه هاى الحادى و جاهلى بدخواهان ـمانند بنى امیه و دیـگـران ـ بود که خواب درهم شکستن عظمت اسلام و پایین آوردن کرامت قرآن را در سر بى مغز خود مى پروراندند .
هیهات ! چه گمان باطلى دارند, خداوند سبحان مى فرماید: یریدون لیطفوا نور الله بافواههم والله مـتـم نوره ولوکره الکافرون ((3)) , آنان مى خواهند نور خدا را با دهانهاى خود خاموش سازند, ولى خداوند نور خود را کامل مى کند هرچند کافران خوش نداشته باشند .
در این میان , جمعى از اندیشمندان ـکه پنداشته اند این روایات از نظر سند, صحیح بوده و بر وقوع تـحـریـف در نـص قـرآن , دلالت صریح دارندـ در پى تلاشى بى ثمر, سعى نموده اند این روایات را تـوجیه کنند .
از این رو برخى از این روایات را ـبا همه پراکندگى و ضعفى که دارندـ پذیرفته و به مـضـمـون آن فتوا داده اند و پاره اى دیگر را پس از آن که راهى براى تاویل آن نیافتند رهاکرده , به کنارى نهادند و آخرین سخنى که در این زمینه بافته اند مساله نسخ تلاوت است , البته بطلان این پندار خام طبق قواعد علم اصول روشن مى باشد .
ابـن حـزم انـدلـسـى مـى پـندارد حکم رجم و سنگسارکردن پیرمرد و پیرزن زناکار از قرآن کریم استفاده شده و به این روایت استناد جسته است :
ابیبن کعب پرسید: سوره احزاب چند آیه دارد؟ گفتند: 73 یا 74 آیه .
گـفـت : سوره احزاب معادل سوره بقره یا طولانى تر از آن بوده و آیه رجم نیز در آن بود آیه رجم این است : اذا زنى الشیخ والشیخة فارجموهمها البتة نکهالا من الله والله عزیز حکیم , هرگاه پیرمرد و پـیـرزن زناکردند حتما آنها را سنگسار کنید .
این عذاب و کیفرى است از ناحیه خداوند و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است .
ابن حزم مى گوید: سند این روایت بسیار صحیح و درخشان است و جاى گفتگو ندارد, منتها لفظ ایـن آیـه و تـلاوت آن , مـنـسوخ ‌گشته , تنها حکم و محتواى آن باقى است .
((4)) در مورد دفعات شـیـردادن ـکـه مـوجـب مـحـرم شـدن مى شودـ نیز به دو روایت ازعروة از عایشه استدلال کرده مى افزاید: این دو خبر در نهایت صحت و راویان آن در سرحد عظمت و اطمینانند و کسى را یاراى رهاکردن این دو روایت نیست .
آن گـاه مى پرسد: چگونه ممکن است بعد از پیامبر (ص) آیه اى از قرآن کریم حذف شود؟ چراکه این یک جـرم و جـنـایت نسبت به ساحت مقدس قرآن است و در پاسخ مى گوید: تنها نوشتن این آیات در قرآنها باطل شده اما محتوا و حکمشان همچنان باقى است درست همانند آیه رجم ((5)) .
هـمچنین محى الدین ابن عربى مى گوید: بعضى از اهل کشف و شهود گمان برده که بسیارى از آیـات نـسخ ‌شده از مصحف عثمان ساقط گردیده است , هرچند در درستى قرآن موجود هیچ کس گـفـتگویى ندارد. ((6)) بعضى از متاخران نیز فریب این افسانه هاى پوسیده را خورده در لابه لاى سخنان خود آن را منتشر ساخته اند ((7)) .
امـا فـقهاى امامیه , خط بطلان بر همه این پندارهاى خرافى کشیده , هیچ گونه ارزش و اعتبارى براى این افسانه ها در زمینه فقه و فتوا قائل نیستند.
تـصمیم داشتیم سخن از این پندار کهنه برگیریم و بطلانش را به وضوح آن واگذارکنیم , چراکه نـزد عقل سستى و بى پایگى این پندارها و افسانه ها روشن و ساحت مقدس قرآن کریم از آن منزه و بـه دور اسـت .
خداوند سبحان مى فرماید: وانه لکتهاب عزیز* لایاتیه الباطل من بین یدیه ولامن خلفه تـنـزیـل مـن حکیم حمید ((8)) , این کتابى است قطعا شکست ناپذیر * که هیچ گونه باطلى ـنه از پیش رو و نه از پشت سر (از هیچ سو)ـ به سراغ آن نمى آید, چراکه از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است .
ولى با کمال تاسف اخیرا از طرف برخى مزدوران , نوشتجاتى منتشر و در به هم زدن وحدت صفوف مـسـلمانان به کار گرفته مى شود و تهمتهاى ناروایى را متوجه مهمترین طایفه مسلمانان , یعنى شیعیان مى سازند و به دروغ مى گویند: آنان قائل به تحریف قرآنند, نسبتى که دامن شیعیان از آن پاک و مبرا است .
از این رو لازم بود در برابر این تهاجم ناجوانمردانه بایستیم و از ساحت مقدس قرآن کریم دفاع کنیم و سـپـس رسـوایى این تهمتهاى ناروا به یک امت اسلامى بزرگ را ـکه پیوسته در راه پاسدارى از حریم دین کوشیده و با تمام وجود در مقابل دشمنان اسلام ایستاده اندـ برملا سازیم .
از خداوند بزرگ مى خواهیم که ما را در انجام این رسالت بزرگ یارى فرماید, انه ولى التوفیق .
تحریف در لغت و اصطلاح
واژه تحریف
تحریف در لغت از ریشه حرف به معنى کناره , جانب و اطراف یک چیز گرفته شده و تحریف چیزى , کنارزدن آن و از جایگاه اصلى خود کج کردن و به سوى دیگر بردن است .
در قرآن مى خوانیم :
ومــن الناس من یعبد الله على حـرف فان اصهابه خیر اطمان به وان اصهابته فتنة انقلب على وجهه ((9)) , بـعـضـى از مـردم خدا را از اطراف مى پرستند همین که خیرى به آنان برسد حالت اطمینان پیدا مى کنند, اما اگر مصیبتى براى امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند.
زمخشرى در ذیل این آیه مى گوید: یعنى بر کنارى ایستاده , در وسط و قلب میدان دین نمى آیند.
قـرآن , ایـن افـراد دودل را به کسانى تشبیه مى کند که در گوشه و کنار لشگر حرکت مى کنند تا بـبـیـنـنـد چه مى شود .
اگر احساس کنند حوادث به سود همراهانشان پیش مى رود و پیروزى و غـنـیـمـت بـه دسـت مـى آیـد, مـى مـانـنـد وگرنه به سرعت صحنه را ترک کرده به گوشه اى مى خزند ((10)) .
بـنـابـرایـن تـحریف کلام به معنى تفسیر سخنى برخلاف معنى ظاهرش و درنظرگرفتن معنى دیگرى براى آن ـبدون هیچ دلیل و قرینه اى ـ مى باشد .
گویا هر سخن ـطبق قانون وضع الفاظ و بـر حـسـب طبع اولى خودـ یک مجراى طبیعى و عادى دارد که به معنى و مضمون خود دلالت مى کند, اما تحریف کننده , آن را از مجراى طبیعى و معناى اصلى منحرف کرده به کنارى مى برد.
پـیداست این گونه تحریف تحریف معنوى است , یعنى در ظاهر لفظ, هیچ تغییرى رخ ‌نداده , بلکه مفهوم و محتواى آن تغییرکرده و طورى تفسیرشده که خلاف مقصد و مقصود گوینده است .
ابـن مـنظور در لسان العرب مى نویسد: تحریف الکلم عن مواضعه , یعنى تغییردادن و منحرف ساختن سـخن از معنى اصلى به معناى دیگرى که با معناى اصلى از جهاتى شبیه و در کنار آن است و در خـیـال انـسان , به معنى اصلى چسبیده و نزدیک مى باشد, همان طور که یهودیان معانى تورات را تـحـریـف کـرده و بـه مـعانى مشابه معنى اصلى تفسیر مى کردند و خداوند در بیان این عملشان مى فرماید: من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه ((11)) , برخى از یهودیان سخنان را از جاى خود تحریف مى کنند و به کنارى مى برند.
راغـب نـیـز در مـفردات مى گوید: تحریف الکلام , یعنى سخنى را که دو احتمال دارد تنها به یک احتمال حمل کنى , گرچه برخلاف اراده و منظور صاحب سخن باشد.
طـبـرسـى در ذیل آیه مورد بحث مى نویسد: یحرفون الکلم عن مواضعه , یعنى کلمات خدا را به غیر آن چـه نـازل شـده تـفـسـیر مى کنند و صفات پیامبر (ص) را ـکه در کتابهایشان آمده ـ تغییر مى دهند.
بنابراین , تحریف در دو امر صورت گرفته : یکى سوء تاویل و بد تفسیرنمودن و دیگرى تغییر آن چه هـسـت , هـمـان طـور کـه در آیه 78 سوره آل عمران مى خوانیم : ویقولون هو من عندالله وما هو من عـنـداللّه ویـقولون على الله الکذب وهم یعلمون, مى گویند: آن از نزد خداست با این که از طرف خدا نیست و به خدا دروغ مى بندند با این که مى دانند ((12)) .
شـعـرانـى مـى گـویـد: مـنـظور از مواضعه معانى و مفاهیم الفاظ است , یعنى الفاظ را بر معانى ظاهرشان تفسیر نمى کنند, بلکه آن را به وجوه بعیدى حمل مى کنند ((13)) .
در روایـات مـعـصومین للّه نیز همین معنى به چشم مى خورد .
امام باقر(ع) در نامه اى به سعدالخیر مـى فـرمـایـد: یکى از شیوه هاى آنان در پشت سرانداختن کتاب و بى اعتنایى به آن , چنین بود که حـروف و الـفـاظ آن را بـه خـوبـى برپا مى داشتند, ولى حدود و مضامین آن را تحریف مى کردند.
درنـتـیجه , کتاب را روایت و تلاوت مى نمودند, اما آن را به کار نمى بستند, جاهلان از این که آنان کـتـاب را حـفـظ و روایـت کـرده خـشـنود مى شدند و عمل نکردن آنان به کتاب خدا, دانایان را اندوهگین مى ساخت ((14)) .
درحـقـیـقـت , آنـهـا عـبـارات و الفاظ را به خوبى محافظت مى کردند اما آن را بد تاویل و تفسیر مى نمودند و محتواى آن را به کار نمى بستند.
در روایـت دیگرى از همان امام مى خوانیم : ورجل قرا القران فحفظ حروفه وضیع حدوده ((15)) , و شـخـصـى کـه قرآن مى خواند و حروف و الفاظش را حفظمى کند, اما حدود و معانى آن را ضایع مى سازد.
[تا این جا مفهوم لغوى تحریف روشن شد اکنون به مفهوم اصطلاحى آن مى پردازیم ].
تحریف در اصطلاح
تحریف در اصطلاح هفت گونه است :
1ـ تـحریف معنوى , یعنى تفسیر و معنایى براى لفظ بگوییم که ذاتا بر آن دلالت ندارد, نه براى آن مـعنا وضع شده و نه قرائن و شواهدى بر آن گواهى مى دهد و آن را تفسیر به راى مى گویند و در شرع مقدس شدیدا از آن نهى شده است .
پیامبر خدا (ص) مى فرماید: من فسر القران برایه فلیتبوا مقعده من النهار ((16)) , هرکس قرآن را به راى و نظر خود تفسیرکند باید جایگاه خویش را در آتش برگزیند.
مـنظور روایت این است که شخص , راى و نظریه اى دارد و به دنبال قرآن مى رود تا شاهد و آیه اى مناسب آن بیابد و راى خود را تفسیر آن قراردهد .
و این مفهوم , به معنى لغوی تحریف نزدیک است و در قرآن هرجا ماده تحریف به کار رفته به همین معنا مى باشد.
2ـ تـحریف موضعى , یعنى آیه یا سوره برخلاف ترتیب نزول , در قرآن ثبت شود .
این مساله در آیات , بسیار کم است , ولى سوره ها معمولا به ترتیب نزول ثبت نشده اند ((17)) .
3ـ تـحـریف در قرائت , یعنى کلمه اى برخلاف قرائت شناخته شده بین مسلمین , قرائت شود مانند بیشتر اجتهادات قراء در قرائتهایشان که سابقه اى در صدر اسلام نداشته است .
ما این قرائتها را جایز نمى دانیم , چراکه قرآن یکى است و از نزد خداى یکتا نازل شده همان طور که امام باقر و صادق ک فرموده اند ((18)) .
4ـ تـحـریـف در لهجه و نحوه گویش , یعنى همان گونه که لهجه قبیله هاى مختلف عرب هنگام تـکـلـم بـه حـرف یـا کـلمه اى ـدر حرکات و نحوه ادانمودن ـ متفاوت است [قرآن را نیز به لهجه خودشان تلاوت کنند].
این مساله تا جایى که ساختمان اصلى کلمه محفوظباشد و معناى آن تغییرنکند مجاز است .
مـا حـدیـث سبعة احرف , هفت حرف ((19)) را ـبر فرض که از نظر سند درست باشدـ بر این معنى تـفـسـیر مى کنیم که منظور از آن , لهجه هاى متعدد عرب است حتى اگر لهجه عربى هم نباشد فرشتگان آن را به صورت عربى بالا مى برند ((20)) .
ولى اگر اختلاف لهجه موجب لحن و غلط و مخالفت با قواعد صرف ونحو شود, قرائت به آن مجاز نیست .
خداوند متعال مى فرماید: قرانا عربیا غیر ذى عوج ((21)) , قرآنى است عربى و فصیح و خالى از هرگونه کجى و نادرستى .
در ضمن به ما دستور داده اند قرآن را به عربى صحیح تلاوت کنیم .
پیامبر (ص) مى فرماید: تعلموا القران بعربیته , قرآن را به همان صورت عربى فرابگیرید ((22)) .
هـمچنین اگر تحریف لهجه اى باعث تغییر معنى کلمه شود نیز جایز نیست خصوصا اگر از روى عـمـد و هـدف نـامقدسى باشد, همان گونه که یهودیان هنگام تلفظ راعنا, رعایت حال ما را بکن کسره عین را به سوى فتحه متمایل نموده و با لهجه و آهنگى مخصوص ادا مى کردند تا معناى اى فرد شرور ما از آن استفاده شود ((23)) .
قرآن نیز در دو مورد به کار آنها اشاره کرده است ((24)) .
5.
تـحـریـف با تعویض کلمات , یعنى کلمه اى برداشته شود و کلمه اى دیگر جایگزین آن گردد, خواه کـلـمـه دوم بـا اولـى هـم مـعـنى باشد یا نه .
ابن مسعود این گونه تحریف را در کلمات مترادف و هـم مـعـنى مجاز مى شمرده به اعتقاد این که : مهم حفظ معانى است و اختلاف الفاظ چندان مهم نیست , مثل این که گفته است : اشکالى ندارد به جاى العلیم , الحکیم بخوانیم , مشکل آن جاست که آیه رحمت را به جاى آیه عذاب بگذاریم .
پـیش از این گفتیم که حتى این گونه تحریف هم , در وحى الهى جایز نیست , چراکه اعجاز قرآن هم به لفظ آن است و هم به معنى و محتواى آن , بنابراین , تغییر هیچ یک جایز نخواهدبود ((25)) .
6ـ تـحـریـف به زیاده , یعنى افزودن کلمه یا جمله اى به آیات قرآن .
به ابن مسعود و بعضى دیگر از پـیشینیان نسبت داده شده که براى رفع ابهام از لفظ برخى آیات , کلماتى به آن مى افزودند, البته نه به این اعتقاد که جزء قرآن باشد, بلکه تنها براى شرح و توضیح , این کار را انجام مى دادند.
این امر تا جایى که جزء قرآن شمرده نشود و موجب اشتباه نگردد مانعى ندارد.
از همین باب است اضافات و توضیحاتى که به عنوان تفسیر از امامان معصوم للّه نقل شده است .
در آینده بازهم در این باره سخن خواهیم گفت .
الـبـتـه کـسـى را نـمـى یـابـیم که خیال کند بر قرآن نازل بر پیامبر (ص) چیزى افزوده شده باشد, تنها از عـجارده ((26)) حکایت شده که آنها سوره یوسف را جزء قرآن نمى دانستند, چراکه ـبه پندار باطل آنهاـ این سوره یک داستان عشقى است و نمى تواند وحى الهى باشد ((27)) .
آرى ! ابن مسعود هم اشتباه بزرگى داشت ((28)) که مى پنداشت سوره هاى معوذتین تنها تعویذ و دعا بوده و جزء قرآن نیستند و مى گفت : غیر قرآن را با قرآن نیامیزید و خودش این دو سوره را از قرآنها مى زدود ((29)) .
7ـ تـحـریـف بـه نقیصه و آن دو گونه است : یکى این که از قرآن حاضر کلماتى ساقطشود چنانچه روایـت شده ابن مسعود آیه سوم سوره لیل را این گونه مى خواند: والذکر وادنثى ((30)) , و مذکر و مونث و کلمه ماخلق را ساقط مى کرد ((31)) .
دوم اعـتـقـاد به این که چیزهایى از قرآن حاضر ـخواه عمدا یا از روى فراموشى ـ حذف شده , حال گاهى یک حرف یا کلمه یا جمله کاملى حذف شده و گاه آیه و حتى سوره اى از قرآن کریم ساقط شده است .
این تحریف است که ما شدیدا آن را انکار مى کنیم و موضوع بحث و گفتگوى ما در این کتاب است .
ایـن نـوع تـحـریـف , در روایات اهل سنت که در کتب حدیثى آنها مانند صحاح سته آمده به چشم مـى خـورد و به زودى درباره این روایات بحث خواهیم کردولى قبل از آن مى گوییم : این روایات ـکـه عـمـومـا روایـات عامى و فاقد سند درستى مى باشندـ از سه حال خارج نیستند: یا ساخته و پـرداخـتـه زنـدیق ها و جاعلان حدیث است که به کذب و دروغپردازى معروفند یا این که تاویل و تـفـسـیـر صحیحى دارند که ارتباطى با تحریف قرآن ندارد و شکل سوم این که یک سرى اوهام و خرافات بى ارزش گذشتگان به صورت روایت درآمده است که بیشتر از همین قبیل مى باشد.
واژه تحریف در قرآن
در قرآن ماده تحریف جز در معنى لغوى , یعنى دخل وتصرف در معنى کلمه و تفسیر غیرموجه آن , به کار نرفته است .
به این نوع تحریف ـکه فقط تحریف در معنى کلمات است نه در چیز دیگرـ, سوء تاویل و تفسیر به راى مى گویند.
در قـرآن مـى خوانیم : یحرفون الکلم من بعد مواضعه ((32)) , یعنى پس از آن که کلمات در جایگاه و معنى خود استقراریافت آن را منحرف کرده [به سوى معناى دیگرى مى برند].
در جـاى دیـگـر قـرآن مـى خـوانـیـم : وقـد کـانـ فریق منهم یسمعون کلامالله ثم یحرفونه من بعد مـهـاعـقلوه ((33)) , عده اى از آنان (یهود) سخنان خدا را مى شنیدند, ولى پس از فهمیدن , آن را تحریف مى کردند .
چون به خیال خام خود با مصالحشان سازگارنبود آن را به معانى مورد نظرشان منحرف مى نمودند.
شـیـخ ‌طـوسـى مـى گـویـد: تـحـریـف به دو امر صورت گرفته یکى سوءتاویل و دیگرى تغییر و تـبـدیل ((34)) , یعنى به شکلى لهجه کلام را تغییر مى دادند که معنى دیگرى از آن فهمیده شود.
چـنـانچه در آیه78 سوره آل عمران مى خوانیم : وان منهملفریقا یلوون السنتهم بالکتهاب لتحسبوه من الکتهاب ومهاهو من الکتهاب, در میان آنها (یهود) کسانى هستند که هنگام تلاوت کتاب , زبان خود را چنان مى پیچانند [وژست مى گیرند] که گمان کنید آنچه را مى خوانند از کتاب است درحالى که از کتاب [خدا] نیست .
شـیـخ ‌مـحـمـد عبده مى گوید: بخش مهمى از تحریف , تاویل گفتار خداوند است که بر غیر آن مـعـنـایى که برایش وضع شده حمل شود و از لفظ تحریف هم همین معنى تبادر مى شود و همین تاویل سبب شد که آنها به مقابله با پیامبر (ص) و انکار نبوتش برخیزند و این شیوه همیشگى آنان تا امروز است که بشارات عهدین را تاویل مى کنند ((35)) .
کـوتـاه سـخـن ایـن کـه تحریف عهدین توسط دانشمندان اهل کتاب ـکه قرآن بدان اشاره کرده ـ دوگونه بود: یکى سوء تاویل , یعنى به ناحق در تفسیر آن دخل و تصرف مى کردند تا با پیامبر اسلام# تطبیق نکند بدون این که به ظاهر الفاظ دست درازى کنند.
دیـگـر ایـن کـه وقـتـى کـتاب را تلاوت مى کردند لهجه ها را تغییر مى دادند تا معنى اصلى کلمه فـهـمیده نشود و هنگامى که لفظ با لهجه اى غیر از لهجه طبیعى و اولى خود ادا شد دیگر آن لفظ نیست , بلکه چیز دیگرى است .
هدف آنان از این تحریفها و نیرنگها, کتمان حقیقت و مخفى ساختن مژده ها و بشارتهاى انبیاى پیشین به قدوم پیامبر اسلام# بود.
[تا این جا روشن شد که ماده تحریف در قرآن به همان معنى لغوى و تحریف معنوى به کار رفته ] و در مـورد تحریف اصطلاحى , یعنى کم وزیادکردن یا عوض نمودن کلمات قرآن با غیر آن , استعمال نشده است .
دلایل بطلان شبهه تحریف
در این جا چکیده اى از ادله رد شبهه تحریف در هفت بند بیان مى شود تا میزان ارتباط این مباحث با مساله تحریف روشن گردد.
1ـ حـکـم روشـن و قـطعى عقل عقل انسان به روشنى حکم مى کند که احتمال هرگونه تغییر و تـبـدیـل از سـاحت مقدس کتابى مثل قرآن کریم به دور است , زیرا قرآن کتابى است که از روزاول مورد عنایت و اهتمام یک امت بزرگ و بافرهنگ بوده , پیوسته آن را مقدس شمرده درنهایت دقت و احـتـرام در تـعظیم و تکریم آن و دست نخورده ماندن آن تا ابد کوشیده و مى کوشند .
و باید هم , چنین باشد, چراکه قرآن , اولین مرجع آنان در تمام ابعاد زندگى از مسائل دینى گرفته تا فعالیت سیاسى و اجتماعى است .
با این تفصیل چگونه ممکن است کج اندیشان و باطل گرایان به این کتاب عزیز دست درازى کنند [و چیزى از آن کم کنند یا بر آن بیفزایند].
دانـشـمـنـد برجسته شیعه سیدمرتضى (متوفاى 436هـ.ق ) ((36)) مى گوید: یقین و آگاهى به صـحت نقل قرآن , مثل یقین به شهرها و حوادث بزرگ و کتابها و دیوانهاى مشهور عرب است ,زیرا در ایـن گونه موارد, مردم , اهتمام زیادى براى حفظ و اطلاع از آن به خرج مى دهند و انگیزه هاى فراوانى براى نقل و حراست از آن دارند و قرآن در پایه اى از اهمیت است که هیچ چیز دیگرى بدان نـمـى رسد, چراکه قرآن معجزه جاوید پیامبر اسلام و سرچشمه دریافت همه علوم شرعى و احکام دیـنـى اسـت و دانـشمندان مسلمان نهایت دقت و تلاش خود را در حفظ و پاسدارى از آن به کار بـرده انـد تا جایى که حتى کوچکترین موارد اختلاف آن را ـدر زمینه صداها, آیه ها, حروف و نحوه قـرائت ـ مى دانند و مشخص کرده اند .
در چنین شرایطى و با این توجه صادقانه و محافظت شدید, چـگـونـه مـمکن است قرآن کریم مورد دستبرد و تغییر قرارگرفته یا از آن کم شده باشد؟ سپس اضافه مى کند: در این موضوع , فرقى بین کل قرآن و بخشها و اجزاى آن نیست مثل دیگر کتابهاى معروف براى کسانى که به آن توجه دارند و به آن اهمیت مى دهند که از اصل کتاب و تمام بخشها و فـصـلـهـاى آن اطلاع دقیق دارند, به طورى که اگر تحریفگرى یک بخش بر آن بیفزاید همگان مى فهمند که آن بخش , به کتاب افزوده شده و جزء متن کتاب نیست ((37)) .
شـیـخ ‌الـفـقهاء کاشف الغطاء مى گوید: عقل به روشنى حکم مى کند ظاهر روایاتى که مى گوید:
بخشى از قرآن کم شده [پذیرفتنى نیست و] نمى توان بدان عمل کرد, به ویژه آن روایاتى که گویاى کـم شدن یک سوم یا بخش مهمى از قرآن است , زیرا اگر چنین موضوعى حقیقت داشت انگیزه ها بـراى نـقـل آن بـه قدرى فراوان بود که به حد تواتر مى رسید و دشمنان سرسخت اسلام , آن را به عنوان بزرگترین حربه براى ضربه زدن به اسلام و مسلمانان به کار مى گرفتندب.
سـپـس اضـافـه مـى کـند: آن قدر مسلمانان در ضبط آیه ها و حروف قرآن اهمیت و دقت به خرج مى دادند که چنین کارى امکان پذیر نبود, به ویژه روایاتى بدین مضمون که در قرآن نام بسیارى از مـنافقان بوده و حذف شده , چراکه اصل این کار با برنامه و روش پیامبر (ص) سازگارنبود, چون پیامبر (ص) معمولا اسرار آنها را فاش نمى ساخت و با آنان همانند سایر مردم دیندار رفتار مى کرد.
و در پـایـان مـى افـزایـد: جاى بسى شگفتى است که کسانى خیال مى کنند احادیث , همه سالم و دست نخورده باقى مانده اند و اگر نقص و تحریفى در آن رخ مى داد آشکار گشته , زبانزد همگان مـى شـد با این که در طول حدود 1200سال بر سر زبانها و در کتابهاى مختلف مى گشته است , اما هـمانها مى گویند: قرآن کریم مورد دستبرد واقع گردیده و بخشى از آن کم شده , ولى این مساله در تمام این دورانها نهان مانده و کسى از آن خبردار نشده است ((38)) .
2ـ قرآن متواتر است .
یـکـى از دلایـل مـهـم که شبهه تحریف را ازبین مى برد این است که قرآن باید متواتر باشد, یعنى مـجـمـوع و اجـزاى آن , هـم سـوره ها و هم آیاتش و حتى جمله ها, کلمات , حروف , بلکه قرائت و حرکات حروفش همگى باید بطور متواتر رسیده باشد.
بـه عـبـارت دیـگر ـاز میان قرائتهاـ تنها قرائتى صحیح است که مشهور بوده و توده مسلمانان بر طـبـق آن , قـرآن را تـلاوت مـى کـنـنـد و این ملاک تنها بر قرائت عاصم به روایت حفص تطبیق دارد ((39)) .
بـنـابـرایـن , وقـتـى کـلمه یا لفظ و حرفى مى تواند قرآن باشد که به تواتر ثابت شود آن هم تواترى سراسرى و در همه عصرها و نسلها از زمان پیامبر (ص) تاکنون .
باتوجه به این مساله , احتمال تحریف در قـرآن بـه کـلـى مـنـتفى مى شود چون آنچه نقل شده که به عنوان قرآن تلاوت مى شده و سپس سـاقطگردیده تنها با خبر واحد به ما رسیده است و خبر واحد ـحتى اگر سندش صحیح باشدـ در ایـن زمـیـنـه حجیت و اعتبارى ندارد .
درنتیجه , اخبار واحدى که در زمینه تحریف قرآن رسیده بى ارزش و مردود است .
علامه حلى (متوفاى 726هـ.ق ) ((40)) مى گوید: همگان اتفاق دارند که تنها آن چه از قرآن به طور مـتـواتـر به ما رسیده , حجت است .
با این حساب روایات راویانى که مى گویند: چیزى را از پیامبر (ص) شنیده اند نمى توان پذیرفت ـهرچند داراى سند صحیح باشندـ چون راوى واحد اگر بگوید: آن چه شنیده قرآن بوده حتما اشتباه مى کند و اگر چنین نگوید, نقل او مردد است بین سخنى از پیامبر یـا عقیده اى مخصوص خودش که در هر صورت حجت نیست , زیرا این مساله مورد اتفاق و اجماع دانـشـمـندان است که پیامبر (ص) قرآن را در میان جمعیت فراوانى ـکه به حد تواتر مى رسیدندـ ایراد مـى فـرمـود, چـراکـه معجزه و نشانه راستگویى اوست و اگر به آن حد از جمعیت ابلاغ نمى کرد معجزه او محقق نمى گشت و حجتى بر نبوتش باقى نمى ماند ((41)) .
بـر هـمـیـن مـنـوال دیگر دانشمندان محقق سخن رانده اند از جمله سید مجاهد محمدبن على طـباطبائى در کتاب وسائل الاصول مى نویسد: اختلافى در این نیست که هرچه جزء قرآن شمرده مـى شـود واجب است که هم در اصل و هم در اجزائش متواتر باشد, چون عادتا در این گونه موارد مهم, تواتر حاصل مى شود.
درنـتـیـجه , آن چه به صورت خبر واحد به ما رسیده و متواتر نیست یقین پیدامى کنیم که به طور مسلم جزء قرآن نیست ((42)) .
فـقـیـه مـحـقـق , مـولااحـمـد اردبیلى (متوفاى 993هـ.ق ) مى نویسد: از برخى کتب علم اصول فهمیده مى شود که اگر عبارتى به یقین معلوم نباشد که قرآن است یا نه , تلاوت آن به عنوان قرآن جـایـز نـیـسـت و موجب فسق , بلکه کفر است پس آن چه به یقین معلوم نیست که جزء قرآن است بایدگفت حتما جزء قرآن نیست .
لذا باید آنچه را به عنوان قرآن مى خوانیم , یقین داشته باشیم که قـرآن اسـت و از طـریـق تـواتـر بـه دست آورده باشیم و در هر صورت باید به قرآن بودن آن , علم حاصل کنیم ب وقتى تواتر قرآن ثابت شد از نقص و آشفتگى درامان مى ماند .
از این گذشته قرآن به طور کامل در کتابها ضبط شده است .
حتى تمام حروف , صداها, نحوه نگارش و مسائلى از این قبیل هـمـگـى مـشـخص شده به طورى که انسان گمان قوى , بلکه یقین پیدا مى کند چیزى بر قرآن افزوده یا از آن کم نشده است ((43)) .
دانـشـمـند محقق سیدمحمدجواد عاملى مى نویسد: در [موضوعات مهمى مثل ] قرآن عادتا تواتر حاصل مى شود آن هم تواترى همه جانبه و فراگیر در تمام اجزاء, بخشها, الفاظ, حرکات , ساکنها و جایگاه هر لفظ, چون انگیزه ها بر نقل این مسائل فراوان است [و همگان بدان اهتمام مى ورزند] زیرا قـرآن اصل و ریشه تمام احکام و معجزه جاودان پیامبر (ص) مى باشد .
بنابراین , سخن مخالفان از درجه اعتبار ساقط است ((44)) .
3ـ قرآن , معجزه جاویدان پیامبر (ص) از جـمـلـه ادلـه اى کـه شبهه تحریف را ازبین مى برد معجزه بودن قرآن است , معجزه اى که همه مـخـالـفان را به مبارزه مى خواند تا همانند آن را عرضه کنند و دانشمندان , این مساله را به عنوان یـکى از بزرگترین ادله بر نفى تحریف به شمار مى آورند [و در این مساله فرقى بین اقسام تحریف نـیست ] اما احتمال این که چیزى بر قرآن افزوده شده به کلى بى مورد و باطل است تنها گفته اند:
پیروان ابن عجرد از خوارج , سوره یوسف را جزء قرآن نمى دانستند ((45)) , همچنین به ابن مسعود نیز نسبت داده اند که معوذتین را جزء قرآن به حساب نمى آورد ((46)) .
هـمـه ایـن احـتمالات , بى مورد و باطل است , زیرا تداعى مى کند که بشر مى تواند سوره اى کامل ـبـسـان قرآن ـ عرضه کند با این که خداى تعالى بارها فرموده : بشر توانایى چنین کارى را ندارد از جـمـلـه در آیه هاى ذیل : قل لئن اجتمعت ادنس والجن على ان یاتوا بمثل هذا القران لایاتون بمثله ولوکهان بـعـضـهـمـ لـبعض ظهیرا ((47)) , اگر انسانها و پریان اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند, همانند آن را نخواهندآورد هرچند یکدیگر را کمک و پشتیبانى کنند.
امـ یـقـولـونـ افـتـریـهـهـ قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صـادقین ((48)) , مى گویند: او به دروغ این (قرآن ) را (به خدا) نسبت داده (وساختگى است ) .
بگو:
اگـر راسـت مى گویید, شما هم ده سوره ساختگى همانند این قرآن بیاورید و تمام کسانى را که مى توانید ـجز خداـ براى این کار دعوت کنید.
ام یقولون افتریهه قل فاتوا بسورة مثله ((49)) , مى گویند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است بگو شما هم یک سوره همانند آن بیاورید.
وانـ کنتم فى ریب ممها نزلنها على عبدنها فاتوا بسورة من مثله ((50)) , و اگر درباره آن چه بر بنده خود (پیامبر) نازل کردیم شک و تردید دارید (دست کم ) یک سوره همانند آن بیاورید.
آرى ! این تحدى و هماوردطلبى قرآن , هرگونه ادعایى را در زمینه افزودن برسوره ها یا آیه هاى آن باطل مى کند همچنین احتمال تبدیل را, چراکه لفظ جایگزین شده دیگر کلام خداوند نیست , بلکه سخن کسى است که آن را عوض کرده است .
درنـتـیـجـه , احتمال تبدیل ـهرچند در پاره اى کلمات ـ با انتساب مجموع قرآن به خداوند متعال سـازگـار نـیـسـت و از این جا روشن مى شود که سخنان محدث نورى و پیش از او سیدنعمت اللّه جزائرى و کسانى که مثل آن دو به آشفتگى سخن گفته اند اشتباه است .
بـه خیال آنها, بسیارى از کلمات قرآن , عوض شده و بدلى هستند .
اینک به نمونه هایى از پندارهاى آنان توجه کنید.
آنـان خـیـال کـرده انـد کـه آیـه کـنـتـمـ خـیـر امـة اخرجت للناس ((51)) در اصل کنتم خیر /ائمة/ب بوده است ((52)) .
و امة وسطا ((53)) /ائمة/ وسطا و یالیتنى کنت ترابا ((54)) یا لیتنى کنت /ترابیا/ بوده است .
هـمـچـنـیـن گـفته اند: آیه افمن کان على بینة من ربه ویتلوه شاهد منه ومن قبله کتاب موسى امهاما ورحـمـة ((55)) در اصـل بـ ویـتلوه شاهد منه /اماما ورحمة ومن قبله کتاب موسى / بوده است و خیال کرده اند با این جابه جایى , معناى آیه از دست رفته است .
آنان اضافه مى کنند: امثال این روایات فراوان است ((56)) .
امـا هـمـه ایـنها سخنانى بیهوده و متکى به خبر واحد است و خبر واحد در جایى که قطع و یقین لازم است ارزش و اعتبارى ندارد و همین بحث در مورد تبدیل موضعى نیز صادق است , چون نظم قرآن را ـکه اعجاز مبتنى بر آن و ترکیب خاص الفاظ است ـ درهم مى ریزد.
هـمـان بحث در تحریف به نقص نیز مطرح است , چراکه کم شدن کلمه یا کلماتى از یک جمله ـکه در شکلى زیبا و دل انگیز ترکیب یافته ـ نظم آن را برهم مى زند و زیبایى و دلربایى نخستین آن را از میان مى برد و مجالى براى تحدى با آن باقى نمى گذارد.
این نکته اى است که قائلان به تحریف از آن غفلت ورزیده و به قداست قرآن کریم ضربه زده اند .
آنان پـنداشته اند اسم امیرالمومنین (ع) در موارد متعددى از قرآن کریم بوده و حذف شده است , غافل از آن کـه اگر اسم امام را در آن جاها بگذاریم آن زیبایى و دلربایى متین و ثابتى که قرآن دارد ازبین مـى رود, عـلاوه بر آن که اصلا نیازى به نام بردن نیست و روایات در این زمینه , تنها به شان نزول آیات اشاره مى کند نه این که بخواهد کلمه اى بر آن بیفزاید.
در ایـن جـا بـه ذکـر نـمـونـه اى بـسنده مى کنیم و موارد دیگر را در فصل آینده یادآور مى شویم .
گـفـته اند: آیه یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لمتفعل فما بلغت رسالته ((57)) در اصل بما انزل الیک /فى على /ب بوده است ((58)) .
نـابـخـردانـه تر این که پنداشته اند بیش از یک سوم قرآن , یعنى بیش از دوهزار آیه از میان آیه سوم سـوره نـساء حذف شده است , چون ـبه پندار آنهاـ آغاز آیه با انجام آن تناسب ندارد, چراکه آغاز آیه درباره اجراى عدالت در مورد یتیمان صحبت مى کند و ذیل آن درباره تعدد همسران .
پس مطالب فراوانى بین این دو جمله بوده که افتاده است ((59)) .
آرى ! بـا ایـن افـکار بى پایه ـکه به شوخى و هذیان شبیه تر است ـ خواسته اند نظم این آیه شریفه را توجیه کنند.
کـوتاه سخن این که پندار تحریف ـخواه به افزایش و کاستى یا تبدیل و جابه جایى ـ با جایگاه بلند و معجزه آساى قرآن در فصاحت و بلاغت به هیچ وجه سازگار نیست و منافات آشکار دارد.
4ـ خداوند حافظ قرآن است .
خداوند کریم مى فرماید: انا نحن نزلنا الذکر وانها له لحهافظون ((60)) , ما قرآن را نازل کردیم و خود ما بطور قطع نگهدار آنیم .
این آیه شریفه , جاودانگى قرآن و سلامت آن از هرگونه حادثه و دستبرد را در همه عصرها و نسلها تـضمین کرده و این یک ضمانت و پیمان الهى است که هرگز خلاف آن رخ نخواهدداد, زیرا وعده خداوند صادق و تخلف ناپذیر است ان الله لایخلف المیعهاد ((61)) , به یقین خداوند در وعده و پیمان خود تخلف نمى کند.
مقتضاى قاعده لطف ((62)) نیز همین ضمانت است که بر خداوند متعال لازم است ـطبق حکمت خـود در تـکلیف ـ تمام کارهایى که باعث نزدیک شدن بندگان به اطاعت و دورى آنها از نافرمانى مـى شـود, انـجام دهد و تردیدى نیست که قرآن تکیه گاه و سند پایدار اسلام مى باشد که تا اسلام بـاقـى اسـت , آن نیز باقى خواهدبود و مى دانیم اسلام , آخرین دین آسمانى و تا پایان جهان باقى و جـاویـد اسـت .
ایـن مـسـاله ایجاب مى کند که شالوده و بنیاد آن , چنان قوى و مستحکم باشد که گردبادهاى حوادث هرگز آن را نلرزاند و بازیچه دست بدعتگزاران و هوى پرستان نگردد تا براى همه نسلها و عصرها حجتى ثابت و پابرجا باشد, همانند هر سند محکم و استوار که باید باقى بماند.
آرى ! این ضمانت الهى , یکى از جوانب اعجاز قرآن کریم را تشکیل مى دهد .
به دیگر سخن , این کتاب عزیز با این که همیشه در دسترس مردم و پیش روى آنان است تا ابد سالم و به دور از دستبرد باقى مـى مـانـد, نه این که در بیت المعمور در ظرفهاى توبرتو و پشت پرده هاى غیب محفوظبماند, زیرا حفظ در آن جایگاه , معجزه نیست , معجزه آن است که در معرض دید همگان و در دسترس انسانها باشد و در عین حال مصون و دست نخورده باقى بماند.
با این بیان , روشن مى شود که توجیه قائلان به تحریف از این آیه , سخنى نابخردانه است , گفته اند:
خداى متعال قرآن را در همان جایگاهى که آن را بدان جا نازل کرد محفوظ مى دارد, همان طور که پـیش از نزول , در ملا اعلا محفوظبود و مى دانیم قرآن را جبرئیل بر قلب سرور انبیا نازل کرد تا از انذارکنندگان باشد .
پس آن جایگاهى که خداوند قرآن را بدان جا نازل کرد و وعده حفظش را داد قلب پیامبر است نه ورقها و دفترها و نه سینه و حافظه دیگران ((63)) .
عـلاوه بـر ایـن , قـریـنه سیاق , ترتیب و طرز جمله بندى و شان نزول آیه نیز با این توجیه سازگار نـیـسـت , بـلکه آن تفسیرى را که گفتیم تایید مى کند .
در شان نزول آیه , مفسران گفته اند: این نـگـرانـى هـمـاره خـاطـر شـریف پیامبر (ص) را آزارمى داد که مبادا قرآن بعد از خودش بازیچه دست هـواپـرستان قرارگیرد و به سرنوشت کتابهاى پیامبران پیشین دچارشود .
آیه شریفه نازل شد و به پـیـامبر اطمینان داد که خداوند قرآن را از هرنوع دستبرد حفظ و در مقابل دست درازى دشمنان ـبراى همیشه ـ از آن پاسدارى مى کند ((64)) .
همانند این اطمینان بخشى خداوند به پیامبر (ص) در آیات فراوانى به چشم مى خورد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم :
فـاصـدعـ بمها تومر واعرض عن المشرکین* انا کفینهاک المستهزئین ((65)) , آنچه را ماموریت دارى آشکارا بیان کن و از مشرکان روى گردان (و به آنها اعتنانکن )* ما شر استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد.
پـیـامـبر# ترسناک بود که کافران مانع راه شوند و با مزاحمتها و کارشکنى هایشان جلو تاثیر دعوت حـیات بخش اسلام را بگیرند .
آیه نازل شد و به پیامبر (ص) اطمینان خاطر داد که دعوت اسلام را آشکارا در همه جا انتشاربده و اسلام على رغم خواست گردنکشان , به پیشرفت خود ادامه خواهدداد.
پیداست پیامبر (ص) بر جان خود هراسى نداشت تنها از مداخله و مزاحمت لشگریان شیطان مى هراسید که جلو دعوت مردم به اسلام را بگیرند.
یـاایـهـا الـرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لمتفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من النهاس ((66)) , اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده کاملا (به مردم ) برسان و اگر نکنى , رسالت او را انجام نداده اى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى ) مردم نگاه مى دارد.
پیامبر بر جان شریف خود ترسى نداشت و نگرانى او از تاثیر دعوتها و پیامهایش بود, مخصوصا ابلاغ ولایـت و تـعیین پسرعمویش حضرت على بن ابى طالب (ع) به عنوان خلیفه و امیرالمومنین بعد از خودش که پیش بینى مى شد کینه توزیهاى بسیارى را برانگیزد و مردم به قهقرا برگشته راه ارتداد پـیـش گـیرند .
در نتیجه , تمام کوششهایش ـکه تا آن روز براى نشر اسلام انجام داده بودـ به هدر رود.
در ایـن هـنـگـام آیه شریفه نازل شد و به پیامبر (ص) ایمنى بخشید که دین اسلام راازهرگونه تزلزل و نـابـودى نـگـاه مـى دارد و ایـن کـیـنـه توزان را آن چنان خوار وذلیل مى سازد که در مقابل امواج حیات بخش اسلام , کار مهمى نتوانند انجام دهند.
وما ارسلنا من قبلک من رسول ولانبى ا اذا تـمـنـى الـقـى الشیطان فى امنیته فینسخ الله ما یلقى الشیطان ثم یحکم الله آیاته ((67)) , هیچ پـیامبرى را پیش از تو نفرستادیم , مگر این که هرگاه آرزو مى کرد (و طرحى براى پیشبرد اهداف الهى خود مى ریخت ) شیطان القائاتى در آن مى کرد, اما خداوند القائات شیطان را ازمیان مى برد, سپس آیات خود را استحکام مى بخشید.
بـه راستى پیامبران خداـسلام اللّه علیهم ـ جز پایدارى دین خدا و سیطره آن بر همه مکتبها و دوام حکومتشان در طول تاریخ چه آرزویى داشتند؟ در مقابل , کارشکنى ها و نیرنگهاى شیاطین جن و انس ـکه شب وروز در پى شکست آیات خدا مى کوشیدندـ تحقق این آرمانها را دشوار مى نمود, اما حـق هـمیشه برتر است و چیزى بر فراز آن قرارنمى گیرد .
خداوند بزرگ مى فرماید: بل نقذف بالحق عـلـى الـبـاطـل فیدمغه فاذا هو زاهق ((68)) , بلکه ما حق را بر باطل مى کوبیم تا آن را سرکوب و هلاک سازد و این گونه , باطل محو و نابود مى شود.
درحـقـیقت این آیه به همه پیامبران الهى و حقجویان جهان اطمینان خاطر مى دهد که على رغم نیرنگهاى دشمنان و القائات شیاطین , دین خدا پایدار مى ماند و احکام حیات بخش الهى , گستره گیتى را زیر پوشش خود درمى آورد.
لاتـحرک به لسهانک لتعجل به* ان علینا جمعه وقرانه* فاذا قراناه فاتبع قرانه* ثم ان علینا بیانه ((69)) , زبـانـت را بـه دلـیل عجله در خواندن آن (قرآن ) حرکت مده * چراکه جمع کردن و خواندن آن بر عهده ما است * پس هرگاه آن را خواندیم , از خواندن آن پیروى کن* سپس بیان و توضیح آن (نیز) بر ما است .
هنگامى که پیک وحى بر پیامبر (ص) نازل مى شد, آن چنان بر ضبط و حفظ دقیق قرآن حرص مى ورزید کـه با شتاب آن را مى خواند, مبادا [کلمه اى ] از میان برود ویا فراموش گردد .
این تعجیل , پیش از آن بـود که پیک وحى , قرائت آیه یا سوره اى را که پشت سرهم نازل مى شد به پایان برساند .
پیامبر (ص) از این شتاب و سرعت , نهى شد و حفظ و بیان قرآن براى او از جانب خداوند کریم ضمانت شد.
[ذکر در آیه حفظ] بـار دیـگـر نـگاهى به آیه حفظ مى افکنیم : انها نحن نزلنا الذکر وانا له لحهافظون ((70)) , ما قرآن را نازل کردیم و خود ما به طور قطع نگهدار آنیم .
در ایـن جا این ایراد از سوى مخالف مطرح شده که احتمال دارد منظور از ذکر پیامبر (ص) باشد نه قرآن چـون پـیـامبر تذکردهنده است همان گونه که در جاى دیگر مى خوانیم : قد انزل الله الیکم ذکرا* رسـولا یـتـلـوا علیکم آیهات الله مبینات ((71)) , خداوند به سوى شما ذکر (و آنچه مایه تذکر است ) نازل کرد * رسولى که آیات روشن و روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى کند.
در ایـن صـورت , آیـه ارتـبـاطى بـا حفظ قرآن از تحریف پیدا نمى کند,اما مفسران گفته اند: آیه , مـحـذوفـى دارد و در اصـل چنین بوده وارسل رسولاب, و پیامبرى فرستادب چراکه رسولا نمى تواند تفسیر و بیان براى ذکرا باشد, زیرا در آن صورت , با تعبیر انزال (نازل کردن ) مناسب نبود.
عـلاوه بـر این , پیش از آیه حفظ, کلمه الذکر مشخصا به معناى قرآن آمده ((72)) که قرینه خوبى اسـت بر این که منظور از آن در آیه حفظ نیز قرآن است و هیچ دلیلى براى آن احتمال خلاف ظاهر وجود ندارد ((73)) .
پاسخ به یک ایراد
امـام فخر رازى مى گوید: استدلال به آیه حفظ, درست نیست چون قائلان به تحریف ممکن است بگویند: همین آیه نیز جزء اضافاتى است که بر قرآن افزوده شده ((74)) .
حـضـرت اسـتاد آیةاللّه خوئى (ره ) مى نویسد: حاصل ایراد این است که اى بسا مدعى تحریف بگوید:
تـحریف به خود این آیه نیز ـکه بخشى از قرآن است ـ راه یافته , پس استدلال به آن دور است و دور باطل مى باشد ((75)) .
سـپـس در پـاسـخ مـى افـزایـد: شـایـد این ایراد براى کسانى پیش آید که عترت طاهره را درست نـمـى شـنـاسند و مقام ولایت و رهبرى همه جانبه را براى آنان که همتا و همسنگ قرآنند ((76)) قـائل نـیـسـتـند, اما کسانى که آنان را حجت هاى خدا وهمتایان قرآن مى دانند, هرگز این شبهه بـرایـشـان پـیـش نـمـى آید, چراکه امامان للّه به این قرآن موجود [از جمله به آیه حفظ] استدلال مى کردند و پیروان خود را ـدراستدلال به قرآن ـ تایید مى نمودند .
این امر نشانگر آن است که قرآن موجود, حجت است و تمسک به آن , واجب و هیچ گونه تردیدى در آن نیست ((77)) .
پـاسـخـ روشنتر این است که این گروهها ((78)) خود را منتسب به اسلام دانسته , قرآن را کتابى آسمانى و جاودانى مى دانند که به عنوان قانون اساسى اسلام و معجزه اى همیشگى بر صحت نبوت پـیـامبر اسلام# نازل شده است , اینها ـبه گمان خودـ تنها روى موارد تحریف انگشت گذاشته اند, مـثـل آیـه رجـم , رضـعات , جوف ابن آدم (که حشویه روایت کرده اند) و آیه ذر ((79)) که جزائرى وپـیـروانـش پـنـداشـتـه انـد .
امـا آیاتى که در قرآن شریف ثبت و نزد مسلمانان ـدر همه اعصارـ شـنـاخته شده و تلاوت مى شود, سخنى در آن ندارند و معترفند که صحیح ووحى آسمانى بوده و هیچ گونه افزایش یا تبدیلى در آن رخ نداده است .
بـنـابـراین ـهرچند در پاره اى موارد قائل به تحریفندـ استدلال به آیات موجود قرآن کریم در برابر آنـان مـشـکـلـى نـدارد و لذا سابقه ندارد که در پاسخ استدلال به آیه حفظ و همانند آن , احتمال تـحـریف را مطرح کنند, بلکه به تاویلات و احتمالات بعید دیگرى متشبث مى شوند و دلیل آن هم واضح است , چون به صحت و اصالت نص موجود یقین کامل دارند.
5ـ باطل در حریم قرآن راه ندارد خداوند متعال مى فرماید: وانه لکتاب عزیز* لایاتیه البهاطل من بین یدیه ولامن خلفه تنزیل من حکیم حـمـید ((80)) , و این کتابى است قطعا شکست ناپذیر * که هیچ گونه باطلى , نه از پیش رو و نه از پـشـت سـر (نـه در گـذشـته و نه در آینده ) به سراغ آن نمى آید, چراکه از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش , نازل شده است .
دلالـت ایـن آیـه , از آیـه قـبـل هم روشنتر است .
خداى حکیم وعده مى دهد که قرآن از نابودى و شـکست درامان بوده و دست حوادث روزگار به بلنداى آن نخواهدرسید و براى همیشه مصون و محفوظ مى ماند و راه خود را به سوى آینده اى درخشان گشوده و با سلامت به پیش مى رود.
حکیم اشاره به آن است که حکمت او ضامن حفظ و پاسدارى از آن براى همیشه خواهدبود و حمید یعنى کسى که کارهایش پسندیده است و به خاطر آن مورد ستایش قرارمى گیرد, پس وعده خود را انجام مى دهد و هرگز ازآن تخلف نمى کند.
قـائل بـه تـحـریـف نـیـز به این آیه توجه داشته و اعتراف دارد که هرگونه تغییرى در مورد قرآن رخ ‌دهـد, مـصداق باطل است و با ظاهر آیه شریفه منافات دارد, اما پنداشته باطل در آیه شریفه به مـعـنـاى دیـگرى است مى گوید: منظور از نفى بطلان این است که احکام ضد و نقیض در قرآن وجـود نـدارد و خـبـرهایش یکدیگر را تکذیب نمى کند ((81)) [و این معنا ارتباطى با نفى تحریف ندارد].
بـه نـظـر مـى رسد تعبیرات آیه را به دقت مورد توجه قرارنداده بویژه جمله لایاتیه البهاطل, یعنى چنان عزیز و نفوذناپذیر است که باطل نمى تواند مرزهاى آن را درهم شکسته به حریمش واردشود و بـاطـلـى کـه مـمکن است از بیرون به سراغ آن بیاید همان دست درازى تحریف گران است .
اما دربرداشتن احکام ضد و نقیض و اخبار ناهماهنگ باطلى است که از درون سربرمى آورد و خداوند آن را نـیـز از حـریـم قـرآن دورسـاخـتـه مـى فرماید: ولو کهان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا ((82)) , اگر [قرآن ] از سوى غیرخدا بود اختلاف فراوانى در آن مى یافتند.
از ایـن جاست که همه مفسران مى گویند: آیه نفى باطل یکى از صریحترین آیاتى است که بر نفى احتمال تحریف قرآن دلالت دارد, پس دست هیچ تحریفگرى بدان نمى رسد.
6ـ قرآن معیار سنجش روایات یـکـى دیـگـر از دلایلى که شبهه تحریف را مردود مى سازد, مساله عرضه داشتن احادیث بر کتاب خداست که هرچه موافق کتاب بود راست و آن چه مخالف بود دروغ است .
امـام صـادق (ع) مـى فـرمـاید: پیامبر خدا (ص) فرمود: نشانگر هر حقى , حقیقتى است و نشان

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تحریف قران

پایانامه قرآن ، پیام روشن الهی است

اختصاصی از فی گوو پایانامه قرآن ، پیام روشن الهی است دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایانامه قرآن ، پیام روشن الهی است


پایانامه قرآن ، پیام روشن الهی است

شلینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:170

فهرست و توضیحات:
چکیده
مقدمه
فصل اول : کلیات تحقیق
پیشگفتار
بیان مسئله
سوالات تحقیق
اهداف تحقیق
فرضیات
تعریف نظری وعملیاتی
اهمیت وضرورت تحقیق
پیشینه تحقیق
فصل دوم : ادبیات نظری تحقیق
گزارش تحقیق
کلیات و مبانی نظری
اهداف پژوهش
روش کار تحقیق
فصل سوم: روش شناسی پژوهش
روش تحقیق و تحلیل داده ها
فصل چهارم: داده های آماری
داده های آماری
فصل پنجم : نتیجه گیری و پیشنهادات
جمع بندی و نتیجه گیری
پیشنهادات
منابع و ماخذ

مقدمه

 

قرآن ، پیام روشن الهی است که همه ی انسان ها را به راستی و رستگاری دعوت می کند.

انسان در قرآن موجودی اجتماعی و مسئول است ؛ موجودی اجتماعی که بر او فرض شده در همه ابعاد زندگی ، مسائل انسانی را که جایگاه خلیفه اللهی او را تثبیت می کند رعایت کند . شخصیت وی در جامعه شکل می گیرد و هویت واقعی اش در اجتماع ظهور و بروز می یابد ، بنابراین قرآن کریم نه تنها به جامعه و اجتماع انسانی اهتمام دارد ، بلکه بهترین شکل جامعه و متمدن ترین صورت آن را بیان و معرفی می کند و به شئون اجتماعی انسان توجهی جدی دارد .

بی تردید ، انسان نیازمند زندگی گروهی و حیات اجتماعی است ، چون اجتماعی بودن لازم حیات او ست . ممکن است کسی در دیر یا صومعه ای زندگی انفرادی داشته باشد ؛ اما چنین زیستی برای وی زندگی انسانی یعنی حیات مسئولانه نخواهد بود ، زیرا زندگی واقعی انسانی آن است که بکوشد اولاً خود هدایت شود و ثانیاً در مقام هدایت دیگران برآید . اگر از علوم و فنون بهره ای ندارد ، از دیگر همنوان خویش یاد گیرد و چنانچه عالم است ، دانش خویش را به دیگران تعلیم دهد و اگر همگان عالم اند ، با تضارب آرا به مقام برتر علمی شان افزوده شود و به فن آوری و ابتکار موفق شوند . چنانکه در حال ضلالت وگمراهی هستند از راهنمایان ، هدایت جوید و در مقام هدایت ، هادی گمراهان گردد . در این گونه از جوامع انسانی ، فرد گوشه گیر یافت نمی شود ، چون چنین اموری لازم حیات انسانی است ؛ ولی زندگی فرد منزوی ، حیات به معنای مصطلح و واقعی نیست .

 قوانین و مقررات قرآن به گونه ای تشریع شده است که می تواند جامعه انسانی را به کمال و سعادت رهنمون سازد و همه افراد جامعه را به فضیلت انسانی ارتقا دهد . روش اجتماعی قرآن همانند شیوه جوامع امروزی بر اساس بهره وری مادی و اجتماعی بر مبنای تقوای الهی است ؛ یعنی در جامعه دینی ، عدالت اجتماعی و شئون عبادی با هم پیوند خورده اند تا روح توحید و وحدانیت را در جامعه احیا کنند . لازمه حیات انسانی ، توجه به فضای جمعی و اجتماعی است ، زیرا ادامه حیات فردی برای او مقدور نبوده و ضرورت یا طبیعت ، وی را به سمت جامعه می کشاند ،از این رو لازمه خلقت آدمی ، ادامه حیات در نظام اجتماعی است


دانلود با لینک مستقیم


پایانامه قرآن ، پیام روشن الهی است